نهضت سید حسنی در گیلان

این صفحه برای رساندن پیام های امام زمان عج به واسطه و نیابت سیدحسنی موعود در گیلان ایجاد شده است

این صفحه برای رساندن پیام های امام زمان عج به واسطه و نیابت سیدحسنی موعود در گیلان ایجاد شده است

طبقه بندی موضوعی

۱۶۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امام_مهدی» ثبت شده است

این روزها در کشور شاهد وقایع تاسف بار و فاجعه باز زیادی می باشیم که حقیقتا احساسات هر  انسانی را جریحه دار می کند  ولی پرسشی که ذهن اهل خرد را درگیر خود می کند این است که این جنایات واقعا کار چه کس یا کسانی می باشند ؟ مردم عامه  و عادی  که قشری فکر می کنند اگر از آنها این پرسش شود ، اگر مخالف حاکمیت باشند زود جواب می دهند این جنایات کار عمال و ماموران حکومت است و افراد قشری موافق حاکمیت زود جواب می دهند کار اغتشاشگران وابسته با آمریکا و اسرائیل می باشند . اما واقعیت امر چه چیزی می تواند باشد؟ قبلا بیان کردیم که تمام حاکمیتهای دنیا و از جمله حاکمیتهای خاورمیانه دست نشانده ی حاکمیت واحد جهانی یا دجال می باشند و مسلم است این حاکمیت شیطانی  نیز تمام مهره های حکومتی را در هر کشوری به قدرت  می  رساند و یا بنا به ضرورت حذف می کند درست مانند مهره های شطرنج . خب مسلم است . این حاکمیت شیطانی تا آنجا که ممکن است می خواهد حاکمیت دست نشانده ی خودرا در هر کشوری  در قدرت باقی گذارد تا منافع اورا تامین کند ولی بعد از مدتی مردم آن کشور با ظلم و جوری که به آنها می شود از حاکمیت ظالم ناراضی می شوند و  و نخبگان این جامعه گروه‌ها و تشکیلات مخفی به وجود می آورند تا در فرصت مناسب بر  علیه طاغوت قیام  کنند و آن را سرنگون کنند ولی حاکمیت دجال نیز بیدار است و فکر این موارد را نیز  قبلا کرده برای   اینکه این مخالفان و معترضان  را از مخفیگاه خود بیرون و شناسایی و نابود کند هر از چند گاهی اقدامات و جنایاتی نسبت به مردم مرتکب می شود تا احساسات عمومی را جریحه دار کند و همه ی  مخالفان برای اعتراض از مخفیگاه خود بیرون بیایند و آنها را شناسایی و دستگیر کند . این اقدامات و جنایات می تواند به شکل کشتن دختری بی گتاه به بهانه ی رعایت نکردن حجاب و یا بمب گذاری و حمله به مردم در  امام زاده ها و یا گران کردن ناگهانی بنزین و .‌‌..غیره باشد . این جنایات مسلما بر عهده ی سرویس های امنیتی و اطلاعاتی همان کشور می باشند که همه مزدور دجال جهانی می باشند و همان‌ها هستند که رهبر و رئیس جمهور و تمام مقامات بلند پایه را در هر کشوری به قدرت می رسانند  و نشانه ی مزدور بودن و وابسته بودن  آنها به بیگانگان نیز این است که در انجام این جنایات هیچ حد و مرزی نمی شناسند و هیچگونه رحم و دلسوزی به مردم  خود ندارند چون دستورات را از خارج از کشور می گیرند و در انجام این جنایات نیز به احدی پاسخگو نیستند و دستگاه قضایی نیز آنها را تعقیب  نمی کند چون خودشان تمام مهره ها و پست های قضایی را در کشور تعیین می کنند . این همان نیروی شیطانی است که برخی از آن تعبیر به دولت در سایه نیز می کنند و اینها همان مزدوران دجال هستند که بخاطر منافع دجال در هر کشوری زنان و کودکان بی گناه را می کشند صرفا برای اینکه احساسات عمومی مخالفان را تحریک کنند و آنها را از مخفیگاه خود بیرون بکشند و شناسایی و دستگیر کنند . در حقیقت این سرویس های جاسوسی و اطلاعاتی هر کشور که در  کشور ما با نام وزارت اطلاعات و اطلاعات سپاه می باشند حکم سوپاپ های اطمینان  را در  کشور تحت سلطه ی حاکمیت دجال را دارند تا حاکمیت را با این اقدامات  حفظ کنند  و مخالفان را شناسایی و دستگیر کنند ازین جهت در احادیث اهل بیت برای آخر  زمان توصیه شده که مردم و مؤمنان نباید گول این بازی های سیاسی دجال را بخورند و ضمن آمادگی پنهانی برای قیام عمومی  اقدامی برای قیام نکنند تا نشانه های ظهور منجی اشکار شود و هر گاه او اجازه داد دست به اقدام و قیام سراسری بزنند که آن زمان نیز بسیار نزدیک شده است ولی قبل از آن اگر اقدام یا قیام کنند حاکمیت وابسته به دجال آنها را زود شناسایی و نابود می کند . امام باقر در این مورد می فرماید : هر کس قبل از قیام قائم اقدام به قیام نماید مانند جوجه کبوتری است که قبل از پر در آوردن از لانه خارج شود  و سقوط کند و آن را شکار کنند .

امروزه در رسانه های مجازی و غیر مجازی افراد مزدوری از طرف دجال جهانی مامور شده اند که بخاطر دشمنی با اسلام و ضعیف کردن ایمان مردم ایرادات و اشکالاتی به قرآن و اسلام بگیرند. عمده ی این ایرادات این موارد است : ۱_ برده داری در اسلام ۲_ زن ستیزی و تضییع حقوق زنان در اسلام ۳_ کشتار یهودیان در صدر اسلام ۴_ راهزنی مسلمانان صدر اسلام ۵_ چند همسری در اسلام ۶_ قوانین خشن چون قصاص در اسلام : قبل از توضیح این موارد و رفع ابهام و ایرادات در این موارد در اسلام لازم است تذکر داده شود که در  قرآن و اسلام دونوع احکام داریم یک نوع احکام عبادی  مثل نماز و روزه و زکات ...که حالت ثابت در هر زمان و مکان برای همه ی انسان‌ها دارند و تغییر شرایط چون زمان و مکان و .‌. تاثیری در اجرای آنها ندارد چون مربوط به  ساختار روح و روان  انسانهاست مثلا برای هر انسان نماز در هر شرایطی لازم است ولی برخی  احکام قرآن حالت مدنی دارند که با توجه به زمان و مکان ممکن است لازم شود تغییر کنند در عین حال که جوهر و روح اسلامی خودرا نیز حفظ کنند مثلا رعایت پوشش و حجاب را در نظر بگیرید . مسلما در اسلام رعایت حجاب و پوشش به خصوص برای زن یک اصل است و بر آن تاکید شده ولی این پوشش در صدر اسلام و در آن جامعه ی خاص عرب با ان شرایط اجتماعی و آب و هوا ، زدن مقنعه به به سرو گردن زن و پوشیدن چادر بود ولی در زمانه ی ما این پوشش با توجه به تغییر شرایط زمان و و مکان و قومیت  مسلما تغییر می کند و   برای پوشش سر زنان شال و کلاه و موارد دیگر بکار می برند و به جای چادر نیز ماتو می پوشند . خب به این صورت نه تنها اشکالی ندارد بلکه  بسیار نیز خوب است چون درست است که قالب حجاب تغییر کرده ولی روح اسلامی آن که رعایت پوشش است کاملا رعایت شده پس رعایت پوشش جزو احکام مدنی اسلام محسوب می شود . در صدر اسلام امام علی ع این احکام مدنی را که با توجه به شرایط زمان و مکان تغییر می کند احکام ناسخ و منسوخ می نامید . به این صورت که حکم مدنی در قرآن بیان می شود و چند مدت بعد با توجه به شرایط حکم دیگری بعنوان ناسخ نازل می شد و حکم اولی را منسوخ می ساخت . حال باید گفت برخی ایرادات و اشکالاتی که به اسلام گرفته می شود این است که برخی به احکام مدنی قرآن که بر طبق شرایط زمان و مکان تغییر می کنند توجه نمی کنند . مثلا مسلمانان قشری که درک درستی از احکام اسلامی ندارند اصرار دارند که    تمام احکام اسلامی حتی احکام مدنی اسلام امری ثابت هستند و باید در همه ی زمان‌ها به همان شکل صدر اسلام رعایت شوند و دشمنان اسلام نیز بهانه به دست می آورند و طعنه می زنند ببینید چقدر قوانین و احکام اسلامی عقب مانده  بدوی می  باشند و هنوز به مردم توصیه می کنند که باید مثل ۱۴۰۰ سال قبل زندگی کنند .  یکی از این ایرادات مطرح شده به اسلام احکام نگهداری برده و کنیز و برده داری در قرآن است . که چرا اسلام با برده داری موافق بوده است . این ایرادی خلاف واقع می باشد چون اسلام به هیچوجه با برده داری موافق نبوده و نیست دلیل آن نیز آن است که بارها در قرآن می فرماید که برای کفاره ی یک گناه مخصوص یک غلام یا کنیز را آزاد  کنید . و بارها خود  اهل بیت و مخصوصا امام علی از مال خود غلامان و کنیزانی می خرید و آزاد می کرد پس اسلام و قرآن با برده  داری موافق نبود ولی شرایط آن روز جامعه ی عرب آنطور بود که مصالح اقتصا می کرد که لغو برده داری کم کم صورت گیرد و شرایط آن کم کم مهیا شود . چون شاید جامعه ی آن روز هنوز آمادگی لازم را برای لغو   ناگهانی برده داری را نداشت . بنابراین احکام نگهداری غلام و کنیز در قرآن جزو احکام  مدنی اسلام می باشند که با گذشت زمان مسلما منسوخ می شوند ایراد دوم معاندین به اسلام در مورد به اصطلاح تضییع حقوق زنان در اسلام  و زن ستیزی در قرآن می باشد  . اولا باید تذکر داده شود که نه تنها اسلام و قرآن حالت زن ستیزی ندارد بلکه بسیار نیز در احقاق حقوق زنان و دختران موثر بوده چون در قبل از ظهور اسلام واقعا به زنان و دختران ظلم می شد . دختران را زنده به گور می کردند و در ازدواج اختیاری نداشتند و با  آنها را به زور به ازدواج با دیگران مجبور می کردند . حق اظهار نظر و رای نداشتند . به آنها بی احترامی می کردند و خشن صحبت می کردند و...ولی با ظهور اسلام پیامبر اسلام نهایت احترام و محبت را به زنان و دختران می گذاشت و به مسلمین نیز توصیه می کرد همین کار را بکنند . هنگام ازدواج رضایت دختر را لازم می شمرد و حتی در هنگام  بیعت نه تنها با مردان بلکه بازنان نیز به روش خاص خود بیعت می گرفت  و ...

