نهضت سید حسنی در گیلان

این صفحه برای رساندن پیام های امام زمان عج به واسطه و نیابت سیدحسنی موعود در گیلان ایجاد شده است

این صفحه برای رساندن پیام های امام زمان عج به واسطه و نیابت سیدحسنی موعود در گیلان ایجاد شده است

طبقه بندی موضوعی

۵۹ مطلب با موضوع «بنی عباس دوم» ثبت شده است

بعد از تغییر سیاست‌های شاه ایران در برابر دجال و مخالفت با این سیاست‌ها و و اصرار و پافشاری او بر این کار حاکمیت دجال با واسطه ی سرویس های جاسوسی انگلیس ام آی سیکس  و آمریکا سیا و نیز  اسرائیل موساد تصمیم به براندازی سلطنت پهلوی نمود اما این اقدام دجال به چه صورت بود.؟ اولا دجال هیچ حاکمیتی در دنیا بخصوص خاورمیانه به قدرت نمی رساند مگر اینکه وسیله ی سقوط آن را نیز بصورت مخفی در آن حاکمیت قبلا جاسازی و قرار می دهد تا هر زمان که صلاح دید از داخل شروع به فروپاشی آن حاکمیت کند و این وسیله ی نابودی از درون که چون بمب کنترل از راه دور است  خود مزدوران وابسته به دجال است که در پست های کلیدی حاکمیت نظیر وزیر جنگ، فرمانده ی کل نیروهای مسلح، وزیر اطلاعات و امنیت داخلی ، و دیگر پست های کلیدی این عوامل نفوذی  و مزدوران  وابسته را قرار می دهد و هروقت که تصمیم به نابودی ان حا کمیت گرفت   کافی است مانند بمب کنترل از راه دور دکمه را از دور و از خارج از مرزها فشار دهد و در این حال مزدوران وابسته در بالاترین پست ها  خیانت خود را برای نابودی رژیم  از درون آشکار می کنند مثلا بی موقع فرمانده ارتش اعلام بی طرفی در انقلاب به زیان  حاکمیت می کند. و یا بی موقع از کشور فرار می کند و دیگر خیانتها به نفع دجال.  این از یک مورد که دجال  از این اهرم برای سقوط شاه هم در  کنار کارهای دیگر استفاده کرد. اقدام دیگر  دجال برای براندازی شاه ایجاد یک تشکل  نخبه و بسیار با سواد و روشنفکر و آموزش دیده از دانشگاهیان خارج از کشور  و یک تشکل فعال ضد حاکمیت در  داخل متشکل از مخالفان سیاسی با استفاده از افراد فعال و مبارز  و کارکشته ی
سیاسی بود. و اتحاد این دو تشکل داخل و خارج و هماهنگ کردن مبارزات آنها بر علیه حاکمیت موجود بود. در داخل کشور از زمان روی کار آمدن محمدرضا شاه گروه‌های مبارز مشخصی بر علیه حاکمیت  فعالیت می کردند . این احزاب و تشکل‌های سیاسی عبارت بودنداز جبهه‌ی مذهبیون که از  دو شاخه ی روحانی و غیر روحانی تقسیم می شدند که می توان گفت نیرومند ترین و پرطرفدار ترین احزاب مخالف سیاسی بودند  که برخی به مبارزه ی مسلحانه نیز  روی آورده بودند و برخی مخالف مبارزه ی مسلحانه بودند و مبارزات سیاسی و مدنی بر علیه حاکمیت می کردند . و جبهه‌ی دیگر جبهه‌ی ملی بود و جبهه‌ی دیگر  جبهه ی ملی مذهبیون بود و جبهه‌ی   آخر نیز  مارکسیست ها و کمونیست ها بودند. در  این بین شاه با اقتدار کامل و با استفاده از سرویس اطلاعات و امنیت کشور یا ساواک تمام این جبهه ها را شناسایی و شدیدا سرکوب کرد و از فعالیت همه جلوگیری کرد به جز یک جبهه و آن جبهه‌ی مذهبیون و آن هم فقط قشر روحانیون بود و علت این امر نیز  آن بود که شاه چون عامل دجال بود و ساواک نیز کلا تحت کنترل دجال بود اجازه نداشت که این جبهه را نابود کند و از فعالیت آن به طور کامل جلوگیری کند چون حاکمیت دجال این حزب و بعضی افراد  وابسته به خود  را در  آن را برای روز مبادا نیاز داشت چون ممکن بود روزی شاه   از سیاست‌های دجال پیروی نکند و بنابراین باید حاکمیت دجال یک جایگزین قدرتمند در درون کشور که محبوبیت مردمی نیز دارد  داشته باشد که بر علیه حاکمیت بشوراند و آن را در  زمان مناسب جایگزین حاکمیت سرکش گذشته کند که دیگر به حرف او گوش نمی کند.  و این جبهه و حزب مسلما جبهه ی  مذهبی و شاخه ی روحانیون بود که برخی  از  افراد نخبه ی آنها  را دجال به بهانه هایی مثل ادامه تحصیل به خارج کشانده و برای این کار آموزش  داده شدند و برخی نیز  در داخل ماندند و حاکمیت دجال از طریق واسطه هایی مدارسی مثل مدرسه ی حقانی برای آنها تاسیس کرد  و شروع به تربیت آخوندهای مدیر   در آن کرد که  در آینده ی نزدیک که اخوندها به جای شاه بر اریکه ی قدرت نشستند  در اداره ی کشور به اندازه ی کافی آخوند مدیر و مدبر که مهارت مدیریتی داشته باشند برای اداره کشور داشته باشند. این نیز اقدام دیگر  دجال برای براندازی شاه و تعویض حکومت . وقتی که دجال افراد ورزیده و باسواد  سیاسی  یا اصطلاحا تکنوکرات در خارج از  کشور نظیر قطب  زاده و ابراهیم یزدی برای براندازی آموزش داد این افراد  ورزیده و کاردان با گروههای مخالف سیاسی در کشور ارتباط برقرار کردند و آنها را طبق نقشه ی دجال سازماندهی کردند و شیوه ی علمی مبارزه و بر اندازی را به آنها آموزش دادند و در  مدت نسبتا کمی توانستند با هماهنگی داخل و خارج و نیز خیانت کارگزاران رژیم شاه حاکمیت شاه را چنان که دیدیم سرنگون کنند . و به پیروزی برسند البته این انقلاب یک چهره ی کاریزماتیک  و جذاب و محبوب مذهبی نیز  نیاز داشت که او نیز  کسی جز آیت الله خمینی نبود .

چون اکثریت مردم ایران دارای احساسات مذهب بودند و وجود چنین شخصی برای رهبری ظاهری و بسیج نیروها و هماهنگ کردن آنها بسیار لازم بود و دجال این شخص را نیز با درستی در میان مخالفان شاه شناسایی و انتخاب کرد. ولی  باید  تذکر داد که این نخبگان سیاسی خارج از کشور چون ابراهیم یزدی و نیز قطب زاده و یا بنی صدر  را نمی توان ادمهای خائن حساب کرد که نیت خیری از انقلاب نداشتند اصلا به این صورت نیست این افراد ادمهای بسیار  با اعتقاد و مبارز واقعی بودند که واقعا هدفشان نجات کشور از  دیکتاتوری و ایجاد حاکمیت مردمی بود ولی اشکال این تکنوکرات ها این بود که آنها نمی دانستند که نادانسته و ناخواسته بازیچه ی نقشه های دجال جهانی شده اند و دجال به هیچ وجه استقلال و سعادت کشورشان را نمی خواهد بلکه در  حقیقت می خواهد تا مقطعی از انقلاب از آنها استفاده ی ابزاری کند و بعد که به مقصود خویش رسید آنها را مانند  دستمال به دور بیندازد همچنانکه این کار را هم کرد و بلافاصله بعد از انقلاب با زدن تهمت مشارکت در کودتای نوژه قطب زاده را اعدام کردند و یزدی را خانه نشین کردند و بر علیه بنی صدر که اولین رئیس جمهور  بعد از انقلاب بود کودتای نرم و خزنده ی  سیاسی کردند و آورا از کشور فراری دادند و دیگر  نخبگان داخلی را نیز دجال توسط مزدوران داخلی یا ترور کرد و یا مانند مهندس بازرگان خانه نشین کرد. یک سال قبل از انقلاب نیز روشنفکری متعهد چون دکتر علی شریعتی را در انگلستان ترور کردو مزدوران حلقه بگوش خود را در مدتی کم جانشین آنها کرد . ممکن است سوال شود پس مردم و مبارزان در داخل هیچ نقشی در انقلاب نداشتند جواب مثبت است بله باید  گفت مردم و مبارزان بیشترین نقش را در پیروزی انقلاب داشتند  و واقعا اهداف و آرمان‌های مقدسی هم چون استقلال آزادی اجرای احکام اسلام عدالت اجتماعی و سیاسی داشتند ولی واقعیت این است  که دجال نیز بیکار ننشسته و با مزدوران داخل و خارج از کشور این انقلاب و حرکت بحق مردمی را کاملا به نفع خود و اهداف پلید خود کنترل و مدیریت کرد تا توانست دوباره حاکمیت وابسته و مزدور به خودرا جانشین حاکمیت مزدور قبلی کند. اولین اقدام دجال در این مورد سیاست نخبه کشی سران اصلی انقلاب و افراد روشنفکر و متعهد واقعی نظیر آیت الله طالقانی  و مطهری و دیگر نخبگان علمی و فرهنگی توسط مزدوران داخلی خود مثل گروه فرقان بود. در حقیقت این افراد نخبه ی فرهنگی چون چشمان بیدار انقلاب و چون چراغی  روشن فرا روی انقلابیون بودند که باعث می شدند که با راهنمایی و روشنگری های خود جلو انحراف انقلاب را بگیرند و وقتی دجال اقدام به ترور و حذف آنها در اوایل انقلاب کرد در حقیقت انقلاب نابینا و کور می شود و مانند انسان کور راحت به چاله و چاه می افتد  و از مسیر خویش منحرف می شود و از حرکت فرو می ماند و دجال نیز به این امر کاملا واقف بود . اقدام دیگر دجال این بود که وقتی نخبگان واقعی و افراد متعهد را در  مدتی کم از انقلاب گرفت مزدوران و عوامل نفوذی خود را که قبلا آموزش داده بود و لباس انقلابی به تن آنها پوشانده بود جایگزین افراد نخبه و حذف شده ی فکری و فرهنگی انقلاب کند و بعد از اینکه این افراد جایگزین آنها شدند با کمال تعجب مردم مشاهده کردند که یکی رئیس جمهور شد و دیگری رئیس مجلس و دیگری نخست وزیر و آن یکی رئیس  شورای نگهبان و دیگر تمام بمب گذاری ها و ترورها یکباره متوقف شد و کشور توسط دجال برای گماشتگان خود کاملا امن شد . انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است . حاکمیت دجال در تمام جوامع  و کشورها درست به همین شیوه عمل می کندو  با آیت  جنایات و فریب ها بر سرنوشت مردم حاکم می شود . در ادامه به حوادث  بعد از انقلاب نیز می پردازیم .

