نهضت سید حسنی در گیلان

این صفحه برای رساندن پیام های امام زمان عج به واسطه و نیابت سیدحسنی موعود در گیلان ایجاد شده است

این صفحه برای رساندن پیام های امام زمان عج به واسطه و نیابت سیدحسنی موعود در گیلان ایجاد شده است

طبقه بندی موضوعی

۱۷۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امام_زمان» ثبت شده است

برای تعیین جایز بودن این کار نیز بهتر است ابتدا به متن و ایات قرآن کریم مراجعه کنیم . چون منبع اصلی ما در تعیین تکلیف این گونه امور باید کتاب خدا  باشد چون برخی از احادیث ممکن است در طی زمان دچار تحریف و جعل شده باشند ولی لااقل می دانیم کتاب خدا به تصریح خود قرآن از تحریف کلمات و آیات در امان مانده چون خداوند خود در قرآن فرموده که "ما از قرآن محافظت می کنیم ." بنابراین امکان تحریف کلامی اصل آیات قرآن به هیچ وجه وجود نداشته و ندارد. اگر به قرآن کریم در این مورد مراجعه کنیم خوشبختانه مشاهده می کنیم که آیات بسیار صریح و روشنی در این مورد وجود دارد که تعیین و تراشیدن حلال و حرام از طرف مردم یا به اصطلاح علما به شدت نهی شده و در این مورد در آیه ی ۱۱۶ سوره ی نحل فرموده:  و لا تقولوا لما تصفوا السنتکم الکذب هذا حلال و هذا حرام لتفتروا علی الله الکذب...    و شما نباید از نزد خود چیزی را حلال و چیزی را حرام بگویید و به خدا نسبت دهید تا بر خدا دروغ ببندید....  این از تکلیف حلال و حرام تراشیدن مراجع تقلید از نظر  خدا در قرآن که با صراحت از آن نهی شده و اما در مورد نوشتن کتاب احکام و توضیح المسائل که برخی آقایان می نویسند و در آن برای مردم حلال و حرام تعیین می کنند در ایه ۷۹  سوره ی بقره می فرماید: فویل للذین یکتبون کتاب بایدیهم ثم یقولون هذا من عندلله لیشتروا به ثمنا قلیلا..... پس وای بر کسانی که از نزد خود کتاب می نویسندسپس می گویند این از نزد خداست تا بهایی اندک بخاطر آن بگیرند...خب در این آیه نیز به صراحت از نوشتن کتاب که حاوی احکام دینی و آسمانی است نهی شده ولی با این حال می بینیم در چند قرن اخیر امامان گمراه به تعبیر پیامبر اسلام یا مراجع تقلید کتاب‌هایی تحت عنوان توضیح المسائل می نویسند و پیروان و مقلدان نادان خود را نیز توصیه می کنند که ازآنها تقلید کورکورانه کنند و مرجع تقلید داشته باشند و اعمال دینی خودرا طبق این کتاب‌های گمراه کننده انجام دهند در حالیکه در قرآن کریم از تقلید در آمور شرعی به شدت نهی شده و تمام بشر و مومنین را به جای تقلید به تفکر و تحقیق در آیات الهی سفارش کرده است . تحقیق و تفکری که منشا تولید علم و معرفت در تمام علوم  و یک انقلاب علمی در جامعه ی مسلمین می تواند باشد ولی در مقابل آن تقلید کورکورانه چیزی جز تحجر و عقب ماندگی و رکود علمی در جامعه نتیجه ای دیگر ندارد و بیهوده نیست که اکنون چند قرن است جامعه ی مسلمین از قافله ی علم و پیشرفت و ترقی باز مانده است .و تا تا این معضل هست و اصلاحات دینی در این گونه موارد انجام نشود وضع به همین منوال باقی می ماند و وضع هر روز بدتر و بدتر هم می شود.

یکی از آفات و عادات زشت در جامعه ی کنونی اسلامی بدعت زشت و بی اساس بت سازی از شخصیت‌های پوشالی می باشد . در حقیقت یکی از اهداف دین اسلام در آغاز این بوده که تمام بت ها را نابود کند و فقط توحید و خداپرستی را در جهان حاکم کند . برخی به اشتباه خیال می کنند دین اسلام تنها برای شکستن بتهای سنگی   ظهور کرد در حالی که اصلا اینگونه نیست . هدف این دین الهی شکستن و نابودی تمام بتهای چوبی و غیر چوبی چون بتهای انسانی و جلوگیری از شخص و شخصیت پرستی و انسان پرستی در  مقابل خداپرستی بوده و هست . این انسان پرستی و شخص پرستی در جامعه ی آن روز حجاز به این صورت بود که مردم شیوخ و ثروتمندان و اربابان خود را تقریبا مانند بت قبول داشتند   و از آنها اطاعت بی قید شرط داشتند  و مثلا اگر شیخ و بزرگ قبیله دستور آدم کشی و جنگ ناحق با قبیله ی مجاور می داد تمام افراد قبیله بدون فکر در مورد درست  و یا غلط بودن  آن دستور آن را حتما اجرا می کردند ودر حقیقت در کنار پرستش بتهای سنگی بتهای انسانی نیز چون شیوخ و بزرگان خود را می پرستیدند . این اشرافیت بت گونه در  مکه به شدت رایج بود و اشراف و ثروتمندان قریش هر کاری دلشان می خواست انجام می دادند و افراد زیر دست و غلامان و کنیزان باید انجام می دادند وگرنه شدیدا مجازات و حتی کشته می شدند بطوری که مشهور است ابوجهل شتران یک عرب صحرا نشین را که به مکه آمده بود را خرید و از روی قلدری و هوی و هوس پول آن را با نداد و پیامبر اسلام اورا مجبور کرد پول شتران آن مرد را بدهد برای اینکه این اشراف برای مردم نوعی حالت بت را پیدا کرده بودند و خود را چند پله بالاتر از ادمهای دیگر می دانستند . این وضعیت شخص پرستی و بتهای انسانی در ایران آن روز  بسیار شدت بیشتری داشت و مردم شاهنشاه را تقریبا چون بت بزرگ و اعوان و انصار و کارگزاران اورا چون بت های کوچکتر قبول کرده بودند و یک جامعه ی طبقاتی تبعیض آمیز و ظالمانه در ایران شکل گرفته بود که طبقه ی زیر دست چون کشاورزان و پیشه وران حق بالا آمدن به طبقه ی بالاتر حتی با نشان دادن لیاقت بسیار نداشتند و حتی این طبقه حق سوادآموزی و یادگیری خواندن و نوشتن نیز نداشتند. دین اسلام درست برای از بین بردن این بتهای انسانی و از بین بردن شخص و شخصیت پرستی ظهور پیدا کرد. تا جامعه را تبدیل به یک جامعه ی بدون طبقه ی توحیدی کند که مردم فقط یک ارباب و صاحب اختیار داشته باشند و او نیز پروردگار جهانیان می باشد . و الیته هم هدف از پرستش و قبول بندگی خدا چون اربابان و بتهای دیگ  بردگی نیست بلکه ابن بندگی عین رهایی و آزادی از تمام محدودیت‌ها و هوی و هوسهای  جسمانی و رسیدن به آزادی واقعی و در نهایت کمال و رشد شخصیت انسانی است . در این نوع بندگی انسان احساس آزادی و رهایی بیشتری می کند . پیامبر اسلام با گفتار و کردار خود نیز تا می توانست سعی می کرد این عادت زشت شخص پرستی و بتهای انسانی را از جامعه ریشه کن کند و بارها می فرمود : تمام انسان‌ها مانند دندانه های شانه در پیشگاه خدا مساوی هستند و نه عرب بر عجم و نه عجم بر عرب و نه سفیدبر سیاه و نه سیاه بر سفید هیچ برتری خاصی ندارد و هر کس پرهیزگارتر است نزد خدا مقام بالاتری دارد حتی این روش پیامبر بعد از فتح مکه اشراف قریش را نیز با وجود اینکه مسلمان شده بودند عصبانی کرده بود و زمانی که پیامبر به بلال آن سیاه حبشی فرمود به بالای کعبه برود و اذان بگوید : ( پیامبر مخصوصا این کار را در مقابل اشراف قریش انجام داد) بسیاری از آنها زیر لب زبان به اعتراض گشودند ولی البته جرات اعتراض آشکار را نداشتند چون بلال را شایسته ی بالا رفتن از دیوار کعبه نمی دانستند. بهر هر حال پیامبر اسلام ابن روند شکستن بتهای انسانی را در قبال همسایگان حجاز چون ایران نیز شروع کرد و در نامه ی تاریخی خود  به خسروپرویز شاه ایران  با آیه ی قرآن  تصریح کرد  که ای اهل کتاب بیایید جز خدارا نپرستیم و برخی از ما برخی دیگر را  غیر از خدا ارباب خود قرار ندهیم . یعنی درست پیامبر اسلام بر نقطه ضعف جامعه ی ایرانی در آن زمان یعنی شاه پرستی و انسان پرستی در مقابل خدا پرستی انگشت گذاشت و شاید علت اصلی این که خسرو پرویز  دعوت اورا نپذیرفت و به قولی نامه ی اورا پاره کرد همین بود که پیامبر قصد داشت به خسرو پرویز توصیه کند که این بساط بت های انسانی را از کشور خویش جمع کند و مسلما شخص مستبدی مانند شاه ایران نمی توانست این کار را قبول کند چون می ترسید پایه های سلطنتش با این روش در بین مردم متزلزل گردد . بهر حال با ظهور اسلام تا مدتی بساط شخص پرستی و پرستیدن بتهای انسانی جمع گردید و حتی سه خلیفه ی قبل از امام علی ع نیز شدیدا با شخص پرستی مبارزه می کردند .

