نهضت سید حسنی در گیلان

این صفحه برای رساندن پیام های امام زمان عج به واسطه و نیابت سیدحسنی موعود در گیلان ایجاد شده است

این صفحه برای رساندن پیام های امام زمان عج به واسطه و نیابت سیدحسنی موعود در گیلان ایجاد شده است

طبقه بندی موضوعی

۱۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سیاسی» ثبت شده است

در دوران ریاست جمهوری خاتمی مواضع هاشمی رفسنجانی در برخی امور مثل روابط با آمریکا و شیوه ی رهبری  تا حدزیادی تغییر کرد . البته تغییر سیاست هاشمی در قبال رابطه با آمریکا ریشه در سال‌های جنگ دارد که  ریاست جمهوری آمریکا یعنی روناد ریگان تلاش کرد به نوعی روابط خود با حاکمیت اخوندها را بهبود ببخشد و حسن نیت خود را نشان دهد چون  پس از پیروزی انقلاب و قضیه ی گروگانگیری  که آن هم در خارج از کشور توسط دجال طراحی شد و در داخل توسط نفوذی های دجال در انقلاب اجرا گردید تا روابط ایران و آمریکا را تیره و قطع کند  دیگر روابط آشکاری بین این دو کشور وجود نداشت هر چند از پشت پرده با هم تعاملات و زدو بندها را کم و بیش بی خبر از ملت داشتند. به هر حال ریگان تصمیم گرفت این روابط را به صورت پنهانی  با حاکمیت ایران شروع کند  که البته این سیاست ریگان باید گفت مخالف خواست و سیاست دجال در خاورمیانه بود و بعدا تبعاتی برای خود ریگان نیز داشت که بعدا اشاره خواهیم کرد.به هر حال ریگان هیاتی به سرپرستی شخصی به نام مک فارلین به صورت پنهانی به ایران فرستاد و و این  هیات با هاشمی رفسنجانی که رئیس جمهور بود و تعدادی از مقامات کشور به صورت پنهانی دیدار کرد و حتی هدیه های خصوصی  نیز برای آنها آورد و به گفته ی هاشمی رفسنجانی که بعدها فاش کرد  از طرف ریگان که البته اعتقادات مسیحی نیز داشت به دولتمردان و رهبران ایرانی  تذکر داد ه شده بود    ما و شما پیرو ادیان ابراهیمی هستیم و بهتر است روابط مسالمت آمیزی با هم داشته باشیم . ظاهرا این سفر به رهبر انقلاب نیز خبر داده شد و حاکمیت نیز تصمیم گرفت روابط خود را با آمریکاکم کم و به صورت پنهانی  بهبود ببخشد. و شروع کند ولی در این بین دجال نیز با سرویس های جاسوسی خویش بیدار بود و این تحولات را رصد می کرد ازین جهت تصمیم گرفت که از این روند یعنی  روابط مسالمت آمیز ایران با آمریکا جلوگیری کند. چون روابط مسالمت آمیز ایران و آمریکا در آن مقطع زمانی به هیچ وجه به صلاح دجال جهانی نبود . چون دجال جهانی از مدتها پیش حوادث و اتفاقات سیاسی را به گونه ای پیش برده بود که در در خاورمیانه همواره دو قطب مخالف حاکمیت های وابسته به شرق و غرب در مقابل هم قرار بگیرند تا همواره از تقابل آنها  بحران منطقه ای  ایجاد  شود و این منطقه َضعیف و عقب مانده  باقی بماند چون گفتیم سیاست  دجال در این  چند دهه عقب ماندگی در این منطقه می باشد . بنابر این طبق نقشه و توطئه ها چنان حوادث سیاسی چون استقرار حاکمیت سعودی و انقلاب ایران و تحولات سیاسی عراق را به گونه ای بوجود آورده بود که درست نصف این  کشورهای خاورمیانه تحت سیطره و نفوذ سرویس های جاسوسی شرق چون شوروی سابق  و البته انگلیس   با هم  قرار بگیرند و نصف دیگر آنها تحت سیطره و نفوذ سرویس های جاسوسی غرب و به خصوص آمریکا قرار بگیرند و مثلا عربستان و مصر و ترکیه و کشورهای حاشیه ی خلیج فارس چون امارات و ...