 

یکی از ایرادات مخالفان اسلام این مورد است که چرا مثلا برای زن در اسلام حقوق نامساوی بامرد قرار داده شده و زن نصف مرد ارث می برد؟ و این عادلانه نیست اولا در  اینجا باید تذکر داد که عدالت همه جا به معنی تساوی نیست.  مثلا شما در نظر بگیرید جلوی یک بچه ی کوچک سر سفره مقدار کمی غذا مثلا یکی دو قاشق  غذا بگذاریم و جلوی مرده گنده نیز همان مقدار غذا قرار دهیم در این حالت این رعایت تساوی هست ولی عدالت نیست . و اینکه در برخی موارد در اسلام حقوق متفاوتی برای زن و مرد گذاشته شده  نشانه ی بی عدالتی نیست چون معنی عدالت این است که هر چیز باید در جای خود قرار داده شود . بعد این دشمنانی که این ایراد را به قرآن می گیرند توجه نمی کنند که برای درک عدالت در مورد حقوق زن و مرد در اسلام باید به کل حقوق زن و مرد به صورت یک مجموعه نگاه کنیم نه یک مورد جزئی مثلا درست است که در قرآن حق ارث زن نصف مرد است ولی در  عین حال تهیه ی هزینه ی کل زندگی نیز بر عهده ی مرد است نه زن و موارد دیگر که اگر مجموع این حقوق زن و مرد را در اسلام حساب کنیم به تساوی حقوق زنان و مردان می رسیم . در  عین حال که می توان گفت احکام  حقوق زن و مرد در قرآن حالت مدنی دارند نه عبادی و می توان با مرور زمان تغییراتی در آن به وجود آورد. ایراد دیگری که به اسلام و احکام قرآن گرفته می شود در مورد قصاص و خشونت احکام جزایی اسلام است مثلا می گویند قصاص کسی که فردی را به عمد کشته نباید اعدام باشد . چون بیرحمانه است  و بعد کشتن و اعدام فردی فایده ای برای جامعه و جلوگیری از تکرار جرم ندارد و ...در جواب این ایرادات باید گفت که مقصود از اجرای قوانین جزایی در  جامعه در مرحله ی اول چیست ؟ مسلما جواب اجرای عدالت است و تاثیر آن در بازدارندگی جرم در مرحله ی دوم است . و آیا این عادلانه است که ما اجرای عدالت را که درجه ی  اول اهمیت را دارد فدای    تاثیر آن در جامعه کنیم آیا این عقلانی و منطقی است . در  عین حال اسلام تشویق به قصاص هم نمی کند و به بخشش و گذشت بازماندگان مقتول از گناه قاتل توصیه می کند تا توجه شود که اسلام به رحم و بخشش هم توجه می کند  البته بعد از اجرای عدالت که اهمیت بیشتری دارد . و دلیل دیگر قصاص در اسلام این است  که اسلام تنها به صورت تنگ نظرانه  فقط به عواقب و آثار دنیوی قصاص توجه ندارد بلکه به عواقب اخروی قصاص برای قاتل نیز توجه دارد چون قاتلی که بخاطر قتل این حق حیات را از دیگری گرفته اگر به دنیای دیگر برود و روز قیامت شود  این حق و گناه بر گردن او خواهد بود  و معلوم نیست در آن روز مقتول اورا بخاطر این گناه ببخشد و  فرد قاتل به خاطر این گتاه تا ابد جهنمی خواهد شد ولی اگر در دنیا توسط بازماندگان مقتول قصاص و اعدام شود دیگر حقی از مقتول در روز قیامت به گردن او نخواهد بود  و ممکن است برای همیشه جهنمی نشود پس قصاص در دنیا در حقیقت به نفع قاتل است و برای همین است خداوند می فرماید : و برای شما در قصاص زندگانی است ای صاحبان خرد .  در  مورد دیگر احکام جزایی قرآن نیز باید گفت ممکن است برخی جنبه ی مدنی داشته باشند و با تغییر  شرایط با رعایت روح عدالت اسلامی تغییر کنند. ایراد دیگر که به اسلام و پیامبر اسلام می گیرند در مورد قتل مردان یهود قبیله ی بنی قریظه در صدر اسلام می باشد . در توضیح این امر باید گفت :  که اولا این حکم در  مورد یهودیان بنی قریظه یک حکم و انتقام الهی بود و فقط اجرای آن توسط پیامبر و مسلمین بود و اگر پیامبر خود تمایل هم به این کار نداشت نیز چون حکم الهی بود ناچار بود آن را اجرا  کند. اصولا اگر دشمنان اسلام می خواهند این ایراد را به پیامبر بگیرند در حقیقت کار خدا را نیز  زیر سوال می برند. مشابهه این احکام در مورد قوم یهود نیز قبلا داده شده بود به صراحت قرآن زمانی که بنی اسرائیل در غیبت حضرت موسی ع گوساله پرست شدند و بعد حضرت موسی از آنها بسیار عصبانی شد خداوند دستور داد برای اینکه خدا  از گناه آنها بگذرد بایدتمام قوم  به دو گروه تقسیم شوند وشمشیر به دست بگیرند و همدیگر را بکشند و به این صورت این حکم را نیز حضرت موسی اجرا کرد و تعداد بیشماری از یکدیگر را کشتند تا خدا از گناه آنها گذشت کرد حال باید به کار خدا و حضرت موسی ایراد گرفت؟ چون خدا خود آفریننده ی آنها بوده و اختیار مرگ  و  زندگی آنها را نیز در دست دارد و البته یکی از صفات خدا شدید العقاب است که برخی موارد به شدت برخی گناهان را جزا می دهد. گناهانی که شاید از نظر ما مهم نباشند. در مورد یهود بنی قریظه نیز در  صدر  اسلام همین اتفاق افتاد و پیامبر با این قبیله ی یهود پیمان بست که در صورت حمله ی مشرکان مکه به مدینه همه با هم  متحد شوند  و با دشمنان بجنگند ولی در زمان جنگ و هجوم مشرکان مکه یهودیان نه تنها به پیمان خود عمل نکردند بلکه از پشت جبهه نیز به مسلمانان خیانت کردند بعد از شکست مشرکان مکه پیامبر قصد نداشت از یهودیان بخاطر خیانت انتقام بگیرند و به خانه برگشت   ولی فرشته ی وحی نازل شد و پیغام داد که باید یهودیان خائن به خاطر این کار مجازات شوند. پیامبر از آنها خواست بی قید و شرط  تسلیم شوند ولی آنها باز هم      مقاومت کردند و مسلمین به آنها حمله کردند و آنها را اسیر کردند . در  این حال پیامبر به آنان فرمود: با شما چا رفتاری کنم،؟آیا حکم سعد بن معاذ را که با شما  سابقه ی دوستی دیرینه دارد در مورد شما اجرا کنم ، آنها گفتند بله ما حکم سعد را هر چه باشد قبول داریم ولی در عین ناباوری سعد بن معاذ گفت حکم  من در مورد شما این است که بخاطر این خیانت در جنگ تمام مردان شما باید اعدام شوند . البته این حکم سعد درست همان حکم تورات کتاب یهودیان نیز بود که در صورت خیانت در جنگ باید این حکم در مورد خائنان اجرا شود و پیامبر و مسلمین نیز به ناچار این حکم تورات  را که حکم الهی نیز بود در مورد یهودیان اجرا کردند.. البته در قوانین جنگی امروز نیز  مجازات فرار کنندگان و خائنان در جنگ اعدام می باشد. .