بطوریکه معروف است که  فرزند یکی از کارگزاران عمر خلیفه ی دوم در مصر به یکی از مردم پایین دست ظلم کرده بود و با او بدرفتاری کرده بود آن شخص به مدینه نزد عمر آمد و از دست کارگزار او شکایت کرد عمر بلافاصله آن کارگزار و پسر اورا را احضار کرد و در حضور جمع و در جلو چشم پدرش اورا را شلاق زد و به مرد مصری گفت اگر پدرش نیز به تو ظلم کرده همین کار را با وی می کنم که مرد مصری شکایتی از پدرش نداشت . در این حال عمر رو به جمع حضار کرد و گفت : که چگونه مردم را به بردگی می گیرید  ؟ و حال آنکه خداوند آنها را آزاد آفریده است . در زمان خلافت امام علی نیز این مبارزه با شخص پرستی ادامه داشت   و هرگاه امام علی ع برای سرکشی به شهر های اطراف می رفت و مردم آنجا برای استقبال  و  یا بدرقه به دور او جمل می شدند آنها را ازین  کار شدیدا نهی می کرد تا از خود برای آنها بت نسازد و حتی کسانی را که مانند عبدالله بن سبا در مقام او غلو می دند و صفات الهی به او نسبت می دادند شدیدا ازین کار نهی و گاه تنبیه می کرد .  به هر حال این روند تا زمان امام حسن مجتبی  ع نیز ادامه داشت ولی با به قدرت رسیدن بنی امیه و بعد بنی عباس این دو خاندان نه تنها با شخصیت پرستی مبارزه نکردند بلکه آن را نیز در بین مردم رواج دادند و به معنی واقعی از خود بت ساختند . خلافت را تبدیل به پادشاهی موروثی کردند و در بت سازی از اشخاص از پادشاهان ایرانی قبل از  اسلام نیز جلوتر افتادند . این روند بت سازی ادامه پیدا کرد  تا کم کم این بت سازی از اشخاص در میان روحانیون مذهبی و کسانی که   به دروغ خود را جانشین برحق پیامبر و امامان از اهل بیت می دانستند نیز رواج پیدا کرد حتی این روند در میان سادات و ذریه ی پیامبر ص در قرون اخیر نیز  رواج پیدا کرد  و آنها واژه ی سید  را به معنای آقای مردم و شخصی که از مردم عادی بالاتر است و حق اربابی و سروری دارد نیز بکار بردند در حالی که این روند  درست مخالف با روح توحیدی اسلام می باشد که فقط خداوند را ولی و ارباب واقعی مردم می داند نه هیچ کس دیگر را و اگر  هم توصیه به ولی بودن و دوستی خاندان پیامبر می کند به جهت هدایتگری آنهاست  نه نوعی نوعی برتری به صرف انسان بودن است چون به هر حال آنها نیز انسان هستند و خداوند بین بندگانش فرق و تبعیضی قائل نیست و اهل بیت را نه برای اربابی و برتری بر مردم بلکه برای هدایت آنها برگزیده است. یکی از روش‌های بسیار موثر و در عین حال زشت برای بت سازی از اشخاص در عصر  معاصر در بین روحانیون و گاه غیر روحانیون دادن القاب و عناوین بی اساس و عریض و طویل چون آیت الله  یعنی نشانه ی خدا و حجت الاسلام و المسلمین و ثقه الاسلام و ....میباشد که خود این القاب و عناوین تاثیر  بسیار زیادی در بت سازی از اشخاص در جامعه دارد که اصلا اساسی هم ندارد مثلا شما بر چه اساسی به  یک آخوند گاه  بی سواد که صرفا عمامه ای  دارد و ریش و پشمی و چند حدیث خوانده آیت الله یعنی نشانه ی خدا میگویید . آیا دلیلی از قرآن و سنت و کلام اهل بیت در این مورد دارید ؟ خود پیامبر و امامان با آن مقام بلند معنوی هیچگاه چنین القابی به خود نمی دادند که شما می دهید پیامبر  به امام علی فقط علی می گفت و او نیز با پیامبر  فقط پسر عمو یا  در نهایت رسول الله می گفت که البته  رسول الله نیز به این دلیل می گفت که در قرآن خطاب به پیامبر امده بود ولی حالا شما نگاه کنید به القابی که آقایان آخوند به خود می دهند و تعارفاتی که برای یکدیگر تکه پاره می کنند .  و تصاویر انها را درست مانند بت در سردر هر اداره  و مرکز عمومی   حتی بالای دستشویی نصب می کنند  مثلا مردم دلخوش شدند که شاه را از سلطنت خلع و فراری دادند و تصویر اورا از بالای ادارات پایین آورده و پاره کردند ولی دوباره تصاویر بتهای جدید را به جای او بر دیوار نصب کردند . خب با این وضع انقلاب شما چه خاصیتی داشت؟ یک بت را شکستید و دهها بت جایگزین او کردید.  من شخصا  از میان تمام آیت الله هایی که هر روز از رسانه ها می شنوم   فقط آیت الله بودن شتر را قبول دارم و نه هیچ کس دیگر را چون واقعا در خلقتش نشانه هایی از خدا دیده می شود . ولی وقتی به این آیت الله های دروغین نگاه می کنم فقط آیت و نشانه ی حضور شیطان را می بینم . چون تمام کارهای آنها حقیقتا شیطانی و برای سو استفاده کردن از دین برای منافع و جیب و  شکم و پایین شکم خویش می باشد از تحریف خمس گرفته تا سو استفاده از صیغه و سو  استفاده از دین برای کسب قدرت سیاسی و سواری بر مردم .کجای اینها می تواند نشانه ی خدا  باشد؟ وقاحت هم واقعا حدی دارد! بطوری که در جامعه ی کنونی در حال حاضر  به خصوص خاورمیانه ی مسلمان بتهای انسانی  بسیاری  مانند قارچ سر برآورده اند و غیر  از روحانیون این جریان و بدعت بت سازی به دیگر اقشار هم چون نظامیان ، ورزشکاران ، هنرمندان و ....

نیز رواج پیدا کرده  بطوری که ما واژه ی خان و یا عالیجناب را گاهی در مورد ستارگان ورزشی و سینما و موسیقی  نیز می شنویم . این نوع القاب  جز بت سازی در جامعه چه معنایی می تواند داشته باشد‌ . اکنون در  کشور ما هر امام جمعه ی  دزد و فرزند دزدتر ازاو یک بت ' هر فرمانده ی رانت خوار سپاهی یک بت ' هر نماینده ی مجلس   بی خاصیتی بک بت. هر کارگردان سینمای وابسته به حکومت  که فیلم‌های بی محتوا و بند تنبونی درست می کند یک بت. هر بازیکن فوتبالی که دو گل به تیم مالدیو زده یک بت ' هر سلبریتی  به هنر و بی جنبه ای یک بت هر خواننده ی جلفی  که آبروی موسیقی را برده یک بت ....تبدیل شده و مردم نیز در  فلاکت و فقر و بدبختی در حال پرستش  ابن بتهای پوشالی و انسانی  می باشد و  آیا ابراهیمی پیدا می شود که این بتهای پوشالی را همه در هم شکند و حتی به بت بزرگ نیز رحم نکند.؟!!!