تحت نفود سرویس های جاسوسی آمریکا باشند و ایران بعد از انقلاب و سوریه و عراق در زمان صدام و افعانستان تحت نفود سرویس های جاسوسی انگلیس و روسیه با هم قرار بگیرند و همواره این سرویس های جاسوسی تلاش کنند از طریق نفوذ در این حاکمیتها این کشورها را درگیر جنگ و اختلافات و بحران‌های منطقه ای سازند تا دجال به اهداف خود برای عقب ماندگی   این کشورها دست پیدا کند. ریگان رئیس جمهور آمریکا چون سیاستمداری کارکشته بود از این امر مسلما خبر داشت و می خواست در دوران خود با ایجاد روابط مسالمت آمیز دوباره با ایران این کشور را که بعد از انقلاب از اقمار و متحدان آمریکا خارج شده بود و بیشتر تحت نفوذ روسیه و انگلیس بود از چنگ آنها خارج کند و دوباره جزو اقمار آمریکا کند. و ازین جهت این روابط پنهانی را سعی داشت با ایران دوباره شروع کند . ولی همانطور  که گفتیم این سیاست ریگان درست مخالف سیاست  خاورمیانه ای  دجال جهانی بود که می خواست تقابل منطقه ای حفظ شود . بنابراین از طریق مزدوران خود در لبنان این روابط پنهانی آمریکا و ایران را به شخصی روحانی حکومتی  به نام هاشمی  که از نزدیکان آیت الله منتظری و ظاهرا  داماد ایشان هم بود  در ایران خبر داد و او نیز این خبر را بین مردم پخش کرد چیزی که خواست حاکمیت اصلا  نبود چون تا آن زمان حاکمیت همیشه آمریکا را دشمن و شیطان بزرگ  به مردم معرفی می کرد و حال اگر مردم بفهمند او بصورت پنهان در حال ایجاد رابطه با این شیطان بزرگ است آبرو و اعتبار نظام بین مردم می رود و حاکمیت در چشم مردم بی اعتبار و فریبکار جلوه داده می شود و ازین جهت خود حاکمیت ترجیح داد پیش دستی کند و جواب رد به مقامات آمریکایی بدهد و و روابط با آمریکا   دوباره قطع و  تیره گردد . و البته  هاشمی  را نیز بعدا به بهانه ای دیگر اعدام کنند و از این نقطه ضعف بر علیه آیت الله منتظری سو استفاده برای برکناری او  کنند.

به هر حال رونالد ریگان رئیس جمهور آمریکا بعدها تبعات این هماهنگی نکردن  با سیاست  خاورمیانه ای دجال را چشید و حاکمیت  دجال مانع اجرای برنامه ها و سیاست‌های داخلی او شد که قصد انجام آنها را داشت و ناکام ماند. و اما هاشمی رفسنجانی از آن زمان به بعد در قبال روابط با آمریکا تغییر موضع داد و از مقامات دیگر کشور از جمله رهبر خواست در روابط با آمریکا تجدید نظر کند و روابط نزدیک را با آمریکا شروع کند و حتی در نماز جمعه  برای مردم این قضیه را مطرح کند که پیامبر اسلام نیز  در  مقطعی از مقابله ی خود با مشرکان مکه در صلح حدیبیه صلاح دید با مشرکان مکه صلح کند واین صلح بعدها برکات زیادی برای اسلام داشت و باعث فتح مکه شد پس ما نیز باید در روابط خود با کشورهای متخاصم تجدید نظر کنیم .ولی این خواست هاشمی نه مورد تایید رهبر و دیگر ارکان و شخصیت های حاکمیت بود نه مورد رضایت دجال جهانی به آن دلیلی که در مورد  ریگان بیان کردیم چون روابط مسالمت آمیز و نزدیک با آمریکا بر خلاف سیاست تقابل منطقه ای خاورمیانه ا ی دجال بود و بنابراین ازآن به بعد  هاشمی هم مغضوب دجال جهانی شد و هم مورد بی مهری رهبر و دیگر  اهرم های قدرت در کشور نظیر وزارت اطلاعات و سپاه قرار گرفت و فسادهای مالی خانواده و فرزندانش که البته هم وجود داشت به رخش کشیده شد و البته به اطلاع مردم هم رسید  و کم‌کم هاشمی از یک شخص مقبول و کسی که مشهور به سردار