قبلا بیان کردیم که چگونه حاکمیت دجال با توطئه و نقشه بر  علیه  مرحوم دکتر محمد مصدق کودتا کرد و دوباره دست نشانده ی خود یعنی محمد رضا شاه  پهلوی را بر اریکه ی قدرت نشاند شاه جوان نیز به پاس قدردانی از اربابان خارجی خود یعنی دجالان غربی از اوایل کار اوامر و سیاست‌های آنها را در ایران و خاورمیانه اجرا می کرد اما این روند در  میانسالی شاه تغییر کرد و شاه دیگر مخصوصا در دهه ی آخر عمر خویش نوکر چشم و گوش بسته و مطیعی برای دجال نبود و تغییر سیاست داد و سیاست‌هایی در پیش گرفت که مستقل بودند و نه تنها با سیاست‌های دجال همخوانی نداشتند بلکه بااین سیاستها کاملا در تضاد کامل بودند. مثلا در داخل مامور بود فقط فرهنگ مبتذل غربی را در ایران ترویج کند ولی او به ترویج فرهنگ ایرانی نیز که البته از فرهنگ اسلامی جدایی ناپذیر بود پ رداخت هر چند به فرهنگ و تمدن پیش از اسلام بیشتر اهمیت می داد و قصد داشت  تمدن و امپراتوری ایران پیش از اسلام را به نوعی تجدید کند و حتی روابط بسیار  گسترده و عمیقی با جمهوری های شوروی سابق که فارسی زبان بودند و قبلا جزو قلمرو ایران بودند نظیر ترکمنستان و تاجکستان و آذربایجان  برقرار کرد تا به نوعی اتحاد فرهنگی و اقتصادی و بعد ها   سیاسی با آنها برسد و البته این سیاست شاه  با سیاست حاکمیت جهانی دجال که قصد داشت منطقه ی خاورمیانه را تجزیه و ضعیفتر کند سازگاری نداشت . و البته شوروی سابق نیز ازین  سیاست شاه خشنود نبود.شاه همچنین روابط بسیار نزدیک و گسترده و صمیمی با کشورهای همسایه و مسلمان عربی برقرار کرد در اوایل که با ملکه فوزیه دختر شاه مصر ازدواج کرد که به نوعی یک ازدواج سیاسی به توصیه ی پدر بود تا با کشورهای عربی روابط را بهتر کند در دهه‌ی آخرعمر شاه این روابط  را با این کشورها بخصوص عراق و عربستان بیشتر کرد و حتی اصرار داشت دخترش با شاهزاده ی عراقی ازدواج کند که البته دختر نپذیرفت و خودش نیز به سفر حج رفت و استقبال چشم گیری از طرف مردم عربستان  و شاهزادگان سعودی از او شد. همچنین روابط فرهنگی و هنری را با این کشورها مثلا در زمینه موسیقی و سینما بیشتر کرد و خوانندگان ایرانی در این کشورها کنسرت بر گزار می کردند و گاه به زبان عربی آواز می خواندند.  و با این سیاست علاوه بر اینکه قصد احیای امپراتوری  پیش از  اسلام را داشت بلکه  قصد ایجاد یک اتحاد هم با کشورهای اسلامی و عربی خاورمیانه نیز  داشت که دیگر این امر به هیچ وجه قابل تحمل برای حاکمیت دجال نبود . چون اتحاد  اسلامی در خاورمیانه نیز درست  مخالف سیاست اختلاف افکنی  دجال در خاورمیانه بود  که قصد داشت کشورهای این منطقه را تجزیه کند  و انها را هم مرتبا درگیر جنگ کند تا کاملا ضعیف شوند و   زمینه برای ایجاد یک حاکمیت مقتدر و قیام منجی موعود فراهم نشود تا بعدا حیات و حاکمیت دجال را در تمام دنیا تهدید کند و از   بین ببرد.  در داخل نیز  سیاست‌های شاه در دو دهه‌ی آخر سلطنت او اصلا مورد رضایت حاکمیت دجال و اربابان غربی نبود چرا که شاه بخاطر  عرق ملی که داشت به تولید داخلی اهمیت بسیار می  داد و کارخانجات و صنایع مادر بسیاری را مثل تولید فولاد و یا شرکت ایران خودرو و یا شرکت های کشت و صنعت  در ایران ایجاد کرد تا کشور تا حدی از وابستگی به تولیدات و واردات کالاهای خارجی بی نیاز شود  و مسلما این سیاست او نیز در  تولید داخلی با سیاست دجال که خواستار عقب نگه داشتن کشورهای خاورمیانه و تضعیف آنها و وابسته بودن آنها به غرب بود سازگاری نداشت.  تصور کنید اگر ایران به شکوفایی صنعتی و افرایش تولیدات صنعتی می رسید  اولین زیان آن برای غرب  آن بود  که تولید و صادرات  نفت خام ارزان قیمت  ایران به غرب متوقف می شد و تولیدات محصولات نفتی در داخل صورت می گرفت . زیان دوم آن بود بود که با افزایش تولیدات صنعتی در  ایران بازارهای مصرف زیادی برای این تولیدات  محصولات ایرانی در کشورهای همسایه ی خاورمیانه  وجود داشت و عملا ایران این بازارهای مصرف را بخاطر نزدیکی به این کشورها از کشورهای  غربی می گرفت و این سیاست نیز با   سیاست دجال غرب سازگاری نداشت.  علاوه بر آنکه شاه در  زمینه ی سیاست خارجی و منطقه ای عملا سیاست صلح و دوستی با کشورهای همسایه را در پیش گرفته بود  و با انور  سادات رئیس‌جمهور  مصر که اونیز سیاست صلح در خاورمیانه را در پیش گرفته بود  روابط بسیار نزدیک و صمیمی داشت که بعدها دیدیم دجال برای انتقام از این سیاست انور سادات در خاورمیانه چه انتقام سختی از او گرفت و اورا ترور و حذف کرد..