 یکی از بدعت‌های زشت در میان برخی فرقه های اسلامی بدعت عزاداری افراطی و ضجه و خود زنی و خود آزاری بیهوده است آیا این امور منشا قرآنی و اسلامی دارند؟ مسلم است که تمامی احکام و سنن اسلامی ریشه در قرآن کریم و سنت پیامبر اسلام دارد؟ واگر حکمی منشا قرآنی  نداشته باشد و به عکس حکم مخالف آن در قرآن و سنت پیامبر اسلام آمده آن امر بدعت و خرافه محسوب می شود در مورد عزاداری افراطی و ضجه و خودزنی نه تنها حکمی در تایید این امر در قرآن و سنت پیامبر نیامده بلکه ازآن نهی نیز شده پس مسلم است این یک بدعت زشت  و شیطانی در آیین پاک   توحیدی اسلام است در قرآن کریم خداوند از زبان شهیدان راه حق به بازماندگان توصیه می کند که نه تنها  برای شهیدان عزاداری نکنند بلکه حتی ترس و اندوهی نیز نداشته باشند. آنجا که می فرماید: ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیا عند ربهم یرزقون فرحین بما آتیهم الله من  فضله ویستبشرین بالذین لم یلحقوا بهم من خلفهم الا خوف علیهم و لاهم یحزنون ....هرگز نپندارید کسانی که در راه خدا کشته شده اند ' مرده اند بلکه زنده اند و نزد پروردگارشان روزی می خورند و به کسانی از بازماندگان که به آنها نپیوسته اند بشارت می دهند که ترس و اندوهی نداشته باشند .  علاوه بر این آیه خداوند در آیات بسیار دیگر مؤمنان را توصیه کرده که غم و اندوه نداشته باشند و هیچگاه حتی یک مرتبه توصیه به عزاداری و گریه و غم و اندوه نکرده.  حال این بدعت زشت عزا و ضجه و خودزنی در اسلام از کجا پیدا شده باید از ایادی شیطان این را پرسید؟ علاوه بر  این در سنت پیامبر نیز  عزا و خودزنی و ضجه بسیار نهی شده و پیامبر به یاران می فرمود از ضجه و خودآزاری در عزاداری خود داری کنند . حتی در واقعه ی کربلا نیز امام حسین ع به خواهر خود زینب سفارش کرد که بعد از شهادت هیچگاه ضجه و زاری و خودزنی برای او  نکند و صبور باشد. پس کلا عزاداری آن هم به این شکل زشت افراطی آن در اسلام ریشه و جایگاهی ندارد و مدارکی وجود دارد که از زمان صفویه این نوع عزاداری افراطی از دول استعمارگر مسیحی وارد جهان اسلام بخصوص ایران شده و روز به روز بر بدعتها و خرافات آن نیز افزوده شده.علاقمندان و طالبان حقیقت می توانند به آثار مرحوم شریعتی به خصوص کتاب  تشیع علوی و تشیع صفوی او مراجعه کنند.   چیزی که اهل بیت در مورد عاشورا فرموده اند فقط ذکر داستان عاشورا و درس گرفتن از مسائل سیاسی آن بوده تا مردم در هر زمانی جبهه‌ی حق را از باطل تشخیص دهند و ناخواسته حامی جبهه‌ی باطل مانند زمان امام حسین ع نشوند چون از دید اهل بیت هر روز عاشورا و هر سرزمین کربلاست  این به معنی عزاداری و گریه ی بیهوده در هر روز از سال و در هر مکانی نیست بلکه مقصود این است که جبهه‌ی حق و باطل در هر زمان و مکانی  ممکن مانند روز عاشورا و کربلا در برابر هم صف آرایی کنند و باید مردم مواظب باشند طرفدار جبهه‌ی باطل نشوند.

یکی از حقایقی که در قرآن و کلام نبوی بر آن تاکید شد ه  و  ایادی شیطانی در آن انحراف و بدعت بسیار بوجود  آورده اند مسئله  ی دوستی اهل بیت با خاندان پیامبر اسلام ص می باشد . حقیقت دوستی اهل بیت رو هیچ مسلمانی نمی تواند انکار  کند و چون مهدویت ریشه در کلام خدا دارد آنجا که می فرماید: (ای پیامبر) به مردم بگو که من از شما( برای ابلاغ رسالت) هیچ مزد و پاداشی نمی خواهم مگر دوستی خاندانم . و در جایی دیگر این دوستی را نیز به نفع مؤمنان می داند و می فرماید : و این دوستی اهل بیتم نیز برای کسانی است که بخواهند به سوی خدای خود راهی پیدا کنند( هدایت شوند) . چون اهل بیت پیامبر نقش هدایتگری برای مؤمنان دارند و در  این مورد قرآن کریم می فرماید: ( مومنان) با ستاره هدایت می شوند    و اهل بیت تفسیر کرده اند که مقصود از ستاره یا ستارگان در قرآن  امامان هدایتگر از اهل بیت پیامبر می باشند.   همچنانکه خود ما هم در زندگی عادی  و روزمره به افراد برجسته مثلا در زمینه ی هنری  و ورزشی تعبیر به ستاره می کنیم و می گوییم فلان ستاره ی سینما و یا فلانی ستاره ی فوتبال برزیل است . به هر حال اهل بیت پیامبر اسلام نیز چون در کمالات معنوی بسیار برجسته بوده و هستند خداوند از آنها تعبیر به ستاره کرده است .  در حقیقت اهل بیت پیامبر  ارواح راهنما در دین الهی هستند برای درک  نقش ارواح راهنما باید به یک اصل روان شناسی و توضیح کامل آن در عصر حاضر اشاره شود . این اصل ' اصل تله پاتی  یا ارتباط فکری و روحی بین انسانهاست که از کشفیات روان شناسی یکی دو قرن اخیر است . بر اساس این اصل دو انسان‌ها می توانند از فاصله ی زمانی و مکانی دور باهم ارتباط فکری و روحی داشته باشند . یعنی همینکه که فردی یک نفر را چه آن فرد زنده باشد یا مرده . یاد می کند روح و فکرش همان لحظه با فرد مخاطب بلافاصله ارتباط برقرار می کند و آن شخص در هر زمان و مکانی ولو بسیار دور باشد. نیز در آن لحظه ناخودآگاه به یاد طرف یادکننده ی او می افتاد در حقیقت در این حال امواج فکری و روحی آن دو با یاد کردن هم در همان لحظه باهم برخورد می کنند و به یاد هم می افتند  . این اصل روان شناسی را در زندگی روزمره هم می توانیم  درک کنیم  مثلا گاهی ناخودآگاه به یاد کسی می افتیم و بلافاصله در همان   روز شخص به خانه ی ما می آید   علت این امر آن است که اونیز قبل از  آمدن به خانه ما به یاد ما می افتد و روح ما این یاد اورا همزمان حس می کند  و مانیز ناخودآگاه به یاد او می افتیم. این اصل روان شناسی در نماز و عبادت هم اتفاق می افتد و وقتی کسی در نماز خداوند را با کلماتی یاد می کند امواج روحی فرد نماز خوان با عالم خداوندی و ذات الهی در ارتباط می شود و همین امر باعث می شود خداوند نیز در همان حال انسان را یاد کند و همین ارتباط روح انسان با مبدا هستی و عالم خداوندی روح اورا تکامل می بخشد و   پاک می کند . ازین جهت خداوند می فرماید: اذکرونی اذکرکم  ...مرا یاد کنید تا من نیز شما را یاد کنم  و  یا می فرماید: مرا بخوانند...  شاید رشد و تکامل پیدا کند.. به هر حال این اصل روان شناسی در مورد دوستی و ارتباط با اهل بیت و هدایتگری آنها نیز صدق می کند به این ترتیب که وقتی کسی اهل بیت را دوست بدارد ناخودآگاه به یاد آنها می افتد و به آنها سلام می کند . در این حال امواج فکری و روحی آنها به اهل بیت پیامبر مرتبط می شوند و آنها نیز به یاد مؤمنان می افتند و ارتباط روحی شکل می گیرد ولی این فقط یک ارتباط روحی و فکری ساده نیست بلکه اهل بیت ع چون ارواح راهنما در مراتب هستی می باشند در این ارتباط روحی حقایقی از معارف الهی و قرآنی را به روح مومنین الهام می کنند و آنها را در فهم درست معانی آیات قرآن و معارف الهی کمک و راهنمایی می  کنند . و از گمراهی آنها در مراحل حساس زندگی جلوگیری می کنند و راه هدایت را به آنان نشان می دهند  در حقیقت اهل بیت مانند قرآن کریم نقش هدایتگری را با اذن  الهی دارند و ازین جهت پیامبر ص می فرمایند : من دو چیز گرانبها میان شما باقی می گذارم مادام که به این دو تمسک جویید و چنگ زنید هیچگاه گمراه نمی شوید .قرآن کلام خدا و اهل بیتم.  گمراهی اکثر فرقه های اسلامی در حال حاضر  ازین جهت است که برخی فقط به کتاب خدا برای هدایت تمسک می جویند و به اهل بیت توجهی ندارند و برخی فقط به اهل بیت توجه و تمسک  دارند و یا شیوه ی صحیح تمسک به اهل بیت را نمی دانند و به کتاب خدا و فهم حقایق آن بی توجه هستند و ازین جهت هر دو فرقه گمراه می شوند . گمراهی شیعیان در ندانستن تمسک صحیح به اهل بیت ع این است که غالبا دوستی صحیح اهل بیت را نمی دانند و این دوستی را با شرک به خدا آمیخته اند .