سازندگی شده بود یک شخص منحرف  از منویات رهبری و آرمان‌های نظام به مردم معرفی گردید . هاشمی نیزالیته برای دفاع از حیثیت و اعتبار خود دست به کار شد و با نفوذی که در کشور حتی خارج از کشور داشت و باند بزرگی از طرفداران ثروتمند  خود که در زمان اعتبار خود درست کرده بود به صورت مخفی و موذیانه تشکیلات مخالفی را بر علیه خامنه ای و بیت رهبری درست کرده بود و در فرصت های مناسب اقداماتی مخفی را بر علیه رهبر انجام می داد از جمله با نفوذی که در خبرگان رهبری داشت تلاش کرد جلسه ای تشکیل دهد و رای عدم کفایت  خامنه ای را برای رهبری از شورا بگیرد ولی موفق نشد و مدتی نیز پیشنهاد داد که رهبری فردی منحل شود و رهبری شورایی جایگزین آن شود که در این امر نیز موفق نبود و به عنوان آخرین حربه مترصد فرصت و بهانه ای بود که یک شورش عمومی را برای برکناری رهبری و فرو ریختن اقتدار وی به پا کند و آن نیز انتخابات ریاست جمهوری بود که در قضیه  شرکت میر حسین موسوی از مخالفان قدیمی رهبر و مهدی کروبی در انتخابات و تقلبات گسترده ای که در این انتخابات صورت گرفت و انتخاب شخص مورد رضایت رهبر یعنی احمدی نزاد این بهانه را به طرفداران هاشمی رفسنجانی دهد که بر موج نارضایتی  و اعتراض مردم در نتیجه ی انتخابات سوار شوند و کشور را در آشوب و ناآرامی و بحران گرفتار کنند که البته این اعتراضات به شدت سرکوب شد  چون پیروزی مردم به نفع سیاست دجال نیز نبود و بیشتر معترضان و البته باند رفسنجانی یا فراری شدند و یا کشته و زندانی شدند و به این ترتیب هاشمی از این بهانه و فرصت نیز نتوانست بر علیه رهبر استفاده کند و برخی از فرزندان  وی نیز دستگیر و یا فراری شدند . به هر حال پس از این اتفاقات شوم که تبعات و هزینه های آن را نیز مردم مظلوم باید می دادند هاشمی رفسنجانی همچنان ساکت ننشست و تلاش داشت هم خود در انتخابات  ریاست جمهوری  با وجود سن بالا  شرکت کند و هم  فرزند سید احمد خمینی را به عنوان شخص مورد رضایت  خود  کاندید ریاست جمهوری کند که البته باند رهبری نیز از دسیسه باخبر شد و هر دو را در شورای نگهبان فاقد صلاحیت کاندید شدن دانست در این حال هاشمی دیگر نمی توانست بیشتر از این رازدار نظام باقی بماند و شروع کرد یک سری افشاگری در مورد ارتباط مقامات رده بالای کشور و سپاه از اوایل انقلاب با سرویس های جاسوسی دجال در شوروی سابق و در آخرین سخنرانی عمومی بیان کرد  که شما که همه را رد صلاحیت می کنید بگویید چه کسی به شما صلاحیت و پست داد ؟ چا کسی به شما تریبون نماز جمعه داد؟ چه کسی به دست شما اسلحه داد ؟ اشاره ی رفسنجانی به واسطه بودن خودش بود که با ارتباط با سرویس های جاسوسی شوروی سابق که البته شاخه ای از سرویس های جاسوسی  دجال بودند اسلحه هایی چون کلاشینکف و دیگر سلاحها را  به با مقدار زیاد اوایل انقلاب در اختیار سپاه  از خارح مرزها  قرار داد تا بر رقبای سیاسی خود جون مجاهدین خلق در کشور پیروز شوند و دیگر پست ها چون تریبون نماز جمعه را هم دجال از طریق هاشمی رفسنجانی به امام جمعه ها می داد و الان همان  آخوندهای امام جمعه که عضو شورای نگهبان بودند صلاحیت کاندیدای ریاست جمهوری  اورا  را رد می کردند و همین سپاه ک هاشمی اسلحه های روسی در دهه‌ی ۶۰ در  اختیارشان قرار داده بود باند هاشمی را در اعتراضات  سرکوب و دستگیر می کردند  .

