نهضت سید حسنی در گیلان

این صفحه برای رساندن پیام های امام زمان عج به واسطه و نیابت سیدحسنی موعود در گیلان ایجاد شده است

این صفحه برای رساندن پیام های امام زمان عج به واسطه و نیابت سیدحسنی موعود در گیلان ایجاد شده است

طبقه بندی موضوعی

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ایمان» ثبت شده است

یکی از مسائل چالش برانگیز در میان فلاسفه و اندیشمندان اثبات و یا انکار وجود خداوند می باشد . از دیر زمان فلاسفه ی خداباور و خدا ناباور شرق و غرب با هم در این مورد مباحث بسیار و استدلالات مخصوص بخود را ارائه داده اند در دنیای غرب فلاسفه ی خداباور مانند افلاطون و ارسطو تا فلاسفه ی قرون وسطی و فلاسفه ی اسلامی چون فارابی و ابن سینا ودر قرن حاضر در این مورد مباحث مفصل ارائه داده اند . و استدلال‌هایی بر اثبات وجود خدا ارائه داده اند . مثل برهان تسلسل ، برهان نظم ، برهان علیت و...ولی مشکل اینجاست که همان دلایل و استدلالاتی را که فلاسفه ی خداباور برای اثبات وجود خدا بیان داشته اند ، فلاسفه ی خداناباور همان استدلالات را برای اثبات عدم وجود خدا نیز به کار برده اند . مثلا فلاسفه ی خداباور در برهان علیت بیان می دارند که چون هر پدیده و معلولی علت پدید آورنده ای در  جهان دارد پس وجود این همه  پدیده ها در عالم دلیل قاطعی است بر اینکه باید این پدیده ها علت و عامل پدیده آفریننده ای داشته باشند چون به لحاظ عقلی هیچ چیز نمی تواند بیهوده و بدون علت به وجود بیاید.و این علت اولیه خداست . در مقابل فلاسفه ی خدا ناباور می گویند خب بر اساس این برهان علیت که هر پدیده و معلول علتی دارد  پس خود خدا را که و یا چه بوجود آورده ؟ اگر می گویید خدا نیاز به علت بوجود آورنده ندارد پس شما خود برهان علیت که هر معلولی علتی را را نقض می کنید و قبول ندارید . این مباحث ادامه پیدا می کند در حدود سه چهار صده  پیش ازین فیلسوفی با نام ایمانوئل کانت در آلمان ظهور می کند و در این مورد  ژرف اندیشی بسیار می کند و کتابی    مشهور در نقد عقل محض می نویسد. او در این  کتاب تا حدی به حقیقت دست پیدا می کند و در پایان در باب اثبات وجود و یا عدم  وجود خدا نظر می دهد که وجود خدا را با استدلالات عقلی محض نه می توان کاملا اثبات و نه می توان کاملا رد کرد بلکه خداوند وجودی است که می توان  به آن باور و ایمان داشت و  استدلالات عقلی قابلیت اثبات کامل و یا انکار کامل او را ندارند و عقل انسان به نوعی در این مورد استثنایی ناتوان است .شاید این بهترین و کاملترین نظر فلسفی است که می توان در مورد خدا بیان کرد چون مسلم است عقل انسان به جهت محدود بودن انسان، پدیده ای محدود است و عقل محدود انسانی نمی تواند موجودی نامحدودی چون خداوند را اثبات و یا رد کند چون خود عقل آفریده ی خداوند است و مخلوق توانایی اثبات و یا رد کامل خالق را ندارد چون اثبات یا رد یک امر نیاز به  احاطه ی  علمی بر آن چیز را دارد . تمام موجودات و پدیده های هستی چون محدود هستند احتمال دارد که عقل انسانی بر شناخت و اثبات آنها مسلط شود و آنها را بشناسد ولی خداوند چون موجودی نامحدود است عقل محدود  انسانی توانایی احاطه ی علمی برای اثبات و رد آن را ندارد. به قول فردوسی:  خرد را  و  جان را همی سنجد او     در اندیشه ی سخته کی گنجد او   . برای همین در قرآن کریم  بیشتر  به جای اثبات خدا بر ایمان و باور به خدا  تاکید  دارد . یعنی تمام اندیشمندان و فلاسفه ی دنیا بعد از قرنهای متمادی و کامل کردن نظریات خود توسط اعقاب و گذشتگان، تازه در زمان   کانت    به این سخن قرآن کریم رسیدند  که خداوند موجودی است که می توان به آن باور و ایمان داشت و اثبات و انکار او در توانایی عقل بشری بطور کامل نمی تواند باشد.    سلام بر  کسی که پیرو  هدایت شود.