و در مورد مقام اهل بیت غلو می کنند و صفات الهی را به آنها نسبت می دهند که نوعی شرک است و حتی امام علی این اهل غلو  مانند عبدالله  بن سبا  را شدیدا مجازات می کرد. و یا مثلا برخلاف کلام خدا بجای اینکه فقط به درگاه خدا دعا کنند و حاجات خود را فقط از خدا بخواهند در دعا اهل بیت را مورد خطاب قرار می دهند و حاجات خود را از آنها می خواهند . قبور آنها را مانند مسجد می سازند و برای دعا و عبادت و طلب حاجات به جای رفتن به مسجد به این قبور و یا  مهدیه ها و حسینیه ها مراجعه می کنند . و این یعنی شرک آشکار.  چون خدا می فرماید : و آن المساجد لله و لاتدعوا  مع الله آخرا. ..و مساجد مخصوص خداست پس با وجود خدا احدی را نخوانید . و  در آیه ای دیگر می فرماید: آن کسانی را که به جای خدا می خوانید بندگانی مکرم نزد خدا هستند  و در آخرت از اینکه آنها را به جای خدا دعا می کردید از شما بیزاری می جویند و می گویند ما از دعای شما غافل و بی خبر بودیم . به هر حال دوستی اهل بیت یک ارتباط قلبی و  روحی می باشد و هیچ ربطی به این امور شرک آمیز ندارد . که باید این روند شرک آمیز در  میان مؤمنان و بخصوص شیعیان اصلاح شود. در  میان اهل سنت نیز اینکه می گویند کتاب خدا برای ما کافی است است یک انحراف  بزرگ است چون فهم حقایق کتاب  خدا بدون دوستی و ارتباط روحی با اهل بیت امکان ندارد . نتیجه ی این طرز تفکر  آن است که مثلا از معنی جهاد در قرآن یک فهم غلط و انحرافی صورت می گیرد و آن را به غلط به معنی ترور و آدم کشی و تکفیر تفسیر می کنند و گروه‌های جنایتکار تکفیری چون داعش ایجاد می کنند . به هر حال تا مسلمین مفهوم صحیح سخن پیامبر ص را از تمسک صحیح توامان به قرآن و اهل بیت ع را درک نکنند این انحرافات و گمراهی ها ادامه پیدا می کند مگر اینکه به شناخت  صحیح  مهدی موعود عج دست پیدا کنند و او مؤمنان را در این راه  هدایت کند      . سلام بر کسی که پیرو هدایت شود.

 از پیامبر اسلام روایتی متواتر به آیندگان رسیده که : من  از امامان گمراه(  مراجع تقلید)  در آخر زمان بیش از هجوم خارجی بر امت خویش می ترسم .   چرا پیامبر اسلام ص  از گمراهی مراجع تقلید در آخر زمان بیش از هجوم خارجی هراس داشت ؟ اینک در این مقال به سوال پاسخ داده می شود  هر چند در این مورد در  کتاب مثلث شیطانی توضیحات مفصل داده شده : گمراهی مراجع تقلید و به اصطلاح علمای دینی از صدر  اسلام و مخصوصا تاریخ شیعه در  چند مورد مهم و حساس تاریخ اسلام بوده ۱_ گمراهی در واقعه ی غدیر خم ، قبلا بیان کردیم که اهل بیت پیامبر  اسلام ص دارای دو  شان و مقام  کاملا جدا از هم بودند یکی شان امامت که مقام بلند معنوی نزد خداست که خداوند به برخی از ذریه ی صالح حضرت ابراهیم داده که ائمه ی اهل بیت نیز دارای این مقام می باشند و این مقام ارتباطی به مردم ندارد. دوم مقام حاکمیت سیاسی و رهبری جامعه ی مسلمین که این شان و مقام صرفا زمینی است و ربطی به آسمان و نصب الهی ندارد یعنی در صورتی که مردم  اهل بیت پیامبر را مانند امام  علی ع و امام حسن مجتبی را به این مقام پذیرفتند و با آنها بیعت کردند و به تعبیر امروزی به آنها رای دادند آنها نیز حاکمیت را به دست می گیرند و در صورتی که مانند دیگر ائمه آنها را یاری نکردند آنها نیز انزوا و گوشه گیری اختیار می کنند ولی در هر صورت مقام امامت و شان آسمانی م ردم را برای هدایت خلق دارا می باشند . سیره ی عملی اهل بیت نیز این سخن مارا تایید می کند چون امام علی با صراحت در نهج البلاغه می فرماید : اگر شما به سراغ من نمی آمدید  من خلافت را قبول نمی کردم و نمی گفت مقام خلافت و حاکمیت سیاسی را خدا به من داده . گمراهی مراجع تقلید در عصر حاضر ازآن سو است که این دو شان و مقام اهل بیت را با هم قاطی می کنند و معتقدند در واقعه ی   غدیر پیامبر اسلام  مقام حاکمیت سیاسی  امام علی ع و به تبع آن اهل بیت را به مردم تذکر داده و امام علی را حاکم سیاسی مسلمین قرار داده در حالی که این ادعا انحرافی اشکار از واقعه ی غدیر است بلکه در آن واقعه شان امامت و مقام آسمانی امام علی و اهل بیت را به مردم تذکر داده  نه مقام زمینی و حاکمیت سیاسی آنها را چون خود پیامبر نیک می دانست مقام حاکمیت امری زمینی است و بستگی به خواست و بیعت مردم دارد و ربطی به آسمان ندارد . این انحراف در فهم واقعه ی غدیر انحرافی بسیار خطرناک و زیان آور در تاریخ اسلام به خصوص در زمان معاصر است چرا که  این مراجع تقلید یا امامان گمراه با بر داشت انحرافی از واقعه ی غدیر نوعی استبداد دینی خطرناک را از بطن آن استخراج کردند و به این بهانه که آخرین امام از اهل بیت   نواب و جانشینان عامی چون مراجع تقلید دارد و حاکمیت سیاسی مراجع تقلید بر مردم نیز مانند حاکمیت اهل بیت آسمانی است و زمینی نیست و بستگی  به خواست و نظر مردم ندارد . نوعی استبداد دینی فاجعه بار در جامعه ی اسلامی بوجود آوردند و قصد دارند این تز و انحراف خطرناک را به جوامع دیگر مسلمان نیز صادر کنند . در حالی که می دانیم ریشه ی این نظریه کاملا انحرافی می باشد و درست مخالف سیره عملی اهل بیت بوده است. ۲_ گمراهی دیگر امامان گمراه ( مراجع تقلید) در عصر حاضر در مسئله و فهم فلسفه ی عاشورا و واقعه ی کربلا می باشد . معمولا آن چیزی که این امامان گمراه بر روی منابر در مورد عاشورا و امام  حسین بیان می کنند هیچ ربطی به فلسفه ی قیام امام حسین ع ندارد چون فلسفه ی قیام امام حسین که اصلا به آن اشاره نمی کنند یک انحراف کاملا سیاسی و خطرناک در حاکمیت جامعه ی اسلامی بود که هنوز نیز جوامع اسلامی با تبعات آین انحراف دست و پنجه نرم می کند و هنوز نیز این انحراف برطرف نشده و به جرات می توان گفت ریشه ی تمام بدبختی ها و عقب ماندگی ها و ذلت ملل مسلمان در مقابل شرق و غرب همین انحراف خطرناک بوده . قضیه ازین قرار بوده که تا زمان امام علی ع سنت صحیح اسلامی در تعیین خلیفه و حاکم اسلامی سنت شورایی و بیعت به تعبیر امروزی رای و خواست  مردم در تعیین حاکم مشروع و خلیفه بوده ولی در این زمان بود که معاویه برای اینکه این سنت  اسلامی را تبدیل به سلطنت موروثی از پدر به فرزند کند و فرزند ش یزید را به جای خویش و با زور و فریب مردم بر تخت بنشاند و با  امام علی و خلافت برحق او که با بیعت اکثر مردم بود به مخالفت برخواست و سرانجام نیز با فریب توانست امام علی نتواند اورا از حاکمیت شام برکنار کند. کاری که امام علی به عنوان خلیفه حق داشت   و سرانجام امام  علی در این راه هم شهید شد و امام حسن مجتبی نیز مجبور به صلح با معاویه شد به شرط اینکه معاویه پس از مرگ خود حاکمیت مسلمین را به شورا و بیعت مردم واگذار کند ولی معاویه بعدا  عهد شکنی کرد و امام حسن  نتوانست مانع این کار معاویه شود و او نیز با تحریک معاویه مسموم و شهید شد