ایراد بعد تهمت راهزنی به مسلمانان صدر اسلام می باشد که از طرف مغرضان مطرح می شود اما حقیقت امر چه چیز بوده در توضیح باید گفت که در صدر اسلام زمانی که مسلمین از مکه به مدینه هجرت کردند تمام اموال و دارایی آنها در مکه باقی ماند مسلمین مهاجر از مشرکان مکه خواستند اموال آنها را برای آنها بفرستند ولی مشرکان نه تنها این کار را نکردند بلکه  تمام اموالشان را غارت کردند و مسلمین در مدینه نیز به تلافی این کار کاروان‌های تجاری مشرکان قریش را که برای سفر به شام از کنار  مدینه رد می شدند متوقف و اموال مشرکان را به نفع خود مصادره کردند حال دشمنان اسلام در عصر حاضر این کار مسلمین را راهزنی می دانند قضاوت با شما . در مورد چند همسری برای مرد در قرآن که برخی ایراد می گیرند باید توضیح داد که باید توجه داشته باشید که قرآن تشویق به این کار نکرده بلکه مجوز این کار را در مواردی داده که ممکن است برخی مردان  با داشتن یک همسر به گناه بیفتند و این کار جنبه ی اضطرار در موارد خاص را دارد نه تشویق و تازه در آیات  دیگر نیز شرط مشکلی نیز برای اینکار گذاشته و فرمود این کار را به شرطی انجام دهید که بتوانید عدالت را بین همسران برقرار کنید و بعد فرموده که و نیز توانید هم بین آنها عدالت ایجاد کنید اگر چه سعی و تلاش بسیاری از خود نشان دهید یعنی بطور مستقیم خواسته بگوید این کار را انجام ندهید هم بهتر است و در ثانی این حکم چند همسری جزو احکام مدنی اسلام و مربوط به شرایط خاص آن روز جامعه ی عرب است  که چند همسری یک سنت  و کار معمولی بوده و مسلما ممکن است در این زمان کاربرد نداشته باشد و این حکم قابل اجرا نباشد و یک حکم عبادی قرآن نیست. و بیشتر یک حکم مدنی است . البته این ایراد را به چند همسری در قرآن را کسانی می گیرند که خود به هیچ اصل اخلاقی و خانوادگی پایبند نیستند و علاوه بر همسر رسمی چند همسر پنهانی و بینهایت زید و دوست دختر و  روابط نامشروع دارند که جای بحث آن  اینجا نیست و خدا خواسته با این مجوز جلو این پنهان کاری ها و فریب کاری ها بین زنان و مردان گرفته شود و قضیه شفاف شود .       این عمده موارد ایراداتی است که مرتبا مخالفین از اسلام می گیرند در حالی که مردم عادی علل آن را نیز  نمی دانند و برخی نیز این ایرادات را باور می کنند. و ایمان خود را از دست می دهند و دین گریز می شوند .

یکی از مواردی که در روایات صحیح مهدویت زیاد می بینیم  تاکید ائمه ی هدی بر این حقیقت است که بزرگترین دشمنان قائم آل محمد عج  هنگام قیام.  فقهای دینی یا مراجع تقلید و پیروان گمراه آنها می باشد.  حال این سوال مطرح است که علت این امر چه چیزی می تواند باشد.  در  توضیح باید گفت که دینی که اکنون تحت عنوان دین اسلام در جامعه ی اسلامی رایج و حاکم است دین اسلام واقعی نیست  بلکا یک نسخه ی جعلی و بدلی از اسلام است که پر از خرافات و بدعت   و شرک می باشد . این دین در حقیقت یک دین فقهی است که آخوندهای فاسد  یا مراجع تقلید منحرف یا به تعبیر پیامبر اسلام امامان گمراه  در طی قرون و اعصار کم کم با وسوسه  و راهنمایی شیطان بوجود آورده اند و آن را کم کم جایگزین اسلام خالص و حقیقی کرده اند . بنابراین این دین فعلی دین شیطان و یا دین دروغ و باطل است نه اسلام واقعی و برای همین است که بیشتر مردم از این دین شیطانی متنفر و رویگردان شده و به نوعی بی دین و دین گریز  شده اند چون این دین با فطرت پاک هر انسانی سازگار نیست . بنابراین وقتی امام مهدی عج ظهور و قیام می کند . دین اسلام حقیقی را می خواهد جایگزین   دین فقهی و شیطانی آنها قرار دهد همان دینی که در قرآن از آن تعبیر به دین حق شده و سه بار مژده ی آمدن  این منجی و رسول و آوردن دین حق   توسط او در قرآن ذکر شده و اینکه این آیه سه بار در  قرآن ذکر شده  نشانه ی تاکید و حتمی بودن این امر  است آنجا که می فرماید:  هوالذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله.....اوست کسی که فرستاده ی خود را با هدایت ( مهدی) و دین حق ( دین حقیقی اسلام ) فرستاد تا بر همه ی ادیان پیروز شود.....  بنا براین مسلما مراجع تقلید یا امامان گمراه با چنین کسی که می خواهد دین حق را جایگزین دین دروغین آنها قرار دهد به مخالفت بر می خیزند  اگر  چه یقین داشته باشند که او واقعا همان مهدی موعود حقیقی است  مانند یهودیان مدینه که با اینکه یقین داشتند که پیامبر اسلام همان پیامبر موعود  تور ات است با وی جنگیدند. علت دیگر مخالفت امامان گمراه با مهدی موعود   این است  که امام مهدی به عنوان یک مصلح انقلابی و هدایتگر انحرافات اخوندها و مراجع تقلید و سواستفاده های آنها از دین را برای مقاصد سیاسی و اقتصادی و دیگر مطامع دنیوی برای مردم بازگو می کند بنابراین مسلما ازین جهت با او به مخالفت شدید می پردازند چون مهدی با این کار دکان های دینی  آنها را تخته می کند و به قول معروف نان آنها را آجر می کند بنابراین مسلم است ازین جهت نیز به مخالفت شدید با او بر می خیزند.

آفات درخت دین       کتابی است که در  مورد انحرافات و بدعت‌های که در دین اسلام در طی قرون و اعصار بوجود آمده نوشته شده و موضوع آن در حقیقت آسیب شناسی ادیان میباشد . در این کتاب سعی شده راههای رفع و اصلاح این آسیب ها هم بیان شود . مطالعه ی این کتاب نیز برای روشن تر شدن اذهان مومنین عصر ظهور و آمادگی برای حاکمیت و تحقق دین حق بسیار ضروری می باشد . این کتاب بواسطه ی سید حسنی به طالبان حقیقت تقدیم می گردد.