و اما در  دهه‌ی آخر سلطنت ،  شاه در زمینه ی نفتی علاوه بر مشارکت در تاسیس سازمان کشورهای تولید کننده ی نفت یا اوپک برای کنترل قیمت نفت  ، قصد داشت که قیمت فروش نفت را نیز بسیار بالاتر ببرد چون معتقد بود که کشورهای صنعتی روز به روز قیمت کالاها ی صادراتی خودرا به ما افزایش می دهند ولی قیمت نفت بسیار پایین باقی مانده و این عادلانه نیست و به نوعی کشورهای صنعتی در حال غارت ما هستند . و تهدید کرد که تا تا چهار سال آینده( که البته دقیقا می شد سال ۱۳۵۷)  اگر قیمت نفت افرایش پیدا نکند دیگر قراردادهای نفتی با کشورهای صنعتی غرب تمدید نخواهد شد و شاه با  این تهدید و سیاست در حقیقت گور خود را کند چون حاکمیت دجال که غرب یکی از اهرمهایش بود به هیج وجه این اجازه ی تک روی را به شاه نمی داد . بهمین خاطر شاه در اواخر سلطنت خود بعد از اتخاذ این سیاست به آمریکا دعوت شد و پیام هشدار حاکمیت دجال از طریق کارتر رئیس جمهور وقت آمریکا  برای هشدار به شاه برای دست برداشتن از این سیاست ابلاغ شد ولی شاه چون احساس می کرد پایه های قدرتش در داخل محکم است تن به خواست سیاست‌های دجال نداد و حتی کارتر به قدری از سرکشی و نپذیرفتن خواست دجال توسط شاه ایران عصبانی شد که در جایی اورا شاهی خیره سر نامید .  در داخل کشور نیز انگلیسی ها با خبرنگاران سمت و لوس  و حرفه ای خود با  شاه بارها مصاحبه می کردند و از او سوال می کردند که چرا قصد دارد نفت را  بی خودی گران کند  آیا به فکر منافع انگلیس نباید باشد؟ و شاه هم  با منطق و زیرکی خاص خود جواب آنها را می داد  که ما هم باید  به فکر منافع کشور خودمان  باشیم  و شما دارید به ما زور می گویید.به هر حال بعد از  این سیاستها حاکمیت دجال نقشه ها و توطئه های خودرا برای سقوط شاه توسط سرویس های جاسوسی خود چون سیا و ام ای سیکس و موساد طراحی و بعدا در مدت کمی اجرا کرد. و اما پرسش اینجاست که چرا شاه بخصوص در دهه‌ی آخر عمر  سلطنت خود سیاستهای خودرا تغییر داد و مخالف سیاست‌های حاکمیت دجال در خاورمیانه عمل کرد،؟ در پاسخ باید این علت‌ها را بیان کرد۱_ شاه در اواخر سلطنت خود اولا آن خامی و کم تجربگی دوران جوانی را نداشت و انسانی کاملا باتجربه از نظر سیاسی ودرک شرایط سیاسی منطقه و سیاست جهانی دجال بود. و همچنین احساس می کرد  در این سه دهه‌ی گذشته با ایجاد ارتش منظم و مجهز و سیستم اطلاعاتی امنیتی ساواک که در کشور ایجاد کرده بود و نفوذ منطقه ای خود دیگر پایه های سلطنت او چنان محکم است کا هیچ نیروی داخلی و خارجی قادر نیست پایه های سلطنت و حاکمیت اورا بلرزاند.  این بود که سعی کرد سیاستی مستقل از سیاست های جهانی دجال در پیش گیرد که مطابق با منافع ملی مورد نظر خود و نیز تقویت حاکمیت خودش باشد در  حالی که نمی دانست افراد نفوذی سرویس های جاسوسی دجال قبلا در میان فرماندهان بلند پایه ی ارتش و سازمان اطلاعات و امنیت کشور یا همان ساواک و حتی در دربار  او نفوذ کرده اند و  در زمان  مقرر به زیان حاکمیت شاه گوش به فرمان دجال و اربابان خارجی خود هستند. ۲_  علت دوم تغییر سیاست‌های شاه  در برابر دجال همسر سوم وی فرح دیبا  معروف به فرح پهلوی بود که چنانکه بسیاری نیز نمی دانند    سیده و از سادات اصیل طباطبایی  بود و می دانیم سادات اصیل نیز در طول تاریخ به صورت ژنتیکی با سیاست‌های شیطانی سر مخالفت داشتند و سادات طباطبایی از سادات حسنی از نسل امام حسن مجتبی ع هستند و این سادات همیشه افرادی انقلابی بر علیه دستگاه ظلم و جور طاغوت بودند و بسیاری  از آنها در این راه جان خودرا از دست دادند. بنابراین همسر شاه با این اصل و نسب درخشان نمی توانست بطور ژنتیکی با سیاست‌های دجال جهانی موافق باشد و  نفوذ او هم می دانیم بر همسر خود یعنی  شاه ایران کم نبود بنابراین شاید تغییر سیاست‌های شاه  بر خلاف دجال نتیجه ی ازدواج او در میانسالی با این بانو باشد که در مورد  سیاست‌های خود با همسر خویش مسلما مشورت می کرد چون شاه شخصی روشنفکر بود و به نظرات خانمها احترام می گذاشت . هر چند این مشاوره ها پنهانی بود و مسلما رسانه ای نمی شد. ۳_ علت سوم تغییر سیاست‌های شاه در دهه‌ی آخر عمر ممکن است شاید آگاهی شاه از بیماری سرطان خود باشد که ظاهرا  امید بهبودی هم در آن نبود . خب  شاه همونطور که می دانیم در هر صورت یک مسلمان بود و بارها احساسات و اعتقادات مذهبی خودرا نیز نشان می داد به سفر حج می رفت نماز می خواند زیارت امام رضا می رفت با برخی روحانیون و مراجع تقلید روابط خوبی داشت . و حتی یکبار بیان کرد در خواب دیدم از اسب به زمین افتادم و حضرت علی کمک کرد که دوباره سوار شوم  بسیاری از مخالفان شاه این خواب شاه را تظاهر و دروغ  برای نشان دادک ظاهر  مذهبی به مردم دانستند ولی واقعیت این است که این خواب چندان هم دروغ نبود و تعبیر آن از افتادن از روی اسب پیروی او از  سیاست‌های دجال در زمان جوانی شاه به

نفع دجال و مقابله با مصدق بود و کمک کردن امام علی  ع برای سوار شدن بر اسب تعبیر آن ازدواج با فرح دیبا و  کمک این بانو برای تغییر سیاست‌هایش برخلاف دجال بود چون می دانیم بهر حال فرح دیبا سیده و از نسل امام علی ع نیز  می باشد.  خب با توجه به این اعتقادات دینی که شاه داشت بعید نبود که وقتی از بیماری لاعلاج سرطان خود اطلاع پیدا کرد به فکر آخرت و عواقب اعمال خود که سیاست‌های داخلی و خارجی او نیز جزو این اعمال او بودند باشد و با خو فکر کند که من که مدت زیادی با این بیماری دوام نمی آورم و زنده نمی مانم پس هرچه باداباد  پس بهتر است در این اواخر عمر از سیاست‌های شیطانی دجال جهانی پیروی نکنم و در جهت منافع ملی و خدمت به مردم کشور و منطقه و هم کیشان خود قدم بر دارم و لااقل عاقبت بخیر شوم حال دجال جهانی هر چه قدر می خواهد با من دشمنی کند و یا  قصد سقوط سلطنت مرا داشته باشد بهر حال من که زیاد زنده نمی مانم که به این سلطنت و بردگی دجال ادامه دهم و ازین جهت شاه بر ادامه ی سیاست‌های خود در مخالفت با سیاست های خاورمیانه ای دجال اصرار داشت  و نتیجه‌ی  آن نیز همانطور که می دانیم انقلاب ۵۷ و سقوط سلطنت پهلوی شد.

بعد از این که حاکمیت دجال بواسطه ی دولت انگلستان و سرویس جاسوسی این کشور محمد رضا شاه را جانشین پدر کرد و رضا شاه را از ایران تبعید کرد.   با تمام توان در جهت تثبیت حاکمیت شاه جدید کوشش کرد تا مبادا در خلا قدرت ناشی از اشغال ایران و سقوط رضا شاه افراد آزادی خواه و متعهد به کشور و منافع ملی به قدرت برسند و دوباره ارتش و دیگر نیروهای نطامی را برای سرکوب هر نوع مخالفتی در کشور تجهیز و سازمان دهی کرد . سرویس اطلاعاتی را در کشور تقویت کرد. ولی بهر حال افراد آزادی خواه و وطن دوست نیز بیکار ننشسنند ودر هر قشری تلاش کردند در جهت منافع ملی مبارزه کنند حتی در قشر های بالای حاکمیت چون نمایندگی مجلس و دیگر پست ها ی  بالا  . دو نفر ازین آزادی خواهان و افراد مبارز و و وارسته دکتر محمد مصدق و دکتر حسین فاطمی بودند که دکتر مصدق بخاطر لیاقتهایی که از خود نشان داد  در زمانی که وکیل مجلس بود به مقام بالای نخست وزیری کشور نائل شد و دکتر سید حسین فاطمی  که مردی بسیار فرهیخته و روشنفکر و بسیار متعهد بود را به عنوان وزیر  امور خارجه و مشاور ارشد خود انتخاب نمود . دکتر حسین فاطمی را با آنکه استعمار هنوز هم سعی می کند در میان عامه ی  مردم ناشناخته باقی بماند می توان اسطوره ی مبارزه با استعمار و استبداد داخلی دانست . به گفته ی دکتر مصدق این دکتر فاطمی بود که  نخستین بار پیشنهاد ملی شدن صنعت نفت را برای کوتاه کردن دست انگلیس از منابع کشور به دکتر مصدق ارائه نمود. پس از این پیشنهاد دکتر مصدق که اونیز خود اسطوره ای کم نظیر در مبارزه با استعمار بود پیشنهاد وی را پذیرفت و از آن پس  دو نفر و برخی روحانیون و عامه ی مردم و روشنفکران متعهد مبارزه ی مستمر و فراگیر خودرا در سطح دیپلماتیک و بین المللی و در داخل از  طریق فشار مردم به حاکمیت برای قبول این امر شروع کردند. و پس از تلاش و مبارزه ی بسیار موقتا به پیروزی رسیدند و دکتر مصدق با سواد حقوقی و تدبیر کم نظیر خود در سطح بین المللی نیز توانست در دادگاه لاهه انگلیسی ها را محکوم و شکست دهد و با عزت  و تحسین بین المللی  صنعت نفت را ملی کند . چرچیل نخست وزیر وقت انگلیس از روی خشم خطاب به دستیاران خود گفت   هیتلر با آن ارتش و تجهیزات نظامی نتوانست مارا در جنگ شکست دهد اما یک مرد کچل و بی مو ( مقصودش دکتر مصدق بود  هرچند خودش هم کچل تر بود) مارا به تنهایی شکست داد. و شاه نیز از ترس خشم ملت موقتا از کشور فرار کرد .  در این حال دکتر فاطمی که مخالف استبداد داخلی نیز بود از فرصت استفاده کرد و حاکمیت شاهنشاهی را در  ایران پایان یافته اعلام کرد.در این حال حاکمیت دجال سخت خشمگین شد و به فکر راه چاره افتاد و با کمک سرویس های جاسوسی خویش چون ام آی سیکس  و سیا    که متعلق به انگلیس و آمریکا بودند دست به طراحی توطئه‌ و نقشه ای برای کودتا بر علیه دکتر مصدق از طریق اراذل و اوباش داخلی و فرماندهان خودفروخته و مزدور ارتش زد در این  حال نباید از خیانت برخی روحانیون نیز چون آیت الله کاشانی  به مصدق غافل بود چرا که او نیز با تحریک و تطمیع انگلیس مردم را از حمایت دکتر مصدق در هنگام کودتا  باز داشت . به همین خاطر حاکمیت دجال با تاسف بسیار توانست با کودتایی خونین باعث سقوط دکتر مصدق  و دستگیری او و مشاور وفادار و مبارز او دکتر فاطمی شود . دجال بخاطر شخصیت کاریزماتیک و مردمی دکتر مصدق و مشهور بودن او در سطح بین المللی صلاح ندید اورا حذف و اعدام کند و فقط اورا ناجوانمردانه در دادگاه نظامی محاکمه کرد( چون قوه ی قضاییه در آن زمان در کشور هنوز مستقل بود و هیچ قاضی حاضر نبود دکتر مصدق را با وجود بی گناهی و آن همه خدمتت محکوم کند قابل توجه قوه ی قضاییه در زمان ما ) بنابراین دکتر  مصدق به  روستایی دور افتاده تبعید شد ولی حاکمیت دجال نمی توانست  از گناه نکرده ی دکتر  سید حسین فاطمی آن شخص با اصل و نسب و انسان شریف و متعهد بگذرد و او نیز هنوز بر مواضع به حق خود ایستاده بود پس  اورا توسط مزدوران داخلی شناسایی و دستگیر و ناجوانمردانه در حالت بیماری شدید محاکمه و اعدام کرد . و او به معنی واقعی به مقام والای شهادت نائل شد. بعد از آن شاه جوان و مزدور و دست نشانده  دوباره به کشور با اشاره ی دجال باز گشت و اجرای سیاست های داخلی و خاورمیانه ای دجال را دنبال کرد هر چند ابن روند  چندان نیز دوام نیاورد و شاه بعد از ازدواج سوم خویش در جهت خلاف سیاست های دجال تغییر رویه داد که در مقاله ی بعدی به این امر  و علل آن می پردازیم.

