نهضت سید حسنی در گیلان

این صفحه برای رساندن پیام های امام زمان عج به واسطه و نیابت سیدحسنی موعود در گیلان ایجاد شده است

این صفحه برای رساندن پیام های امام زمان عج به واسطه و نیابت سیدحسنی موعود در گیلان ایجاد شده است

طبقه بندی موضوعی

۵۹ مطلب با موضوع «بنی عباس دوم» ثبت شده است

یکی از آفات و عادات زشت در جامعه ی کنونی اسلامی بدعت زشت و بی اساس بت سازی از شخصیت‌های پوشالی می باشد . در حقیقت یکی از اهداف دین اسلام در آغاز این بوده که تمام بت ها را نابود کند و فقط توحید و خداپرستی را در جهان حاکم کند . برخی به اشتباه خیال می کنند دین اسلام تنها برای شکستن بتهای سنگی   ظهور کرد در حالی که اصلا اینگونه نیست . هدف این دین الهی شکستن و نابودی تمام بتهای چوبی و غیر چوبی چون بتهای انسانی و جلوگیری از شخص و شخصیت پرستی و انسان پرستی در  مقابل خداپرستی بوده و هست . این انسان پرستی و شخص پرستی در جامعه ی آن روز حجاز به این صورت بود که مردم شیوخ و ثروتمندان و اربابان خود را تقریبا مانند بت قبول داشتند   و از آنها اطاعت بی قید شرط داشتند  و مثلا اگر شیخ و بزرگ قبیله دستور آدم کشی و جنگ ناحق با قبیله ی مجاور می داد تمام افراد قبیله بدون فکر در مورد درست  و یا غلط بودن  آن دستور آن را حتما اجرا می کردند ودر حقیقت در کنار پرستش بتهای سنگی بتهای انسانی نیز چون شیوخ و بزرگان خود را می پرستیدند . این اشرافیت بت گونه در  مکه به شدت رایج بود و اشراف و ثروتمندان قریش هر کاری دلشان می خواست انجام می دادند و افراد زیر دست و غلامان و کنیزان باید انجام می دادند وگرنه شدیدا مجازات و حتی کشته می شدند بطوری که مشهور است ابوجهل شتران یک عرب صحرا نشین را که به مکه آمده بود را خرید و از روی قلدری و هوی و هوس پول آن را با نداد و پیامبر اسلام اورا مجبور کرد پول شتران آن مرد را بدهد برای اینکه این اشراف برای مردم نوعی حالت بت را پیدا کرده بودند و خود را چند پله بالاتر از ادمهای دیگر می دانستند . این وضعیت شخص پرستی و بتهای انسانی در ایران آن روز  بسیار شدت بیشتری داشت و مردم شاهنشاه را تقریبا چون بت بزرگ و اعوان و انصار و کارگزاران اورا چون بت های کوچکتر قبول کرده بودند و یک جامعه ی طبقاتی تبعیض آمیز و ظالمانه در ایران شکل گرفته بود که طبقه ی زیر دست چون کشاورزان و پیشه وران حق بالا آمدن به طبقه ی بالاتر حتی با نشان دادن لیاقت بسیار نداشتند و حتی این طبقه حق سوادآموزی و یادگیری خواندن و نوشتن نیز نداشتند. دین اسلام درست برای از بین بردن این بتهای انسانی و از بین بردن شخص و شخصیت پرستی ظهور پیدا کرد. تا جامعه را تبدیل به یک جامعه ی بدون طبقه ی توحیدی کند که مردم فقط یک ارباب و صاحب اختیار داشته باشند و او نیز پروردگار جهانیان می باشد . و الیته هم هدف از پرستش و قبول بندگی خدا چون اربابان و بتهای دیگ  بردگی نیست بلکه ابن بندگی عین رهایی و آزادی از تمام محدودیت‌ها و هوی و هوسهای  جسمانی و رسیدن به آزادی واقعی و در نهایت کمال و رشد شخصیت انسانی است . در این نوع بندگی انسان احساس آزادی و رهایی بیشتری می کند . پیامبر اسلام با گفتار و کردار خود نیز تا می توانست سعی می کرد این عادت زشت شخص پرستی و بتهای انسانی را از جامعه ریشه کن کند و بارها می فرمود : تمام انسان‌ها مانند دندانه های شانه در پیشگاه خدا مساوی هستند و نه عرب بر عجم و نه عجم بر عرب و نه سفیدبر سیاه و نه سیاه بر سفید هیچ برتری خاصی ندارد و هر کس پرهیزگارتر است نزد خدا مقام بالاتری دارد حتی این روش پیامبر بعد از فتح مکه اشراف قریش را نیز با وجود اینکه مسلمان شده بودند عصبانی کرده بود و زمانی که پیامبر به بلال آن سیاه حبشی فرمود به بالای کعبه برود و اذان بگوید : ( پیامبر مخصوصا این کار را در مقابل اشراف قریش انجام داد) بسیاری از آنها زیر لب زبان به اعتراض گشودند ولی البته جرات اعتراض آشکار را نداشتند چون بلال را شایسته ی بالا رفتن از دیوار کعبه نمی دانستند. بهر هر حال پیامبر اسلام ابن روند شکستن بتهای انسانی را در قبال همسایگان حجاز چون ایران نیز شروع کرد و در نامه ی تاریخی خود  به خسروپرویز شاه ایران  با آیه ی قرآن  تصریح کرد  که ای اهل کتاب بیایید جز خدارا نپرستیم و برخی از ما برخی دیگر را  غیر از خدا ارباب خود قرار ندهیم . یعنی درست پیامبر اسلام بر نقطه ضعف جامعه ی ایرانی در آن زمان یعنی شاه پرستی و انسان پرستی در مقابل خدا پرستی انگشت گذاشت و شاید علت اصلی این که خسرو پرویز  دعوت اورا نپذیرفت و به قولی نامه ی اورا پاره کرد همین بود که پیامبر قصد داشت به خسرو پرویز توصیه کند که این بساط بت های انسانی را از کشور خویش جمع کند و مسلما شخص مستبدی مانند شاه ایران نمی توانست این کار را قبول کند چون می ترسید پایه های سلطنتش با این روش در بین مردم متزلزل گردد . بهر حال با ظهور اسلام تا مدتی بساط شخص پرستی و پرستیدن بتهای انسانی جمع گردید و حتی سه خلیفه ی قبل از امام علی ع نیز شدیدا با شخص پرستی مبارزه می کردند .

بطوریکه معروف است که  فرزند یکی از کارگزاران عمر خلیفه ی دوم در مصر به یکی از مردم پایین دست ظلم کرده بود و با او بدرفتاری کرده بود آن شخص به مدینه نزد عمر آمد و از دست کارگزار او شکایت کرد عمر بلافاصله آن کارگزار و پسر اورا را احضار کرد و در حضور جمع و در جلو چشم پدرش اورا را شلاق زد و به مرد مصری گفت اگر پدرش نیز به تو ظلم کرده همین کار را با وی می کنم که مرد مصری شکایتی از پدرش نداشت . در این حال عمر رو به جمع حضار کرد و گفت : که چگونه مردم را به بردگی می گیرید  ؟ و حال آنکه خداوند آنها را آزاد آفریده است . در زمان خلافت امام علی نیز این مبارزه با شخص پرستی ادامه داشت   و هرگاه امام علی ع برای سرکشی به شهر های اطراف می رفت و مردم آنجا برای استقبال  و  یا بدرقه به دور او جمل می شدند آنها را ازین  کار شدیدا نهی می کرد تا از خود برای آنها بت نسازد و حتی کسانی را که مانند عبدالله بن سبا در مقام او غلو می دند و صفات الهی به او نسبت می دادند شدیدا ازین کار نهی و گاه تنبیه می کرد .  به هر حال این روند تا زمان امام حسن مجتبی  ع نیز ادامه داشت ولی با به قدرت رسیدن بنی امیه و بعد بنی عباس این دو خاندان نه تنها با شخصیت پرستی مبارزه نکردند بلکه آن را نیز در بین مردم رواج دادند و به معنی واقعی از خود بت ساختند . خلافت را تبدیل به پادشاهی موروثی کردند و در بت سازی از اشخاص از پادشاهان ایرانی قبل از  اسلام نیز جلوتر افتادند . این روند بت سازی ادامه پیدا کرد  تا کم کم این بت سازی از اشخاص در میان روحانیون مذهبی و کسانی که   به دروغ خود را جانشین برحق پیامبر و امامان از اهل بیت می دانستند نیز رواج پیدا کرد حتی این روند در میان سادات و ذریه ی پیامبر ص در قرون اخیر نیز  رواج پیدا کرد  و آنها واژه ی سید  را به معنای آقای مردم و شخصی که از مردم عادی بالاتر است و حق اربابی و سروری دارد نیز بکار بردند در حالی که این روند  درست مخالف با روح توحیدی اسلام می باشد که فقط خداوند را ولی و ارباب واقعی مردم می داند نه هیچ کس دیگر را و اگر  هم توصیه به ولی بودن و دوستی خاندان پیامبر می کند به جهت هدایتگری آنهاست  نه نوعی نوعی برتری به صرف انسان بودن است چون به هر حال آنها نیز انسان هستند و خداوند بین بندگانش فرق و تبعیضی قائل نیست و اهل بیت را نه برای اربابی و برتری بر مردم بلکه برای هدایت آنها برگزیده است. یکی از روش‌های بسیار موثر و در عین حال زشت برای بت سازی از اشخاص در عصر  معاصر در بین روحانیون و گاه غیر روحانیون دادن القاب و عناوین بی اساس و عریض و طویل چون آیت الله  یعنی نشانه ی خدا و حجت الاسلام و المسلمین و ثقه الاسلام و ....میباشد که خود این القاب و عناوین تاثیر  بسیار زیادی در بت سازی از اشخاص در جامعه دارد که اصلا اساسی هم ندارد مثلا شما بر چه اساسی به  یک آخوند گاه  بی سواد که صرفا عمامه ای  دارد و ریش و پشمی و چند حدیث خوانده آیت الله یعنی نشانه ی خدا میگویید . آیا دلیلی از قرآن و سنت و کلام اهل بیت در این مورد دارید ؟ خود پیامبر و امامان با آن مقام بلند معنوی هیچگاه چنین القابی به خود نمی دادند که شما می دهید پیامبر  به امام علی فقط علی می گفت و او نیز با پیامبر  فقط پسر عمو یا  در نهایت رسول الله می گفت که البته  رسول الله نیز به این دلیل می گفت که در قرآن خطاب به پیامبر امده بود ولی حالا شما نگاه کنید به القابی که آقایان آخوند به خود می دهند و تعارفاتی که برای یکدیگر تکه پاره می کنند .  و تصاویر انها را درست مانند بت در سردر هر اداره  و مرکز عمومی   حتی بالای دستشویی نصب می کنند  مثلا مردم دلخوش شدند که شاه را از سلطنت خلع و فراری دادند و تصویر اورا از بالای ادارات پایین آورده و پاره کردند ولی دوباره تصاویر بتهای جدید را به جای او بر دیوار نصب کردند . خب با این وضع انقلاب شما چه خاصیتی داشت؟ یک بت را شکستید و دهها بت جایگزین او کردید.  من شخصا  از میان تمام آیت الله هایی که هر روز از رسانه ها می شنوم   فقط آیت الله بودن شتر را قبول دارم و نه هیچ کس دیگر را چون واقعا در خلقتش نشانه هایی از خدا دیده می شود . ولی وقتی به این آیت الله های دروغین نگاه می کنم فقط آیت و نشانه ی حضور شیطان را می بینم . چون تمام کارهای آنها حقیقتا شیطانی و برای سو استفاده کردن از دین برای منافع و جیب و  شکم و پایین شکم خویش می باشد از تحریف خمس گرفته تا سو استفاده از صیغه و سو  استفاده از دین برای کسب قدرت سیاسی و سواری بر مردم .کجای اینها می تواند نشانه ی خدا  باشد؟ وقاحت هم واقعا حدی دارد! بطوری که در جامعه ی کنونی در حال حاضر  به خصوص خاورمیانه ی مسلمان بتهای انسانی  بسیاری  مانند قارچ سر برآورده اند و غیر  از روحانیون این جریان و بدعت بت سازی به دیگر اقشار هم چون نظامیان ، ورزشکاران ، هنرمندان و ....

نیز رواج پیدا کرده  بطوری که ما واژه ی خان و یا عالیجناب را گاهی در مورد ستارگان ورزشی و سینما و موسیقی  نیز می شنویم . این نوع القاب  جز بت سازی در جامعه چه معنایی می تواند داشته باشد‌ . اکنون در  کشور ما هر امام جمعه ی  دزد و فرزند دزدتر ازاو یک بت ' هر فرمانده ی رانت خوار سپاهی یک بت ' هر نماینده ی مجلس   بی خاصیتی بک بت. هر کارگردان سینمای وابسته به حکومت  که فیلم‌های بی محتوا و بند تنبونی درست می کند یک بت. هر بازیکن فوتبالی که دو گل به تیم مالدیو زده یک بت ' هر سلبریتی  به هنر و بی جنبه ای یک بت هر خواننده ی جلفی  که آبروی موسیقی را برده یک بت ....تبدیل شده و مردم نیز در  فلاکت و فقر و بدبختی در حال پرستش  ابن بتهای پوشالی و انسانی  می باشد و  آیا ابراهیمی پیدا می شود که این بتهای پوشالی را همه در هم شکند و حتی به بت بزرگ نیز رحم نکند.؟!!!

