نهضت سید حسنی در گیلان

این صفحه برای رساندن پیام های امام زمان عج به واسطه و نیابت سیدحسنی موعود در گیلان ایجاد شده است

این صفحه برای رساندن پیام های امام زمان عج به واسطه و نیابت سیدحسنی موعود در گیلان ایجاد شده است

طبقه بندی موضوعی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «هنر» ثبت شده است

حتما بارها نزدیکان خود را دیده اید که در جلسات روضه های خانگی مرتبا شرکت می کنند و یا برخی که مذهبی نیستند در کنسرتهای موسبقی در هر جا باشد شرکت می کنند برخی نیز خود به کارهای هنری اشتغال دارند و یک یا چند رشته ی هنری را دنبال می کنند به نظر شما علت چیست ؟ چرا برخی دلبسته ی چنین کارهایی می باشند ؟ این فعالیتها و دلبستگی ها گرچه به ظاهر متفاوت و حتی متناقض به نظر می رسند ولی ریشه در یک امر دارند و آن نیز نیاز معنوی انسانها  . به عبارت دیگر تمام انسانها به صرف اینکه انسان هستند جدا از عقاید و ارمانهای مختلف خود علاوه بر نیازهای مادی و جسمانی چون خواب و خوراک و پوشاک و مسکن و ارضای   غریزه ی جنسی ، یک سری نیازهای معنوی و فرا مادی نیز دارند و این نیازهای فرا مادی ناشی از بعد روحانی وجود آدمی است. به عبارت دیگر همانطور که جسم انسان نیاز به خوراک و خواب برای ادامه ی حیات دارد روح انسان نیز برای آرامش نیاز به غذای معنوی دارد .ولی مشکل این جاست  که براثر  عدم رشد معرفتی راه بدست آوردن این غذای معنوی را به درستی نمی داند و گاه راه را به خطا می رود.در توضیح باید گفت که کارهایی مانند فعالیت هنری و گوش دادن و یا نواختن موسیقی و یا اشتغال به انواع هنرها چون هنرهای تجسمی و یا رفتن به مراسم مذهبی  و مطالعه و تحقیق علمی و و ... همه کارهایی معنوی محسوب می شوند که انسانها  نیاز شدید روحی به این قبیل مسائل هم علاوه بر نیازهای مادی دارند.برای همین نیز گاهی می بینیم ثروتمندترین افراد دنیا نیز وقتی به قله ی ثروت رسیدند و دیگر هیچ کمبود مادی ندارند به کارهای معنوی چون کمک به خیریه ها و نیازمندان روی می آورند چون انها نیز انسانند و این نیاز معنوی را در خود احساس می کنند . مشکلی که وجود دارد گاهی در گذشته و حال مردم در راه رفع کردن این نیاز معنوی به خطا می روند و مثلا در گذشته به جای شناخت و پرستش خدای یکتا و ارتباط معنوی با او که سرچشمه ی لایزال  معنویت است به خطا کیش بت پرستی را برای رفع نیاز معنوی خود انتخاب می کردند و   یا در زمان ما مردم بجای عبادت خالصانه به درگاه خدا ،به عبادت شرک آمیز چون امام و امام زاده پر‌ستی و گورپرستی و طلب حاجات از غیر خدا به جای پرستش خدای یکتا روی می آورند . برخی دیگر نیز سرچشمه ی اصلی معنویت را که شناخت و ارتباط با پروردگار توسط نماز و دعا می باشد رها کرده اند و فقط به رشته های فرعی رفع نیاز معنوی چون گوش کردن به موسیقی و اشتغال به رشته های دیگر هنری و رفتن به کنسرت موسیقی روی آورده اند . در حالی که از سرچشمه ی اصلی معنویت  یعنی ارتباط با ذات باریتعالی غافل شده اند و با کمال جهالت نیز می گویند ما وجود خدا را باور نداریم و آدم مذهبی نیستیم بگذارید با موسیقی یا هنرهای دیگر حال کنیم . در اینجا این سخن به این معنی نیست که موسیقی و هنرهای دیگر و تحقیق علمی و...کارهای معنوی محسوب نمی شوند . خیر این کارها نیز کارهایی کاملا معنوی هستند و در تکامل روحانی انسان موثر هستند و غذای معنوی نیز محسوب می شوند ولی نکته در اینجاست نباید اشتغال به این امور مارا از سرچشمه ی اصلی معنویت یعنی شناخت و ارتباط با خدا با نماز و عبادت غافل کند . بلکه اتفاقا اگر هنرمند و موسیقی دانی علاوه بر کارهای هنری اهل عبادت و ارتباط با سرچشمه ی لایزال معنویت یعنی خداوند باشد همین ارتباط معنوی او با خدا در تکامل کار هنری وی در کمترین  زمان ممکن کمک شایانی می کند . شاید برخی از نوابغ و هنرمندان برجسته ی تاریخ موسیقی و هنرهای دیگر به این حقیقت دست یافته اند که ارتباط معنوی آنها با خدا به تکامل هنری آنها کمک شایانی نموده در تاریخ هنرهای تجسمی چون خوشنویسی ایرانی اسلامی استادان بزرگ به این حقیقت و ارتباط هنر با معنویت و ارتباط با خدا بیش از هنرهای دیگر دست یافته اند و بارها در کلام خود این حقیقت را بیان کرده اند بطوریکه خوشنویسی را هنری مقدس و هندسه ای روحانی نامیده اند. ولی حقیقت این است که این اصل را باید برای تمام فعالیتهای هنری و علمی انسانها  تعمیم داد که معنویت حقیقی و ارتباط روحی با خداوند  به تکامل کار آنها و موفقیت صد در صد انها در همان رشته در مدت بسیار کم کمک شایانی می کند .  شاید در دوران پس از ظهور و حاکمیت جهانی تمام انسانها به این حقیقت دست یابند و شاید انقلاب و جهش علمی و هنری بعد از ظهور نیز  نتیجه ی مستقیم دست یافتن اکثریت انسانها به این حقایق می باشد . به امید رسیدن به آن روز .  سلام بر کسی که پیرو هدایت شود.