یکی از حوادث مهم  تاریخ سیاسی کشور ما انقلاب مشروطه می باشد . این انقلاب بخاطر اهمیتی که در ایجاد تغییرات سیاسی در کشور ما دارد  از آن می توان بعنوان نقطه ی عطفی  در  حوادث سیاسی و تحولات اجتماعی در این کشور ازآن یاد کرد. در مورد  انقلاب مشروطه تا کنون کتاب‌های بسیاری نوشته شده ولی در  اینجا سعی بر این است که این رخداد مهم تاریخی به جهت مذهبی و ارتباط آن با حاکمیت دجال بر جهان که ارتباط با مهدویت دارد  مورد موشکافی و بررسی دقیق قرار گیرد.کلمه ی مشروطیت از ریشه ی شرط گرفته شده و به معنی حاکمیتی است که به شرطی مشروع است که قوانین اداره ی کشور  به دست نمایندگان و وکلای ملت تعیین و اجرا شوند مثلا حاکمیت شاه  به شرطی مشروع و مورد رضایت مردم است  که شاه در تعیین قوانین اداره ی کشور دخالتی نداشته باشد و نمایندگان واقعی مردم این مهم را به انجام رسانند و شاه سلطنت کند ولی حکومت خیر .

  ریشه ی انقلا ب مشروطیت  البته به زمان وزارت و صدر  اعظمی امیر کبیر بر می گردد که مدرسه ی دارالفنون را به عنوان اولین مدرسه ی  نوین در ایران برای یادگیری علوم  جدید  چون فیزیک و شیمی و مهندسی و...از دول اروپایی در ایران تاسیس کرد . در آین مدرسه استادان فرنگی تدریس می کردند و جوانان با استعداد ایرانی کم کم با دانشهای نوین آشنا شدند و بعدها شاگردان آنها برای ادامه ی تحصیل به کشورهای غربی سفر کردند و علاوه بر علوم تجربی جدید چون فیزیک   و شیمی و ...با فرهنگ و آداب و رسوم غربی نیز  بیشتر  آشنا شدند  و چون افراد کنجکاوی بودند کم کم با شیوه ی کشورداری و اداره ی مملکت  و نوع حاکمیتهای آنها نیز آشنا شدند که بیشتر بر اساس سیستم پارلمانی بود که نمایندگان مردم در  مجلسی جمع می شدند و   قوانین کشور را طرح و بعد نخست وزیر یا صدر اعظم و یا ریاست جمهوری آن  قوانین را اجرا می کرد و پادشاه اگر نیز در آن کشور بود نظیر انگلستان بیشتر جنبه ی تشریفاتی داشت و در اداره کشور دخالتی نداشت . این دانشجویان فرنگ رفته متوجه شدند  که عامل پیشرفت این کشورها همین  شیوه ی مملکت  داری توسط نمایندگان مردم و حاکمیت قانون است  و عامل عقب ماندگی کشورهای خاورمیانه همان دیکتاتوری و استبداد شاهنشاهی و بی قانونی  می باشد . این بود  که در بازگشت به کشور خود خواستار ایجاد مدل حکومتی مانند دول اروپایی شدند و  اصرار داشتند که استبداد شاهی باید در  کشور از میان برود و حاکمیت مشروطه برقرار شود که شاه فقط سلطنت کند و قوانین حکومتی و اجرای آنها توسط نمایندگان واقعی و نخبگان علمی و فرهنگی جامعه  باشد نه بک  شاه عیاش مستبد و گاها بی سواد. به هر حال این روشنفکران کم کم با سخنرانی در تشکیلات مخفی و یا پخش شب نامه ها و مقالات آتشین در  روزنامه ها در  آن دوران ذهن اکثریت مردم را در آن دوران خفقان  و  جهالت بیدار و  و روشن کردند و انقلاب مشروطیت ایجاد و به پیروزی رسید و مظفر الدین شاه قاجار نیز مجبور به تن دادن به خواست مردم شد و هرچند فرزند و جانشین مستبد او محمد علی شاه با حمایت روسیه مدت کوتاهی آن را نقض کرد و مجلس شورای ملی را به توپ بست ولی چون ذهن اکثر  مردم دیگر  روشن شده بود بر علیه او قیام کردند و آورا از تخت به زیر کشاندند و مشروطیت را در کشور ابقا و تثبیت نمودند. .  محمد علی شاه تبعید و فرزندش احمد شاه بر تخت  تشریفاتی نشست . تا اینجا روایت تاریخی از مشروطیت بود که در حقیقت این حوادث شکی نیست . ولی ازین به بعد  تلاش می شود انقلاب مشروطیت و ارتباط دجال با آن مورد  بررسی قرار گیرد . قبلا بیان کردیم که  سیستم دجال از بیش از صد سال پیش فعالیت خودرا برای حاکمیت کامل بر دنیا آغاز  کرده بود و آغاز فعالیت دجال تقریبا مصادف و هم زمان  با انقلاب مشروطیت  در  ایران بود. گفتیم حاکمیت دجال از تمام حاکمیت کشورها به خصوص قدرت‌های بزرگ که در آن زمان انگلستان یکی از  مهمترین آنها بود استفاده ی ابزاری  برای تسلط بر دنیا می کند . وقتی انقلاب مشروطیت در ایران رخ داد دجال از طریق دولت انگلستان صلاح در آن دید که ابتدا در برابر مشروطه طلبها قرار نگیرد و حتی برای نفوذ خود در انقلابیون و سران مشروطه با آنها نیز همراهی کند  به طوری که مشهور  است سفارت انگلستان در تهران در هنگام تحصن مردم و روحانیون برای اجرای مشروطه آنها را به ساختمان سفارت دعوت کرد و با غذا از آنها پذیرایی نیز کرد تا بتوانند به تحصن خود ادامه دهند . ولی زمانی که انقلاب مشروطه پیروز شد و حاکمیت دجال متوجه شد که قوانینی که  توسط نمایندگان مردم در مجلس تصویب می شود در بسیاری از موارد   این قوانین تماما منافع ملی و مردم را در نظر دارد و به منافع منطقه ای انگلستان که شاخه ای از حاکمیت دجال جهانی است توجهی ندارد . 

 

این بود که با طراحی نقشه های دقیق سعی کرد مشروطه را به انواع مختلف ضعیف کند و خاصیت آن را که منافع ملی است ازآن بگیرد.بله دجال دوباره نیاز به یک دیکتاتور در کشور داشت که این دیکتاتوری نوکر و گوش به فرمان او باشد و او مامور  اجرای خواسته های دجال در ایران باشد نه نمایندگان واقعی مردم  که دجال توان کنترل و تطمیع همه ی آنها را برای منافع خود ندارد برای این کار ابتدا تلاش کرد مشروطه را در کشور بی آبرو کند و این گونه به عامه ی مردم کشور نشان دهد که باور کنند  مجلس و نمایندگان مردم و کشورداری آنها به درد مردم نمی خورد .و کشور  نیاز به یک دیکتاتور دارد  این بود که درست در  این دوران در تمام نقاط کشور و به خصوص استانهای مرزی مزدوران  خودرا تحریک کرد که دم از تجزیه طلبی و شورش در برابر حاکمیت مرکزی بزنند.  در خوزستان شیخ خزعل و در کردستان و ادریایجان و نقاط دیگر  نیز مزدوران او دست به شورش زدند و ادعای استقلال طلبی از حاکمیت مرکزی کردند به دزدان و راهزنان پول دادند در هر نقطه ای  مردم را غارت کنند و ناامنی ایجاد کنند . و به این صورت تمام کشور دچار بحران عظیمی شد در این حال با عوامل و مزدوران خود در کشور شایعه کردند  که همه ی این مشکلات در کشور بخاطر مشروطیت و نمایندگان مجلس و حکومت مرکزی است و کشور صاحب ندارد خلاصه یک ناجی و دیکتاتوری لازم است که به قدرت برسد و رشته ی امور را در دست بگیرد و به این صورت اذهان عمومی را برای به قدرت رسیدن رضا  شاه با کودتا و دیکتاتوری مشهور او فراهم آوردند.  و جالب است تا عامل  خود رضا شاه را به قدرت رساندند بلافاصله به مزدوران شورشی خود در اقصا نقاط کشور گفتند که دست از شورش و غارت مردم بردارند و بعد هم رضا شاه را مامور  کردند چند لشکر کشی نمایشی به نقاط مختلف کشور  برای سرکوب شورشیان و سرکوب راهزنان انجام دهد و بعد در  روزنامه های مزدور جار زدند که ناجی  کشور که امنیت را در کشور برقرار کرد  بزرگ مردی به نام رضا شاه کبیر  است که او فقط  لیاقت شاهنشاهی ایران را دارد چون او جنم و جربزه و شجاعت و قاطعیت آن را دارد. و به این صورت احمد شاه را به اروپا فرستادند و رضا شاه را جانشین او او کردند تا فرامین دجال را در کشور و منطقه اجرا کند. وقتی رضا شاه به  قدرت رسید . دیکتاتوری به معنی واقعی جای مجلس شورا و عقل جمعی را در کشور گرفت و او نیز در  جهت امیال شهوانی خود و البته در  جهت سیاست‌های دجال در کشور هر چه قدر  که خواست تاخت و تاز کرد. در این زمان مجلس  شورا نیز وجود داشت ولی فقط نام آن مجلس شورای ملی بود و هیچ خاصیتی نداشت چون بیشتر نمایندگان آن توسط رضا شاه  یا تطمیع و یا تهدید و یا برخی موارد چون مدرس و فرخی یزدی ترور و حذف می شدند  روزنامه  نگاران منتقد هم چون میرزاده ی عشقی در روز روشن با فرمان ملوکانه ترور می شدند..  بنابراین چنین مجلسی نمایندگان داشت چون عروسک های خیمه شب بازی  ( دور از جون مجلس کنونی )  که فقط منافع دجال را در ایران در نظر داشت نه منافع ملی و هیچ خاصیتی نداشت و رضا شاه هم که مطیع  کامل دجال جهانی و اجرای سیاست‌های ضد فرهنگی و دینی  چون کشف حجاب و گذاشتن کلاه فرنگی به اجبار بر سر مردم  که جالب است به بالای کلاه که نگاه می کردی درست شبیه تک چشم دجال بود .این روند خفقان ادامه داشت تا جنگ جهانی دوم و گرایش رضا شاه به دولت آلمان و اشغال ایران توسط متفقین  که حاکمیت دجال  به  واسطه ی انگلیس  در  این زمان دریافت که تاریخ مصرف دستمال کاغذی  رضا شاه در ایران تمام شده و بخاطر آنکه  قدرت و حاکمیت در این خلا قدرت به دست نمایندگان واقعی مردم نیفتد بهتر است  نوکر تازه نفس جدیدی  که همان فرزند رضا شاه است و آن را مدت زیادی به بهانه ی ادامه ی  تحصیل در غرب در آب نمک خوابانده و آماده کرده  باید وارد ایران شود و جانشین پدر شود تا مامور اجرای ادامه ی برنامه های دجال در ایران و خاورمیانه باشد..