در این هنگام معاویه در اواخر عمر  یزید فرزندش را به زور حاکم مسلمین اعلام کرد و امام حسین ع نیز دیگر نتوانست این سنت شکنی آشکار معاویه را تحمل کند و از بیعت با یزید امتناع کرد و در این راه در کربلا با یاران فداکار و تمام فرزندان خویش به شهادت  رسید.  پس فلسفه ی عاشورا  تلاش امام حسین ع برای جلوگیری از   یک انحراف  خطرناک سیاسی بود  و آن نیز تبدیل کردن خلافت اسلامی از خلافت شورایی مبتنی بر رای و بیعت مردم به سلطنت موروثی بود در حقیقت فلسفه ی قیام امام حسین در برابر یزید به تعبیر امروزی   جلوگیری از استبداد سیاسی بود . و مگر اکنون مسئله ی اصلی در جوامع اسلامی چیزی جز همین انحراف خطرناک سیاسی است . تمام مشکلات جهان اسلام در حال حاضر ریشه در این انحراف سیاسی  و بروز  استبداد حاکمیتی در اشکال مختلف دیکتاتوری نظامی یا فاشیستی و یا استبداد دینی در قالب ولایت فقیه و شکلهای دیگر است . در حقیقت اگر ملل مسلمان با فلسفه ی عاشورا به درستی پی ببرند حتی یک لحظه نیز زیر بار این حاکنیتهای استبدادی و شیطانی قرار نمی گیرند و آنها را تحمل نمی کنند و بر علیه آنها مانند امام حسین ع و یارانش قیام خواهند کرد در حقیقت واقعه ی عاشورا چون چراغی روشنگر در تمام طول تاریخ است تا مردم در همه ی زمان‌ها بدانند که یزیدها و و امام حسین ها   یا جبهه‌ی حق و باطل در هر زمانی وجود دارند و در برابر  هم قرار می گیرند و واقعه ی قیام امام حسین و عاشورا چون چراغی جبهه‌ی حق و باطل را برای مردم روشن می کند تا مردم فقط حامی جبهه ی حق باشند و در تاریکی جهل خویش حامی جبهه‌ی باطل نباشد . ازین جهت پیامبر اسلام فرمود: همانا حسین ع چراغ  هدایت و کشتی نجات است . ولی با این حال مراجع تقلید یا امامان گمراه در عصر حاضر به جای بیان و تشریح این فلسفه ی سیاسی عاشورا برای مردم فقط آنها را در این زمینه گمراه می کنند که ای  وای امام حسین  شهید شد و شما فقط موظفند بیش از چهل روز عزاداری کنید و به سر و سینه بزنید و هرچه گناه هم می خواهید مرتکب شوید اگر فقط یک قطره اشک برای امام حسین بریزید تمام گناهان شما آمرزیده می شود و به بهشت می روید و این بیان علاوه بر تحریف فلسفه ی عاشورا بلکه ترویج امور صد اخلاق در بین مردم می  باشد . آیا گمراهی ازین بدتر می تواند باشد ؟ و بعد هم بر روی منابر مردم فریبی تاکید می کنند که اصل در اسلام حمایت از حاکمیت موجود است و حفظ این حاکمیت( هرچند مانند یزید ظالم باشد) از حفظ جان یک نفر ولو امام زمان باشد واجب تر است . اینجاست که معنی کلام پیامبر را در مورد این گمراهان بیشتر  درک می کنیم .۳_ گمراهی دیگر امامان گمراه درانحراف مهدویت می باشد . در امر مهدویت نیز قبلا اثبات  کردیم که مهدی موعود حقیقی  بر خلاف باور غلط  عامه ی شیعیان  از نسل  پیامبر  و اهل بیت از طرف پدر به امام حسن مجتبی ع می رسد و او از ذریه ی امام حسن مجتبی ع می باشد  که در  زمان ما اکنون چند دهه به صورت ناشناس به دنیا آمده نه ۱۲۰۰ سال پیش  و بصورت فردی گمنام اکنون در بین مردم زندگی می کند. و علت انحراف مهدویت این  بوده که شیعه نمایان در زمان امام حسن مجتبی ع به علت صلح مصلحتی امام با معاویه با او و فرزندانش دشمن شدند و روایات جعلی بسیاری در  روایات مهدویت وارد کردند و اکثر روایات صحیح را که نسل مهدی عج رابه امام حسن مجتبی نسبت می داد حذف کردند  و روایاتی جعلی مبنی بر اینکه   امام زمان فرزند  بلافصل امان حسن عسکری ع  است. وارد روایات مهدویت کردند  و روایتی نیز جعل کردند که در زمان غیبت کبری امام، مراجع تقلید به عنوان نواب عام امام باید حاکمیت سیاسی جامعه ی مسلمین را بدون توجه به رای و خواست مردم  ( با انحراف غدیر)   به دست گیرند و به این ترتیب هیولای استبداد دینی نیز با تحریف مهدویت  در عصر حاضر زاده شد .

در عصر معاصر و مقارن با پیدایش حرکت ها و جنبش های مختلف به خصوص در کشورهای اسلامی و مدعیان دروغین   بسیار به خصوص در زمینه ی مهدویت، طالبان حقیقت و مومنین واقعی از  وجود این همه مدعیان و جنبش ها مسلما دچار نوعی سرگشتگی و سر در گمی برای تشخیص حق و باطل بودن آنها می شوند . چون عصر حاضر چون صدر  اسلام و زمان حیات پیامبر اسلام ص نیست که جبهه ی حق و باطل تا تا حد زیادی برای مردم آن زمان مشخص و معلوم بود  و مردم تکلیف خود را به راحتی می دانستند  . یک سو جبهه ی حق بودو  دیگرسو باطل یک سو شب ظلمانی بود  و سوی دیگر  صبح یزدانی یک سو لشکر رحمان و  فرشتگان و سوی دیگر  لشکر  شیطان  و دیوان . هر چقدر که از زمان رحلت پیامبر دورتر می شویم  جبهه ی حق و باطل بیشتر با هم اختلاط پیدا می کنند  و جبهه ی باطل روی جبهه ی باطل را می پوشاند و چیزی مثل حالت هوای گرگ و میش اول صبح  ایجاد می شود  که نه حالت شب را دار د و نه روز را و در این حال خطر  گمراهی مؤمنان بیشتر می شود این گمراهی ها و قاطی شدن حق و باطل در زمان امام علی بسیار زیاد می شود به طوری که عده ای  از صحابی و یاران نزدیک پیامبر ص  در این زمان دچار سردر گمی تشخیص حق و باطل می شوند و در جنگهای جمل و صفین و نهروان از صف حق جدا می شوند و در جبهه  ی باطل قرار می گیرند و مقابل حضرت می ایستند و این آمیختگی حق و باطل در زمان امام حسن مجتبی ع به اوج خود می رسد  و باعث تنهایی امام حسن ع می شود  و در زمان امام حسین چنان این آمیختگی حق باطل وضع اسفباری به خود می گیرد و یاران جبهه ی حق کم می شوند که فاجعه ی کربلا روی می دهد و در زمان امامان بعدی  چنان جبهه ی حق بی یاور می شود که به ناچار امامان گوشه گیری و سکوت و انزوا را در  پیش می گیرند . حال تصور کنید این آمیختگی حق و باطل در زمان ما بعد از ۱۴۰۰ سال به چه میزان رسیده  و چقدر تشخیص حق و باطل مشکل شده و چه میزان یاران و حامیان واقعی حق کم شده اند ؟   شاید در روایات به خاطر  همین امر بیان شده که امام  مهدی عج هنگام ظهور با کتاب جدید به میان مردم می آید و در قرآن کریم با تامل بسیار در  برخی آیات آن می توان فهمید که چون  چنین کتابی روشنگر  حق و باطل در  زمان ماست نامش فرقان است.  چون فرقان به معنی  عاملی که باعث فرق گذاشتن بین دو امر می شود.  و نیز به قدری جبهه ی حق کم یاور می شود که از حدود بیش از یک میلیارد و نیم مسلمان و چهارصد میلیون شیعه در اوایل کار فقط ۱۰ الی دوازده هزار نفر  به امام ایمان می آورند و با او قیام می کنند.  به هر حال برای تشخیص حق و باطل در زمان ما راههای دیگر نیز وجود دارد از جمله ی این راه‌ها میزان قرار  دادن  عقل و کلام خدا و سنت و سخنان متواتر پیامبر و ائمه ع می باشد  به این صورت که  سخنان مدعیان و رهبران این نهضت ها را باید با این میزان ها بسنجیم اگر مطابق عقل و کلام خدا و سخنان راستین پیامبر وامامان بودند در حق بودن آنها شک نکنیم و از  آنها حمایت کنیم و در  غیر این صورت با روشنگری و کارهای فرهنگی با آنها مبارزه و  جهاد کنیم تا بطلان سخنان آنها برای عموم روشن شود و مؤمنان را به گمراهی نکشانند . برای نمونه در حال حاضر دو مدعی یکی در عراق با نام احمد بصری و دیگری در آسیای  مرکزی موسوم به منصور خراسانی حرکت خویش را شروع نموده اند اگر ما برای تشخیص حق و باطل بودن آن دو این میزان ها را به کار بریم قطعا خیلی زود  می توانیم  حق بودن و یا باطل بودن آنها را تشخیص دهیم کافی است کمی با افکار و اندیشه ها ی مدعیان آنهاآشنا و در مورد آنها تحقیق کنیم و به حقیقت دست پیدا کنیم. البته  به کار  بردن این متر  و میزان را فقط برای این دو بکار نبریم و در  مورد تک تک حاکمیت های کشورهای اسلامی در حال حاضر این میزان را برای تشخیص حق  و باطل بکار ببریم در این صورت تشخیص حق و باطل برای ما کاری چندان دشوار نخواهد بود  .        سلام بر  کسی که پیرو  هدایت شود