پرسشی که همواره ذهن اهل ایمان را به خود مشغول داشته در  مورد خدا این بوده که آیا می توان خداوند را با چشم ظاهر دید یاخیر؟ در  این مورد قرآن کریم به صراحت خطاب به حضرت موسی که خود و قومش خواستار دیدن خدا با چشم ظاهر بودند آمده که : لن ترانی...یعنی ( ای موسی) هرگز مرا نخواهی دید. و در عربی  حرف  لن  حرف  نفی ابد است یعنی هیچگاه مرا ( نه در  دنیا و نه در اخرت) نخواهی دید. از سوی دیگر  در برخی آیات قرآن بیان می دارد که مؤمنان در روز قیامت به سوی پروردگارشان نگاه می کنند ( الی ربها ناظره)  با توجه به اینکه خداوند در آیه ی قبلی به حضرت موسی می فرماید : هیچگاه مرا (نه در دنیا و نه در اخرت) نخواهی دید پس مقصود از این آیه که مؤمنان در روز قیامت به سوی خدا نگاه می کنند نیز دیدن ظاهری نیست بلکه این نگاه و دیدن به معنی توجه  به سوی رحمت خداست نه دیدن ظاهری . اصولا باید توجه داشت خدا توانایی نشان دادن خود را به بشر دارد چون خدا بر هرکاری قادر است ولی بشر و ظرفیت وجودی او هیچگاه توان و تحمل دیدن خدا را با چشم ظاهر ندارد چون در داستان دیدن خدا بر  روی کوه  طور  از طرف موسی و یاران او خدا به حصرت موسی فرمود : مرا هیچگاه نخواهی دید ولیکن به کوه نگاه کن اگر کوه با آن عظمت و استواری و بزرگی توان و تحمل دیدن مرا داشت  تو هم می توانی ببینی و وقتی خداوند در لحظه ای بسیار اندک بر کوه تجلی کرد ( خودراآشکارا نشان داد) کوه از شدت آن تجلی از هم پاشید و پاره پاره شد و حضرت موسی بیهوش به سویی افتاد و همراهانش همه یکدفعه مردند. یعنی خدا توانایی نشان دادن خود را به کوه داشت ولی کوه تحمل تجلی اورا نداشت . پس موضوع اینجا عدم توانایی خدا در تجلی خود به بشر نیست مسئله عدم توانایی و ظرفیت  و تحمل بشر برای دیدن خدا با چشم ظاهر است . با این حال خداوند در آیاتی دیگر می فرماید : مؤمنان خدا را ملاقات می کنند . فمن کان یرجوا لقا ربه  فلیعمل عملا صالحا...پس هر کس امید به لقای ( دیدار) الهی دارد پس باید عمل صالح انجام دهد... در اینجا مقصود از لقا یا دیدار نیز لقا یا دیدار ظاهری نیست بلکه دیدار و لقای شهودی خداوند است. دیدار شهودی خدا امکان دارد چون دیدار یا لقای شهودی با دیدار ظاهری با چشم فرق اساسی دارد دیدار یا لقای شهودی دیدار خدا و حس کردن او با قلب و روح است نه چشم ظاهری و این امر  نیز امکان دارد چون روح انسانی پرتوی از روح الهی و دمیده و نفخه ی روح الهی است بنابراین می توان با روح انسان که نفخه ی روح الهی است خداوند را شهود و ملاقات و حس کرد برای همین از امام علی پرسیدند ؟ آیا خدایت را دیده ای ؟ فرمود آری. من خدا نادیده را نمی پرستم. خدا را با چشم ظاهر نمی توان دید ولی با چشم باطنی و با قدرت ایمان می توان اورا دید و حس کرد. و باز پرسیدند خدا را به چه وسیله شناختی و دیدی ؟ فرمود خدا را با خود خدا شناختم و دیدم . مقصود امام این بود که خدا را با روح خودم که نفخه ی روح الهی است شناختم و دیدم . بنابراین اگر  انسانی ایمانش به خدا زیاد شود در هر نماز و ذکری خداوند را با روح خود شهود و حس خواهد کرد. لقای الهی مانند دیدار پسر نابینا ی مادرزاد با پدر خویش است . این کودک درست است از روز اول پدر خویش را با چشم ظاهری ندیده ولی وقتی در آغوش او می نشیند به نوعی اورا حس می کند . این نوع دیدار و لقا بسیار شبیه به دیدار شهودی خداوند می باشد.   سلام بر کسی که پیرو هدایت شود