دانلود کتاب

یکی از آفات و عادات زشت در جامعه ی کنونی اسلامی بدعت زشت و بی اساس بت سازی از شخصیت‌های پوشالی می باشد . در حقیقت یکی از اهداف دین اسلام در آغاز این بوده که تمام بت ها را نابود کند و فقط توحید و خداپرستی را در جهان حاکم کند . برخی به اشتباه خیال می کنند دین اسلام تنها برای شکستن بتهای سنگی   ظهور کرد در حالی که اصلا اینگونه نیست . هدف این دین الهی شکستن و نابودی تمام بتهای چوبی و غیر چوبی چون بتهای انسانی و جلوگیری از شخص و شخصیت پرستی و انسان پرستی در  مقابل خداپرستی بوده و هست . این انسان پرستی و شخص پرستی در جامعه ی آن روز حجاز به این صورت بود که مردم شیوخ و ثروتمندان و اربابان خود را تقریبا مانند بت قبول داشتند   و از آنها اطاعت بی قید شرط داشتند  و مثلا اگر شیخ و بزرگ قبیله دستور آدم کشی و جنگ ناحق با قبیله ی مجاور می داد تمام افراد قبیله بدون فکر در مورد درست  و یا غلط بودن  آن دستور آن را حتما اجرا می کردند ودر حقیقت در کنار پرستش بتهای سنگی بتهای انسانی نیز چون شیوخ و بزرگان خود را می پرستیدند . این اشرافیت بت گونه در  مکه به شدت رایج بود و اشراف و ثروتمندان قریش هر کاری دلشان می خواست انجام می دادند و افراد زیر دست و غلامان و کنیزان باید انجام می دادند وگرنه شدیدا مجازات و حتی کشته می شدند بطوری که مشهور است ابوجهل شتران یک عرب صحرا نشین را که به مکه آمده بود را خرید و از روی قلدری و هوی و هوس پول آن را با نداد و پیامبر اسلام اورا مجبور کرد پول شتران آن مرد را بدهد برای اینکه این اشراف برای مردم نوعی حالت بت را پیدا کرده بودند و خود را چند پله بالاتر از ادمهای دیگر می دانستند . این وضعیت شخص پرستی و بتهای انسانی در ایران آن روز  بسیار شدت بیشتری داشت و مردم شاهنشاه را تقریبا چون بت بزرگ و اعوان و انصار و کارگزاران اورا چون بت های کوچکتر قبول کرده بودند و یک جامعه ی طبقاتی تبعیض آمیز و ظالمانه در ایران شکل گرفته بود که طبقه ی زیر دست چون کشاورزان و پیشه وران حق بالا آمدن به طبقه ی بالاتر حتی با نشان دادن لیاقت بسیار نداشتند و حتی این طبقه حق سوادآموزی و یادگیری خواندن و نوشتن نیز نداشتند. دین اسلام درست برای از بین بردن این بتهای انسانی و از بین بردن شخص و شخصیت پرستی ظهور پیدا کرد. تا جامعه را تبدیل به یک جامعه ی بدون طبقه ی توحیدی کند که مردم فقط یک ارباب و صاحب اختیار داشته باشند و او نیز پروردگار جهانیان می باشد . و الیته هم هدف از پرستش و قبول بندگی خدا چون اربابان و بتهای دیگ  بردگی نیست بلکه ابن بندگی عین رهایی و آزادی از تمام محدودیت‌ها و هوی و هوسهای  جسمانی و رسیدن به آزادی واقعی و در نهایت کمال و رشد شخصیت انسانی است . در این نوع بندگی انسان احساس آزادی و رهایی بیشتری می کند . پیامبر اسلام با گفتار و کردار خود نیز تا می توانست سعی می کرد این عادت زشت شخص پرستی و بتهای انسانی را از جامعه ریشه کن کند و بارها می فرمود : تمام انسان‌ها مانند دندانه های شانه در پیشگاه خدا مساوی هستند و نه عرب بر عجم و نه عجم بر عرب و نه سفیدبر سیاه و نه سیاه بر سفید هیچ برتری خاصی ندارد و هر کس پرهیزگارتر است نزد خدا مقام بالاتری دارد حتی این روش پیامبر بعد از فتح مکه اشراف قریش را نیز با وجود اینکه مسلمان شده بودند عصبانی کرده بود و زمانی که پیامبر به بلال آن سیاه حبشی فرمود به بالای کعبه برود و اذان بگوید : ( پیامبر مخصوصا این کار را در مقابل اشراف قریش انجام داد) بسیاری از آنها زیر لب زبان به اعتراض گشودند ولی البته جرات اعتراض آشکار را نداشتند چون بلال را شایسته ی بالا رفتن از دیوار کعبه نمی دانستند. بهر هر حال پیامبر اسلام ابن روند شکستن بتهای انسانی را در قبال همسایگان حجاز چون ایران نیز شروع کرد و در نامه ی تاریخی خود  به خسروپرویز شاه ایران  با آیه ی قرآن  تصریح کرد  که ای اهل کتاب بیایید جز خدارا نپرستیم و برخی از ما برخی دیگر را  غیر از خدا ارباب خود قرار ندهیم . یعنی درست پیامبر اسلام بر نقطه ضعف جامعه ی ایرانی در آن زمان یعنی شاه پرستی و انسان پرستی در مقابل خدا پرستی انگشت گذاشت و شاید علت اصلی این که خسرو پرویز  دعوت اورا نپذیرفت و به قولی نامه ی اورا پاره کرد همین بود که پیامبر قصد داشت به خسرو پرویز توصیه کند که این بساط بت های انسانی را از کشور خویش جمع کند و مسلما شخص مستبدی مانند شاه ایران نمی توانست این کار را قبول کند چون می ترسید پایه های سلطنتش با این روش در بین مردم متزلزل گردد . بهر حال با ظهور اسلام تا مدتی بساط شخص پرستی و پرستیدن بتهای انسانی جمع گردید و حتی سه خلیفه ی قبل از امام علی ع نیز شدیدا با شخص پرستی مبارزه می کردند .