بنابراین هاشمی رفسنجانی این سخنان را دیگر نباید می گفت و برای همین او نیز  چند روز بعد از این سخنرانی در استخر  به طرز مشکوکی سکته و فوت کرد.


یکی از مسائل روز ایران و غرب مسئله ی هسته ای شدن ایران یا به تعبیر  غرب دستیابی ایران به سلاح هسته ای می باشد . ریشه ی دستیابی ایران به فن آوری هسته ای به زمان قبل از انقلاب  ۵۷ بر می گردد که شاه  برای دستیابی ایران به این فن آوری پیشرفته با کشور آلمان قرار دادهایی برای ایجاد نیروگاه‌های هسته ای بست که هدف  بیشتر  تولید برق ازین طریق بود در جریان انقلاب و مدتی بعد از آن بعلت تیره شدن روابط ایران با بلوک غرب که آلمان غربی نیز عضو این بلوک بود ، این روند همکاری مسلما متوقف گردید و بعد  از انقلاب چون حاکمیت تحت نفوذ بلوک شرق یا شوروی قرار گرفت  شوروی سابق و یا روسیه ی فعلی  همکاری با ایران را در زمینه ی ایجاد نیروگاه های هسته ای به خصوص نیروگاه هسته ای بوشهر  شروع کرد . که البته چون پس از فرو پاشی شوروی   روسیه ی فعلی  دچار مشکلات بسیار زیاد  اقتصادی فراوان در تامین بودجه ی کشور بود و وَضع به قدری خراب بود که گورباچف بعدها فاش کرد ما حتی دیگر قادر نبودیم حقوق کارمندان و نیروهای نظامی خود را بدهیم از این جهت سران روسیه تصمیم گرفتند با توجه به نفوذی که سرویس جاسوسی روسیه یعنی ک گ ب در حاکمیت ایران البته با همکاری انگلیس دارد  روابط اقتصادی گسترده البته با هدف منافع یک طرفه فقط برای روسیه  با حاکمیت ایران برقرار کنند و کمبود بودجه و جیب خالی خود را از جیب ملت مظلوم ایران پر کنند و تا می توانند با فرصتی که دولت مردان کودن و بی لیاقت ایران به آنها می دهند  منابع ملی ایران را غارت کنند و موفق هم شدند  و این کار را هم  به بهانه ی کمک کارشناسی به ایران برای انتقال فن آوری  هسته ای و با وعده ی ایجاد نیروگاه هسته ای بوشهر انجام دادند. و به مدت چند دهه بیهوده این پروژه را طولانی کردند و هر دفعه نیز  آن را به بهانه ای  متوقف کردند تا پول و باج بیشتری از ایران بگیرند تا بالاخره توانستند کمبود بودجه ی خود را برای چند سال از جیب مردم ایران تامین کنند و در نهایت نیز  کار خود را  خوب انجام ندهند. روسیه از زمانی که آیت الله خمینی در  اواخر عمر نامه ای الیته  ظاهرا برای دعوت او به اسلام نوشت روابط آشکار خودرا با ایران شروع کرد هرچند روابط مخفی از بعد از انقلاب بود . البته این