 یکی از بدعت‌های زشت در میان برخی فرقه های اسلامی بدعت عزاداری افراطی و ضجه و خود زنی و خود آزاری بیهوده است آیا این امور منشا قرآنی و اسلامی دارند؟ مسلم است که تمامی احکام و سنن اسلامی ریشه در قرآن کریم و سنت پیامبر اسلام دارد؟ واگر حکمی منشا قرآنی  نداشته باشد و به عکس حکم مخالف آن در قرآن و سنت پیامبر اسلام آمده آن امر بدعت و خرافه محسوب می شود در مورد عزاداری افراطی و ضجه و خودزنی نه تنها حکمی در تایید این امر در قرآن و سنت پیامبر نیامده بلکه ازآن نهی نیز شده پس مسلم است این یک بدعت زشت  و شیطانی در آیین پاک   توحیدی اسلام است در قرآن کریم خداوند از زبان شهیدان راه حق به بازماندگان توصیه می کند که نه تنها  برای شهیدان عزاداری نکنند بلکه حتی ترس و اندوهی نیز نداشته باشند. آنجا که می فرماید: ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیا عند ربهم یرزقون فرحین بما آتیهم الله من  فضله ویستبشرین بالذین لم یلحقوا بهم من خلفهم الا خوف علیهم و لاهم یحزنون ....هرگز نپندارید کسانی که در راه خدا کشته شده اند ' مرده اند بلکه زنده اند و نزد پروردگارشان روزی می خورند و به کسانی از بازماندگان که به آنها نپیوسته اند بشارت می دهند که ترس و اندوهی نداشته باشند .  علاوه بر این آیه خداوند در آیات بسیار دیگر مؤمنان را توصیه کرده که غم و اندوه نداشته باشند و هیچگاه حتی یک مرتبه توصیه به عزاداری و گریه و غم و اندوه نکرده.  حال این بدعت زشت عزا و ضجه و خودزنی در اسلام از کجا پیدا شده باید از ایادی شیطان این را پرسید؟ علاوه بر  این در سنت پیامبر نیز  عزا و خودزنی و ضجه بسیار نهی شده و پیامبر به یاران می فرمود از ضجه و خودآزاری در عزاداری خود داری کنند . حتی در واقعه ی کربلا نیز امام حسین ع به خواهر خود زینب سفارش کرد که بعد از شهادت هیچگاه ضجه و زاری و خودزنی برای او  نکند و صبور باشد. پس کلا عزاداری آن هم به این شکل زشت افراطی آن در اسلام ریشه و جایگاهی ندارد و مدارکی وجود دارد که از زمان صفویه این نوع عزاداری افراطی از دول استعمارگر مسیحی وارد جهان اسلام بخصوص ایران شده و روز به روز بر بدعتها و خرافات آن نیز افزوده شده.علاقمندان و طالبان حقیقت می توانند به آثار مرحوم شریعتی به خصوص کتاب  تشیع علوی و تشیع صفوی او مراجعه کنند.   چیزی که اهل بیت در مورد عاشورا فرموده اند فقط ذکر داستان عاشورا و درس گرفتن از مسائل سیاسی آن بوده تا مردم در هر زمانی جبهه‌ی حق را از باطل تشخیص دهند و ناخواسته حامی جبهه‌ی باطل مانند زمان امام حسین ع نشوند چون از دید اهل بیت هر روز عاشورا و هر سرزمین کربلاست  این به معنی عزاداری و گریه ی بیهوده در هر روز از سال و در هر مکانی نیست بلکه مقصود این است که جبهه‌ی حق و باطل در هر زمان و مکانی  ممکن مانند روز عاشورا و کربلا در برابر هم صف آرایی کنند و باید مردم مواظب باشند طرفدار جبهه‌ی باطل نشوند.

یکی از حقایقی که در قرآن و کلام نبوی بر آن تاکید شد ه  و  ایادی شیطانی در آن انحراف و بدعت بسیار بوجود  آورده اند مسئله  ی دوستی اهل بیت با خاندان پیامبر اسلام ص می باشد . حقیقت دوستی اهل بیت رو هیچ مسلمانی نمی تواند انکار  کند و چون مهدویت ریشه در کلام خدا دارد آنجا که می فرماید: (ای پیامبر) به مردم بگو که من از شما( برای ابلاغ رسالت) هیچ مزد و پاداشی نمی خواهم مگر دوستی خاندانم . و در جایی دیگر این دوستی را نیز به نفع مؤمنان می داند و می فرماید : و این دوستی اهل بیتم نیز برای کسانی است که بخواهند به سوی خدای خود راهی پیدا کنند( هدایت شوند) . چون اهل بیت پیامبر نقش هدایتگری برای مؤمنان دارند و در  این مورد قرآن کریم می فرماید: ( مومنان) با ستاره هدایت می شوند    و اهل بیت تفسیر کرده اند که مقصود از ستاره یا ستارگان در قرآن  امامان هدایتگر از اهل بیت پیامبر می باشند.   همچنانکه خود ما هم در زندگی عادی  و روزمره به افراد برجسته مثلا در زمینه ی هنری  و ورزشی تعبیر به ستاره می کنیم و می گوییم فلان ستاره ی سینما و یا فلانی ستاره ی فوتبال برزیل است . به هر حال اهل بیت پیامبر اسلام نیز چون در کمالات معنوی بسیار برجسته بوده و هستند خداوند از آنها تعبیر به ستاره کرده است .  در حقیقت اهل بیت پیامبر  ارواح راهنما در دین الهی هستند برای درک  نقش ارواح راهنما باید به یک اصل روان شناسی و توضیح کامل آن در عصر حاضر اشاره شود . این اصل ' اصل تله پاتی  یا ارتباط فکری و روحی بین انسانهاست که از کشفیات روان شناسی یکی دو قرن اخیر است . بر اساس این اصل دو انسان‌ها می توانند از فاصله ی زمانی و مکانی دور باهم ارتباط فکری و روحی داشته باشند . یعنی همینکه که فردی یک نفر را چه آن فرد زنده باشد یا مرده . یاد می کند روح و فکرش همان لحظه با فرد مخاطب بلافاصله ارتباط برقرار می کند و آن شخص در هر زمان و مکانی ولو بسیار دور باشد. نیز در آن لحظه ناخودآگاه به یاد طرف یادکننده ی او می افتاد در حقیقت در این حال امواج فکری و روحی آن دو با یاد کردن هم در همان لحظه باهم برخورد می کنند و به یاد هم می افتند  . این اصل روان شناسی را در زندگی روزمره هم می توانیم  درک کنیم  مثلا گاهی ناخودآگاه به یاد کسی می افتیم و بلافاصله در همان   روز شخص به خانه ی ما می آید   علت این امر آن است که اونیز قبل از  آمدن به خانه ما به یاد ما می افتد و روح ما این یاد اورا همزمان حس می کند  و مانیز ناخودآگاه به یاد او می افتیم. این اصل روان شناسی در نماز و عبادت هم اتفاق می افتد و وقتی کسی در نماز خداوند را با کلماتی یاد می کند امواج روحی فرد نماز خوان با عالم خداوندی و ذات الهی در ارتباط می شود و همین امر باعث می شود خداوند نیز در همان حال انسان را یاد کند و همین ارتباط روح انسان با مبدا هستی و عالم خداوندی روح اورا تکامل می بخشد و   پاک می کند . ازین جهت خداوند می فرماید: اذکرونی اذکرکم  ...مرا یاد کنید تا من نیز شما را یاد کنم  و  یا می فرماید: مرا بخوانند...  شاید رشد و تکامل پیدا کند.. به هر حال این اصل روان شناسی در مورد دوستی و ارتباط با اهل بیت و هدایتگری آنها نیز صدق می کند به این ترتیب که وقتی کسی اهل بیت را دوست بدارد ناخودآگاه به یاد آنها می افتد و به آنها سلام می کند . در این حال امواج فکری و روحی آنها به اهل بیت پیامبر مرتبط می شوند و آنها نیز به یاد مؤمنان می افتند و ارتباط روحی شکل می گیرد ولی این فقط یک ارتباط روحی و فکری ساده نیست بلکه اهل بیت ع چون ارواح راهنما در مراتب هستی می باشند در این ارتباط روحی حقایقی از معارف الهی و قرآنی را به روح مومنین الهام می کنند و آنها را در فهم درست معانی آیات قرآن و معارف الهی کمک و راهنمایی می  کنند . و از گمراهی آنها در مراحل حساس زندگی جلوگیری می کنند و راه هدایت را به آنان نشان می دهند  در حقیقت اهل بیت مانند قرآن کریم نقش هدایتگری را با اذن  الهی دارند و ازین جهت پیامبر ص می فرمایند : من دو چیز گرانبها میان شما باقی می گذارم مادام که به این دو تمسک جویید و چنگ زنید هیچگاه گمراه نمی شوید .قرآن کلام خدا و اهل بیتم.  گمراهی اکثر فرقه های اسلامی در حال حاضر  ازین جهت است که برخی فقط به کتاب خدا برای هدایت تمسک می جویند و به اهل بیت توجهی ندارند و برخی فقط به اهل بیت توجه و تمسک  دارند و یا شیوه ی صحیح تمسک به اهل بیت را نمی دانند و به کتاب خدا و فهم حقایق آن بی توجه هستند و ازین جهت هر دو فرقه گمراه می شوند . گمراهی شیعیان در ندانستن تمسک صحیح به اهل بیت ع این است که غالبا دوستی صحیح اهل بیت را نمی دانند و این دوستی را با شرک به خدا آمیخته اند .

و در مورد مقام اهل بیت غلو می کنند و صفات الهی را به آنها نسبت می دهند که نوعی شرک است و حتی امام علی این اهل غلو  مانند عبدالله  بن سبا  را شدیدا مجازات می کرد. و یا مثلا برخلاف کلام خدا بجای اینکه فقط به درگاه خدا دعا کنند و حاجات خود را فقط از خدا بخواهند در دعا اهل بیت را مورد خطاب قرار می دهند و حاجات خود را از آنها می خواهند . قبور آنها را مانند مسجد می سازند و برای دعا و عبادت و طلب حاجات به جای رفتن به مسجد به این قبور و یا  مهدیه ها و حسینیه ها مراجعه می کنند . و این یعنی شرک آشکار.  چون خدا می فرماید : و آن المساجد لله و لاتدعوا  مع الله آخرا. ..و مساجد مخصوص خداست پس با وجود خدا احدی را نخوانید . و  در آیه ای دیگر می فرماید: آن کسانی را که به جای خدا می خوانید بندگانی مکرم نزد خدا هستند  و در آخرت از اینکه آنها را به جای خدا دعا می کردید از شما بیزاری می جویند و می گویند ما از دعای شما غافل و بی خبر بودیم . به هر حال دوستی اهل بیت یک ارتباط قلبی و  روحی می باشد و هیچ ربطی به این امور شرک آمیز ندارد . که باید این روند شرک آمیز در  میان مؤمنان و بخصوص شیعیان اصلاح شود. در  میان اهل سنت نیز اینکه می گویند کتاب خدا برای ما کافی است است یک انحراف  بزرگ است چون فهم حقایق کتاب  خدا بدون دوستی و ارتباط روحی با اهل بیت امکان ندارد . نتیجه ی این طرز تفکر  آن است که مثلا از معنی جهاد در قرآن یک فهم غلط و انحرافی صورت می گیرد و آن را به غلط به معنی ترور و آدم کشی و تکفیر تفسیر می کنند و گروه‌های جنایتکار تکفیری چون داعش ایجاد می کنند . به هر حال تا مسلمین مفهوم صحیح سخن پیامبر ص را از تمسک صحیح توامان به قرآن و اهل بیت ع را درک نکنند این انحرافات و گمراهی ها ادامه پیدا می کند مگر اینکه به شناخت  صحیح  مهدی موعود عج دست پیدا کنند و او مؤمنان را در این راه  هدایت کند      . سلام بر کسی که پیرو هدایت شود.