چرا دستگاه تبلیغاتی دجال سعی دارد شناخت مهدی عج را به انحراف بکشاند و ایادی و مزدوان او در حال حاضر در سطح جامعه چه کسانی می باشند؟ یکی از اقدامات مهم دجال یا نظام سلطه برای مقابله با مهدویت و ظهور منجی به انحراف کشاندن این امر مهم و سرنوشت ساز برای جامعه ی اسلامی و البته برای کل جامعه ی بشری است . چون حاکمیت مهدی نیز حاکمیت جهانی می باشد. برای این کار دجال از دو اهرم مزدوران داخلی و مزدوران خارجی خود کمک می گیرد . مزدوران داخلی دجال در انحراف مهدویت کسانی می باشند که وقایع مهدویت و احادیث آن را درداخل برای مردم عوام کم سواد و کم مطالعه در مساجد و یا در رسانه های گروهی چون رادیو و تلویزیون و فضای مجازی و یا کرسی های دانشگاهی  به نفع حاکمیت موجود تفسیر و توجیه می کنند . مثلا مشخصات خراسانی موعود را با دروغ و کتمان حقایق روایات مهدویت به فلان مسئول رده بالای حاکمیت تطبیق می دهند و اگر غیر ازاین کار را انجام دهند بلافاصله دستگیر و راهی زندان می شوند و مورد اذیت و آزار قرار می گیرند . چون گفتیم که تمام حاکمیت های خاورمیانه و البته کل دنیا تحت سیطره و نفوذ و دست نشانده ی حاکمیت دجال و یا حکومت واحد جهانی هستند  بنابراین مبلِغین مهدویت نیز باید از اموری حرف بزنند که دجال را خوش آید نه خدارا . و آن نیز چیزی جز ترویج خرافات مهدویت نمی باشد که علاوه بر این که باعث انحراف بیشتر مهدویت می شود زیانی هم برای دجال و حاکمیت دست نشانده ی او در کشور نداشته باشد. بارها دیده شده که افرادی واقعا مخلص عده ای را به گرد خویش جمع کرده اند تا حقایق مهدویت را مستقل از حاکمیت   بیان کنند . که بلافاصله توسط جاسوسان سرویس های اطلاعاتی حاکمیت های خاورمیانه شناسایی و دستگیر و بازجویی شده اند و آنها را مجبور کرده اند که در هماهنگی با خواسته های حاکمیت  روایات مهدویت را تفسیر و تعبیر کنند . حتی به این افراد با نداشتن مدرک. کرسی دانشگاهی نیز داده اند تا در دانشگاهها و مراکز علمی و مجامع عمومی برای مردم در مورد مهدویت حکومتی سخنرانی کنند و امتیازات اقتصادی و ... زیادی نیز به این سخنرانان داده اند که همه البته آنها را می شناسیم . البته به آنها حق می دهیم چون راهی جز این ندارند و آنها را مجبور به این کار کرده اند و در صورت نپذیرفتن خواسته های حاکمیت های موجود ممکن است جان آنها نیز به خطر بیفتد.  بازوی دیگر دجال در به انحراف کشاندن مهدویت و مبارزه با این طرز تفکر مزدوران خارجی دجال می باشند که معمولا از قشر به اصطلاح تحصیل کرده نیز می باشند . این گروه به دو دسته تقسم می شوند یک دسته که ظاهر مذهبی دارند ولی بسیار خیانت میشه و مزدور هستند و برای آنکه در دانشگاه‌های معتبر غرب و آمریکا صاحب کرسی شوند مامور می شوند که مهدویت را به انحراف بکشانند و امور غیر واقع در این مورد بیان کنند   یا مثلا بگویند قرآن کریم کلام خدا نیست بلکه کلام محمد است و بیان رویاها و خواب های اوست. یا  مثلا  می گویند :امکان دارد که  مهدی هم طهور کند ولی واقعا چه نیازی به مهدی این یک اعتقاد است و سود و زیانی برای ما و جامعه ی بشری ندارد.  دسته ی دوم باز از مزدوران برون مرزی دجال هستند که در سایت های اینترنتی و بیشتر شبکه های ماهواره ای فعال هستند . افرادی مانند بهرام مشیری و رضا فاضلی و .‌‌..مزدوران جدیدتر آنها که اکنون فعال می باشند این گروه مزدوران که کلا چون افرادی یا بی دین و یا لائیک هستند با اساس مهدویت و دین مشکل دارند و کلا اصل مهدویت و دین را از امور خرافی به مردم معرفی می کنند و بنا دارند کا کلا تیشه به ریشه ی دین و معنویت و مهدویت بزنند . در حقیقت این مزدوران تجسم  اوج خشم و کینه ی  دجال  با دین و مهدویت هستند . و البته فقط افراد عامی و بی سواد و فاسد اخلاقی را می توانند با سخنان  به ظاهر منطقی ولی پر از تناقض و یک جانبه نگری و افراط و تفریط فریب دهند نه افراد خردمند و نخبه به معنی واقعی را . یادم می آید چند سال پیش در قالب کامنت زیر ویدئو های مزخرف آنها با  خود آنها و طرفداران آنها نوعی مناظره را در مورد مباحث مطرح شده شروع کردم پس از چند دلیل و سوال همه ی به اصطلاح نخبگان آنها را محکوم کردم و آنها به جای جواب یا سکوت کردند یا به فحاشی پرداختند و  تمام کامنتها را یا  برخی از آنها را که اساسی یود مرتبا پاک می کردند . چون در حقیقت چیزی در چنته نداشتند و فقط ادعا و طبل توخالی بودند. وگرنه می توانستند خیلی منطقی جواب مرا بگویند و نیازی به فحاشی و این کارها نبود ولی با این کارها آبروی خویش را نیز بردند چون خود را افرادی فرهیخته و با فرهنگ  و مودب هم به مخاطبان نشان می دادند. به هر حال دجال جهانی با این دو بازو یعنی مزدوران داخلی و خارجی خود چندین سال است که مبارزه ای گسترده با دین و مهدویت را آغاز کرده و بر نخبگان علمی جهان اسلام و البته دیگر ادیان است که با روشنگری در برابر آن بایستند.