نامه فقط بهانه ای بود که سران مزدور  و سر سپرده ی  حاکمیت  نظیر رفسنجانی روابط آشکار اقتصادی  را با ارباب خارجی خود شروع کنند. چون این یک ماموریت دیگر رفسنجانی از طرف دجال جهانی بود و باید به انجام می رسید . وگرنه اصلا عقلانی نیست که گورباچف با آن تعصبات مارکسیستی و کمونیستی اصلا زمینه ای برای قبول اسلام داشته باشد و اگر هم به فرض محال این  زمینه را داشت حزب و اطرافیان و وظایف سازمانی حزب کمونیست شوروی این  اجازه را به وی نمی داد  به هر حال با این نامه  روابط اقتصادی آشکار روسیه برای غارت کشور  شروع و دجال نیز از ازین روند بسیار خشنود. چرا که همین غارت ایران توسط خرس قطبی شمال  که چشم طمع به کندوهای  عسل یا نفت ایران و دیگر منابع ایران دوخته بود . باعث می شد ایران که  از کشورهای سرنوشت ساز دوران ظهور است برای سالها همچنان ضعیف و عقب مانده باقی بماند و مسلما این خواست دجال جهانی نیز  بود. به هر حال روسیه در  زمینه ی  سهم مالکیت  ایران از دریای خزر نیز  می دانیم خیانت‌های بسیاری به ایران کرد و باعث شد سهم بسیار کمی از این دریا برای استفاده ی ایران از میان کشورهای همسایه باقی بماند. ولی باید گفت نوکر در هر صورت نوکر است وراهی جز اطاعت ارباب ندارد.  و اما مسئله ی دیگر  دستیابی ایران به سلاح هسته ای است . این مسئله نیز  چنانکه توصیح داده می شود ریشه در توطئه و نقشه ی دجال دارد و اصلا یک تصمیم ملی برای منافع ملی نبوده و نیست.  یعنی اینکه  ایران بعد از جنگ هشت ساله با فکر تولید سلاح هسته ای  افتاد کاملا یک طرح و نقشه ی دجال جهانی برای ایجاد بحرانی دیگر در خاورمیانه بخصوص در ایران و باز ضعیف نگه داشتن این کشور بود. که توسط نفوذی های دجال در کشور طرح گردید .  و بعدا هم لو رفتن آن نیز توسط همین نفوذی ها بود. خب مسلما دجال نیک می دانست که حاکمیت ایران با آن ضعف بنیه از جهت اقتصادی و سیاسی و نظامی و فن آوری در برابر قدرتهای بزرگ اقتصادی و نظامی  به هیج وجه نمی تواند بصورت مستقل صاحب سلام هسته ای  شود چرا که به فرض نیز خود چنین قدرت فن آوری را داشته باشد  . قدرتهای نظامی و هسته ای  دیگر  نظیر آمریکا و متحد او اسرائیل  که منافع بسیاری در منطقه دارد اجازه نمی دهد ایران با وجود دشمنی با آنها به این سلاح دستیابی پیدا کند چون مسلما در  این صورت متحدان  آمریکا چون کشورهای عربی خلیج فارس و اسرائیل را تهدید خواهد کرد .