بطوریکه معروف است که  فرزند یکی از کارگزاران عمر خلیفه ی دوم در مصر به یکی از مردم پایین دست ظلم کرده بود و با او بدرفتاری کرده بود آن شخص به مدینه نزد عمر آمد و از دست کارگزار او شکایت کرد عمر بلافاصله آن کارگزار و پسر اورا را احضار کرد و در حضور جمع و در جلو چشم پدرش اورا را شلاق زد و به مرد مصری گفت اگر پدرش نیز به تو ظلم کرده همین کار را با وی می کنم که مرد مصری شکایتی از پدرش نداشت . در این حال عمر رو به جمع حضار کرد و گفت : که چگونه مردم را به بردگی می گیرید  ؟ و حال آنکه خداوند آنها را آزاد آفریده است . در زمان خلافت امام علی نیز این مبارزه با شخص پرستی ادامه داشت   و هرگاه امام علی ع برای سرکشی به شهر های اطراف می رفت و مردم آنجا برای استقبال  و  یا بدرقه به دور او جمل می شدند آنها را ازین  کار شدیدا نهی می کرد تا از خود برای آنها بت نسازد و حتی کسانی را که مانند عبدالله بن سبا در مقام او غلو می دند و صفات الهی به او نسبت می دادند شدیدا ازین کار نهی و گاه تنبیه می کرد .  به هر حال این روند تا زمان امام حسن مجتبی  ع نیز ادامه داشت ولی با به قدرت رسیدن بنی امیه و بعد بنی عباس این دو خاندان نه تنها با شخصیت پرستی مبارزه نکردند بلکه آن را نیز در بین مردم رواج دادند و به معنی واقعی از خود بت ساختند . خلافت را تبدیل به پادشاهی موروثی کردند و در بت سازی از اشخاص از پادشاهان ایرانی قبل از  اسلام نیز جلوتر افتادند . این روند بت سازی ادامه پیدا کرد  تا کم کم این بت سازی از اشخاص در میان روحانیون مذهبی و کسانی که   به دروغ خود را جانشین برحق پیامبر و امامان از اهل بیت می دانستند نیز رواج پیدا کرد حتی این روند در میان سادات و ذریه ی پیامبر ص در قرون اخیر نیز  رواج پیدا کرد  و آنها واژه ی سید  را به معنای آقای مردم و شخصی که از مردم عادی بالاتر است و حق اربابی و سروری دارد نیز بکار بردند در حالی که این روند  درست مخالف با روح توحیدی اسلام می باشد که فقط خداوند را ولی و ارباب واقعی مردم می داند نه هیچ کس دیگر را و اگر  هم توصیه به ولی بودن و دوستی خاندان پیامبر می کند به جهت هدایتگری آنهاست  نه نوعی نوعی برتری به صرف انسان بودن است چون به هر حال آنها نیز انسان هستند و خداوند بین بندگانش فرق و تبعیضی قائل نیست و اهل بیت را نه برای اربابی و برتری بر مردم بلکه برای هدایت آنها برگزیده است. یکی از روش‌های بسیار موثر و در عین حال زشت برای بت سازی از اشخاص در عصر  معاصر در بین روحانیون و گاه غیر روحانیون دادن القاب و عناوین بی اساس و عریض و طویل چون آیت الله  یعنی نشانه ی خدا و حجت الاسلام و المسلمین و ثقه الاسلام و ....میباشد که خود این القاب و عناوین تاثیر  بسیار زیادی در بت سازی از اشخاص در جامعه دارد که اصلا اساسی هم ندارد مثلا شما بر چه اساسی به  یک آخوند گاه  بی سواد که صرفا عمامه ای  دارد و ریش و پشمی و چند حدیث خوانده آیت الله یعنی نشانه ی خدا میگویید . آیا دلیلی از قرآن و سنت و کلام اهل بیت در این مورد دارید ؟ خود پیامبر و امامان با آن مقام بلند معنوی هیچگاه چنین القابی به خود نمی دادند که شما می دهید پیامبر  به امام علی فقط علی می گفت و او نیز با پیامبر  فقط پسر عمو یا  در نهایت رسول الله می گفت که البته  رسول الله نیز به این دلیل می گفت که در قرآن خطاب به پیامبر امده بود ولی حالا شما نگاه کنید به القابی که آقایان آخوند به خود می دهند و تعارفاتی که برای یکدیگر تکه پاره می کنند .  و تصاویر انها را درست مانند بت در سردر هر اداره  و مرکز عمومی   حتی بالای دستشویی نصب می کنند  مثلا مردم دلخوش شدند که شاه را از سلطنت خلع و فراری دادند و تصویر اورا از بالای ادارات پایین آورده و پاره کردند ولی دوباره تصاویر بتهای جدید را به جای او بر دیوار نصب کردند . خب با این وضع انقلاب شما چه خاصیتی داشت؟ یک بت را شکستید و دهها بت جایگزین او کردید.  من شخصا  از میان تمام آیت الله هایی که هر روز از رسانه ها می شنوم   فقط آیت الله بودن شتر را قبول دارم و نه هیچ کس دیگر را چون واقعا در خلقتش نشانه هایی از خدا دیده می شود . ولی وقتی به این آیت الله های دروغین نگاه می کنم فقط آیت و نشانه ی حضور شیطان را می بینم . چون تمام کارهای آنها حقیقتا شیطانی و برای سو استفاده کردن از دین برای منافع و جیب و  شکم و پایین شکم خویش می باشد از تحریف خمس گرفته تا سو استفاده از صیغه و سو  استفاده از دین برای کسب قدرت سیاسی و سواری بر مردم .کجای اینها می تواند نشانه ی خدا  باشد؟ وقاحت هم واقعا حدی دارد! بطوری که در جامعه ی کنونی در حال حاضر  به خصوص خاورمیانه ی مسلمان بتهای انسانی  بسیاری  مانند قارچ سر برآورده اند و غیر  از روحانیون این جریان و بدعت بت سازی به دیگر اقشار هم چون نظامیان ، ورزشکاران ، هنرمندان و ....

نیز رواج پیدا کرده  بطوری که ما واژه ی خان و یا عالیجناب را گاهی در مورد ستارگان ورزشی و سینما و موسیقی  نیز می شنویم . این نوع القاب  جز بت سازی در جامعه چه معنایی می تواند داشته باشد‌ . اکنون در  کشور ما هر امام جمعه ی  دزد و فرزند دزدتر ازاو یک بت ' هر فرمانده ی رانت خوار سپاهی یک بت ' هر نماینده ی مجلس   بی خاصیتی بک بت. هر کارگردان سینمای وابسته به حکومت  که فیلم‌های بی محتوا و بند تنبونی درست می کند یک بت. هر بازیکن فوتبالی که دو گل به تیم مالدیو زده یک بت ' هر سلبریتی  به هنر و بی جنبه ای یک بت هر خواننده ی جلفی  که آبروی موسیقی را برده یک بت ....تبدیل شده و مردم نیز در  فلاکت و فقر و بدبختی در حال پرستش  ابن بتهای پوشالی و انسانی  می باشد و  آیا ابراهیمی پیدا می شود که این بتهای پوشالی را همه در هم شکند و حتی به بت بزرگ نیز رحم نکند.؟!!!

یکی از حقایقی که در قرآن و کلام نبوی بر آن تاکید شد ه  و  ایادی شیطانی در آن انحراف و بدعت بسیار بوجود  آورده اند مسئله  ی دوستی اهل بیت با خاندان پیامبر اسلام ص می باشد . حقیقت دوستی اهل بیت رو هیچ مسلمانی نمی تواند انکار  کند و چون مهدویت ریشه در کلام خدا دارد آنجا که می فرماید: (ای پیامبر) به مردم بگو که من از شما( برای ابلاغ رسالت) هیچ مزد و پاداشی نمی خواهم مگر دوستی خاندانم . و در جایی دیگر این دوستی را نیز به نفع مؤمنان می داند و می فرماید : و این دوستی اهل بیتم نیز برای کسانی است که بخواهند به سوی خدای خود راهی پیدا کنند( هدایت شوند) . چون اهل بیت پیامبر نقش هدایتگری برای مؤمنان دارند و در  این مورد قرآن کریم می فرماید: ( مومنان) با ستاره هدایت می شوند    و اهل بیت تفسیر کرده اند که مقصود از ستاره یا ستارگان در قرآن  امامان هدایتگر از اهل بیت پیامبر می باشند.   همچنانکه خود ما هم در زندگی عادی  و روزمره به افراد برجسته مثلا در زمینه ی هنری  و ورزشی تعبیر به ستاره می کنیم و می گوییم فلان ستاره ی سینما و یا فلانی ستاره ی فوتبال برزیل است . به هر حال اهل بیت پیامبر اسلام نیز چون در کمالات معنوی بسیار برجسته بوده و هستند خداوند از آنها تعبیر به ستاره کرده است .  در حقیقت اهل بیت پیامبر  ارواح راهنما در دین الهی هستند برای درک  نقش ارواح راهنما باید به یک اصل روان شناسی و توضیح کامل آن در عصر حاضر اشاره شود . این اصل ' اصل تله پاتی  یا ارتباط فکری و روحی بین انسانهاست که از کشفیات روان شناسی یکی دو قرن اخیر است . بر اساس این اصل دو انسان‌ها می توانند از فاصله ی زمانی و مکانی دور باهم ارتباط فکری و روحی داشته باشند . یعنی همینکه که فردی یک نفر را چه آن فرد زنده باشد یا مرده . یاد می کند روح و فکرش همان لحظه با فرد مخاطب بلافاصله ارتباط برقرار می کند و آن شخص در هر زمان و مکانی ولو بسیار دور باشد. نیز در آن لحظه ناخودآگاه به یاد طرف یادکننده ی او می افتاد در حقیقت در این حال امواج فکری و روحی آن دو با یاد کردن هم در همان لحظه باهم برخورد می کنند و به یاد هم می افتند  . این اصل روان شناسی را در زندگی روزمره هم می توانیم  درک کنیم  مثلا گاهی ناخودآگاه به یاد کسی می افتیم و بلافاصله در همان   روز شخص به خانه ی ما می آید   علت این امر آن است که اونیز قبل از  آمدن به خانه ما به یاد ما می افتد و روح ما این یاد اورا همزمان حس می کند  و مانیز ناخودآگاه به یاد او می افتیم. این اصل روان شناسی در نماز و عبادت هم اتفاق می افتد و وقتی کسی در نماز خداوند را با کلماتی یاد می کند امواج روحی فرد نماز خوان با عالم خداوندی و ذات الهی در ارتباط می شود و همین امر باعث می شود خداوند نیز در همان حال انسان را یاد کند و همین ارتباط روح انسان با مبدا هستی و عالم خداوندی روح اورا تکامل می بخشد و   پاک می کند . ازین جهت خداوند می فرماید: اذکرونی اذکرکم  ...مرا یاد کنید تا من نیز شما را یاد کنم  و  یا می فرماید: مرا بخوانند...  شاید رشد و تکامل پیدا کند.. به هر حال این اصل روان شناسی در مورد دوستی و ارتباط با اهل بیت و هدایتگری آنها نیز صدق می کند به این ترتیب که وقتی کسی اهل بیت را دوست بدارد ناخودآگاه به یاد آنها می افتد و به آنها سلام می کند . در این حال امواج فکری و روحی آنها به اهل بیت پیامبر مرتبط می شوند و آنها نیز به یاد مؤمنان می افتند و ارتباط روحی شکل می گیرد ولی این فقط یک ارتباط روحی و فکری ساده نیست بلکه اهل بیت ع چون ارواح راهنما در مراتب هستی می باشند در این ارتباط روحی حقایقی از معارف الهی و قرآنی را به روح مومنین الهام می کنند و آنها را در فهم درست معانی آیات قرآن و معارف الهی کمک و راهنمایی می  کنند . و از گمراهی آنها در مراحل حساس زندگی جلوگیری می کنند و راه هدایت را به آنان نشان می دهند  در حقیقت اهل بیت مانند قرآن کریم نقش هدایتگری را با اذن  الهی دارند و ازین جهت پیامبر ص می فرمایند : من دو چیز گرانبها میان شما باقی می گذارم مادام که به این دو تمسک جویید و چنگ زنید هیچگاه گمراه نمی شوید .قرآن کلام خدا و اهل بیتم.  گمراهی اکثر فرقه های اسلامی در حال حاضر  ازین جهت است که برخی فقط به کتاب خدا برای هدایت تمسک می جویند و به اهل بیت توجهی ندارند و برخی فقط به اهل بیت توجه و تمسک  دارند و یا شیوه ی صحیح تمسک به اهل بیت را نمی دانند و به کتاب خدا و فهم حقایق آن بی توجه هستند و ازین جهت هر دو فرقه گمراه می شوند . گمراهی شیعیان در ندانستن تمسک صحیح به اهل بیت ع این است که غالبا دوستی صحیح اهل بیت را نمی دانند و این دوستی را با شرک به خدا آمیخته اند .