احادیث صحیح و متواتری از پیامبر اسلام و امامان از اهل بیت که به شدت اجتهاد و تقلید و قیاس و تفسیر به رای آیات قرآن را بر اساس هوی و هوس نهی می کنند کاری که شیادان و منحرفان مذهبی امروز شدیدا بر آن اصرار دارند. 

دانلود مقاله

در نقد سخنان این آقا باید گفت که ایشان   اولا هنوز مفهوم و اصل مشروعیت قدرت سیاسی را از نظر اسلام به درستی درک نکرده اند به این معنی که در اسلام ائمه ی طاهرین ع که خاندان پیامبر ص باشند دارای دو شان کاملا جدا می باشند ۱_ شان امامت که مقام بلند کاملا معنوی و روحانی نزد خدا ست که به تعبیر قرآن خداوند این مقام بلند معنوی را به حضرت ابراهیم ع پس از امتحانات دشوار عنایت کرد و بعد هم به برخی ذریه ی او البته به شرط ظالم نبودن ، که برخی از پیامبران بنی اسرائیل و ائمه ی اطهار از آن جمله می باشند این مقام     ربطی به حاکمیت سیاسی آنها ندارد آنها مقام امامت را دارند چه حاکم سیاسی باشند چه نباشند چنانکه امام صادق ع در این مورد به صراحت می فرماید : امام در هر صورت امام است چه حاکم باشد چه نباشد و همانطور که می دانیم خود حضرت ابراهیم ع نیز با آنکه مقام امامت را داشت حاکم سیاسی جامعه ای نبود بلکه معمولا به صورت منزوی و تنها در گوشه ای با خانواده ی خود به سر می برد و همین سیره را نیز امام علی ع و دیگر ائمه دنبال کردند یعنی مثلا تا خود مردم به سراغ امام علی نرفتند و اورا به عنوان خلیفه و حاکم سیاسی انتخاب وقبول کردند او در این مورد اقدامی نکرد و ۲۵ سال سکوت کرد و در نهج البلاغه به این حقیقت تصریح دارد . و شان دوم ائمه از خاندان پیامبر علاوه بر امام ، حاکمیت سیاسی جامعه یا به تعبیر ی همان خلیفه ی پیامبر است که این شان در صورتی برای آنها محقق می شود که مردم حاکمیت سیاسی آنها را قبول کنند و مشروعیت این حاکمیت کاملا زمینی است و بستگی به خواست مردم دارد و مانند شان امامت ائمه ربطی به آسمان ندارد و به همین خاطر حضرت علی ع هم در نهج البلاغه نمی فرماید که من حاکم شما می باشم چون خدا مرا حاکم شما ساخت بلکه با صداقت می فرماید :اگر خواست شما نبود من امر خلافت و حاکمیت سیاسی را قبول نمی کردم او حتی در مورد خلافت و حاکمیت امام حسن مجتبی ع که یاران نزدیک او اصرار داشتند اورا به این کار منصوب کند تا آخرین لحظات زندگی می فرمود من در مورد حسن به شما توصیه و سخنی ندارم شما هرچه می خواهید در مورد او تصمیم بگیرید  و این نشان می دهد که او به تعیین حاکمیت سیاسی توسط مردم اعتقاد کامل داشت  و به انتصاب حاکم سیاسی بعد از خود اعتقادی نداشت . در مورد اینکه ائمه فرموده باشند که ولایت ما در زمان غیبت به روات حدیث ما یا همان روحانیون دینی می رسد حتی به فرض صحیح بودن  این روایت ( که جای تشکیک بسیار در صحت آن وجود دارد) نهایت این ولایت و فرمانبرداری در حدود مقام معنوی کسانی است که تا حدی مقام معنوی آنها با مقام امامت ائمه نزدیک باشد ، نه بیشتر و همانطور که امام علی حاکمیت سیاسی را حتی به فرزندش امام حسن ع نداد و اورا منصوب نکرد بلکه آن را موکول به خواست مردم و مومنان کرد به هیچ وجه دیگر ائمه نیز این حاکمیت سیاسی را انتصابی نمی دانستند که آن را به غیر معصوم بدهند و آیا عاقلانه است که آنها این حاکمیت سیاسی را به صورت انتصابی به معصوم بعد از خود ندهند و آنرا مشروط به خواست مردم کنند ولی آن را به افراد غیر معصوم در دوران غیبت واگذار کنند ؟ بلکه راه صحیح آن است که ما زمینه ی حاکمیت امام  را در دوران غیبت فراهم کنیم و وقتی  تعداد یاران کافی در این مورد برای یاری و حاکمیت امام  فراهم نمودیم و امنیت جانی امام معصوم را فراهم نمودیم عدالت خداوندی ایجاب می کند که ولی خود را از پس پرده ی غیبت بیرون آورد و یا اورا به ما بشناساند ولو اینکه این معرفی  به صورت آشکار با ندای آسمانی همراه باشد که در روایات مهدویت نیز این امر به تواتر وبه صراحت آمده است . بنابر این ظهور امام عصر با اینکه در تقدیر و مشیت  الهی است ولی در عین حال به خواست مردم و مومنان نیز ارتباط مستقیم دارد چون به فرض عقلی یا امام زمان به دنیا آمده و در غیبت و اختفا است یا به دنیا نیامده اگر به دنیا آمده و در اختفا و غیبت است که علت آن است یاران کافی و حقیقی که اورا به درستی بشناسند و  با نیرو و توان مالی و قدرت نظامی حاکمیت اورا تثبیت کنند وجود ندارد و در صورت ظهور و قیام و نداشتن یاران کافی به سرنوشت امتم حسین ع دچار می شود و یا فرض دوم این است که هنوز به دنیا نیامده که باز هم تا تعداد یاران حقیقی وجود ندارد که امکانات مالی و سیاسی و نظامی حاکمیت اورا فراهم کنند باز به دنیا آمدن وی و ظهور او بیهوده وبی فایده است و خدا کار بیهوده نمی کند و اورا فعلا به این  دنیا نمی آورد.