چرا طاغوتیان زمان از تطبیق کردن روایات مهدویت بر حوادث شخصیت های حاضر هراس دارند و مردم را از آن نهی می کنند؟ معمولا یکی از موارد انحرافی که در حاضر در مورد مهدویت از سوی طاغوت زمان و پیروان او مطرح می شود و در مورد آن تبلیغ می شود این شایعه است که تطبیق روایات مهدویت بر حوادث و شخصیت‌های سیاسی و یا قیامگران در زمان حال کار صحیحی نیست . این سخن مشخص است که  کاملا از شیاطین و طاغوتیان در بین مردم تبلیغ می شود با این دلایل که اینجا مطرح می شود . قبلا بیان کردیم که شخصیت‌های موثر در ظهور و قیامهای آخر زمانی شخصیت های موهوم و چند هزار سال پیش نیستند بلکه شخصیت‌های کاملا امروزی می باشند که البته نسل آنها به شخصیت های تاریخ اسلام هم بر  می گردد  چون گفتیم نبرد خبر و شر همیشه در طول تاریخ جریان داشته  و در دین اسلام نیز کاملا موروثی بوده است یعنی مثلا شخصیتی مانند خراسانی حقیقتا هاشمی و از نسل جعفربن ابی طالب و برادر  امام علی ع می باشد هر چند که در حال حاضر در خراسان ایران یا افغانستان با ظاهر یک شخص امروزی باشد و یا فرد منفور و جنایتکاری چون سفیانی که از اردن یا سوریه شورش می کند و بر سوریه و اردن و عراق و مدینه مسلط می شود  حقیقتا طبق روایات صحیح و متواتر از نسل ابو سفیان می باشد و مسلما طبق دلایل بسیار که قبلا بیان کردیم خود مهدی موعود عج نیز انسانی امروزی و از نسل و ذریه ی پیامبر اسلام می باشد هر چند اکنون شخصی بسیار گمنام و ناشناخته بین مردم باشد و مثلا به جای حجاز و با عراق در نقطه ای از ایران به دنیا آمده باشد  و  حتی سیادت او برای خانواده اش مخفی باشد. پس شخصیت‌های آخر زمانی شخصیت‌های کاملا امروزی می باشند  و  ما چاره ای  جز تطبیق روایات متواتر ظهور با قیام‌ها و شخصیت‌های قیامگر امروزی نداریم تا بتوانیم  به درستی جبهه ی حق را از جبهه‌ی باطل در زمان حاضر و شخصیتهای قیامگر حقیقی و موعود را از از اشخاص کذاب و حرکت های انحرافی و دست پخت دجال زمان تشخیص دهیم و از جبهه‌ی حق پشتیبانی کنیم و با جبهه‌ی باطل بجنگیم پس اصل تطبیق  روایات بر این حوادث نه تنها نادرست نیست بلکه کاملا نیز لازم است چون که ما نمی خواهیم با معاویه و یزید ۱۴۰۰ سال پیش بجنگیم و یا در رکاب پیامبر و تمام علی باشیم که ۱۴۰۰ سال است رحلت کرده اند بلکه می خواهیم  همراه نسل امروزی آنها با نسل های شیطانی بنی امیه  و بنی عباس بجنگیم بنابراین باید این ر وآیات را با شخصیت‌ها و حوادث امروزی تطبیق دهیم و جبهه ی حق و باطل را به درستی از هم تشخیص دهیم . ولی مهم این است که در  تطبیق و تشخیص خویش و شناخت جبهه و شخصیت‌های حق و باطل دچار اشتباه نشویم و با اشتباه بر اثر انحرافات شیطانی در روایات مهدویت   در این تشخیص به خطا نرویم  و دچار خسران در دنیا و آخرت نشویم . خب اکنون باید در این مورد پرسش نمود چرا حامیان طاغوت در این زمان در  بین مردم اصرار دارند که تطبیق کار درستی نیست ؟  مسلم است چون آنها هراس دارند که به زودی مردم و مؤمنان واقعی با تطبیق صحیح روایات آخر زمانی با عملکرد و مشخصات حاکمیت طاغوت به ماهیت واقعی شیطانی آنها از پس ظواهر زیبای شیطانی آنها پی ببرند و به این بصیرت و روشن بینی برسند که جبهه‌ی باطل را که بر جان و مال و ناموس آنها حاکم است بشناسند و با یاری جبهه‌ی حق و افراد حق طلب  واقعی و موعود بر علیه آنها قیام  نمایند و آنها را از صحنه ی روزگار محو کنند.  مثلا در حال حاضر چندین دهه است  نسل بنی عباس دوم طبق روایات اهل بیت  ع البته با نامهای فریبنده و متفاوت امروزی با شعارهای به طاهر دینی و پیاده کردن اسلام و یاری خاندان پیامبر و یاوران مهدی عج  در خاورمیانه حاکم است ولی اکثر مؤمنان و منتظران عامی که مطالعات چندانی نیز در روایات صحیح مهدویت و تاریخ اسلام ندارند از تشخیص چنین حاکمیت مزور و فریبکار شیطانی در زمان ما عاجز و ناتوان هستند و چه بسا بخاطر همین عدن شناخت  و  بصیرت سالهاست بدون اینکه خود بخواهند به این حاکمیت شیطانی با دید مثبت نگاه می کنند و   آن را خالصانه با  جان و مال یاری می کنند . ولی اگر بیدار  شوند و حقیقت امر را بفهمند از تمام گذشته ی خود نادم و  پشیمان می شوند و بر علیه این حاکمیت شیطانی  قیام می کنند و آن را از صحنه ی روزگار محو می کنند . حال باید پرسید که راه تشخیص حاکمیت های شیطانی از جبهه‌ی حق در حال حاضر چیست ؟ مسلم است که تنها راه تشخیص مطالعه و درک روایات روشنگر  و صحیح اهل بیت در مورد این حاکمیت های آخر زمانی است که همان تطبیق این روایات بر حوادث و جریانات سیاسی حاضر می باشد . چون اهل بیت پیامبر  ص پیش بینی چنین روزی را نیز برای مؤمنان می کردند که مومنان ممکن است در تشخیص  حق و باطل  دچار تردید و اشتباه شوند .

 

بنابر این روایات روشنگرانه ی بسیاری را برای آیندگان به یادگار گذاشته اند که می توان با تامل در این روایات کاملا نشانه های جبهه‌ی حق و باطل را از آنها شناسایی کرد و در یاری جبهه ی حق دچار گمراهی نشد و علت اصلی این که کتاب نازل شده بر مهدی موعود عج نیز  فرقان ( روشنگر) نام دارد نیز درست همین حقیقت است که این کتاب برای تشخیص جبهه‌ی حق از باطل روشنگری می کند.

 علت این امر به انگیزه های  دنیایی و قدرت طلبی ایادی شیطانی و دشمنی با اهل بیت پیامبر ع از صدر اسلام تاکنون ارتباط مستقیم دارد. قبلا در کتاب شناخت مهدی موعود حقیقی کاملا اثبات کردیم که علت تحریفات گسترده در روایات مهدویت برای انحراف در نسب واقعی مهدی موعود از طرف شیعه نمایان عراق  دشمنی این منافقان با امام حسن مجتبی ع و فرزندان و نوادگان او بخاطر صلح مصلحتی امام حسن مجتبی ع با معاویه بود. امام حسن مجتبی وقتی که می دید معاویه بسیاری از یاران اورا با پول خریده و آنها مرتبا در پشت جبهه به وی خیانت می کنند و حتی یک بار به چادر محل اقامت وی هجوم می برند و او را با شمشیر زخمی می کنند  متوجه شد که یاران چندانی ندارد و معاویه نقشه های فراوانی کشیده تا به زودی آن  عده ی  یاران حقیقی اورا نیز با ادامه ی جنگ از بین ببرد و کلا  اگر امام حسن مجتبی ع به درگیری با معاویه ادامه می داد بیم آن می رفت که معاویه کلا نسل پیامبر و یاران اندک امام حسن مجتبی ع را از زمین ریشه کن کند و به کلی نابود سازد این بود که با حکمت الهی و تیز هوشی و بصیرت سیاسی مخصوص به خود صلاح  در آن دید که موقتا با معاویه ترک مخاصمه کند و سعی کند به خواسته های بحق خود از طریق مذاکره دست یابد و این حرکت امام حسن ع تمام نقشه های معاویه را برای نابودی اهل ایمان نقش برآب کرد چون معاویه تا آن زمان با شعارهای فریبنده ،  ادعای صلح و عدم اختلاف را بین مسلمین را به ظاهر و منافقانه  می داد و با این پیشنهاد امام تمام نقشه هایش نقش بر آب شد .  از طرفی نیز نمی توانست پیشنهاد صلح را قبول نکند چون خود قبلا آن را در حد شعار مطرح کرده بود و اگر قبول نمی کرد عموم مسلمانان به او اعتراض می کردند که چرا به حرف و شعارهای خود عمل نمی کند و صلح را نمی پذیرد.  با این حال امان حسن مجتبی در پیمان صلح اصلی ترین و بهترین خواسته را مطرح کرد و معاویه نیز برخلاف میل خود مجبور به پذیرش این خواسته شد و آن این بود که معاویه مانند سنت خلفای پیشین امر خلافت را پس از خود به شورای مسلمین برای انتخاب خلیفه واگذارد و خلافت را به پسرش یزید ندهد و در واقع جلو این انحراف  که خلافت پیامبر تبدیل به پادشاهی موروثی از پدر به فرزند شود را گرفت و البته این خواسته ی تمام مسلمانان راستین و خواسته ی امام علی در برابر  معاویه نیز بود . و یک سنت مقبول اسلامی بود. معاویه بر خلاف میلش این شرط را در صلح نامه پذیرفت و در واقع امام حسن مجتبی ع بدون جنگ و با تدبیر به خواست خود و تمام مسلمین دست یافت هر چند بعد از شهادت امام حسن ع معاویه این عهد خود را نیز نقض کرد . ولی با این حال عده ای از منافقان و یاران نادان و قشری امام حسن مجتبی ع که این بصیرت سیاسی را نداشتند و به اندازه ی یک گوساله نیز شعور سیاسی نداشتند با جهالت هرچه تمامتر به مخالفت با این تصمیم امام پرداختند و با سخنان نیش دار خود آزار بسیاری به امام حسن رساندند و حتی به او غیر منصفانه لقب مذل المومنین یعنی کسی که باعث خوار کردن و ذلیل کردن مومنین شده است را دادند امام حسن ع به این سخنان توجهی نمی کرد و حتی گاهی به آنها تذکر می داد که آیا شما بهتر از من که امام شما هستم مصلحت مسلمین را می دانید؟ ولی آنها نمی توانستند  این  موقعیت حساس  مومنین را در برابر معاویه  و خطر جنگ را درک کنند و به مخالفت و   دشمنی با امام حسن مجتبی ع و فرزندان و نوادگان او ادامه دادند . و بیشتر منافقانه به سوی امام حسین و فرزندان او رفتند و البته دیدیم که در واقعه ی کربلا همین منافقان که بیشتر هم اهل عراق و کوفه بودند چگونه به امام حسین ع خیانت کردند و خاندان پیامبر رادر کربلا قتل عام کردند .  ودر آنجا تازه مردم   فلسفه ی صلح امام حسن  را دریافتند چون در واقعه ی کربلا تقریبا تمام مردان اهل بیت غیر  از امام سجاد ع که بیمار بود و حسن مثنی فرزند  امام حسن مجتبی که در بین زخمی ها بیهوش افتاده بود و بعد ها توسط دایی های خود نجات یافت و درمان شد. بقیه همه قتل عام شدند و نقشه ی خود معاویه هم در زمان امام حسن مجتبی ع همین بود . به هر حال این منافقان و شیعه نمایان عراق و کوفه  بعد از جنایت کربلا دشمنی با بازماندگان امام حسن مجتبی ع از نسل حسن مثنی را  ادامه دادند و با یاری  نکردن فرزندان و نوادگان مجاهد و ظلم ستیز او باعث شدند  که آنها در قیام بر علیه بنی امیه و بنی عباس تنها بمانند و بی یاور و تنها مانند امام حسین ع شهید شوند. جنایت دیگر این شیعه نمایان عراق و به خصوص کوفه تحریفات گسترده ی  روایاتی از مهدویت بود که به روشنی بیان می کرد که مهدی موعود از نسل حسن مثنی فرزند امام حسن مجتبی بود .