و در مورد مقام اهل بیت غلو می کنند و صفات الهی را به آنها نسبت می دهند که نوعی شرک است و حتی امام علی این اهل غلو  مانند عبدالله  بن سبا  را شدیدا مجازات می کرد. و یا مثلا برخلاف کلام خدا بجای اینکه فقط به درگاه خدا دعا کنند و حاجات خود را فقط از خدا بخواهند در دعا اهل بیت را مورد خطاب قرار می دهند و حاجات خود را از آنها می خواهند . قبور آنها را مانند مسجد می سازند و برای دعا و عبادت و طلب حاجات به جای رفتن به مسجد به این قبور و یا  مهدیه ها و حسینیه ها مراجعه می کنند . و این یعنی شرک آشکار.  چون خدا می فرماید : و آن المساجد لله و لاتدعوا  مع الله آخرا. ..و مساجد مخصوص خداست پس با وجود خدا احدی را نخوانید . و  در آیه ای دیگر می فرماید: آن کسانی را که به جای خدا می خوانید بندگانی مکرم نزد خدا هستند  و در آخرت از اینکه آنها را به جای خدا دعا می کردید از شما بیزاری می جویند و می گویند ما از دعای شما غافل و بی خبر بودیم . به هر حال دوستی اهل بیت یک ارتباط قلبی و  روحی می باشد و هیچ ربطی به این امور شرک آمیز ندارد . که باید این روند شرک آمیز در  میان مؤمنان و بخصوص شیعیان اصلاح شود. در  میان اهل سنت نیز اینکه می گویند کتاب خدا برای ما کافی است است یک انحراف  بزرگ است چون فهم حقایق کتاب  خدا بدون دوستی و ارتباط روحی با اهل بیت امکان ندارد . نتیجه ی این طرز تفکر  آن است که مثلا از معنی جهاد در قرآن یک فهم غلط و انحرافی صورت می گیرد و آن را به غلط به معنی ترور و آدم کشی و تکفیر تفسیر می کنند و گروه‌های جنایتکار تکفیری چون داعش ایجاد می کنند . به هر حال تا مسلمین مفهوم صحیح سخن پیامبر ص را از تمسک صحیح توامان به قرآن و اهل بیت ع را درک نکنند این انحرافات و گمراهی ها ادامه پیدا می کند مگر اینکه به شناخت  صحیح  مهدی موعود عج دست پیدا کنند و او مؤمنان را در این راه  هدایت کند      . سلام بر کسی که پیرو هدایت شود.

بگذارید این ملاک را در کلام خداوند و قرآن کریم ابتدا جستجو کنیم . ملاک فضیلت و برتری در داستان آفرینش به صراحت بیان شده و خدا ازین جهت آدم را بر فرشتگان و ابلیس برتری و  کرامت داد و فرشتگان و ابلیس را امر کرد تا برای او سجده کنندکه توانست نام تمام اسمای الهی را که فرشتگان و ابلیس از بیان آن ناتوان بودند بیان کند . و ملاک فضیلت را عبادت قرار نداد چون تا آن زمان ابلیس خداوند را ۶۰۰۰ سال عبادت کرده بود. پس ملاک برتری و فضیلت در اسلام چیز جز فضیلت و برتری علمی نیست همچنین در جای دیگر قرآن کریم می فرماید: کسانی که ایمان آوردند نزد خدا درجه و مقامی دارند و کسانی که  به آنها علم داده شد دارای درجات می باشند و این دلیل دوم است  که نشان می دهد ملاک فضیلت افراد در اسلام و البته تمام ادیان اصیل توحیدی نزد خدا تنها برتری علمی است ولی آیا این ملاک الهی در طول تاریخ ادیان توحیدی تا کنون رعایت شده یا خیر؟ در دین یهودیت که این ملاک در میان پیروان آن اکثرا رعایت نشده و از آغاز یهودیان به مال و ثروت افراد بیش از علم اهمیت می دادند و وقتی از پیامبر زمان خود خواستند که امیر و پادشاهی برای مقابله با جالوت ملحد تعیین کنند و خدا برای آنها طالوت را انتخاب کرد همه اعتراض کردند  که وی ثروت زیادی ندارد و خداوند به آنها فرمود که ما اورا به خاطر برتری علمی و قدرت بدنی بیشتر بر شما برتری دادیم . در طول تاریخ دین مسیحیت نیز برتری علمی ملاک فضیلت و برتری نبوده و بیشتر داشتن ظواهر مذهبی چون داشتن ریش و پشم و پست های ظاهری کلیسا چون کشیش و کاردینال و پاپ بودن ملاک فضیلت و برتری افراد در این جوامع بوده .و به خاطر همین نیز وقتی امپراتور روم کنستانتین مشاهده کرد که اکثر مردم ساکن امپراتوری مسیحی شده اند برای حفط ظاهر و برخورداری از پشتیبانی اکثر مسیحیان اعلام کرد خودش نیز مسیحی شده و مسیحیت را دین رسمی امپراتوری روم اعلام کرد و به آن رسمیت داد. ازآن پس فرصت طلبان و طالبان قدرت و ثروت که اصلا ایمان درونی به مسیحیت نداشتند و از اراذل و اوباش جامعه بودند با ریاکاری و حفظ ظاهر دینی وارد تشکیلات کلیسا شدند و ازین جهت هم مناصب ظاهری دینی چون کشیش و پاپ را بدست آوردند و هم توانستند به قدرت سیاسی و پادشاهی کشورهای مسیحی دست پیدا کنند چون در این زمان پادشاه باید مشروعیت دینی خودرا از کلیسا و شخص پاپ به دست بیاورد و ازآنجا که این اراذل و اوباش آدمهای دون مایه و بی اخلاقی بودند نهایت سواستفاده ها  را از این مناصب روحانی و سیاسی به دست آوردند به طوری که در محیط کلیسا و در رابطه با مردم و راهبه های با ایمان و ساده دل کمال بی اخلاقی ها را مرتکب می شدند و مثلا به بهانه ی توبه و آمرزش گناهان از مردم پول‌های کلان می گرفتند و بهشت را به آنها می فروختند و یا به راهبه های جوان و ساده دل در خلوت کلیسا تعرض می کردند و دامنه ی این بی اخلاقی ها تا زمان ما ادامه دارد و تاکنون برخی از این کشیشان بی اخلاق و منحرف اخلاقی به کودکان بسیاری در کلیسا تجاوز کرده اند . (گلی به جمال سعید طوسی)در زمینه ی سیاسی نیز این افراد بی اخلاق در دوره ی جنگهای صلیبی پادشاهان و مسیحیان ساده دل و باایمان را به بهانه ی آزاد سازی زادگاه مسیح یعنی فلسطین به جنگهای بی نتیجه و خونین درگیر و گرفتار می کردند و در حمله به بیت المقدس انواع جنایات را به غیرنظامیان مسلمان چون زنان و کودکان مرتکب می شدند . و اما در تاریخ اسلام نیز همان طور که می دانیم برخلاف سخن خداوند فضیلت علمی ملاک برتری افراد نبوده . شاهد امر اینکه همه می دانیم که بر طبق شواهد بسیار تاریخی در صدر اسلام سن و سال و ریش  سفیدی و تعداد افراد قبیله و طایفه و عشیره ملا ک برتری و فضیلت بوده نه فضیلت علمی و برای همین نیز با اینکه به گواهی تمامی صحابه و مورخان معتبر تاریخ اسلام امام علی ع بعد از پیامبر عالمترین فرد امت بعد از پیامبر ص بوده  ولی همین تعصبات عشیره ای و قومی باعث شد که اورا در ابتدا به عنوان حاکم و خلیفه بعد از پیامبر انتخاب نکنند و بعد از وی نیز می دانیم فرزندانش از نسل پیامبر عالمترین افراد امت بودند ولی آنها را نیز برای حاکمیت مسلمین انتخاب و یاری نکردند و با آنها دشمنی نیز نمودند . در زمان ها و قرون بعدی نیز همیشه قدرت نظامی و سیاسی افراد فرصت طلب ملاک برتری و حاکمیت سیاسی آنها بر جوامع مسلمان بوده نه علم و حکمت و همیشه دانشمندان بزرگ چون ابن سینا و خواجه نصیر زیر دست حاکمان و پادشاهان بوده اند و نه خود حاکم . و اما در زمان معاصر ملاک فضیلت  و برتری سیاسی در برخی کشورهای اسلامی شکل دیگری گرفته و تقریبا شبیه وضعیت مسیحیان در قرون وسطی شده یعنی ملاک فضیلت افراد در جامعه داشتن ظواهر مذهبی چون ریش و پشم و شرکت در مجامع مذهبی و لباس‌های روحانی چون عبا و عمامه داشتن و سید و اولاد پیامبر بودن و مقام‌های حوزوی چون آیت