من خواب دیده‌ام که کسی می‌آید
من خواب یک ستارهٔ قرمز دیده‌ام
و پلک چشمم هی می‌پرد
و کفش‌هایم هی جفت می‌شوند
و کور شوم
اگر دروغ بگویم
من خواب آن ستارهٔ قرمز را
وقتی که خواب نبودم دیده‌ام
کسی می‌آید
کسی می‌آید
کسی دیگر
کسی بهتر
کسی که مثل هیچکس نیست، مثل پدر نیست، مثل انسی
نیست، مثل یحیی نیست، مثل مادر نیست
و مثل آن کسی است که باید باشد
و قدش از درخت‌های خانهٔ معمار هم بلندتر است
و صورتش
از صورت امام زمان هم روشنتر
و از برادر سیدجواد هم
که رفته‌است
و رخت پاسبانی پوشیده‌است نمی‌ترسد
و از خود سیدجواد هم که تمام اتاق‌های منزل ما
مال اوست نمی‌ترسد
و اسمش آنچنانکه مادر
در اول نماز و در آخر نماز صدایش می‌کند
یا قاضی‌القضات است
یا حاجت‌الحاجات است
و می‌تواند
تمام حرف‌های سخت کتاب کلاس سوم را
با چشم‌های بسته بخواند
و می‌تواند حتی هزار را
بی آنکه کم بیاورد از روی بیست میلیون بردارد
و می‌تواند از مغازهٔ سیدجواد، هرچه که لازم دارد،
جنس نسیه بگیرد
و می‌تواند کاری کند که لامپ «الله»
که سبز بود: مثل صبح سحر سبز بود.
دوباره روی آسمان مسجد مفتاحیان
روشن شود
آخ....
چقدر روشنی خوبست
چقدر روشنی خوبست
و من چقدر دلم می‌خواهد
که یحیی
یک چارچرخه داشته‌باشد
و یک چراغ زنبوری
و من چقدر دلم می‌خواهد
که روی چارچرخهٔ یحیی میان هندوانه‌ها و خربزه‌ها
بنشینم
و دور میدان محمدیه بچرخم
آخ...
چقدر دور میدان چرخیدن خوبست
چقدر روی پشت‌بام خوابیدن خوبست
چقدر باغ ملی رفتن خوبست
چقدر سینمای فردین خوبست
و من چقدر از همهٔ چیزهای خوب خوشم می‌آید
و من چقدر دلم می‌خواهد
که گیس دختر سید جواد را بکشم

چرا من اینهمه کوچک هستم
که در خیابان‌ها گم می‌شوم
چرا پدر که اینهمه کوچک نیست
و در خیابان‌ها گم نمی‌شود
کاری نمی‌کند که آنکسی که بخواب من آمده‌است،
روز آمدنش را جلو بیندازد
و مردم محله کشتارگاه
که خاک باغچه‌هاشان هم خونیست
و آب حوضشان هم خونیست
و تخت کفش‌هاشان هم خونیست
چرا کاری نمی‌کنند
چرا کاری نمی‌کنند

چقدر آفتاب زمستان تنبل است

من پله‌های پشت‌بام را جارو کرده‌ام
و شیشه‌های پنجره را هم شسته‌ام.
چرا پدر فقط باید
در خواب، خواب ببیند

من پله‌های پشت‌بام را جارو کرده‌ام
و شیشه‌های پنجره را هم شسته‌ام.

کسی می‌آید
کسی می‌آید
کسی که در دلش با ماست، در نفسش با ماست، در
صدایش با ماست

کسی که آمدنش را
نمی‌شود گرفت
و دستبند زد و به زندان انداخت
کسی که زیر درخت‌های کهنهٔ یحیی بچه کرده‌است
و روز به روز
بزرگ می‌شود، بزرگ می‌شود
کسی که از باران، از صدای شرشر باران، از میان پچ و پچ
گل‌های اطلسی

کسی که از آسمان توپخانه در شب آتش‌بازی می‌آید
و سفره را میندازد
و نان را قسمت می‌کند
و پپسی را قسمت می‌کند
و باغ ملی را قسمت می‌کند
و شربت سیاه‌سرفه را قسمت می‌کند
و روز اسم‌نویسی را قسمت می‌کند
و نمرهٔ مریض‌خانه را قسمت می‌کند
و چکمه‌های لاستیکی را قسمت می‌کند
و سینمای فردین را قسمت می‌کند
درخت‌های دختر سیدجواد را قسمت می‌کند
و هرچه را که باد کرده‌باشد قسمت می‌کند
و سهم ما را می‌دهد
من خواب دیده‌ام...

ببین اینا ظاهر مذهبی هم نداشتند ولی چون در راه حق و خدمت به مردم مجاهده و  وروشنگری می کردند خداوند در قلبشون و در ضمیر ناخودآگاهشون اونا رو به منجی حقیقی هدایت کرده بود.
در روایات آمده که وقتی ستاره ی سرخ طلوع کرد  منتظر فرج و طهور باشید و یا امام علی فرمود: اگر از ستاره ای که از شرق مانند ماه بر شما طلوع کند پیروی کنید شما را با سنن رسول آشنا می سازد.   و پیامبر فرمود: مهدی که می آید مال را به عدالت بین مردم تقسیم می کند  گفتند مقصود از عدالت چیست ؟ فرمود :  یعنی به تساوی .  و این سه روایت را به وضوح در این شعر فروغ  مشاهده  می کنید. شگفت انگیز نیست ؟!!

امروز از دیدن یک صحنه باز بسیار دلگیر شدم . یکی از نوجوانان نخبه و مستعد از نزدیکانم به خانه ی ما آمد و با خوشحالی پاک و ساده لوحانه ای به ما گفت امروز برای شرکت در کلاس های گاج که دارای کلاس های تقویتی و نیز امادگی برای کنکور است رفتم خانم خیلی مهربان و باسوادو کلاسی اونجا بود که در کنار شرح وظایف این موسسه به من گفت البته ما برای گرفتن اقامت از طریق ویزای تحصیلی در اروپا و آمریکا هم بسیار فعالیم . خیلی خوبه اگه شد بعد از کنکور حتما در این مورد اقدام می کنم من خیلی دوست دارم اقامت ایتالیا رو بگیرم و اونجا زندگی کنم . ما هر روز با این صحنه ها در  اطراف خود روبه رو هستیم که چگونه جگر گوشه ها وجوانان مستعد ما به خاطر شرایط نامناسب زندگی در کشور و البته تبلیغات رسانه های غربی جذب این کشورها می شوند و کشور از داشتن این استعدادها و نیروهای نخبه و جوان خالی می شود . تا به حال این رقیبان به اصطلاح متمدن ما معمولا جوانان و نخبگان علمی و فرهنگی ما را به بهانه ی بورسیه و ادامه تحصیل بعد از کنکور و گرفتن مدارک کارشناسی و کارشناسی ارشد    غارت می کردند ولی اکنون وقاحت و بی شرمی آنها به جایی رسیده که قبل از کنکور از طریق نفوذ عوامل و مزدوران خود در موسسات آموزشی خاصی چون گاج و گزینه ی دو و غیره جوانان نخبه و البته کم تجربه و خام و ساده دل مارا با وعده های توخالی و شاید هم توپر فریفته ی غرب و مهاجرت دائم به آنجا می کنند . البته ما مخالف اصل مهاجرت نیز نیستیم چون مهاجرت برای گشایش در کار و زندگی بهتر  و کسب علم  و ثروت یک توصیه ی قرآنی و اسلامی است که بر آن تاکید فراوان شده ، بلکه سخن در این است که این یک مهاجرت طبیعی نیست بلکه یک نقشه ی از پیش تعیین شده و سیستماتیک شوم و شیطانی از کشورهای غربی است تا با این شیوه ها نخبگان علمی و فرهنگی مارا به کلی غارت کنند و باعث عقب ماندگی کشورهای اسلامی این منطقه و رشد و شکوفایی همه جانبه ی ممالک خود شوند . البته این نقشه یکی دو صده و از زمان قاجاریه در کشور ما و دیگر  کشورهای اسلامی خاورمیانه و کل دنیا به صورت موذیانه ای اجرا می شود  و یکی از علت‌های اصلی انحطاط و عقب ماندگی این کشورها و رشد همه جانبه ی کشورهای غربی شده است در  حقیقت ابن روش غرب در غارت نخبگان ما مانند آن  است که یک انسان سالم را ببهوش کنند و با جراحی قلب و مغز و دیگر اعضای حیاتی اورا از بدن جدا کنند و به بدن یک انسان با یک قلب و مغز مریض و ناقص خود پیوند بزنند نتیجه اینکه آن فرد سالم از دنیا می رود  و آن شخص عقب مانده و ناقص حیات دیگری پیدا کند. اکنون جوامع مسلمان خاورمیانه با حاکمیت های  نالایق و دست نشانده ی خود غرب  در حالت بی هوشی به سر می برند و اکنون آنها در حال غارت اعضا و جوارح  پیکر بیهوش این جامعه که نخبگان  علمی و فرهنگی هستند می باشند و باید در این مورد  فکری اساسی کرد و مانع این روند و ادامه ی اجرای این نقشه ی شوم غربی شد . البته سالهاست که در رسانه ها شعار های پوچ و توخالی جلوگیری از فرار نخبگان و معزها سرداده می شود ولی با کمال تاسف در عمل نه تنها اقدام جدی برای جلوگیری از این روند صورت نمی گیرد بلکه اگر کمی با تامل و دقت در سیاست های داخلی حاکمیت های این منطقه دقت شود به وضوح مشاهده می شود که نفوذ عوامل غرب در تمام دستگاه‌ها و موسسات علمی و فرهنگی مانند همین موسسه ی آموزشی گاج و مشابه آن بسیار زیاد می باشد . وقتی این خانم مسئول موسسه بدون مقدمه به جوان نخبه ی ما می گوید که ما درزمینه ی اعزام و اقامت شما هم فعال هستیم ابن تنها یک ادعا نیست بلکه در پشت این ادعا مسلما یک اتاق فکر و تشکیلات عریض و طویل در داخل کشور و زیر نظر کشورهای غربی وجود دارد که  این نقشه را طراحی و اجرا می کند  و مسلما هم به این خانم مودب و مهربان مبالغ کلانی برای این خوش خدمتی پیشنهاد می کنند و هم کلاسهای توجیهی و آموزشی در  داخل و حتی خارج برگزار می کنند تا چگونه با سخنان نرم و وعدهای رفاه و شغل مناسب در غرب این جوانان ساده دل را شیفته ی جلای وطن و اقامت اجباری برای همیشه در غرب کنند . حال پرسش این است  آیا مسئولین رده اول علمی و فرهنگی ما در راس حاکمیت و  دستگاه های اطلاعاتی و امنیتی کشور آیا از این روند و نقشه ی شوم غربی ها اطلاع ندارند؟ من که باور نمی کنم چرا که اگر یک نفر در گوشه ای دورافتاده یک کارگاه تولیدی ایجاد کند بلافاصله دستگاههای اطلاعاتی  و امنیتی   از روند کار او بلافاصله باخبر  می شوند پس چگونه ممکن است این سیستم عریض و طویل اطلاعاتی امنیتی کشور از نفوذ موذیانه ی عوامل و مزدودوران غرب  در موسسات آموزشی و مراکز دیگر برای اجرای نقشه ی ِغارت نخبگان ما اطلاع نداشته باشند؟ حال باید پرسید چرا در  این مورد مسامحه می کنند و جلوی این روند و نقشه را نمی گیرند؟ آیا در این مورد غرضی وجود دارد؟ یا قضیه چیز دیگری است؟ واقعیت این است که برای