من خواب دیده‌ام که کسی می‌آید
من خواب یک ستارهٔ قرمز دیده‌ام
و پلک چشمم هی می‌پرد
و کفش‌هایم هی جفت می‌شوند
و کور شوم
اگر دروغ بگویم
من خواب آن ستارهٔ قرمز را
وقتی که خواب نبودم دیده‌ام
کسی می‌آید
کسی می‌آید
کسی دیگر
کسی بهتر
کسی که مثل هیچکس نیست، مثل پدر نیست، مثل انسی
نیست، مثل یحیی نیست، مثل مادر نیست
و مثل آن کسی است که باید باشد
و قدش از درخت‌های خانهٔ معمار هم بلندتر است
و صورتش
از صورت امام زمان هم روشنتر
و از برادر سیدجواد هم
که رفته‌است
و رخت پاسبانی پوشیده‌است نمی‌ترسد
و از خود سیدجواد هم که تمام اتاق‌های منزل ما
مال اوست نمی‌ترسد
و اسمش آنچنانکه مادر
در اول نماز و در آخر نماز صدایش می‌کند
یا قاضی‌القضات است
یا حاجت‌الحاجات است
و می‌تواند
تمام حرف‌های سخت کتاب کلاس سوم را
با چشم‌های بسته بخواند
و می‌تواند حتی هزار را
بی آنکه کم بیاورد از روی بیست میلیون بردارد
و می‌تواند از مغازهٔ سیدجواد، هرچه که لازم دارد،
جنس نسیه بگیرد
و می‌تواند کاری کند که لامپ «الله»
که سبز بود: مثل صبح سحر سبز بود.
دوباره روی آسمان مسجد مفتاحیان
روشن شود
آخ....
چقدر روشنی خوبست
چقدر روشنی خوبست
و من چقدر دلم می‌خواهد
که یحیی
یک چارچرخه داشته‌باشد
و یک چراغ زنبوری
و من چقدر دلم می‌خواهد
که روی چارچرخهٔ یحیی میان هندوانه‌ها و خربزه‌ها
بنشینم
و دور میدان محمدیه بچرخم
آخ...
چقدر دور میدان چرخیدن خوبست
چقدر روی پشت‌بام خوابیدن خوبست
چقدر باغ ملی رفتن خوبست
چقدر سینمای فردین خوبست
و من چقدر از همهٔ چیزهای خوب خوشم می‌آید
و من چقدر دلم می‌خواهد
که گیس دختر سید جواد را بکشم