الله و حجت الاسلام بودن   و دیگر ظواهر دینی و مذهبی می باشد . این امر باعث شده که اراذل و اوباش و افراد بی اخلاق و فاسد و دون همت و بی اصل و نسب در جامعه فرصت را غنیمت شمارند و صرفا با ریاکاری و نشان دادن ظواهر مذهبی و حضور فعال در مراکز دینی و مذهبی و حوزه های علوم دینی خودرا عملا و به ظاهر  افراد موجه و بااخلاق و باایمانی به مردم نشان دهند و مردم ساده دل باایمان نیز کم کم آنها را به عنوان بزرگان خود باورکنند و آنها را به پست های رده بالای حاکمیتی در کشور ارتقا دهند و آنها را به عنوان رهبران خود انتخاب کنند در حالی که غافل هستند که ابلیس ها را بجای امامان راستین انتخاب نموده اند و اینان همانهایی هستند که پیامبر از آنها به امامان گمراه تعبیر کرده و تذکر داده که در  آینده خطر آنها از دشمنان خارجی برای جوامع اسلامی کمتر  نیست و اما پرسش اصلی اینجاست که چرا این روند ملاک فضیلت افراد در جامعه ی کنونی مسلمان درست کپی برداری از قرون وسطی مسیحی می باشد آیا توطئه و عمدی در کار بوده و این حاکمان شیطان صفت غرب بوده اند که با نقشه ی قبلی این ملاک های دروغین فضیلت را که خود در قرون وسطی  گرفتار آن بوده اند را کپی کرده   عینا در جوامع کنونی مسلما به تدریج اجرا کرده اند که این کشورها در گمراهی و عقب ماندگی قرون وسطایی باقی بمانند و یا این انحراف یک روند طبیعی بوده  و به تدریج در کشورهای اسلامی  رواج یافته ؟  ولی نتیجه ی فاجعه بار چنین ملاک های پوشالی و دروغین فضیلت در این جوامع باعث شده که کم کم افراد عالم و نخبه و با ایمان واقعی که تمایلی برای ریاکاری و نشان دادن ظواهر دینی و مذهبی به مردم ندارند به حاشیه رانده شوند و یا توسط عوامل ابلیس به قتل برسند و یا منزوی و یا مجبور به ترک وطن شوند و عملا میدان برای جولان جاهلان و فرصت طلبان و شیادان برای تصدی پستهای رده بالا ی حاکمیتی فراهم شود . نتیجه ی این روند نیز این می شود که بر اثر سوءمدیریت فقر و فلاکت هر روز بیشتر شود هرروز یک هواپیما و یا قطار سقوط و یا تصادف کند و عده ی بسیاری بر اثر ناکارآمدی پزشکان رانتی و قلابی هلاک شوند و به طور کلی جامعه از نیروی متخصص و نخبه خالی شود.

در عصر معاصر و مقارن با پیدایش حرکت ها و جنبش های مختلف به خصوص در کشورهای اسلامی و مدعیان دروغین   بسیار به خصوص در زمینه ی مهدویت، طالبان حقیقت و مومنین واقعی از  وجود این همه مدعیان و جنبش ها مسلما دچار نوعی سرگشتگی و سر در گمی برای تشخیص حق و باطل بودن آنها می شوند . چون عصر حاضر چون صدر  اسلام و زمان حیات پیامبر اسلام ص نیست که جبهه ی حق و باطل تا تا حد زیادی برای مردم آن زمان مشخص و معلوم بود  و مردم تکلیف خود را به راحتی می دانستند  . یک سو جبهه ی حق بودو  دیگرسو باطل یک سو شب ظلمانی بود  و سوی دیگر  صبح یزدانی یک سو لشکر رحمان و  فرشتگان و سوی دیگر  لشکر  شیطان  و دیوان . هر چقدر که از زمان رحلت پیامبر دورتر می شویم  جبهه ی حق و باطل بیشتر با هم اختلاط پیدا می کنند  و جبهه ی باطل روی جبهه ی باطل را می پوشاند و چیزی مثل حالت هوای گرگ و میش اول صبح  ایجاد می شود  که نه حالت شب را دار د و نه روز را و در این حال خطر  گمراهی مؤمنان بیشتر می شود این گمراهی ها و قاطی شدن حق و باطل در زمان امام علی بسیار زیاد می شود به طوری که عده ای  از صحابی و یاران نزدیک پیامبر ص  در این زمان دچار سردر گمی تشخیص حق و باطل می شوند و در جنگهای جمل و صفین و نهروان از صف حق جدا می شوند و در جبهه  ی باطل قرار می گیرند و مقابل حضرت می ایستند و این آمیختگی حق و باطل در زمان امام حسن مجتبی ع به اوج خود می رسد  و باعث تنهایی امام حسن ع می شود  و در زمان امام حسین چنان این آمیختگی حق باطل وضع اسفباری به خود می گیرد و یاران جبهه ی حق کم می شوند که فاجعه ی کربلا روی می دهد و در زمان امامان بعدی  چنان جبهه ی حق بی یاور می شود که به ناچار امامان گوشه گیری و سکوت و انزوا را در  پیش می گیرند . حال تصور کنید این آمیختگی حق و باطل در زمان ما بعد از ۱۴۰۰ سال به چه میزان رسیده  و چقدر تشخیص حق و باطل مشکل شده و چه میزان یاران و حامیان واقعی حق کم شده اند ؟   شاید در روایات به خاطر  همین امر بیان شده که امام  مهدی عج هنگام ظهور با کتاب جدید به میان مردم می آید و در قرآن کریم با تامل بسیار در  برخی آیات آن می توان فهمید که چون  چنین کتابی روشنگر  حق و باطل در  زمان ماست نامش فرقان است.  چون فرقان به معنی  عاملی که باعث فرق گذاشتن بین دو امر می شود.  و نیز به قدری جبهه ی حق کم یاور می شود که از حدود بیش از یک میلیارد و نیم مسلمان و چهارصد میلیون شیعه در اوایل کار فقط ۱۰ الی دوازده هزار نفر  به امام ایمان می آورند و با او قیام می کنند.  به هر حال برای تشخیص حق و باطل در زمان ما راههای دیگر نیز وجود دارد از جمله ی این راه‌ها میزان قرار  دادن  عقل و کلام خدا و سنت و سخنان متواتر پیامبر و ائمه ع می باشد  به این صورت که  سخنان مدعیان و رهبران این نهضت ها را باید با این میزان ها بسنجیم اگر مطابق عقل و کلام خدا و سخنان راستین پیامبر وامامان بودند در حق بودن آنها شک نکنیم و از  آنها حمایت کنیم و در  غیر این صورت با روشنگری و کارهای فرهنگی با آنها مبارزه و  جهاد کنیم تا بطلان سخنان آنها برای عموم روشن شود و مؤمنان را به گمراهی نکشانند . برای نمونه در حال حاضر دو مدعی یکی در عراق با نام احمد بصری و دیگری در آسیای  مرکزی موسوم به منصور خراسانی حرکت خویش را شروع نموده اند اگر ما برای تشخیص حق و باطل بودن آن دو این میزان ها را به کار بریم قطعا خیلی زود  می توانیم  حق بودن و یا باطل بودن آنها را تشخیص دهیم کافی است کمی با افکار و اندیشه ها ی مدعیان آنهاآشنا و در مورد آنها تحقیق کنیم و به حقیقت دست پیدا کنیم. البته  به کار  بردن این متر  و میزان را فقط برای این دو بکار نبریم و در  مورد تک تک حاکمیت های کشورهای اسلامی در حال حاضر این میزان را برای تشخیص حق  و باطل بکار ببریم در این صورت تشخیص حق و باطل برای ما کاری چندان دشوار نخواهد بود  .        سلام بر  کسی که پیرو  هدایت شود