چون این شیعه نمایان از یاران بسیار نزدیک امامان از نسل امام حسین ع بودند و منافقانه به آنها خود را نزدیک کرده بودند و تمام روایات امامان از نسل امان حسین را اول اینها دریافت و بین مردم نقل می کردند بنابراین با آن سابقه ی دشمنی و کینه که با امام حسن مجتبی ع و فرزندان و نوادگان او داشتند نمی توانستند قبول کنند که مهدی موعود حقیقی از نسل امان حسن مجتبی ع باشد این بود که ناجوانمردانه دست به تحریفات گسترده در این روایات زدند و مثلا هر جا امامان از نسل امام حسین بیان می کردند که مهدی موعود از نسل امام حسن مجتبی ع است که در آخر زمان متولد می شود آنها نام حسن را در روایات به حسین تغییر می  دادند و به این صورت  نسب واقعی مهدی موعود به کلی با انحراف کشانده شد . البته هرچند تعدادی کمی روایات مثلا در کتاب غیبت نعمانی و دیگر کتاب‌ها از دستبرد تحریف سالم ماندند و برای  روشنگری به نسل ما رسیدند . وآما انگیزه ی دیگر تحریف روایات مهدویت انگیزه مالی و دنیایی از  طرف تعدادی دنیا طلب بی اصل و نسب باز هم در عراق بود . به این ترتیب که زمانی که امام حسن عسکری ع رحلت کرد . تعداد زیادی شیعیان  عامی و اکثرا کم سواد از اقصا نقاط ایران و افعانستان و  دیگر نقاط به عشق دیدار با خاندان پیامبر وارد عراق شدند.  در این حال   چون این افراد  در آنجا غریب بودند  و آدرس دقیقی از محل اقامت خاندان امام حسن عسکری نداشتند    به هر کسی از مردم عراق برخورد می کردند  آدرس محل سکونت امام ر می پرسیدند و مسلم است در بین این افراد نیز همیشه تعدادی اراذل و اوباش و بی اصل و نسب و افراد فرصت طلب پیدا می سود که بخواهند مردم را فریب دهند و از آنها سو استفاده کنند . و وقتی این شیادان  مثلا از مسافران می پرسیدند برای چه می خواهید امام را ملاقات کنید آنها هم با ساده دلی جواب می دادند مقداری خمس و زکات و وجوهات شرعی داریم که می خواستیم مستقیما به دست امام برسانیم . در این حال این شیادان فرصت طلب طمع می کردند  و برای فریب به آنها می گفتند امام حسن عسکری به تازگی رحلت کرده و فرزند کوچکی از خود به نام محمد بن الحسن از خود به جا گذاشته ولی فرزند او غایب شده و هر کسی را به حضور خود قبول نمی کند بهتر است پول و وجوهات شرعی را به ما که نائب خاص او هستیم بدهید تا شخصا به آقا برسانیم  و به این صورت خودرا به عنوان نایب خاص امام به مردم ساده دل قالب می کردند. واین شیادان فرصت طلب نیز چهار نفر بودند که تمام ابن مدت مردم را سرکیسه می کردند و وقتی مردم از آنها سوال شرعی می کردند که از امام سوال کنند چون جواب را نمی دانستند به دروغ می گفتند که امام می فرماید : در مورد مسائلی سوال نکنید که اگر جواب آن را بدانید خوشتان نیاید و نفعی برایتان نداشته باشد و وقتی مردم  زیاد سوالات شرعی می پرسیدند و آنها جوابی نداشتند و از این همه سوال کلافه می شدند . وجوهات شرعی را خود می گرفتند و برای جواب این سوالات ،  مردم را به راویان حدیث امامان ارجاع می دادند و این روایت جعلی را درست کردند که امام  زمان در آخرین سفارش خود فرمود: و امادر  حوادث پیش آمده و مسائل شرعی جدید به راویان حدیث ما رجوع کنید که آنها حجت من بر شما هستند و من هم حجت خدا هستم  و به این صورت خود را از سوالات بسیار  شیعیان ساده دل خلاص می کردند . یعنی وجوهات را خود می گرفتند و سوالات شرعی را به راویان حدیث ارجاع می دادند شیادی از این بالاتر نمی شود.. البته اعقاب و آیندگان راویان حدیث نیز کم مارمولک نبوده اند و چیزی از شیادان گذشته کم ندارند و  در دوران معاصر تعدادی از آنها با سو استفاده از این حدیث قطعا جعلی که امام زمان فرموده در مسائل جدید به راویان حدیث ما رجوع کنید تئوری ولایت فقیه را با راهنمایی استعمار انگلیس که  در حوزه‌ های علوم دینی در ایران و عراق نفوذبسیار دارند به وجود آوردند البته هدف انگلیسی ها از ایجاد تئوری ولایت فقیه ایجاد یک حکومت مستبد با دیکتاتوری یک نفر  با ظاهر مذهبی بود که البته این یک نفر  هم باید از مزدورانی باشد که در جامعه ی دینی اسم و رسمی داشته باشد و در ضمن وابسته به استعمار انگلیس و دستگاه جاسوسی دجال باشد تا منافع انگلیس و دجال را در خاورمیانه تامین کند . و انگیزه ی آخوندهایی که این نظریه را با راهنمایی انگلیسی ها درست کردند نیز مسلما نفس اماره و قدرت طلبی و دنیاطلبی بوده که می خواستند به این شیوه بر جان و مال و ناموس مسلمین حاکمیت سیاسی پیدا کنند .به هر حال این این نظریه و تئوری کاملا باطل است چون با سنت اسلامی گذشتگان و مخصوصا سیره ی عملی اهل بیت پیامبر سازگاری ندارد و کاملا یک بدعت دینی و نقشه ی شیطانی است  .

اولین دلیل این است خود  اهل بیت دارای دو شان جدا از هم بوده اند یکی شان امامت که یک مقام و شان بلند معنوی است که فقط خداوند می تواند این مقام را به اهل بیت پیامبر بدهد و دیگر مقام سیاسی و حکومتی اهل بیت است که این شان یک مقام کاملا زمینی است و مردم باید امام را به حاکمیت سیاسی مسلمین قبول کنند همچنانکه امام علی هم در نهج البلاغه  می فرماید : که ای مردم  اگر  شما  برای قبول خلافت به سوی من نمی آمدید من امر خلافت را قبول نمی کردم  و این نشان می دهد که خلافت ائمه یک امر کاملا زمینی است که بستگی به خواست و رای مردم دارد و ربطی به آسمان ندارد و در زمان شهادت نیز وقتی یاران امام علی به او پیشنهاد کردند فرزندش امام حسن را جانشین خود برای خلافت معرفی کند فرمود من در مورد حسن با شما حرفی ندارم شما هرچه صلاح می دانید انجام دهید و این سخن امام علی نیز نشان می دهد  حاکمیت سیاسی مسلمین انتصابی و یا موروثی نیست و مردم باید حاکم خودرا انتخاب کنند . حال چگونه ممکن امام علی که حاضر نبود امام بعد از خود را حاکم سیاسی مسلمین منصوب کند . امام زمان بیاید و حاکمیت سیاسی مسلمین را به چند آخوند روایت گر احادیث  واگذار کند  آیا این امر منطقی و عقلانی و شرعی می باشد . چون تئوری ولایت فقیه بر این اساس است که در دوران غیبت حاکمیت سیاسی مسلمین بدون توجه به رای مردم به دست یک آخوند مجتهد می باشد . و این آخوند را هم نه مردم بلکه  چند هم قماش همان آخوند باید انتخاب کنند.   این چیزی جز بدعت و انحرافی بزرگ در حاکمیت سباسی  مسلمین نیست و  از این جاست که از اسلام که برای از بین بردن استبداد و دیکتاتوری آمده.  از بطن آن هیولای استبداد دینی را با این بدعت زاده می کنند . و بر عهده ی روشنفکران واقعی جهان اسلام است که با این بدعت های خطرناک مقابله کنند. حال در دوران ما به این علت است که شیادان دینی قدرت طلب که بر گرده ی مسلمین با فریب سوار شده اند فقط ترجیح بدهند که مهدی موعود عج فرزند بلافصل امام حسن عسکری باشد تا از نوادگان امام حسن مجتبی ع . چون اگر مهدی عج از نوادگان امام حسن مجتبی باشد و در زمان ما به دنیا بیاید که نان آنها آجر می شود و این نوع مهدی منافعی برای آنها ندارد و چا بسا  زیان هم دارد چون نمی توانند به بهانه ی غیبت فرزند امام حسن عسکری ، توسط روایات دروغ دم از جانشینی او بزنند و حاکمیت سیاسی را از نمایندگان واقعی مردم بگیرند و فاجعه درست زمانی برایشان آغاز می شود که امام مهدی حقیقی از نسل و نوادگان امام حسن مجتبی ع باشد که به صورت گمنام به دنیا آمده و از مخالفان سیاسی و عقیدتی آنها باشد و در فرصت مناسب بر علیه آنها با اذن الهی قیام کند و دمار از روزگار آنها برآورد. که این وعده ی خداست و خداوند خلاف وعده نمی کند. ان الله لایخلف المیعاد.