 از پیامبر اسلام روایتی متواتر به آیندگان رسیده که : من  از امامان گمراه(  مراجع تقلید)  در آخر زمان بیش از هجوم خارجی بر امت خویش می ترسم .   چرا پیامبر اسلام ص  از گمراهی مراجع تقلید در آخر زمان بیش از هجوم خارجی هراس داشت ؟ اینک در این مقال به سوال پاسخ داده می شود  هر چند در این مورد در  کتاب مثلث شیطانی توضیحات مفصل داده شده : گمراهی مراجع تقلید و به اصطلاح علمای دینی از صدر  اسلام و مخصوصا تاریخ شیعه در  چند مورد مهم و حساس تاریخ اسلام بوده ۱_ گمراهی در واقعه ی غدیر خم ، قبلا بیان کردیم که اهل بیت پیامبر  اسلام ص دارای دو  شان و مقام  کاملا جدا از هم بودند یکی شان امامت که مقام بلند معنوی نزد خداست که خداوند به برخی از ذریه ی صالح حضرت ابراهیم داده که ائمه ی اهل بیت نیز دارای این مقام می باشند و این مقام ارتباطی به مردم ندارد. دوم مقام حاکمیت سیاسی و رهبری جامعه ی مسلمین که این شان و مقام صرفا زمینی است و ربطی به آسمان و نصب الهی ندارد یعنی در صورتی که مردم  اهل بیت پیامبر را مانند امام  علی ع و امام حسن مجتبی را به این مقام پذیرفتند و با آنها بیعت کردند و به تعبیر امروزی به آنها رای دادند آنها نیز حاکمیت را به دست می گیرند و در صورتی که مانند دیگر ائمه آنها را یاری نکردند آنها نیز انزوا و گوشه گیری اختیار می کنند ولی در هر صورت مقام امامت و شان آسمانی م ردم را برای هدایت خلق دارا می باشند . سیره ی عملی اهل بیت نیز این سخن مارا تایید می کند چون امام علی با صراحت در نهج البلاغه می فرماید : اگر شما به سراغ من نمی آمدید  من خلافت را قبول نمی کردم و نمی گفت مقام خلافت و حاکمیت سیاسی را خدا به من داده . گمراهی مراجع تقلید در عصر حاضر ازآن سو است که این دو شان و مقام اهل بیت را با هم قاطی می کنند و معتقدند در واقعه ی   غدیر پیامبر اسلام  مقام حاکمیت سیاسی  امام علی ع و به تبع آن اهل بیت را به مردم تذکر داده و امام علی را حاکم سیاسی مسلمین قرار داده در حالی که این ادعا انحرافی اشکار از واقعه ی غدیر است بلکه در آن واقعه شان امامت و مقام آسمانی امام علی و اهل بیت را به مردم تذکر داده  نه مقام زمینی و حاکمیت سیاسی آنها را چون خود پیامبر نیک می دانست مقام حاکمیت امری زمینی است و بستگی به خواست و بیعت مردم دارد و ربطی به آسمان ندارد . این انحراف در فهم واقعه ی غدیر انحرافی بسیار خطرناک و زیان آور در تاریخ اسلام به خصوص در زمان معاصر است چرا که  این مراجع تقلید یا امامان گمراه با بر داشت انحرافی از واقعه ی غدیر نوعی استبداد دینی خطرناک را از بطن آن استخراج کردند و به این بهانه که آخرین امام از اهل بیت   نواب و جانشینان عامی چون مراجع تقلید دارد و حاکمیت سیاسی مراجع تقلید بر مردم نیز مانند حاکمیت اهل بیت آسمانی است و زمینی نیست و بستگی  به خواست و نظر مردم ندارد . نوعی استبداد دینی فاجعه بار در جامعه ی اسلامی بوجود آوردند و قصد دارند این تز و انحراف خطرناک را به جوامع دیگر مسلمان نیز صادر کنند . در حالی که می دانیم ریشه ی این نظریه کاملا انحرافی می باشد و درست مخالف سیره عملی اهل بیت بوده است. ۲_ گمراهی دیگر امامان گمراه ( مراجع تقلید) در عصر حاضر در مسئله و فهم فلسفه ی عاشورا و واقعه ی کربلا می باشد . معمولا آن چیزی که این امامان گمراه بر روی منابر در مورد عاشورا و امام  حسین بیان می کنند هیچ ربطی به فلسفه ی قیام امام حسین ع ندارد چون فلسفه ی قیام امام حسین که اصلا به آن اشاره نمی کنند یک انحراف کاملا سیاسی و خطرناک در حاکمیت جامعه ی اسلامی بود که هنوز نیز جوامع اسلامی با تبعات آین انحراف دست و پنجه نرم می کند و هنوز نیز این انحراف برطرف نشده و به جرات می توان گفت ریشه ی تمام بدبختی ها و عقب ماندگی ها و ذلت ملل مسلمان در مقابل شرق و غرب همین انحراف خطرناک بوده . قضیه ازین قرار بوده که تا زمان امام علی ع سنت صحیح اسلامی در تعیین خلیفه و حاکم اسلامی سنت شورایی و بیعت به تعبیر امروزی رای و خواست  مردم در تعیین حاکم مشروع و خلیفه بوده ولی در این زمان بود که معاویه برای اینکه این سنت  اسلامی را تبدیل به سلطنت موروثی از پدر به فرزند کند و فرزند ش یزید را به جای خویش و با زور و فریب مردم بر تخت بنشاند و با  امام علی و خلافت برحق او که با بیعت اکثر مردم بود به مخالفت برخواست و سرانجام نیز با فریب توانست امام علی نتواند اورا از حاکمیت شام برکنار کند. کاری که امام علی به عنوان خلیفه حق داشت   و سرانجام امام  علی در این راه هم شهید شد و امام حسن مجتبی نیز مجبور به صلح با معاویه شد به شرط اینکه معاویه پس از مرگ خود حاکمیت مسلمین را به شورا و بیعت مردم واگذار کند ولی معاویه بعدا  عهد شکنی کرد و امام حسن  نتوانست مانع این کار معاویه شود و او نیز با تحریک معاویه مسموم و شهید شد

در این هنگام معاویه در اواخر عمر  یزید فرزندش را به زور حاکم مسلمین اعلام کرد و امام حسین ع نیز دیگر نتوانست این سنت شکنی آشکار معاویه را تحمل کند و از بیعت با یزید امتناع کرد و در این راه در کربلا با یاران فداکار و تمام فرزندان خویش به شهادت  رسید.  پس فلسفه ی عاشورا  تلاش امام حسین ع برای جلوگیری از   یک انحراف  خطرناک سیاسی بود  و آن نیز تبدیل کردن خلافت اسلامی از خلافت شورایی مبتنی بر رای و بیعت مردم به سلطنت موروثی بود در حقیقت فلسفه ی قیام امام حسین در برابر یزید به تعبیر امروزی   جلوگیری از استبداد سیاسی بود . و مگر اکنون مسئله ی اصلی در جوامع اسلامی چیزی جز همین انحراف خطرناک سیاسی است . تمام مشکلات جهان اسلام در حال حاضر ریشه در این انحراف سیاسی  و بروز  استبداد حاکمیتی در اشکال مختلف دیکتاتوری نظامی یا فاشیستی و یا استبداد دینی در قالب ولایت فقیه و شکلهای دیگر است . در حقیقت اگر ملل مسلمان با فلسفه ی عاشورا به درستی پی ببرند حتی یک لحظه نیز زیر بار این حاکنیتهای استبدادی و شیطانی قرار نمی گیرند و آنها را تحمل نمی کنند و بر علیه آنها مانند امام حسین ع و یارانش قیام خواهند کرد در حقیقت واقعه ی عاشورا چون چراغی روشنگر در تمام طول تاریخ است تا مردم در همه ی زمان‌ها بدانند که یزیدها و و امام حسین ها   یا جبهه‌ی حق و باطل در هر زمانی وجود دارند و در برابر  هم قرار می گیرند و واقعه ی قیام امام حسین و عاشورا چون چراغی جبهه‌ی حق و باطل را برای مردم روشن می کند تا مردم فقط حامی جبهه ی حق باشند و در تاریکی جهل خویش حامی جبهه‌ی باطل نباشد . ازین جهت پیامبر اسلام فرمود: همانا حسین ع چراغ  هدایت و کشتی نجات است . ولی با این حال مراجع تقلید یا امامان گمراه در عصر حاضر به جای بیان و تشریح این فلسفه ی سیاسی عاشورا برای مردم فقط آنها را در این زمینه گمراه می کنند که ای  وای امام حسین  شهید شد و شما فقط موظفند بیش از چهل روز عزاداری کنید و به سر و سینه بزنید و هرچه گناه هم می خواهید مرتکب شوید اگر فقط یک قطره اشک برای امام حسین بریزید تمام گناهان شما آمرزیده می شود و به بهشت می روید و این بیان علاوه بر تحریف فلسفه ی عاشورا بلکه ترویج امور صد اخلاق در بین مردم می  باشد . آیا گمراهی ازین بدتر می تواند باشد ؟ و بعد هم بر روی منابر مردم فریبی تاکید می کنند که اصل در اسلام حمایت از حاکمیت موجود است و حفظ این حاکمیت( هرچند مانند یزید ظالم باشد) از حفظ جان یک نفر ولو امام زمان باشد واجب تر است . اینجاست که معنی کلام پیامبر را در مورد این گمراهان بیشتر  درک می کنیم .۳_ گمراهی دیگر امامان گمراه درانحراف مهدویت می باشد . در امر مهدویت نیز قبلا اثبات  کردیم که مهدی موعود حقیقی  بر خلاف باور غلط  عامه ی شیعیان  از نسل  پیامبر  و اهل بیت از طرف پدر به امام حسن مجتبی ع می رسد و او از ذریه ی امام حسن مجتبی ع می باشد  که در  زمان ما اکنون چند دهه به صورت ناشناس به دنیا آمده نه ۱۲۰۰ سال پیش  و بصورت فردی گمنام اکنون در بین مردم زندگی می کند. و علت انحراف مهدویت این  بوده که شیعه نمایان در زمان امام حسن مجتبی ع به علت صلح مصلحتی امام با معاویه با او و فرزندانش دشمن شدند و روایات جعلی بسیاری در  روایات مهدویت وارد کردند و اکثر روایات صحیح را که نسل مهدی عج رابه امام حسن مجتبی نسبت می داد حذف کردند  و روایاتی جعلی مبنی بر اینکه   امام زمان فرزند  بلافصل امان حسن عسکری ع  است. وارد روایات مهدویت کردند  و روایتی نیز جعل کردند که در زمان غیبت کبری امام، مراجع تقلید به عنوان نواب عام امام باید حاکمیت سیاسی جامعه ی مسلمین را بدون توجه به رای و خواست مردم  ( با انحراف غدیر)   به دست گیرند و به این ترتیب هیولای استبداد دینی نیز با تحریف مهدویت  در عصر حاضر زاده شد .

در نقد سخنان این آقا باید گفت که ایشان   اولا هنوز مفهوم و اصل مشروعیت قدرت سیاسی را از نظر اسلام به درستی درک نکرده اند به این معنی که در اسلام ائمه ی طاهرین ع که خاندان پیامبر ص باشند دارای دو شان کاملا جدا می باشند ۱_ شان امامت که مقام بلند کاملا معنوی و روحانی نزد خدا ست که به تعبیر قرآن خداوند این مقام بلند معنوی را به حضرت ابراهیم ع پس از امتحانات دشوار عنایت کرد و بعد هم به برخی ذریه ی او البته به شرط ظالم نبودن ، که برخی از پیامبران بنی اسرائیل و ائمه ی اطهار از آن جمله می باشند این مقام     ربطی به حاکمیت سیاسی آنها ندارد آنها مقام امامت را دارند چه حاکم سیاسی باشند چه نباشند چنانکه امام صادق ع در این مورد به صراحت می فرماید : امام در هر صورت امام است چه حاکم باشد چه نباشد و همانطور که می دانیم خود حضرت ابراهیم ع نیز با آنکه مقام امامت را داشت حاکم سیاسی جامعه ای نبود بلکه معمولا به صورت منزوی و تنها در گوشه ای با خانواده ی خود به سر می برد و همین سیره را نیز امام علی ع و دیگر ائمه دنبال کردند یعنی مثلا تا خود مردم به سراغ امام علی نرفتند و اورا به عنوان خلیفه و حاکم سیاسی انتخاب وقبول کردند او در این مورد اقدامی نکرد و ۲۵ سال سکوت کرد و در نهج البلاغه به این حقیقت تصریح دارد . و شان دوم ائمه از خاندان پیامبر علاوه بر امام ، حاکمیت سیاسی جامعه یا به تعبیر ی همان خلیفه ی پیامبر است که این شان در صورتی برای آنها محقق می شود که مردم حاکمیت سیاسی آنها را قبول کنند و مشروعیت این حاکمیت کاملا زمینی است و بستگی به خواست مردم دارد و مانند شان امامت ائمه ربطی به آسمان ندارد و به همین خاطر حضرت علی ع هم در نهج البلاغه نمی فرماید که من حاکم شما می باشم چون خدا مرا حاکم شما ساخت بلکه با صداقت می فرماید :اگر خواست شما نبود من امر خلافت و حاکمیت سیاسی را قبول نمی کردم او حتی در مورد خلافت و حاکمیت امام حسن مجتبی ع که یاران نزدیک او اصرار داشتند اورا به این کار منصوب کند تا آخرین لحظات زندگی می فرمود من در مورد حسن به شما توصیه و سخنی ندارم شما هرچه می خواهید در مورد او تصمیم بگیرید  و این نشان می دهد که او به تعیین حاکمیت سیاسی توسط مردم اعتقاد کامل داشت  و به انتصاب حاکم سیاسی بعد از خود اعتقادی نداشت . در مورد اینکه ائمه فرموده باشند که ولایت ما در زمان غیبت به روات حدیث ما یا همان روحانیون دینی می رسد حتی به فرض صحیح بودن  این روایت ( که جای تشکیک بسیار در صحت آن وجود دارد) نهایت این ولایت و فرمانبرداری در حدود مقام معنوی کسانی است که تا حدی مقام معنوی آنها با مقام امامت ائمه نزدیک باشد ، نه بیشتر و همانطور که امام علی حاکمیت سیاسی را حتی به فرزندش امام حسن ع نداد و اورا منصوب نکرد بلکه آن را موکول به خواست مردم و مومنان کرد به هیچ وجه دیگر ائمه نیز این حاکمیت سیاسی را انتصابی نمی دانستند که آن را به غیر معصوم بدهند و آیا عاقلانه است که آنها این حاکمیت سیاسی را به صورت انتصابی به معصوم بعد از خود ندهند و آنرا مشروط به خواست مردم کنند ولی آن را به افراد غیر معصوم در دوران غیبت واگذار کنند ؟ بلکه راه صحیح آن است که ما زمینه ی حاکمیت امام  را در دوران غیبت فراهم کنیم و وقتی  تعداد یاران کافی در این مورد برای یاری و حاکمیت امام  فراهم نمودیم و امنیت جانی امام معصوم را فراهم نمودیم عدالت خداوندی ایجاب می کند که ولی خود را از پس پرده ی غیبت بیرون آورد و یا اورا به ما بشناساند ولو اینکه این معرفی  به صورت آشکار با ندای آسمانی همراه باشد که در روایات مهدویت نیز این امر به تواتر وبه صراحت آمده است . بنابر این ظهور امام عصر با اینکه در تقدیر و مشیت  الهی است ولی در عین حال به خواست مردم و مومنان نیز ارتباط مستقیم دارد چون به فرض عقلی یا امام زمان به دنیا آمده و در غیبت و اختفا است یا به دنیا نیامده اگر به دنیا آمده و در اختفا و غیبت است که علت آن است یاران کافی و حقیقی که اورا به درستی بشناسند و  با نیرو و توان مالی و قدرت نظامی حاکمیت اورا تثبیت کنند وجود ندارد و در صورت ظهور و قیام و نداشتن یاران کافی به سرنوشت امتم حسین ع دچار می شود و یا فرض دوم این است که هنوز به دنیا نیامده که باز هم تا تعداد یاران حقیقی وجود ندارد که امکانات مالی و سیاسی و نظامی حاکمیت اورا فراهم کنند باز به دنیا آمدن وی و ظهور او بیهوده وبی فایده است و خدا کار بیهوده نمی کند و اورا فعلا به این  دنیا نمی آورد.