احادیث صحیح و متواتری از پیامبر اسلام و امامان از اهل بیت که به شدت اجتهاد و تقلید و قیاس و تفسیر به رای آیات قرآن را بر اساس هوی و هوس نهی می کنند کاری که شیادان و منحرفان مذهبی امروز شدیدا بر آن اصرار دارند. 

دانلود مقاله

در نقد سخنان این آقا باید گفت که ایشان   اولا هنوز مفهوم و اصل مشروعیت قدرت سیاسی را از نظر اسلام به درستی درک نکرده اند به این معنی که در اسلام ائمه ی طاهرین ع که خاندان پیامبر ص باشند دارای دو شان کاملا جدا می باشند ۱_ شان امامت که مقام بلند کاملا معنوی و روحانی نزد خدا ست که به تعبیر قرآن خداوند این مقام بلند معنوی را به حضرت ابراهیم ع پس از امتحانات دشوار عنایت کرد و بعد هم به برخی ذریه ی او البته به شرط ظالم نبودن ، که برخی از پیامبران بنی اسرائیل و ائمه ی اطهار از آن جمله می باشند این مقام     ربطی به حاکمیت سیاسی آنها ندارد آنها مقام امامت را دارند چه حاکم سیاسی باشند چه نباشند چنانکه امام صادق ع در این مورد به صراحت می فرماید : امام در هر صورت امام است چه حاکم باشد چه نباشد و همانطور که می دانیم خود حضرت ابراهیم ع نیز با آنکه مقام امامت را داشت حاکم سیاسی جامعه ای نبود بلکه معمولا به صورت منزوی و تنها در گوشه ای با خانواده ی خود به سر می برد و همین سیره را نیز امام علی ع و دیگر ائمه دنبال کردند یعنی مثلا تا خود مردم به سراغ امام علی نرفتند و اورا به عنوان خلیفه و حاکم سیاسی انتخاب وقبول کردند او در این مورد اقدامی نکرد و ۲۵ سال سکوت کرد و در نهج البلاغه به این حقیقت تصریح دارد . و شان دوم ائمه از خاندان پیامبر علاوه بر امام ، حاکمیت سیاسی جامعه یا به تعبیر ی همان خلیفه ی پیامبر است که این شان در صورتی برای آنها محقق می شود که مردم حاکمیت سیاسی آنها را قبول کنند و مشروعیت این حاکمیت کاملا زمینی است و بستگی به خواست مردم دارد و مانند شان امامت ائمه ربطی به آسمان ندارد و به همین خاطر حضرت علی ع هم در نهج البلاغه نمی فرماید که من حاکم شما می باشم چون خدا مرا حاکم شما ساخت بلکه با صداقت می فرماید :اگر خواست شما نبود من امر خلافت و حاکمیت سیاسی را قبول نمی کردم او حتی در مورد خلافت و حاکمیت امام حسن مجتبی ع که یاران نزدیک او اصرار داشتند اورا به این کار منصوب کند تا آخرین لحظات زندگی می فرمود من در مورد حسن به شما توصیه و سخنی ندارم شما هرچه می خواهید در مورد او تصمیم بگیرید  و این نشان می دهد که او به تعیین حاکمیت سیاسی توسط مردم اعتقاد کامل داشت  و به انتصاب حاکم سیاسی بعد از خود اعتقادی نداشت . در مورد اینکه ائمه فرموده باشند که ولایت ما در زمان غیبت به روات حدیث ما یا همان روحانیون دینی می رسد حتی به فرض صحیح بودن  این روایت ( که جای تشکیک بسیار در صحت آن وجود دارد) نهایت این ولایت و فرمانبرداری در حدود مقام معنوی کسانی است که تا حدی مقام معنوی آنها با مقام امامت ائمه نزدیک باشد ، نه بیشتر و همانطور که امام علی حاکمیت سیاسی را حتی به فرزندش امام حسن ع نداد و اورا منصوب نکرد بلکه آن را موکول به خواست مردم و مومنان کرد به هیچ وجه دیگر ائمه نیز این حاکمیت سیاسی را انتصابی نمی دانستند که آن را به غیر معصوم بدهند و آیا عاقلانه است که آنها این حاکمیت سیاسی را به صورت انتصابی به معصوم بعد از خود ندهند و آنرا مشروط به خواست مردم کنند ولی آن را به افراد غیر معصوم در دوران غیبت واگذار کنند ؟ بلکه راه صحیح آن است که ما زمینه ی حاکمیت امام  را در دوران غیبت فراهم کنیم و وقتی  تعداد یاران کافی در این مورد برای یاری و حاکمیت امام  فراهم نمودیم و امنیت جانی امام معصوم را فراهم نمودیم عدالت خداوندی ایجاب می کند که ولی خود را از پس پرده ی غیبت بیرون آورد و یا اورا به ما بشناساند ولو اینکه این معرفی  به صورت آشکار با ندای آسمانی همراه باشد که در روایات مهدویت نیز این امر به تواتر وبه صراحت آمده است . بنابر این ظهور امام عصر با اینکه در تقدیر و مشیت  الهی است ولی در عین حال به خواست مردم و مومنان نیز ارتباط مستقیم دارد چون به فرض عقلی یا امام زمان به دنیا آمده و در غیبت و اختفا است یا به دنیا نیامده اگر به دنیا آمده و در اختفا و غیبت است که علت آن است یاران کافی و حقیقی که اورا به درستی بشناسند و  با نیرو و توان مالی و قدرت نظامی حاکمیت اورا تثبیت کنند وجود ندارد و در صورت ظهور و قیام و نداشتن یاران کافی به سرنوشت امتم حسین ع دچار می شود و یا فرض دوم این است که هنوز به دنیا نیامده که باز هم تا تعداد یاران حقیقی وجود ندارد که امکانات مالی و سیاسی و نظامی حاکمیت اورا فراهم کنند باز به دنیا آمدن وی و ظهور او بیهوده وبی فایده است و خدا کار بیهوده نمی کند و اورا فعلا به این  دنیا نمی آورد.