به خصوص که بارها البته به ظاهر گفته است  خواهان محو اسرائیل می  باشد( هرچند روابط تنگاتنگ پنهانی با اسرائیل در منطقه دارد) به هر  حال وقتی ایران چنین قصدی داشته باشد  و چنین مخالفان و دشمنانی در منطقه و جهان مسلما نتیجه ی چنین سیاستی یعنی تلاش برای دستیابی به سلاح هسته ای چیزی جز بحران منطقه ای به زیان ایران و کشورهای دیگر  منطقه و سود غرب و دجال نخواهد داشت چون با ادامه ی این سیاست ایران، آمریکا و متحدانش اورا تهدید و تحریم خواهند کرد و تحریم‌ها نیز هم به اقتصاد ایران ضربه وارد می کند و آن را ضعیف تر می کند و هم به مردم فشار می آورد  اقتصاد َضعیف باعث عقب ماندگی کشور و ضعیفتر شدن آن می شود که خواسته و سیاست دجال است   بر اثر   این فشارهای اقتصادی  نخبگان علمی کشور نیز به ناچار به غرب مهاجرت می کنند کا به زیان ایران و به نفع غرب است.  والبتا این سیاست  برای دیگر کشورهای منطقه نیز زیان دارد و آمریکا و غرب نیز بیهوده  کشورهای همسایه ی ایران را از قدرت هسته ای و نظامی ایران می ترسانند و سلاح های بیشتری به  آنها می فروشند  و این امر نیز   به زیان کشورهای همسایه است.  در نهایت اگر این سیاست ایران در هسته ای  شدن ادامه پیدا کند . بالاخره در مقطعی بهانه ی لازم  برای هجوم نظامی غرب به ایران فراهم می شود و همان بلایی که بر سر افعانستان و به خصوص عراق آوردند قصد دارند با هجوم نظامی بر  سر ایران نیز  بیاورند و در آن صورت مسلما فاجعه ی اصلی به خصوص برای ملت آغاز می شود و این هجوم سرآغاز جنگهای داخلی و تجزیه ی کشور خواهد بود  . و بالاخره دجال بطور کامل به مقصود  خویش برای تجزیه ی ایران و نابودی این منطقه ی ظهور منجی خواهد رسید. . بنابراین تنها راه جلوگیری از اجرای این نقشه ی دجال در ایران . منجی گرایی و اصلاحات حاکمیت در کشور  می باشد . کشور ایران فعلا با هسته ای شدن حفظ نمی شود و قدرتمند نمی گردد بلکه با یک خیزش  و انقلاب مستقل به رهبری منجی موعود و اصلاح ساختار  دینی سیاسی و اقتصادی  نیرومند و متحد می گردد و خاورمیانه را نیز در مدتی کم با خود متحد می سازد چون آنها نیز  منتظر منجی موعود و حاکمیت او هستند. و حاکمیت جهانی دجال را نابود خواهند کرد. بنابر این بهترین را در این مقطع زمانی برای رهایی از این خطرات شناخت صحیح  منجی در  زمان ما در خاورمیانه بخصوص ایران و به حاکمیت رساندن او و قبول رهبری او می باشد وراهی به جز این  نیست.  به عبارت دیگر مهدی  موعود اکنون در میان ما مردم بصورت شخصی عادی و بسیار  گمنام ولی کاملا آگاه به حقایق دین و مسائل سیاسی روز مسلمانان است و راه حل تمام  این مشکلات نیز فقط در  دست اوست به شرطی که درست شناخته و درک شود و مردم زمینه ی حاکمیت وی را فراهم آورند وگرنه او به تنهایی مانند امام علی ع و دیگر امامان کاری از پیش نخواهد برد . او رهبر و راهنما و تئوریسین نهضت جهانی است ولی نیاز به یاری مؤمنان و عموم مردم دارد وتا شناخته و یاری نشود همچنان مجبور است گمنام و به حالت منتظر و احتمالا بسیار متاسف از وضعیت نابه سامان موجود جهان اسلام باقی بماند.  وظیفه ی تمام نخبگان علمی فرهنگی جهان اسلام است که وی را به درستی بشناسند و او را نیز به درستی به مردم معرفی کنند .  سلام بر کسی که پیرو هدایت شود.