در دوران ریاست جمهوری خاتمی مواضع هاشمی رفسنجانی در برخی امور مثل روابط با آمریکا و شیوه ی رهبری  تا حدزیادی تغییر کرد . البته تغییر سیاست هاشمی در قبال رابطه با آمریکا ریشه در سال‌های جنگ دارد که  ریاست جمهوری آمریکا یعنی روناد ریگان تلاش کرد به نوعی روابط خود با حاکمیت اخوندها را بهبود ببخشد و حسن نیت خود را نشان دهد چون  پس از پیروزی انقلاب و قضیه ی گروگانگیری  که آن هم در خارج از کشور توسط دجال طراحی شد و در داخل توسط نفوذی های دجال در انقلاب اجرا گردید تا روابط ایران و آمریکا را تیره و قطع کند  دیگر روابط آشکاری بین این دو کشور وجود نداشت هر چند از پشت پرده با هم تعاملات و زدو بندها را کم و بیش بی خبر از ملت داشتند. به هر حال ریگان تصمیم گرفت این روابط را به صورت پنهانی  با حاکمیت ایران شروع کند  که البته این سیاست ریگان باید گفت مخالف خواست و سیاست دجال در خاورمیانه بود و بعدا تبعاتی برای خود ریگان نیز داشت که بعدا اشاره خواهیم کرد.به هر حال ریگان هیاتی به سرپرستی شخصی به نام مک فارلین به صورت پنهانی به ایران فرستاد و و این  هیات با هاشمی رفسنجانی که رئیس جمهور بود و تعدادی از مقامات کشور به صورت پنهانی دیدار کرد و حتی هدیه های خصوصی  نیز برای آنها آورد و به گفته ی هاشمی رفسنجانی که بعدها فاش کرد  از طرف ریگان که البته اعتقادات مسیحی نیز داشت به دولتمردان و رهبران ایرانی  تذکر داد ه شده بود    ما و شما پیرو ادیان ابراهیمی هستیم و بهتر است روابط مسالمت آمیزی با هم داشته باشیم . ظاهرا این سفر به رهبر انقلاب نیز خبر داده شد و حاکمیت نیز تصمیم گرفت روابط خود را با آمریکاکم کم و به صورت پنهانی  بهبود ببخشد. و شروع کند ولی در این بین دجال نیز با سرویس های جاسوسی خویش بیدار بود و این تحولات را رصد می کرد ازین جهت تصمیم گرفت که از این روند یعنی  روابط مسالمت آمیز ایران با آمریکا جلوگیری کند. چون روابط مسالمت آمیز ایران و آمریکا در آن مقطع زمانی به هیچ وجه به صلاح دجال جهانی نبود . چون دجال جهانی از مدتها پیش حوادث و اتفاقات سیاسی را به گونه ای پیش برده بود که در در خاورمیانه همواره دو قطب مخالف حاکمیت های وابسته به شرق و غرب در مقابل هم قرار بگیرند تا همواره از تقابل آنها  بحران منطقه ای  ایجاد  شود و این منطقه َضعیف و عقب مانده  باقی بماند چون گفتیم سیاست  دجال در این  چند دهه عقب ماندگی در این منطقه می باشد . بنابر این طبق نقشه و توطئه ها چنان حوادث سیاسی چون استقرار حاکمیت سعودی و انقلاب ایران و تحولات سیاسی عراق را به گونه ای بوجود آورده بود که درست نصف این  کشورهای خاورمیانه تحت سیطره و نفوذ سرویس های جاسوسی شرق چون شوروی سابق  و البته انگلیس   با هم  قرار بگیرند و نصف دیگر آنها تحت سیطره و نفوذ سرویس های جاسوسی غرب و به خصوص آمریکا قرار بگیرند و مثلا عربستان و مصر و ترکیه و کشورهای حاشیه ی خلیج فارس چون امارات و ...تحت نفود سرویس های جاسوسی آمریکا باشند و ایران بعد از انقلاب و سوریه و عراق در زمان صدام و افعانستان تحت نفود سرویس های جاسوسی انگلیس و روسیه با هم قرار بگیرند و همواره این سرویس های جاسوسی تلاش کنند از طریق نفوذ در این حاکمیتها این کشورها را درگیر جنگ و اختلافات و بحران‌های منطقه ای سازند تا دجال به اهداف خود برای عقب ماندگی   این کشورها دست پیدا کند. ریگان رئیس جمهور آمریکا چون سیاستمداری کارکشته بود از این امر مسلما خبر داشت و می خواست در دوران خود با ایجاد روابط مسالمت آمیز دوباره با ایران این کشور را که بعد از انقلاب از اقمار و متحدان آمریکا خارج شده بود و بیشتر تحت نفوذ روسیه و انگلیس بود از چنگ آنها خارج کند و دوباره جزو اقمار آمریکا کند. و ازین جهت این روابط پنهانی را سعی داشت با ایران دوباره شروع کند . ولی همانطور  که گفتیم این سیاست ریگان درست مخالف سیاست  خاورمیانه ای  دجال جهانی بود که می خواست تقابل منطقه ای حفظ شود . بنابراین از طریق مزدوران خود در لبنان این روابط پنهانی آمریکا و ایران را به شخصی روحانی حکومتی  به نام هاشمی  که از نزدیکان آیت الله منتظری و ظاهرا  داماد ایشان هم بود  در ایران خبر داد و او نیز این خبر را بین مردم پخش کرد چیزی که خواست حاکمیت اصلا  نبود چون تا آن زمان حاکمیت همیشه آمریکا را دشمن و شیطان بزرگ  به مردم معرفی می کرد و حال اگر مردم بفهمند او بصورت پنهان در حال ایجاد رابطه با این شیطان بزرگ است آبرو و اعتبار نظام بین مردم می رود و حاکمیت در چشم مردم بی اعتبار و فریبکار جلوه داده می شود و ازین جهت خود حاکمیت ترجیح داد پیش دستی کند و جواب رد به مقامات آمریکایی بدهد و و روابط با آمریکا   دوباره قطع و  تیره گردد . و البته  هاشمی  را نیز بعدا به بهانه ای دیگر اعدام کنند و از این نقطه ضعف بر علیه آیت الله منتظری سو استفاده برای برکناری او  کنند.

به هر حال رونالد ریگان رئیس جمهور آمریکا بعدها تبعات این هماهنگی نکردن  با سیاست  خاورمیانه ای دجال را چشید و حاکمیت  دجال مانع اجرای برنامه ها و سیاست‌های داخلی او شد که قصد انجام آنها را داشت و ناکام ماند. و اما هاشمی رفسنجانی از آن زمان به بعد در قبال روابط با آمریکا تغییر موضع داد و از مقامات دیگر کشور از جمله رهبر خواست در روابط با آمریکا تجدید نظر کند و روابط نزدیک را با آمریکا شروع کند و حتی در نماز جمعه  برای مردم این قضیه را مطرح کند که پیامبر اسلام نیز  در  مقطعی از مقابله ی خود با مشرکان مکه در صلح حدیبیه صلاح دید با مشرکان مکه صلح کند واین صلح بعدها برکات زیادی برای اسلام داشت و باعث فتح مکه شد پس ما نیز باید در روابط خود با کشورهای متخاصم تجدید نظر کنیم .ولی این خواست هاشمی نه مورد تایید رهبر و دیگر ارکان و شخصیت های حاکمیت بود نه مورد رضایت دجال جهانی به آن دلیلی که در مورد  ریگان بیان کردیم چون روابط مسالمت آمیز و نزدیک با آمریکا بر خلاف سیاست تقابل منطقه ای خاورمیانه ا ی دجال بود و بنابراین ازآن به بعد  هاشمی هم مغضوب دجال جهانی شد و هم مورد بی مهری رهبر و دیگر  اهرم های قدرت در کشور نظیر وزارت اطلاعات و سپاه قرار گرفت و فسادهای مالی خانواده و فرزندانش که البته هم وجود داشت به رخش کشیده شد و البته به اطلاع مردم هم رسید  و کم‌کم هاشمی از یک شخص مقبول و کسی که مشهور به سردار سازندگی شده بود یک شخص منحرف  از منویات رهبری و آرمان‌های نظام به مردم معرفی گردید . هاشمی نیزالیته برای دفاع از حیثیت و اعتبار خود دست به کار شد و با نفوذی که در کشور حتی خارج از کشور داشت و باند بزرگی از طرفداران ثروتمند  خود که در زمان اعتبار خود درست کرده بود به صورت مخفی و موذیانه تشکیلات مخالفی را بر علیه خامنه ای و بیت رهبری درست کرده بود و در فرصت های مناسب اقداماتی مخفی را بر علیه رهبر انجام می داد از جمله با نفوذی که در خبرگان رهبری داشت تلاش کرد جلسه ای تشکیل دهد و رای عدم کفایت  خامنه ای را برای رهبری از شورا بگیرد ولی موفق نشد و مدتی نیز پیشنهاد داد که رهبری فردی منحل شود و رهبری شورایی جایگزین آن شود که در این امر نیز موفق نبود و به عنوان آخرین حربه مترصد فرصت و بهانه ای بود که یک شورش عمومی را برای برکناری رهبری و فرو ریختن اقتدار وی به پا کند و آن نیز انتخابات ریاست جمهوری بود که در قضیه  شرکت میر حسین موسوی از مخالفان قدیمی رهبر و مهدی کروبی در انتخابات و تقلبات گسترده ای که در این انتخابات صورت گرفت و انتخاب شخص مورد رضایت رهبر یعنی احمدی نزاد این بهانه را به طرفداران هاشمی رفسنجانی دهد که بر موج نارضایتی  و اعتراض مردم در نتیجه ی انتخابات سوار شوند و کشور را در آشوب و ناآرامی و بحران گرفتار کنند که البته این اعتراضات به شدت سرکوب شد  چون پیروزی مردم به نفع سیاست دجال نیز نبود و بیشتر معترضان و البته باند رفسنجانی یا فراری شدند و یا کشته و زندانی شدند و به این ترتیب هاشمی از این بهانه و فرصت نیز نتوانست بر علیه رهبر استفاده کند و برخی از فرزندان  وی نیز دستگیر و یا فراری شدند . به هر حال پس از این اتفاقات شوم که تبعات و هزینه های آن را نیز مردم مظلوم باید می دادند هاشمی رفسنجانی همچنان ساکت ننشست و تلاش داشت هم خود در انتخابات  ریاست جمهوری  با وجود سن بالا  شرکت کند و هم  فرزند سید احمد خمینی را به عنوان شخص مورد رضایت  خود  کاندید ریاست جمهوری کند که البته باند رهبری نیز از دسیسه باخبر شد و هر دو را در شورای نگهبان فاقد صلاحیت کاندید شدن دانست در این حال هاشمی دیگر نمی توانست بیشتر از این رازدار نظام باقی بماند و شروع کرد یک سری افشاگری در مورد ارتباط مقامات رده بالای کشور و سپاه از اوایل انقلاب با سرویس های جاسوسی دجال در شوروی سابق و در آخرین سخنرانی عمومی بیان کرد  که شما که همه را رد صلاحیت می کنید بگویید چه کسی به شما صلاحیت و پست داد ؟ چا کسی به شما تریبون نماز جمعه داد؟ چه کسی به دست شما اسلحه داد ؟ اشاره ی رفسنجانی به واسطه بودن خودش بود که با ارتباط با سرویس های جاسوسی شوروی سابق که البته شاخه ای از سرویس های جاسوسی  دجال بودند اسلحه هایی چون کلاشینکف و دیگر سلاحها را  به با مقدار زیاد اوایل انقلاب در اختیار سپاه  از خارح مرزها  قرار داد تا بر رقبای سیاسی خود جون مجاهدین خلق در کشور پیروز شوند و دیگر پست ها چون تریبون نماز جمعه را هم دجال از طریق هاشمی رفسنجانی به امام جمعه ها می داد و الان همان  آخوندهای امام جمعه که عضو شورای نگهبان بودند صلاحیت کاندیدای ریاست جمهوری  اورا  را رد می کردند و همین سپاه ک هاشمی اسلحه های روسی در دهه‌ی ۶۰ در  اختیارشان قرار داده بود باند هاشمی را در اعتراضات  سرکوب و دستگیر می کردند  .