چرا من اینهمه کوچک هستم
که در خیابان‌ها گم می‌شوم
چرا پدر که اینهمه کوچک نیست
و در خیابان‌ها گم نمی‌شود
کاری نمی‌کند که آنکسی که بخواب من آمده‌است،
روز آمدنش را جلو بیندازد
و مردم محله کشتارگاه
که خاک باغچه‌هاشان هم خونیست
و آب حوضشان هم خونیست
و تخت کفش‌هاشان هم خونیست
چرا کاری نمی‌کنند
چرا کاری نمی‌کنند

چقدر آفتاب زمستان تنبل است

من پله‌های پشت‌بام را جارو کرده‌ام
و شیشه‌های پنجره را هم شسته‌ام.
چرا پدر فقط باید
در خواب، خواب ببیند

من پله‌های پشت‌بام را جارو کرده‌ام
و شیشه‌های پنجره را هم شسته‌ام.

کسی می‌آید
کسی می‌آید
کسی که در دلش با ماست، در نفسش با ماست، در
صدایش با ماست

کسی که آمدنش را
نمی‌شود گرفت
و دستبند زد و به زندان انداخت
کسی که زیر درخت‌های کهنهٔ یحیی بچه کرده‌است
و روز به روز
بزرگ می‌شود، بزرگ می‌شود
کسی که از باران، از صدای شرشر باران، از میان پچ و پچ
گل‌های اطلسی

کسی که از آسمان توپخانه در شب آتش‌بازی می‌آید
و سفره را میندازد
و نان را قسمت می‌کند
و پپسی را قسمت می‌کند
و باغ ملی را قسمت می‌کند
و شربت سیاه‌سرفه را قسمت می‌کند
و روز اسم‌نویسی را قسمت می‌کند
و نمرهٔ مریض‌خانه را قسمت می‌کند
و چکمه‌های لاستیکی را قسمت می‌کند
و سینمای فردین را قسمت می‌کند
درخت‌های دختر سیدجواد را قسمت می‌کند
و هرچه را که باد کرده‌باشد قسمت می‌کند
و سهم ما را می‌دهد
من خواب دیده‌ام...

ببین اینا ظاهر مذهبی هم نداشتند ولی چون در راه حق و خدمت به مردم مجاهده و  وروشنگری می کردند خداوند در قلبشون و در ضمیر ناخودآگاهشون اونا رو به منجی حقیقی هدایت کرده بود.
در روایات آمده که وقتی ستاره ی سرخ طلوع کرد  منتظر فرج و طهور باشید و یا امام علی فرمود: اگر از ستاره ای که از شرق مانند ماه بر شما طلوع کند پیروی کنید شما را با سنن رسول آشنا می سازد.   و پیامبر فرمود: مهدی که می آید مال را به عدالت بین مردم تقسیم می کند  گفتند مقصود از عدالت چیست ؟ فرمود :  یعنی به تساوی .  و این سه روایت را به وضوح در این شعر فروغ  مشاهده  می کنید. شگفت انگیز نیست ؟!!