جلوگیری از این روند اجبار تنها کافی نیست و اصلا اجبار تاثیر منفی دارد چرا که تا بستر لازم برای یک زندگی راحت و متعارف برای نخبگان در کشور فراهم نشود این روند همچنان ادامه می یابد و اگر  شده این نخبگان از طریق قاچاق و غیر قانونی از کشور خارج می شوند و به کعبه ی آمال خود به غرب می پیوندند. وقتی در منطقه ای جهنم ایجاد کنی ودر منطقه ی مجاور بهشت ، مسلم است هیچ کس رغبت ندارد در جهنم باقی بماند به خصوص که تبلیغات فراوانی نیز برای رفتن به بهشت وجود داشته باشد .برای جلوگیری از این روند باید با جوانان نخبه مستقیما بدون تعارف و به صورت صمیمی صحبت کرد که چه چیز غرب برای شما جاذبه دارد که می خواهید به آنجا بروید و اگر آنها خواسته های بحق رفاهی و زندگی خودرا بیان کردند با یک برنامه ی جامع و صرف بودجه سعی شود بستری مناسب در کشور فراهم شود که جوانان نخبه واقعا در داخل کشور خود به این آمال و آرزوها و زندگی دلخواه خود دست یابند و این را بدانید جوانان نخبه هیچگاه خواستار آمال و آرزوهای نامعقول و مخالف هنجارهای دینی و فرهنگی جامعه و بوالهوسی های معمول جوانان در جهان غرب نیستند . بلکه شاید سطح فهم و فرهنگ برخی عقب ماندگان فرهنگی کشور ما جوری می باشد که با نیازهای واقعی و به روز جوان امروز بیگانه هستند و مقتضیات زمان را نمی شناسند وگر نه جوانان ما توقع زیادی از این زندگی ندارند. به هر حال باید تذکر داد غربیان به دو روش در حال غارت کشورهای مسلمان خاور میانه می باشند ۱- غارت منابع خدادادی چون منابع معدنی و نفت و گاز و غیره با قرادادهای استعماری و موذیانه ۲_ غارت منابع انسانی چون نخبگان علمی و فرهنگی با اجرای نقشه های به ظاهر متمدنانه چون بورسیه ی دانشجویان نخبه و راههای دیگر که این غارت به مراتب از غارت منابع معدنی و نفت و گاز بدتر و مصیبت بار  تر است چون آنچه موجب ترقی و پیشرفت یک جامعه می شود نفت و گاز نیست بلکه این نخبگان علمی و فرهنگی هستند که باعث ارتقا و پیشرفت حقیقی یک جامعه می شوند. . اجرای این دو شیوه یعنی غارت منابع طبیعی و انسانی این کشورها نیز مسلما توسط حاکمیت های دست نشانده در  منطقه می باشد که گماشتگان و مزدوران غرب برای اجرای این نقشه های شوم می باشند فاجعه زمانی است که بسیار مشاهده می شود که که گاه یک نخبه ی علمی چون شهید چمران متوجه این نقشه ی شوم غربیان می شود و برای اینکه آلت دست آنها نباشد دوباره به وطن خویش برای خدمت به مردم  خودبرمی گردد و ناگهان همبن مزدوران و عوامل غرب اورا از پشت جبهه ی خودی با خمپاره به شهادت می رسانند تا به نخبگان دیگر این پیام را بدهند که شما باید فقط برده ی علمی ما باشید و ما شما را فقط برای خدمت به خودمان تربیت کرده ایم و برای شما هزینه کرده ایم نه کشور زادگاه خودتان . و اصولا نخبه کشی یکی از  توطئه های کثیف غرب در کشورهای خاورمیانه می باشد به نظر شما علت چیست که در اوایل انقلاب بیشتر نخبگان علمی و فرهنگی ما چون استاد مطهری و آیت الله طالقانی و دیگران را به صورت ناگهانی و بی رحمانه ترور کردند چرا مصطفی عقاد کارگردان مسلمان و نابغه ی سوری را که ساخت فیلم رسالت یا محمد رسول الله و شیر صحرا یا عمر مختار را در کارنامه ی هنری خود دارد و قصد ساخت فیلم فاتح جنگهای صلیبی صلاح الدین ایوبی را داشت با یک نقشه ی کثیف بی رحمانه ترور کردند ؟ جواب کاملا مشخص است . ازین جهت بارها دیده شده که بسیاری از نخبگان علمی متعهد کشور با پی بردن به این نقشه های شوم غرب از خواب بیدار شده و برای خدمت به کشور خود عازم وطن شده اند و با کمال شگفتی و تاسف وقتی خواسته اند یک موسسه ی علمی ایجاد کنند و یا کار دیگری برای ارتقای علمی کشور  انجام دهند با هزار مانع از طرف مزدوران غرب و عوامل نفوذی که گاه در پست های بالای مدیریتی کشور جا خوش کرده اند روبه می شوند بطوری که یا مجبور می شوند  در فقر خانه نشین شوند و یا دوباره به ناچار به کشورهای غربی برگردند و در دام بردگی علمی آنها دوباره اسیر شوند و این طرز برخورد با این مراجعین نخبه ی علمی در کشور از طرف برخی مسئولین کشور واقعا جای هزار پرسش و اما و اگر دارد که انگیزه ی  برخورد آنها با نخبگان چه چیزهایی می تواند باشد؟ آیا آنها خواهان پیشرفت کشور نمی باشند و اگر خواهان ترقی و پیشرفت کشور هستند این مانع تراشی ها و سنگ اندازی ها برای فعالیت نخبگان ریشه در کجا دارد؟!!!!!!!!!!!