بنابراین هاشمی رفسنجانی این سخنان را دیگر نباید می گفت و برای همین او نیز  چند روز بعد از این سخنرانی در استخر  به طرز مشکوکی سکته و فوت کرد.


یکی از مسائل روز ایران و غرب مسئله ی هسته ای شدن ایران یا به تعبیر  غرب دستیابی ایران به سلاح هسته ای می باشد . ریشه ی دستیابی ایران به فن آوری هسته ای به زمان قبل از انقلاب  ۵۷ بر می گردد که شاه  برای دستیابی ایران به این فن آوری پیشرفته با کشور آلمان قرار دادهایی برای ایجاد نیروگاه‌های هسته ای بست که هدف  بیشتر  تولید برق ازین طریق بود در جریان انقلاب و مدتی بعد از آن بعلت تیره شدن روابط ایران با بلوک غرب که آلمان غربی نیز عضو این بلوک بود ، این روند همکاری مسلما متوقف گردید و بعد  از انقلاب چون حاکمیت تحت نفوذ بلوک شرق یا شوروی قرار گرفت  شوروی سابق و یا روسیه ی فعلی  همکاری با ایران را در زمینه ی ایجاد نیروگاه های هسته ای به خصوص نیروگاه هسته ای بوشهر  شروع کرد . که البته چون پس از فرو پاشی شوروی   روسیه ی فعلی  دچار مشکلات بسیار زیاد  اقتصادی فراوان در تامین بودجه ی کشور بود و وَضع به قدری خراب بود که گورباچف بعدها فاش کرد ما حتی دیگر قادر نبودیم حقوق کارمندان و نیروهای نظامی خود را بدهیم از این جهت سران روسیه تصمیم گرفتند با توجه به نفوذی که سرویس جاسوسی روسیه یعنی ک گ ب در حاکمیت ایران البته با همکاری انگلیس دارد  روابط اقتصادی گسترده البته با هدف منافع یک طرفه فقط برای روسیه  با حاکمیت ایران برقرار کنند و کمبود بودجه و جیب خالی خود را از جیب ملت مظلوم ایران پر کنند و تا می توانند با فرصتی که دولت مردان کودن و بی لیاقت ایران به آنها می دهند  منابع ملی ایران را غارت کنند و موفق هم شدند  و این کار را هم  به بهانه ی کمک کارشناسی به ایران برای انتقال فن آوری  هسته ای و با وعده ی ایجاد نیروگاه هسته ای بوشهر انجام دادند. و به مدت چند دهه بیهوده این پروژه را طولانی کردند و هر دفعه نیز  آن را به بهانه ای  متوقف کردند تا پول و باج بیشتری از ایران بگیرند تا بالاخره توانستند کمبود بودجه ی خود را برای چند سال از جیب مردم ایران تامین کنند و در نهایت نیز  کار خود را  خوب انجام ندهند. روسیه از زمانی که آیت الله خمینی در  اواخر عمر نامه ای الیته  ظاهرا برای دعوت او به اسلام نوشت روابط آشکار خودرا با ایران شروع کرد هرچند روابط مخفی از بعد از انقلاب بود . البته این نامه فقط بهانه ای بود که سران مزدور  و سر سپرده ی  حاکمیت  نظیر رفسنجانی روابط آشکار اقتصادی  را با ارباب خارجی خود شروع کنند. چون این یک ماموریت دیگر رفسنجانی از طرف دجال جهانی بود و باید به انجام می رسید . وگرنه اصلا عقلانی نیست که گورباچف با آن تعصبات مارکسیستی و کمونیستی اصلا زمینه ای برای قبول اسلام داشته باشد و اگر هم به فرض محال این  زمینه را داشت حزب و اطرافیان و وظایف سازمانی حزب کمونیست شوروی این  اجازه را به وی نمی داد  به هر حال با این نامه  روابط اقتصادی آشکار روسیه برای غارت کشور  شروع و دجال نیز از ازین روند بسیار خشنود. چرا که همین غارت ایران توسط خرس قطبی شمال  که چشم طمع به کندوهای  عسل یا نفت ایران و دیگر منابع ایران دوخته بود . باعث می شد ایران که  از کشورهای سرنوشت ساز دوران ظهور است برای سالها همچنان ضعیف و عقب مانده باقی بماند و مسلما این خواست دجال جهانی نیز  بود. به هر حال روسیه در  زمینه ی  سهم مالکیت  ایران از دریای خزر نیز  می دانیم خیانت‌های بسیاری به ایران کرد و باعث شد سهم بسیار کمی از این دریا برای استفاده ی ایران از میان کشورهای همسایه باقی بماند. ولی باید گفت نوکر در هر صورت نوکر است وراهی جز اطاعت ارباب ندارد.  و اما مسئله ی دیگر  دستیابی ایران به سلاح هسته ای است . این مسئله نیز  چنانکه توصیح داده می شود ریشه در توطئه و نقشه ی دجال دارد و اصلا یک تصمیم ملی برای منافع ملی نبوده و نیست.  یعنی اینکه  ایران بعد از جنگ هشت ساله با فکر تولید سلاح هسته ای  افتاد کاملا یک طرح و نقشه ی دجال جهانی برای ایجاد بحرانی دیگر در خاورمیانه بخصوص در ایران و باز ضعیف نگه داشتن این کشور بود. که توسط نفوذی های دجال در کشور طرح گردید .  و بعدا هم لو رفتن آن نیز توسط همین نفوذی ها بود. خب مسلما دجال نیک می دانست که حاکمیت ایران با آن ضعف بنیه از جهت اقتصادی و سیاسی و نظامی و فن آوری در برابر قدرتهای بزرگ اقتصادی و نظامی  به هیج وجه نمی تواند بصورت مستقل صاحب سلام هسته ای  شود چرا که به فرض نیز خود چنین قدرت فن آوری را داشته باشد  . قدرتهای نظامی و هسته ای  دیگر  نظیر آمریکا و متحد او اسرائیل  که منافع بسیاری در منطقه دارد اجازه نمی دهد ایران با وجود دشمنی با آنها به این سلاح دستیابی پیدا کند چون مسلما در  این صورت متحدان  آمریکا چون کشورهای عربی خلیج فارس و اسرائیل را تهدید خواهد کرد .

به خصوص که بارها البته به ظاهر گفته است  خواهان محو اسرائیل می  باشد( هرچند روابط تنگاتنگ پنهانی با اسرائیل در منطقه دارد) به هر  حال وقتی ایران چنین قصدی داشته باشد  و چنین مخالفان و دشمنانی در منطقه و جهان مسلما نتیجه ی چنین سیاستی یعنی تلاش برای دستیابی به سلاح هسته ای چیزی جز بحران منطقه ای به زیان ایران و کشورهای دیگر  منطقه و سود غرب و دجال نخواهد داشت چون با ادامه ی این سیاست ایران، آمریکا و متحدانش اورا تهدید و تحریم خواهند کرد و تحریم‌ها نیز هم به اقتصاد ایران ضربه وارد می کند و آن را ضعیف تر می کند و هم به مردم فشار می آورد  اقتصاد َضعیف باعث عقب ماندگی کشور و ضعیفتر شدن آن می شود که خواسته و سیاست دجال است   بر اثر   این فشارهای اقتصادی  نخبگان علمی کشور نیز به ناچار به غرب مهاجرت می کنند کا به زیان ایران و به نفع غرب است.  والبتا این سیاست  برای دیگر کشورهای منطقه نیز زیان دارد و آمریکا و غرب نیز بیهوده  کشورهای همسایه ی ایران را از قدرت هسته ای و نظامی ایران می ترسانند و سلاح های بیشتری به  آنها می فروشند  و این امر نیز   به زیان کشورهای همسایه است.  در نهایت اگر این سیاست ایران در هسته ای  شدن ادامه پیدا کند . بالاخره در مقطعی بهانه ی لازم  برای هجوم نظامی غرب به ایران فراهم می شود و همان بلایی که بر سر افعانستان و به خصوص عراق آوردند قصد دارند با هجوم نظامی بر  سر ایران نیز  بیاورند و در آن صورت مسلما فاجعه ی اصلی به خصوص برای ملت آغاز می شود و این هجوم سرآغاز جنگهای داخلی و تجزیه ی کشور خواهد بود  . و بالاخره دجال بطور کامل به مقصود  خویش برای تجزیه ی ایران و نابودی این منطقه ی ظهور منجی خواهد رسید. . بنابراین تنها راه جلوگیری از اجرای این نقشه ی دجال در ایران . منجی گرایی و اصلاحات حاکمیت در کشور  می باشد . کشور ایران فعلا با هسته ای شدن حفظ نمی شود و قدرتمند نمی گردد بلکه با یک خیزش  و انقلاب مستقل به رهبری منجی موعود و اصلاح ساختار  دینی سیاسی و اقتصادی  نیرومند و متحد می گردد و خاورمیانه را نیز در مدتی کم با خود متحد می سازد چون آنها نیز  منتظر منجی موعود و حاکمیت او هستند. و حاکمیت جهانی دجال را نابود خواهند کرد. بنابر این بهترین را در این مقطع زمانی برای رهایی از این خطرات شناخت صحیح  منجی در  زمان ما در خاورمیانه بخصوص ایران و به حاکمیت رساندن او و قبول رهبری او می باشد وراهی به جز این  نیست.  به عبارت دیگر مهدی  موعود اکنون در میان ما مردم بصورت شخصی عادی و بسیار  گمنام ولی کاملا آگاه به حقایق دین و مسائل سیاسی روز مسلمانان است و راه حل تمام  این مشکلات نیز فقط در  دست اوست به شرطی که درست شناخته و درک شود و مردم زمینه ی حاکمیت وی را فراهم آورند وگرنه او به تنهایی مانند امام علی ع و دیگر امامان کاری از پیش نخواهد برد . او رهبر و راهنما و تئوریسین نهضت جهانی است ولی نیاز به یاری مؤمنان و عموم مردم دارد وتا شناخته و یاری نشود همچنان مجبور است گمنام و به حالت منتظر و احتمالا بسیار متاسف از وضعیت نابه سامان موجود جهان اسلام باقی بماند.  وظیفه ی تمام نخبگان علمی فرهنگی جهان اسلام است که وی را به درستی بشناسند و او را نیز به درستی به مردم معرفی کنند .  سلام بر کسی که پیرو هدایت شود.