گمراهی و هدایت از واژگانی می باشند که در فرهنگ اسلامی و قرآنی  زیاد به کار می روند . و جزو واژه های کلیدی برای فهم معارف الهی هستند . همه ی ما شب و روز در  نماز می خوانیم خداوندا مارا به راه راست هدایت فرما نه راهی که بر آنها خشم گرفتی و نه گمراهان . ولی آیا تا به حال به این واژگان یعنی هدایت  و  گمراهی و راه راست و مستقیم الهی فکر هم کرده ایم مقصود از گمراهی و هدایت  و راه مستقیم الهی چیست ؟ در مورد هدایت در راه مستقیم  خداوند در قرآن کریم تو ضیحات لازم را داده و بطور خلاصه باید گفت راه مستقیم راه پیامبران و اولیا و صالحان و شهدا بیان شده ولی مقصود از گمراهی چیست ؟ در مورد گمراهی نیز خداوند در آیات متعدد مشخصات گمراهان را بیان کرده . مثلا مشرکان و فاسقان و دشمنان پیامبران و جانشینان آنها گمراه بودند ولی توضیحی که در اینجا لازم است بیان شود در مورد گمراهی و انواع آن می باشد: بطور خلاصه گمراهی یعنی انحراف مومنین از راه مستقیم الهی می باشد که همان راه پیامبران و اولیا و صالحان و شهدا می باشد ولی این گمراهی انواعی دارد  که در اینجا بیان می شود: ۱_ گمراهی عقیدتی ۲_ گمراهی سیاسی ۳_ گمراهی اخلاقی ۴_ گمراهی اقتصادی ۵_ گمراهی هنری . مقصود  از گمراهی عقیدتی آن است که کسی   در توحید و یکتایی خدا دچار انحراف شود و مثلا مانند مسیحیان به خداهای سه گانه چون پدر  پسر و روح القدس قائل شود و وحدانیت خدا را قبول نداشته باشد و یا چون مشرکان مکه به بتان متعدد در کنار الله خدای یگانه ایمان داشته باشد و یا مثل برخی فرقه های اسلامی صفات الهی مثل رزاق بودن و یا برآورده کردن حاجات و شفای بیماران را به جای خدا به بندگان خدا مثل امامان نسبت دهد و به درگاه امامان به جای خدا دعا کند این ها نمونه هایی از گمراهی های عقیدتی هستند . دومین نوع گمراهی ، گمراهی سیاسی می باشد  و به این صورت  است که کسی معتقد باشد حاکمیت زمینی مردم باید یک دیکتاتور و یا یک قشر خاص مثل طبقه ی کارگر و یا اخوندها و اشخاصی معمولی و غیر صالح  و با رای اکثریت باشند یا همان به اصطلاح دموکراسی و یا کسانی که مانند خوارج به وجود حاکم اعتقاد نداشته باشند و بی حاکمی و بی قانون بودن و آنارشیسم را قبول داشته باشند . همه ی این موارد از نظر خدا دچار نوعی گمراهی سیاسی می باشند. از نظر اسلام و قرآن  حاکمیت سیاسی جامعه ی بشری  باید به دست شخص برگزیده و ولی الهی و صالحان و گروه نخبه که صلاحیت علمی و اخلاقی داشته باشند و این گروه نخبه نیز زیر نظر امام و شخص برگزیده ی الهی جامعه ی بشری را مدیریت کنند باشد ولی نکته در اینجاست که انتخاب این شخص برگزیده و کادر صالحان از سوی خداست ولی تحقق حاکمیت زمینی آنها با خواست و اراده ی اکثریت مردم و یاری عموم مردم دنیا می باشد و آنها حق ندارند خودشان حاکمیت خود را بر مردن دنیا تحمیل کنند. ولی کسانی که معتقد به تحمیل حاکمیت امام و صالحان به زور بر مردم هستند و یا کسانی که معتقد به ولایت فقیه باشند که با زور و فریب بر مردم حاکم شده اند مسلما دچار گمراهی سیاسی شده اند..سومین نوع گمراهی ؛ گمراهی اخلاقی می باشد مثلا کسی که در زندگی شخصی به مفاسدی چون دروغ و ریا و خودخواهی و انحراف جنسی و دیگر مفاسد اخلاقی دچارشده دچار انحراف اخلاقی شده .   چهارمین نوع گمراهی، گمراهی اقتصادی است مثلا کسی که در کسب درآمد به آلودگی هایی چون ربا و قمار و رشوه و اختلاس و کم کاری  و کلاهبرداری دچار شده دچار گمراهی های اقتصادی شده پنجمین نوع گمراهی ها گمراهی هنری می باشد مثلا هنرمندی که در یکی از رشته های هنری ملاکهای زیبایی شناسانه  ای که ازلی می باشند و خداوند این ملاک‌ها را در انواع هنرها قرار داده رعایت نکند دچار انحراف و گمراهی هنری شده مثلا در  موسیقی و هنرهای تجسمی ملاک‌ها یی چون تقارن و تناسب  وهارمونی جزو ملاک‌های زیبایی و جذابیت این هنر ها می باشند و ریشه ی الهی دارند و اگر هنرمندی بر اثر دخالت های ایادی شیطانی در انواع هنر ها این ملاک‌ها را اصلا رعایت نکند نه تنها این هنرها  را به ابتذال کشانده بلکه به نوعی دچار گمراهی هنری نیز شده . نشانه های گمراهی های هنری را بخصوص در موسیقی معاصر می توانیم کاملا حس کنیم برای همین نیز واقعا بسیاری ازین موسیقی ها مانند موسیقی سال‌های دور آن جذابیت و ماندگاری لازم را ندارند و روح انسان از شنیدن آنها لذت نمی برد . علت این امر  گمراهی برخی هنرمندان موسیقی عدم رعایت ملاکهای زیبایی در این عرصه می باشد .