ببین شیعه ها خودشون رو بیشتر پیرو اهل بیت می دونند و زیاد به قرآن و سنت پیامبر و درک و عمل به حقایق قرآن اهمیت نمی دن البته منحرفین و افراطیون اونا و معتقدند خلافت و رهبری. سیاسی فقط حق  اهل بیت و از طرف حخداست و مردم نقشی در تعیین آن ندارند و سنی ها فقط معتقد به سنت پیامبر و قرآن می باشند و امامت اهل بیت و رهبری سیاسی اونا رو قبول ندارند و معتقدند هر کسی رو ولو ظالم  بود خلیفه شد باید از اون اطاعت کرد و البته هر دو گروه  ازین جهت که حقیقت اسلام را درست درک نکردند در گمراهی آشکار هستند.  ازین جهت که برای رهایی از گمراهی در دین هم باید به حقایق قرآن و عمل به اون اهمیت داد و هم باید راهنمایی و امامت اهل بیت رو توام و باهم قبول کرد و اصولا اهل بیت از قرآن جدایی ناپذیرند و پیامبر هم برای گمراه نشدن مسلمین به تمسک به هر دو باهم سفارش کرد.  در مورد خلافت و رهبری سیاسی هم هر دو اشتباه می کنند . چون اصولا اهل بیت پیامبر دارای دو شان جدا از هم می باشند یک مقام امامت که مقام بلندی معنوی از طرف خداست که خدا طبق آیات قرآن به ذریه ی صالح حضرت ابراهیم داده و اهل بیت نیز ذریه ی صالح ابراهیم ع هستند پس به این مقام دست پیدا کرده اند با اذن خدا و یک شان و مقام دارند که خلافت  و رهبری سیاسی و حاکمیت است که این شان آنها آسمانی نیست بلکه بستگی به خواست و نظر و  بیعت و یا به تعبیر امروزی رای مردم به آنها دارد یعنی اگر مانند امام علی و امام حسن مجتبی آنها را به حاکمیت سیاسی قبول کردند  و آنها را یاری کردند تشکیل حکومت می دهند و اگر مانند دیگر امامان آنها را تنها گذاشتند گوشه گیری و عزلت را در پیش می گیرند ولی مقام معنوی امامت را در هر صورت دارند چون مقام امامت مقامی معنوی و جدا از رهبری سیاسی و خلافت است و در زمان ظهور نیز این اتفاق می افتد که ابتدا تعدادی کمی و بعد تعداد بسیاری خواستار حاکمیت سیاسی مهدی می شوند و ازین جهت امام ظاهر می شود و قیام می کند و رهبری سیاسی جامعه ی بشری را به عهده می گیرد. یعنی درست با خواست مردم .و البته در جهت تحقق آرمان‌های الهی اشتباه شیعه های منحرف اینه که شان امامت و خلافت اهل بیت رو با هم قاطی کردند و نمی دونند این دو باهم فرق داره و از نادانی معتقدند که اهل بیت به اجبار باید رهبر و حاکم سیاسی مسلمین باشند و  نظر مردم در این مورد تاثیری نداره و به دیکتاتوری و استبداد دینی معتقد هستند  و الان هم این استبداد دینی ولایت فقیه هم نتیجه ی این تفکر انحرافی است. در حالی که خود اهل بیت این نظر رو اصلا قبول ندارند و رهبری سیاسی خود رو منوط به خواست مردم کردند . خود امام علی در نهج البلاغه  می فرماید اگر شما سراغ من نمی آمدید من رهبری و خلافت سیاسی را قبول نمی کردم  یعنی خلافت خودش رو امری زمینی می دونه و ناشی از خواست مردم نه اسمانی .و اصولا حقیقت واقعه ی غدیر هم این بود که پیامبر از طرف خدا مقام امامت امام علی و اهل بیت رو به مردم به فرمان خدا تذکر داد نه امام علی و اهل بیت رو به زور حاکم سیاسی مسلمانان کرد چون پیامبر می دونست  رهبری سیاسی به زور نمی شه و مردم خودشون باید روزی به این بلوغ سیاسی برسند که خودشون رهبری  سیاسی اهل بیت رو قبول کنند و انحراف شیعیان در درک غدیر اینجاست که البته به استبداد دینی در زمان منجر شده.

در روایات مهدویت آمده که امام موسی کاظم ع فرمودند:  بنی عباس دوبار در طول تاریخ به حاکمیت می رسند یکبارکه به حاکمیت رسیدند پس از سالها حکومت چنان از بین می روند( مقصود بر اثر حمله ی مغول)  که گویی هیچگاه وجود نداشته اند و در  آخر زمان  و مقارن ظهور مهدی عج دوباره ( توسط نوادگان خود)  به قدرت می رسند  چنانکه که گویی   هیچگاه قبلا نابود نشده بودند   . وقتی یاران حضرت در مورد مشخصات حکومت بنی عباس دوم در آخر زمان پرسیدند فرمود: حکومت بنی عباس برپایه ی فریب مردم استوار است و مشخصه ی دیگر آن این هست که طرفدارارانش را ثروتمند می کند و بقیه ی مردم را که بی طرف هستند را فقیر  می کند و مخالفانش را می کشد   و چنان قدرتمند  می شود که اگر  شرق و غرب عالم با آن بجنگند نمی توانند آنرا نابود کنند  .تا سرانجام شخصی به نام خراسانی از ناحیه ی خراسان ایران (البته خراسان قدیم  و بزرگ شامل افعانستان و قسمتی از کشورهای آسیای مرکزی چون ترکمنستان و تاجیکستان نیز بوده است) قیام می کند و مقارن با او نیز قائم ما(مهدی موعود) نیز با ده الی ۱۳ هزار نفر از ناحیه ی طالقان و قزوین و گیلان نیز قیام می کند و حکومت بنی عباس دوم با این دو قیام نابود می شود و خراسانی  حکومت را به قائم ما اهل بیت (امام مهدی ) تقدیم می کند و او جهان را پر از عدل داد می کند.  از این روایت امام کاظم ع مشخص می شود که چرا هارون الرشید خلیفه ی ظالم عباسی امام موسی کاظم ع را تقریبا در تمام عمر در زندان باقی گذاشت و سرانجام نیز در زندان شهید کرد درست به خاطر این روشنگری ها و افشاگری های  او بر علیه حاکمیت ستمگر و منافق بنی عباس اول و دوم .    حال به نظر شما حکومت بنی عباس دوم  در  عصر ما چه حکومتی است  ؟   امام علی ع در  مورد دست نشانده بودن این حاکمیت و اینکه این حاکمیت دست نشانده و نوکر غرب است برای تخریب و عقب نگه داشتن کشورهای مسلمان خاورمیانه ، می فرماید: قسم به خدا در  آخر زمان آتشی در شرق می افروزند و به جان کشورهای اسلامی می اندازند و این آتش فتنه از خود شرق نیست بلکه از غرب است.   حال به نظر شما کشور شرق عربستان و عراق که محل زندگی و سکونت ائمه  ع بودند چه کشوری است؟ و حاکمیت آن چه حاکمیتی است ؟ در اینجا ضرورت مطالعه و تحقیق  توسط مردم و به خصوص جوانان برای شناخت  حقایق  دین و تشیع و مهدویت به خوبی احساس می شود. چون مسلم است متولیان دینی فاسد در اسلام و بخصوص تشیع همانند علمای فاسد یهود که قرآن می فرماید: حقایق را برای مردم کتمان می کردند  هیچگاه حقایق دین و مهدویت را برای مردم نگفته و نخواهند گفت . البته تکلیف کوردلان بی دین و ملحد و خدانا باور، که در مورد حقایق دین کاملا معلوم است و هیچگاه چشم خودرا بر حقایق دین نمی گشایند و کارشان دائما انکار و شب نشینی در شبی تار است .
سادات دروغین چه کسانی هستند؟ درتوضیح باید گفت که مرکز حاکمیت بنی عباس در زمان مامون عباسی مدتی در خراسان بزرگ در مرو در ایران بود پس از سقوط مرکز بنی عباس در بغداد و عراق توسط مغولان مدتی باز ماندگانی از مامون عباسی در ناحیه ی افغانستان حاکمیتی به وجود آوردند که در تاریخ به حاکمیت آل مامون معروف است که البته با مرور این حاکمیت هم از بین رفت ولی نوادگان منافق و البته حیله گر و سیاستمدار آل مامون چون کم کم ماهیت منافق و فریبکار آنها برای ایرانیان و  به خصوص خراسانیان معلوم و آشکار شد طبعا محبوبیتی در  بین ایرانیان نداشتند و پس از شهادت امام رضا ع توسط مامون عباسی بسیار نیز  منفور ایرانیان شدند و چون آهل بیت پیامبرص و آل علی ع در بین ایرانیان بسیار محبوب بودند . این نوادگان منافق و زیرک و سیاستمدارعباسی در طول تاریخ کم کم جعل نسب کردند و خود را به دروغ سادات موسوی و حسینی و حسنی در بین مردم ساده دل جا زدند تا دوباره دارای موقعیت اجتماعی گذشته شوندو به این صورت در طول تاریخ یک قشر سادات دروغین که در اصل از نسل منفور بنی عباس بودند در ایران و دیگر کشورهای اسلامی به خصوص خراسان ایران و افغانستان شکل گرفت که البته مردم از آنها غافل بوده اند . و بعید نیست همین سادات دروغین در این منطقه از خاورمیانه حاکمیت بنی عباس دوم  را تشکیل داده اند. بنابراین صدق گفتار امام موسی کاظم ع در مورد قدرت گرفتن  حاکمیت بنی عباس دوم پس از ۱۴۰۰ سال مشخص می شود و این یک خبر غیبی و معجزه است که حقانیت سخنان اهل بیت ع را برای طالبان حقیقت ثابت می کند .