در مباحث قبلی بیان کردیم که یکی از سیاست‌های جنایتکارانه و راهبردی دجال در خاورمیانه و کشورهای اسلامی سیاست نخبه کشی و حذف شخصیت‌های  فکری، فرهنگی و علمی،  هنری ، سیاسی و حتی نظامی   مخالف سیاست های او می باشد .این حاکمیت شیطانی این سیاست را از بدو پیدایش و حتی از نزدیک به دو قرن پیش در خاورمیانه و ایران شروع کرده مدارک و اعترافاتی از سفارت انگلستان  در دست است که نخستین شخصیت سیاسی و فرهنگی که در  ایران به این جهت توسط دجال کشته و حذف گردید وزیر سیاستمدار و بافرهنگ و فرهیخته و ادیب برجسته ی محمد شاه قاجار قائم مقام فراهانی بود که چون افکار نو و ترقی خواهانه ای برای  پیشرفت کشور داشت و خواهان تجدید حیات فکری و فرهنگی جهان اسلام بود و با سیاست‌های انگلستان که بازوی اصلی دجال در خاورمیانه است  مخالف بود با دسیسه ی سفارت انگلیس در ایران به دستور محمد شاه قاجار ناجوانمردانه خفه و شهید گردید . یکی از نشانه های  افکار ترقی خواهانه ی او که خواهان بیداری جهان اسلام نیز بود اشعار و نوشته هایی  است که از وی به یادگار مانده  که یکی از این اشعار مسمط زیبا و شاهکار ادبی است که از او به یادگار مانده که قسمتی ازآن به وضع نابسامان کشورهای اسلامی از جمله ایران می پردازد و می سراید : افسوس که این مزرعه را آب گرفته    دهقان مصیبت زده را خواب گرفت  رنگ رخ ما رنگ می ناب گرفته     رخسار هنر گونه ی مهتاب گرفته  ....که به خوبی به دردها و نابسامانی های ایران و جهان اسلام و علل این دردها که نفوذ استعمار است اشاره کرده . به هر حال دجال بعد از این نیز این سیاست جنایتکارانه را توسط مزدوران و عوامل نفوذی خویش در خاور میانه ادامه می دهد و با دسیسه یکی دیگر از مردم بزرگ و کاردان و مترقی چون امیر کبیر را  از طریق درباریان قاجار از جمله مادر ناصر الدین شاه از کار برکنار می کند و به قتل می رساند. که اگر این شخصیت زنده می ماند بطور قطع ایران از ژاپن در آسیا اکنون از همه جهات  پیشرفته تر بود . این سیاست دجال توسط نفوذ سرویس های جاسوسی خود در خاورمیانه هنوز نیز ادامه دارد و در گفتار پیش بیان کردیم که مثلا چگونه مصطفی عقاد کارگردان برجسته و نابغه ی سوری جهان اسلام را که دو اثر مشهور و شاهکار چون فیلم سینمایی رسالت یا محمد رسول الله و عمر مختار را در کارنامه ی هنری خود داشت و در صدد بود که فیلم صلاح الدین ایوبی فاتح مسلمان جنگهای صلیبی را نیز برای اتحاد دنیای اسلام در مقابل هجوم غرب بسازد این شخصیت  کاملا  هنری و فرهنگی را با بمب گذاری یکی از اعضای تروریستی القاعده که از گروهک های ساخت دجال  برای تخریب در جهان اسلام است در هتلی در اردن به همراه دختر جوانش به قتل می رساند. برای دجال چندان مهم نیست این شخص نخبه از جهان اسلام چه طرز تفکر و ایدئولوژی داشته باشد مذهبی و یا غیر مذهبی باشد فقط اگر درک کند که این شخصیت باعث یک تحول فکری ، فرهنگی و یا یک پیشرفت و جهش علمی و تکنولوژی در خاورمیانه ی اسلامی می شود اورا فورا حذف می کند . از جمله ی مهمترین شخصیت هاو نخبگان سیاسی و علمی و فرهنگی و نظامی که در یکی دو قرن اخیر از ایران توسط دجال ترور شدند می‌توان از میرزاده ی عشقی روزنامه نگار مبارز و منتقد دوره ی رضا شاه و دکتر سید حسین فاطمی سیاستمدار معروف و مشاور ارشد دکتر محمد مصدق و دکتر علی شریعتی و استاد مرتضی مطهری و آیت الله طالقانی، شهید بهشتی، مرحوم مفتح ، شهید مصطفی چمران ، مرحوم امام موسی صدر   و مرحوم فروهر و همسر فرهیخته ی او ، شهید رجایی و باهنر و شخصیت‌های نظامی چون شهید فکوری ،فلاحی، ستاری و شهید کاظمی از فرماندهان سپاه و نیز سید احمد خمینی و این اواخر هم شهید سلیمانی و  مرحوم کاظمی اشتیانی از موسسان پژوهشکده ی رویان که در زمینه ی سلول‌های بنیادی تحقیقات گسترده ای داشت و نیز دانشمندان هسته ای و  نویسندگانی چون حاجی زاده و مختاری و دیگر نویسندگان نخبه در داخل و خارج و نیز نخبگان هنری و فرهنگی چون مرحوم فریدون فرخ زاد شومن ، هنرمند ، شاعر ، موسیقی دان و خواننده  و سیاستمدار معروف و بسیاری دیگر از نخبگان فکری و فرهنگی ایرانی که جدا از طرز تفکر آنها افرادی موثر در روشنگری اذهان عمومی ایرانیان و رشد فکری فرهنگی  و افزایش بصیرت سیاسی آنها و نیز رشد علمی و فن آوری در  کشور داشتند. به هر حال برای عقب نگه داشتن یک جامعه چون جامعه ایرانی اسلامی در خاورمیانه همین سیاست نخبه کشی  سیاستی بسیار موثر می باشد.  وقتی یک جامعه بطور ناگهانی این نخبگان علمی فرهنگی هنری نطامی و سیاسی خودرا از دست داد خواه ناخواه از پیشرفت باز می ماند چون افراد عادی و عامی که قادر به ایجاد تحول در جامعه نیستند و این افراد نخبه همیشه باعث تحول و پیشرفت جوامع بشری بوده اند.

البته برخی از این نخبگان را نیز به جای  حذف خانه  نشین و منزوی کرد و یافراری داد که این کار نیز  همان خاصیت حذف را برای دجال داشت و جامعه را از وجود و فعالیت آنها محروم و بی بهره می ساخت مثلا توجه کنید وقتی شخصیت سیاسی فرهنگی و  متعهد و بسیار موثر و نخبه چون مرحوم بازرگان را با هیاهوی مشتی نادان  و مزدور داخلی از صحنه ی سیاست  خانه نشین و منزوی کردند این زیانش از حذف او برای جامعه کمتر نبود. بعد از جنگ هشت ساله و جانشینی رهبر که با مهندسی دجال صورت گرفت . مدتی بود که دجال احساس کرد که یک قشر نخبه ی فرهنگی متشکل از نویسندگان و هنرمندان روشنگر و مخالف حاکمیت     ظالم دجال در ایران شکل گرفته که آرام آرام در حال فعالیت فرهنگی و هنری و گاه سیاسی برای تغییر وضعیت موجود در کشور هستند . این نظام شیطانی برای اینکه این قشر را در داخل و خارج کشور به درستی شناسایی کند . دست به طراحی یک نقشه ی شیطانی دیگر  کرد و از طریق هاشمی رفسنجانی عامل مزدور خود زمینه ی تشکل و ایجاد تشکل و حزبی تحت عنوان حزب اعتدال و میانه رو در صحنه ی سیاسی کشور را فراهم آورد که رهبری آن به عهده ی شخصی به نام محمد خاتمی بود . به هر حال رفسنجانی در دوره ی ریاست جمهوری خود زمینه ی فعالیت و ایجاد این تشکل را فراهم آورد و آزادی  محدودی برای فعالیت به آنها داد تا کم کم بین مردم شناخته تر شوند و مردم بیچاره و خفه شده در خفقان  این دو دهه‌ی ی گذشته ی بعد از انقلاب نیز که تشنه ی اندکی آزادی و فضای باز سیاسی و اجتماعی و فرهنگی بودند با شعارهای این تشکیلات میانه رو و معتدل به سوی  آنها جذب   شدند و بعد از پایان دوره ی دوم ریاست جمهوری رفسنجانی  رهبر و لیدر این تشکیلات یعنی محمد خاتمی با اکثریت قاطع در  انتخابات ریاست جمهوری پیروز شد و این  تشکیلات مدتی در  صحنه ی سیاست کشور درست مطابق با سیاست دجال روی کار آمد   و خودنمایی کرد . خاتمی هم قبل از ریاست جمهوری و هم مدت کمی بعد از آن شروع به دادن شعارهای عامه پسندی چون آزادی های مدنی ' شایسته سالاری در کشور ، سیاست تساهل با مردم و دینداری ، تحمل صدای مخالف ، آزادی روزنامه ها و رسانه ها و در روابط خارجی نظریه ی گفتگوی تمدن‌ها را را سر داد و مردم غافل و تشنه ی آزادی های مدنی نیز جذب این شعارها شدند غافل از اینکه این ها همه نقشه ی دجال برای شناسایی مخالفان سیاست‌های خود می باشد . در این فضای باز سیاسی و فرهنگی تمام نخبگان فکری و فرهنگی چون نویسندگان مخالف و روزنامه نگاران و هنرمندان آزاد اندیش و مستقل چون برخی از کارگردانان سینما فعالیت خودرا به صورت آشکار و امید بیشتر شروع کردند . وقتی به این صورت دجال تمام این مخالفان سیاست‌های خودرا در کشور و خارج از کشور شناسایی کرد به ناگاه جلوی کار رهبر  آنها یعنی محمد خاتمی رئیس جمهوری را در دوره ی دوم ریاست جمهوری وی گرفت و از طریق برخی فرماندهان نطامی سپاه که البته مزدور دجال بودند به وی هشدار و اولتیماتوم دادند که دیگر کافی است اگر جلوی این روند و آزادی ها و شعارها را نگیری بدون هیج ملاحظه جان خود و  اطرافیان و هم فکرانت را نیز از دست می دهید و به این  ترتیب جریان اصلاحات سیاسی و اجتماعی   و فرهنگی را که خاتمی به ظاهر شروع کرده بود به اجبار متوقف شد. در همین دوره ی خاتمی بود که قضیه ی قتل‌های زنجیره‌ای از نویسندگان و   نخبگان علمی و فرهنگی در داخل و خارج کشور پیش آمد و دجال بعد از شناسایی آنها در فضای باز سیاسی و فرهنگی که خاتمی البته با نقشه ی دجال ایجاد کرده بود شروع به ترور و حذف آنها در داخل و خارج  کشور نمود آنگونه که سرویس های اطلاعاتی داخل کشور که وابسته به دجال بودند خود به برخی  فعالان سیاسی زندانی اطلاع دادند تعداد لیست این ترورها در داخل و خارج کشور ها به ۳۰۰ تن می رسید . یعنی در حقیقت دجال در ادامه ی همان سیاست نخبه کشی در ایران و خاورمیانه یک لیست ۳۰۰ نفره از این نخبگان شناسایی کرد و از سرویس های جاسوسی و اطلاعاتی خود در داخل و خارج ایران خواست با هماهنگی هم این ۳۰۰ نخبه ی علمی و سیاسی و فرهنگی را حذف کنند و آنها نیز این جنایت را مرتکب گردیدند و چون تمام حاکمبتهای خاورمیانه و غرب و تمام دنیا دست نشانده ی دجال هستند انجام چنین ترورها و   جنایاتی برای دجال کار مشکلی اصلا  نبوده و نیست و هیچ دولت یا شخصی   نتوانسته تا کنون  ریشه ی این جنایات را پی جویی  کند و بانیان و آمران و قاتلان را  مورد تعقیب قراردهد و اتفاقا بسیاری از  قاتلان نیز مورد تشویق قرار گرفتند و پستهای بالاتر به آنها داده شده غیر از چند مزدور دون پایه چون سعید امامی که برای نمایش و فریب مردم اورا محاکمه کردند و تمام تقصیر ها و گناهان را به  گردن او  انداختند و  اونیز در  اواخر اعتراف کرد که دستور از مقامات بالاتر بوده و من فقط وظیفه را انجام دادم  که او نیز  بلافاصله در زندان وادار به خود کشی شد و خون این همه

انسان نخبه و آزاده  هم به هدر رفت و اعتراضات و شکایات خانوده های قربانیان نیز به جایی نرسید.. برخی در کشور سعی و تلاش دارند این قتل‌ها را به حزب و یا شخص خاصی نسبت دهند غافل از اینکه نمی دانند  این جنایات در ادامه ی سیاست نخبه کشی حاکمیت جهانی دجال است و این  حاکمیت شیطانی نه تنها در کشورهای اسلامی خاورمیانه چون ایران و عراق و سوریه و پاکستان و افعانستان این  جنایات را انجام می دهد بلکه در تمام کشورهای دنیا و در خود  کشورهای ابر قدرت نیز چون آمریکا و انگلیس و روسیه و چین نیز همین سیاست نخبه کشی را اجرا می کند و هر کدام از سیاستمداران و افراد نخبه ی فرهنگی که مخالف سیاست‌های دجال در آن کشور باشندرا یا آشکارا حذف می کند   یا منزوی و خانه نشین می کند .از جمله ی این افراد به نخست وزیر اسبق ایتالیا،  کندی رییس جمهور قبلی آمریکا، آلنده رئیس جمهور شیلی ،  ضیائ الحق و  بی نظیر بوتو از پاکستان، روزنامه نگاران منتقد حاکمیت پوتین در روسیه،  رهبر سیاه پوستان آمریکا شمالی و نیز یکی از رهبران مسلمان برجسته ی آن کشور با نام مالکوم ایکس و دیگر نخبگان سیاسی و فرهنگی مخالف سیاست‌های دجال  را در تمام دنیا می توان نام برد .