پیرزنی از نزدیکان امام باقر ع سوال کرد ؟ منظور از این ستاره در این آیه چیست ؟   فلا اقسم بالخنس الجوار الکننس ....قسم به ستاره ای که کناره می گیرد و حرکت می کند و پنهان می شود ....  امام باقر لبخند زد و فرمود به به از مطلب خوبی سوال کردی  این ستاره مولودی است در آخر زمان  او همان مهدی موعود است که  قیام  می کند وجهان را پر از عدل و داد می کند          حدیث از  کتاب غیبت نعمانی. ببینید در این حدیث امام باقر به صراحت می فرمایند که مهدی موعود    کودکی است که در آخر زمان متولد می شود  نه اینکه هزار و دویست سال پیش به دنیا آمده و این حدیث به صراحت ثابت می کند مهدی موعود فرزند امام حسن عسکری نیست  بلکه از نوادگان امام حسن مجتبی ع در آخر  زمان است به عبارت بهتر این حدیث ثابت می کند که مهدی موعود یک انسان امروزی و از سادات حسنی می باشد .  به‌هر حال ازین احادیث که از تحریف شیادان دینی و شیعه نمایان و دشمنان اهل بیت  در امان مانده گاهی نیز در احادیث اهل بیت دیده می شود که بسیار برای شناخت امام  روشنگرانه می باشند. بیشتر روایات جعلی مهدویت از زمان رحلت امام حسن عسکری ع  به بعد در احادیث اهل بیت وارد شده  و باعث تحریف مهدویت شده اند.