در گفتار قبلی بیان کردیم که ایجاد و ادامه ی جنگ هست ساله بین ایران و عراق صد در صد توطئه ی دجال  برای اهداف خاص خود در خاورمیانه بود . البته پس از جنگ نیز این حاکمیت شیطانی دست از سر خاورمیانه و بخصوص ایران بر نداشت و دخالتهای سیاسی مخرب فراوانی   در ایران کرد . البته لازم به  ذکر است  که یکی از گروه‌های سیاسی  مخالف حاکمیت مطلق  اخوندها گروه و سازمانی بود تحت عنوان سازمان مجاهدین خلق که البته جزو گروه‌های مذهبی مخالف نظام شاهنشاهی  هم بودند که در گیری مسلحانه نیز با حاکمیت شاه قبل از انقلاب داشتند . این سازمان که  رهبر  آنها شخصی با نام مسعود رجوی بود  بعد از پیروزی خواستار مشارکت در قدرت و اداره ی کشور بودند که اخوندها  با آنها مخالفت کردند و این مخالفت‌ها باعث درگیری مسلحانه آنها با اخوندها در پس از پیروزی انقلاب و اوایل دهه‌ی ی ۶۰ شد و سرانجام چون این گروه در اقلیت بودند محبور شدند از کشور خارج شوند و در عراق که تازه با ایران وارد جنگ شده یود ساکن شوند و فعالیت‌های نطامی و تبلیِغاتی خودرا بر علیه حاکمیت اخوندها در ایران در کنار حاکمیت عراق شروع کنند . در اواخر جنگ هشت ساله که نیروهای ایرانی در موضع ضعف کامل قرار گرفتند و در حال عقب نشینی بودند این  سازمان از فرصت استفاده کرد و حمله به مرزهای  شمال غرب را برای تصرف تهران و براندازی حاکمیت اخوندها شروع کرد  که البته به سختی شکست خورد و متحمل تلفات شدید انسانی شد و ناکام ماند. حدود یک سال پس از پایان جنگ دیگر رهبر انقلاب بسیار پیر و فرتوت شده بود و حال مزاجی چندان خوبی نداشت.  و دجال نیز در فکر  جانشینی مناسب برای وی بود  از سالها پیش یک روحانی برجسته  با نام آیت الله منتظری کا از مبارزان برجسته قبل از انقلاب بود و شخص برجسته از   نظر علوم دینی بود  قائم مقام رهبری بود و قرار بود جانشین رهبر سالخورده شود . ولی این  شخص چون آدم وارسته و آزاده ای بود و از باند و عوامل دجال نبود چندان مورد  رضایت دجال نبود . چون نظرات مستقل خاص خود را بر  پایه ی منابع اصیل اسلامی چون قرآن و نهج البلاغه برای اداره ی جامعه داشت و انسانی متعادل بود و به نظرات مخالفان و منتقدان حاکمیت هم توجه می کرد  و خلاصه آدم  افراطی  و قدرت طلب نبود . او از آغاز  انقلاب هم انتقادات فراوانی به شیوه ی برخورد خشن و غیر  انسانی با منتقدان حاکمیت داشت . به هر حال دجال این شخص را مناسب جانشینی رهبر نمی دید.  چون علت دیگری نیز  داشت و آن نیز  آن بود که طبق روایات مهدویت و اخرزمانی که دجال کاملا از آنها اطلاع داشت و برنامه های خود را در خاورمیانه طبق آنها طراحی می کرد آمده‌بود که قبل از قیام مهدی در  خاورمیانه در خراسان شخصی به نام خراسانی قیام می کند و حاکمیت موجود در ایران را سرنگون می کند و این حاکمیت را به مهدی موعود واگذار می کند بنابراین حاکمیت دجال باید پیش دستی می کرد و برای جلوگیری از این امر موازی سازی می کرد و رهبر آینده در  ایران را کسی انتخاب می کرد که اصالت خراسانی داشته باشد و یا لااقل بزرگ شده ی خراسان باشد  تا بعدا بتواند اورا به عنوان خراسانی موعود به مردم معرفی کند و مردم اورا با توجه به اصالت خراسانی وی باور کنند و آیت الله منتظری این مشخصه ی مورد  نظر دجال را نداشت و اصالت اصفهانی داشت بنابراین گزینه ی مناسب برای جانشینی رهبر شخص دیگری بود و او  کسی جز سید علی خامنه ای نبود که البته از مبارزان پیش از انقلاب بود ولی در مقابل شخصیت های برجسته ای چون مرحوم طالقانی و مطهری و   یهشتی  چندان شخص برجسته ای نبود و فروغی مانند آنها نداشت و البته با آیت الله منتظری اصلا قابل مقایسه نبود. چون او هنوز حتی به درجه ی  اجتهاد نیز نرسیده بود . چون یکی از شرایط رهبری اجتهاد بود . به هر حال حاکمیت دجال اصرار داشت که هر طور شده آیت الله منتظری را از قائم مقام رهبری کنار بزند و به جای او خامنه ای را جانشین رهبر کند . این وظیفه ی  خطیر بر عهده ی  هاشمی رفسنجانی بود که قطعا از گماشتگان دجال  جهانی در ایران بود  او قبلا ماموریت های خود را از طرف دجال با حذف شخصیت‌های برجسته ای چون  استاد مطهری و  طالقانی و بهشتی و رجایی و باهنر و  کودتا برعلیه بنی صدر و ادامه ی جنگ  با کمک همه جانبه ی سرویس های جاسوسی دجال انجام داده بود و اکنون نیز با راهنمایی دجال قادر بر  این کار بود . و ابتدا برای  شروع این کار برای برای آیت الله منتظری پاپوش درست کردند و به وی تهمت های ناروا زدند اور ساده دل و فاقد بصیرت سیاسی نامیدند و وی را به ارتباط پنهانی با مجاهدین خلق و  حمایت از آنها متهم کردند وقتی که زندانیان سیاسی  را در  سال ۶۷ به صورت گروهی یکدفعه اعدام ودر حقیقت قتل عام کردند آیت الله منتظری شدیدا در این مورد به رهبر  اعتراض کرد و روابطش با رهبر  تیره شد و در این هنگام بهانه به دست عوامل دجال در کشور افتاد و آور به خاطر  مخالفت با

فرامین رهبر فاقد صلاحیت جانشینی رهبر به مردم معرفی کردند و با رهبر دیدار کردند و آورا متقاعد کردند که آور ا از جانشینی و قائم مقامی رهبری عزل کند و رهبر  نیز پذیرفت و اورا از جانشینی خود عزل کرد . شاید اصلا قتل عام زندانیان سیاسی در سال ۶۷ مخصوصا برای این کار بود که چون می دانستند  آیت الله منتظری صد در صد ساکت نخواهد نشست و شدیدا معترض خواهد شد بهتر است این کار را انجام دهند  تا بهانه ی لازم با دیت آنها بیفتد هر  چند هزینه  و تبعات بسیاری  برای حاکمیت داشته باشد . همه ی این توطئه ها قطعا توسط دجال طراحی و در کشور توسط رفسنجانی و باند او اجرا می شد.  بعد از این جنایات نوبت به خود رهبر رسید که دجال صلاح دید زود تر فوت کند چون چند روز بیشتر به پایان ریاست جمهوری  سید علی خامنه ای نمانده بود و دجال زودتر باید دست به کار می شد بعد از برکناری آیت  الله منتظری حال رهبر انقلاب به ناگهان و به طرز مشکوکی رو به وخامت رفت و در بیمارستان بستری شد. یکی از جراحان و پزشکان معروف ایرانی در دنیا در ویدیویی افشاگری می کند که تیم پزشکی برای درمان آیت الله خمینی مرتب با من در  تماس بود و با من مشورت می کرد که برای درمان او چکار باید کرد من بیماری و راه درمان اورا با توجه به تجارب بالایم در این رشته می دانستم  به آنها گفتم که این بیماری دوراه درمان دارد یکی جراحی فوری و دیگری درمان با تزریق آرام داروها به شما توصیه وتاکید می کنم که اصلا وی را جراحی نکنید چون سن  وی بالاست و تاب و تحمل جراحی را ندارد و بعد از جراحی زنده نمی ماند و فقط تنها راه درمان مطمئن همان  راه غیر جراحی است  و او قطعا با داروها درمان می شود و خطری برای وی ندارد . این پزشک و جراح برجسته می گفت که بعدها شنیدم که تیم پزشکی به حرف  و هشدار من  به دلایل دستور از بالا و اجبار،  توجهی نکردند و او را همان شب جراحی کردند و رهبر  بلافاصله فوت می کند. و حتی یکی از  پزشکان برایم فاش کرد که زمانی که تیغ جراحی را به بدن او زدیم خون مانند فواره به سقف اتاق بالا زد و او دوام  نیاورد . این پزشک همچنین افشاگری کرد که تیم پزشکی زیر نظر مستقیم هاشمی رفسنجانی کار می کرد و دستور جراحی ار طرف وی به آنها دیکته شد. به هر حال بعد از مرگ این چنینی رهبر ، درست چند روز مانده به پایان ریاست جمهوری سید علی خامنه ای  که جای تامل بسیار است و عاقلان علت این امر را بهتر می دانند .  شورای خبرگان انتخاب جانشینی رهبری بلافاصله تشکیل می شود و با دروغهای هاشمی رفسنجانی و نفوذ کامل او بر جلسه و حکایات  خاطرات من در آوردی و غیر واقع که از رهبر  قبلی در مورد لیاقت سید علی خامنه ای بیان می کند که هیچ کدام هم البته اثبات نشد  که راست می  گوید . سید علی خامنه ای به جانشینی رهبر انتخاب می شود و خود رفسنجانی نیز عروس ریاست جمهوری را با ولع تمام در آغوش می گیرد و بعدا برای اینکه اختیار  تمام امور کشور را نیز دردست بگیرد شورایی درست می کند تحت عنوان شورای عالی مصلحت نظام و خود ریاست آن را هم به دست می گیرد و بدین ترتیب  دجال حاکمیت کامل را در کشور به دست می گیرد..    و مکروا و مکرالله والله خیر الماکرین    ...و مکر کردند و خدا نیز مکر کرد و خدا بهتران مکرکنندگان است .

قبلا بیان کردیم حاکمیت شیطانی دجال یا کمیته ی ۳۰۰ برنامه ها و نقشه های خودرا در دنیا و به خصوص خاورمیانه براساس روایات آخر زمانی و مهدویت طراحی و اجرا می کند و همه ی هدف او این است که مانع ایجاد شرایطی در این منطقه ی خاورمیانه یعنی ایران ، افعانستان، یمن ، عراق و سوریه شود که  باعث طهور و قیام منجی و ایجاد امپراتوری اسلامی و وحدت جهان اسلام شود چون ظهور مهدی موعود مساوی است با نابودی سلطه ی دجال بر جهان و ازین جهت باید همیشه در این منطقه ی حساس خاورمیانه بحران سیاسی و نظامی و جنگ و کشتار و فلاکت و بدبختی باشد که زمینه ی ایجاد یک حاکمیت قدرتمند با رهبری واحد و قدرتمند چون مهدی موعود فراهم نشود. دجال مسلما قبل از انقلاب از نیت انقلابیون و شیعیان در ایران و عراق کاملا باخبر بود و می دانست که اینها می خواهند با قیام بر علیه شاه  که در اوایل کار کاملا دست نشانده و مزدور دجال بود اورا سرنگون سازند و زمینه را برای حاکمیت مهدی عج فراهم آورند و عملا نیز در شعارهای خود همین را با صراحت می گفتند  بنابراین دجال نیز  تصمیم گرفت با توطئه و نقشه و نفوذ در میان انقلابیون درس خوبی به آنها بدهد و چنان از آنها بعد از انقلاب انتقام بگیرد که دیگر کشوری در خاورمیانه ازین فکرها در ذهن مردمش خطور نکند. که بخواهد زمینه ی انقلاب مهدی عج دشمن اصلی دجال را فراهم کند. بعد از نفوذ در انقلاب ایران نقشه ی بعدی دجال ایجاد بحرانی جدیدتر در  خاورمیانه برای تصعیف هر چه بیشتر و نابودی دو کشور عمده ی شیعه نشین ایران و عراق بود . دجال خوب می دانست که بیشترین تعداد شیعیان و منتظران آتشین مهدی موعود عج  در این دو کشور می  باشند و هیچ بعید نیست بخاطر اعتقادات مشترک ؛این دو کشور به جهات سیاسی با هم کاملا متحد شوند و زمینه ی اتحاد دنیای اسلام و ظهور  مهدی را فراهم آورند از طرفی می دید که این دو کشور دارای قشر جوان بسیار باایمان و پرشور و شجاعی نیز می باشند  که در انقلاب ثابت کردند برای اهداف و آرمان‌های مقدس اسلامی حاضرند جان و مال خویش را نیز به راحتی فدا کنند بنابراین اگر این سرمایه و نیروی جوان انقلابی و شجاع و معتقد باقی بمانند و مهدی نیز ظهور کند کار دجال تمام است چون این جوانان با ایمان با رهبری واقعی چون مهدی موعود   عج قادرخواهند بود در مدت کم حاکمیت دجال را در خاورمیانه و دنیا نابود کنند و حتی فاتح جهان شوند . این بود که دجال بعد از نفوذ در انقلاب ایران و کنترل آن توسط مزدوران داخلی خود به فکر این افتاد که با یک درگیری نظامی تمام عیار بیهوده بین این دوکشور تمام نیروی انسانی جوان و پرشور و انقلابی این دو کشور  را نابود سازد تا دیگر  بالقوه خطری برای حاکمیت دجال در خاورمیانه باقی نماند. . چون مسلم است در هنگام بروز جنگ فقط جوانان بسیار شجاع و افراد  جسور و فداکار حتی در گروه‌های سنی  دیگر به جبهه ی جنگ رو می آورند و افراد ترسو و بی ایمان و چسبیده به مال و منال دنیا و محتاط هیچگاه جان خودرا به خطر نمی اندازند بنابراین  بهترین راه دفع خطر این جوانان بی باک و انقلابی و معتقد به ظهور مهدی موعود همین  جنگ و درگیری نظامی ساختگی و  بیهوده و در عین حال گسترده و طولانی می باشد. و چون حاکمیت دجال در حاکمیت عراق نفوذ کامل داشت  و این حاکمیت  در حقیقت دست نشانده و مزدور او بود خیلی راحت این کشور و سران آن را تحریک کرد تا جنگ را با ایران شروع کنند و اما حاکمیت ایران بعد از انقلاب و درست سه سال در  اوایل آن  هنوز دست نمایندگان واقعی مردم بود و مزدوران دجال هنوز نتوانستند کنترل قدرت را از دست مردم بگیرند . انتخابات ریاست جمهوری سالم و آزاد  و بدون تقلب برگزار شد و مردم اولین رئیس جمهور قانونی خود را با نام سید ابوالحسن بنی صدر  انتخاب کردند . بنی صدر فردی بسیار روشنفکر و تحصیل کرده و بسیار نیز  متعهد و با ایمان و دارای اعتقادت مذهبی بود و پدرش  نیز از روحانیون برجسته بود . این شخص دارای افکار مدرن و برداشت مدرن از قوانین اسلامی در دنیای امروز همچون مرحوم دکتر علی شریعتی بود و خود او نیز از دوستان صمیمی دکتر شریعتی و هم فکر او بود و دارای سابقه ی همکاری با دکتر محمد مصدق نیز بود. و این امر نشان می داد مردم انقلابی ایران دید سیاسی روشنی داشتند و شخص بسیار مناسبی را انتخاب کرده بودند  و او نماینده ی واقعی  ملت مسلمان و انقلابی ایران بود . عوامل دجال نتوانستند در او نفوذی داشته باشند و برخلاف شایعات بسیاری که در کشور بر علیه او منتشر می کردند و می خواستند آورا خائن به مردم نشان دهند و اورا ترور شخصیت کنند او فردی کاملا مستقل و متعهد بود  .

او بار ها در افشاگری های خویش بعد از کودتا و برکناری  گفته  بود که عوامل دجال از شرق و غرب بارها در اوایل ریاست جمهوری به پیش من آمدند و از من خواستند اگر با آنها همکاری کنم و منافع آنها را در ایران  تامین کنم به من در ادامه ی  کار و بر سر قدرت ماندن کمک می کنند و گرنه به سراغ انقلابیون دیگر می روند و آنها را به جای من به قدرت می رسانند و چون من با تندی  جواب رد و عدم همکاری به آنها می  دادم به سراغ رقبای دیگر سیاسی من رفتند و آنها نیز چون پیشنهاد دجال را پذیرفتند و حتی حاضر بودند بخاطر دجال رهبر انقلاب را نیز بکشند. دجال نیز  در به قدرت رسیدن به آنها کمک کرد و بر  علیه من کودتا کردند و دجال به همین ها کمک کرد که بعد از سالیان طولانی هنوز بر سرقدرت باقی بمانند.  این بود که حاکمیت دجال شدیدا از وی ناراضی و خشمگین بود و با عوامل خود در صدد برکناری او از قدرت بود . در آوایل ریاست جمهوری وی بود که صدام قصد داشت به ایران حمله کند بنی صدر می گوید ما پیس بینی این اتفاق را می کردیم درست قبل از شروع جنگ به صدام نامه ای نوشتم و اورا از این کار باز داشتم و به او نوشتم که جنگ بیهوده بین دو  کشور همسایه و مسلمان حماقت است آیا تو می خواهی مردم دنیا به تماشای حماقت ما بنشینند.  بنی صدر جون آدمی روشنفکر بود و سواد سیاسی داشت می دانست که این جنگ توطئه ی دجال یا به اصطلاح آن روز استعمار است و می خواست صدام را ازاین امر باخبر کند و جلو فاجعه را بگیرد ولی به هر حال عوامل نفوذی دجال در عراق نیرومند بودند و توانستند صدام را قانع کنند به ایران حمله کند . بعد از حمله رئیس جمهور متعهد و روشنفکر برای مقابله با ارتش مجهز و آماده ی عراق مشکل فراوان داشت چون بعد از انقلاب تنها نیروی مدافع کشور ارتش بود و سپاهی هنوز وجود نداشت و درست شکل نگرفته بود و این  ارتش نیز که انقلابیون از سر ناآگاهی اکثر فرماندهان ارشد آن راا عدام کرده بودند و بسیار از هم پاشیده و ضعیف بود با این حال بنی صدر که در آن زمان فرمانده ی کل قوا نیز  بود این ارتش را با تلاش شبانه روزی سامان موقت داد و با فداکاری بسیار نیروهای جان برکف و فداکار ارتشی با حداقل امکانات به مقابله با ارتش مجهز بعثی عراق پرداخت و چنان نیز جانانه در برآبر  دشمن متجاوز ایستادگی کرد که حماسه هایی کم نظیر در تاریخ این کشور رقم زدند بطوریکه برخی فرماندهان ارتش و خلبانان غبور و شجاع در شبانه روز حتی فرصت خواب و استراحت نداشتند تا توانستند بالاخره با فداکاری تمام ارتش عراق را متوقف کنند و ابادان را از حصر خارج کنند و چنان ارتش عراق را ضربه بزنند و متوقف کنند که صدام در حمله به ایران دچار تردید و پشیمانی شد . در این  حال بنی صدر برای اینکه از تلفات بیشتر و ادامه ی جنگ بیهوده و خانمانسوز جلوگیری کند دوباره از فرصت استفاده می کند و نامه نگاری با صدام را برای توقف جنگ شروع می کند و هنوز چند ماه از شروع جنگ نگذشته صدام را قانع  می کند که صلح را بپذیرد.  در این حال به گفته ی بنی صدر تمام تلفات ایران از کشته و زخمی در جنگ حدود ۵۰۰۰ نفر بیشتر نبود و صدام بدون هیچ پیش شرطی صلح را پذیرفت و پادشاهی عربستان نیز واسطه شد و ضمانت کرد که تمام خسارات و غرامت جنگ را به ایران بدهد. بنی صدر  با رهبر دیدار کرد و پیشنهاد  صلح را با عراق  مطرح کرد و رهبر نیز در هر صورت موافقت کرد. در این حال عوامل دجال در کشور به دستور او بیکار ننشستند و به گفته ی بنی صدر دو اتوبوس آدم افراطی از  انقلابیون جمه کردند و به جماران بردند و رهبر را از قبول صلح با عراق منصرف کردند و جنگ ادامه پیدا کرد . بنی صدر با تاسف افشاگری می کند که در یکی از جلسات مخفی این افراطیون   و عوامل دجال  من شخصی داشتم که برایم خبر می آورد که چه می کنند . او برای من خبر  آورد که آیت الله بهشتی که ریاست جلسه را بر عهده داشت می گفت ما باید هر طور شده از صلح و توقف جنگ  توسط بنی صدر جلوگیری کنیم چون اگر بنی صدر موفق شود با عراق صلح کند قدرت او در  کشور زیادتر می شود و ما دیگر در دستگاه قدرت جایی نداریم و او لوله ی تانکها را از جبهه های جنگ در مرکز کشور به سوی ما نشانه می گیرد . به هر  حال این باند یعنی رفسنجانی و بهشتی و ری شهری و محسن رضایی و دیگران که هنوز بعد از بیش از ۴۰ سال برخی از آنها  با عنایات و کمک دجال جهانی در قدرت  باقی هستند  همان زمان توانستند رهبر را فریب دهند و او را قانع کنند که بنی صدر را از ریاست جمهوری برخلاف نظر و رای مردم برکنار کند و همین باند به دستور دجال در مجلس شورای اسلامی  رای عدم کفایت ریاست جمهوری را از مجلس بر علیه  او گرفتند و اورا با کودتای سیاسی آشکاری به کنار زدند و از کشور فراری دادند.

و جنگ ایران و عراق با دستور دجال برای نابودی  کردن منابع انسانی و اقتصادی دو کشور مسلمان و شبعه و منتظر مهدی ۸ سال دیگر طول کشید و حقیقتا  نیز دجال در   این جنگ به مقصود خود در نابودی جوانان باایمان  منتطر مهدی رسید. و دجال جنگ را نیز با عوامل نفوذی خود در  دو کشور چنان مدیریت کرد که نه ایران پیروز شود و نه عراق یعنی گاهی که ایران پیشروی می کرد به عراق سلاح و کمک می رساند و گاهی که عراق پیش می آمد به ایران تجهیزات و سلاح می رساند تا موازنه حفظ شود و فقط جنگ بیخودی  ادامه پیدا کند . در اوایل جنگ عراق خرمشهر را اشغال کرد و بعد ایران خرمشهر از او بازپس گرفت و صدام به ناچار برای جندمین  بار تقاضای صلح کرد و آخوندهای  وابسته به دجال صلح را قبول نکردند و بعد ایران شهر فاو را گرفت  و تا نزدبک بصره پیش رفت در این  حال  دجال سلاحهای   پیشرفته به عراق برای توقف ایران فروخت و حتی عراق را مجهز به تسلیحات شیمیایی کرد تا تلفات ایران در جنگ بیشتر شود بعدا که ایران در جنگ سلاح و تجهیزات کم آورد خیلی جالب است که دجال ازطریق  اسراییل سلاح و تجهیزات به ایران رساند  البته بصورت پنهانی که مردم ایران باخبر نشوند در اواخر جنگ نیز که  عراق کمی قدرتمندتر شد و فاو را از ایران پس گرفت و در مرزهای ایران پیشروی کرد و تا نزدیکی اهواز هم  رسید در این حال ایران ناچار شد قرارداد صلح را بپذیرد ولی نیروهای عراقی همچنان بدون محابا می امدند و در اینجا دجال از طریق نیروهای آمریکایی که در خلیح فارس برای نظارت بر جنگ ایران و عراق  و مدیریت  آن حاضر شده بودند .   به صدام و نیروهای عراقی  اشاره کردند که بیش از این در خاک ایران جلو نیایند و صلح را بپذیرند و جالب است پیشنهاد قبول صلح را رفسنجانی یکی از عوامل اصلی پیشبرد نقشه های جهانی دجال در ایران به رهبر ایران داد همان هاشمی رفسنجانی که در زمان ریاست جمهوری بنی صدر در اوایل جنگ از مخالفین سر سخت صلح ایران و عراق بود و یکی از کسانی بود که رهبر را آن زمان از قبول صلح منصرف کرد و ازین جهت قبول این امر یعنی صلحی که هشت سال می می توانست زودتر باشد برای رهبری که از کار خود نادم و پشیمان بود بسیار سخت بود و مانند    نوشیدن جام زهر بود و به همین جهت هم با صراحت گفت قبول صلح د  این زمان برای من مثل نوشیدن جام زهر می باشد. رفسنجانی در طول این جنگ بیهوده و خانمانسوز خیانت های دیگری نیز  انجام داد که نشان می دهد که وی به راستی  مامور نابودی جوانان شیعه ی ایرانی در جنگ از طرف دجال بود از جمله در عملیات کربلای چهار یا پنج بود که عملیات  لو  رفت و نیروهای عراقی قبل از عملیات باخبر شدند ولی با این که رفسنجانی از لو رفتن عملیات کاملا باخبر شد با این حال دستور انجام عملیات را صادر کرد و باعث شد که عملیات با تلفات فاجعه باری از نیروهای ایرانی و فرزندان این مرز و بوم شکست بخورد . و خیانت های  دیگری که گذشت زمان آنها را برای مردم فاش  خواهد کرد . آنها در بیان آمار تلفات جنگ نیز مثل امور دیگر وقیحانه به مردم دروع گفتند و بیان کردند کا تمام تلفات جنگ ایران از کشته و زخمی ۵۰۰ هزار نفر بود در حالی که آمار واقعی تلفات ایران از جنگ که هیچگاه اعلام نگردید و فقط امثال رفسنجانی و چند نفر دیگر  ازآن خبر داشتند سه میلیون و هشتصد هزار نفر بود که آمار وحشتناکی می باشد. بعد از تمام شدن جنگ و نابودی و به خاک سیاه نشستن دو ملت مسلمان و شیعه بنی صدر اولین  رئیس جمهور  واقعی و مردمی ایران بعد از انقلاب افشاگری کرد . که زمانی که سالها بعد از جنگ ایران و عراق وزارت دفاع انگلیس را در دادگاهی بخاطر برخی جرم‌ها محاکمه می کردند در مورد جنگ ایران و عراق از وی توضیح خواستند و وی با وقاحت تمام گفت : جنگ ایران و عراق در راستای منافع  دولت بریتانیا در خاورمیانه بود و ما زمینه ی ایجاد و ادامه ی آن را فراهم آوردیم  .   وقاحت را نگاه کنید یعنی همانطور که گفتیم   دجال با عوامل داخلی خود در عراق این جنگ را شروع کرد و با مزدوران خود در در ایران که یک نفر ازآنها رفسنجانی و باند او بود این جنگ را ادامه  داد و بازنده ی اصلی در این جنگ دو ملت مظلوم و مسلمان ایران و عراق بودند..   سیعلموا الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون ....به زودی  ظالمان خواهند دید چه بر سر آنها خواهد آمد....