قبلا بیان کردیم حاکمیت شیطانی دجال یا کمیته ی ۳۰۰ برنامه ها و نقشه های خودرا در دنیا و به خصوص خاورمیانه براساس روایات آخر زمانی و مهدویت طراحی و اجرا می کند و همه ی هدف او این است که مانع ایجاد شرایطی در این منطقه ی خاورمیانه یعنی ایران ، افعانستان، یمن ، عراق و سوریه شود که  باعث طهور و قیام منجی و ایجاد امپراتوری اسلامی و وحدت جهان اسلام شود چون ظهور مهدی موعود مساوی است با نابودی سلطه ی دجال بر جهان و ازین جهت باید همیشه در این منطقه ی حساس خاورمیانه بحران سیاسی و نظامی و جنگ و کشتار و فلاکت و بدبختی باشد که زمینه ی ایجاد یک حاکمیت قدرتمند با رهبری واحد و قدرتمند چون مهدی موعود فراهم نشود. دجال مسلما قبل از انقلاب از نیت انقلابیون و شیعیان در ایران و عراق کاملا باخبر بود و می دانست که اینها می خواهند با قیام بر علیه شاه  که در اوایل کار کاملا دست نشانده و مزدور دجال بود اورا سرنگون سازند و زمینه را برای حاکمیت مهدی عج فراهم آورند و عملا نیز در شعارهای خود همین را با صراحت می گفتند  بنابراین دجال نیز  تصمیم گرفت با توطئه و نقشه و نفوذ در میان انقلابیون درس خوبی به آنها بدهد و چنان از آنها بعد از انقلاب انتقام بگیرد که دیگر کشوری در خاورمیانه ازین فکرها در ذهن مردمش خطور نکند. که بخواهد زمینه ی انقلاب مهدی عج دشمن اصلی دجال را فراهم کند. بعد از نفوذ در انقلاب ایران نقشه ی بعدی دجال ایجاد بحرانی جدیدتر در  خاورمیانه برای تصعیف هر چه بیشتر و نابودی دو کشور عمده ی شیعه نشین ایران و عراق بود . دجال خوب می دانست که بیشترین تعداد شیعیان و منتظران آتشین مهدی موعود عج  در این دو کشور می  باشند و هیچ بعید نیست بخاطر اعتقادات مشترک ؛این دو کشور به جهات سیاسی با هم کاملا متحد شوند و زمینه ی اتحاد دنیای اسلام و ظهور  مهدی را فراهم آورند از طرفی می دید که این دو کشور دارای قشر جوان بسیار باایمان و پرشور و شجاعی نیز می باشند  که در انقلاب ثابت کردند برای اهداف و آرمان‌های مقدس اسلامی حاضرند جان و مال خویش را نیز به راحتی فدا کنند بنابراین اگر این سرمایه و نیروی جوان انقلابی و شجاع و معتقد باقی بمانند و مهدی نیز ظهور کند کار دجال تمام است چون این جوانان با ایمان با رهبری واقعی چون مهدی موعود   عج قادرخواهند بود در مدت کم حاکمیت دجال را در خاورمیانه و دنیا نابود کنند و حتی فاتح جهان شوند . این بود که دجال بعد از نفوذ در انقلاب ایران و کنترل آن توسط مزدوران داخلی خود به فکر این افتاد که با یک درگیری نظامی تمام عیار بیهوده بین این دوکشور تمام نیروی انسانی جوان و پرشور و انقلابی این دو کشور  را نابود سازد تا دیگر  بالقوه خطری برای حاکمیت دجال در خاورمیانه باقی نماند. . چون مسلم است در هنگام بروز جنگ فقط جوانان بسیار شجاع و افراد  جسور و فداکار حتی در گروه‌های سنی  دیگر به جبهه ی جنگ رو می آورند و افراد ترسو و بی ایمان و چسبیده به مال و منال دنیا و محتاط هیچگاه جان خودرا به خطر نمی اندازند بنابراین  بهترین راه دفع خطر این جوانان بی باک و انقلابی و معتقد به ظهور مهدی موعود همین  جنگ و درگیری نظامی ساختگی و  بیهوده و در عین حال گسترده و طولانی می باشد. و چون حاکمیت دجال در حاکمیت عراق نفوذ کامل داشت  و این حاکمیت  در حقیقت دست نشانده و مزدور او بود خیلی راحت این کشور و سران آن را تحریک کرد تا جنگ را با ایران شروع کنند و اما حاکمیت ایران بعد از انقلاب و درست سه سال در  اوایل آن  هنوز دست نمایندگان واقعی مردم بود و مزدوران دجال هنوز نتوانستند کنترل قدرت را از دست مردم بگیرند . انتخابات ریاست جمهوری سالم و آزاد  و بدون تقلب برگزار شد و مردم اولین رئیس جمهور قانونی خود را با نام سید ابوالحسن بنی صدر  انتخاب کردند . بنی صدر فردی بسیار روشنفکر و تحصیل کرده و بسیار نیز  متعهد و با ایمان و دارای اعتقادت مذهبی بود و پدرش  نیز از روحانیون برجسته بود . این شخص دارای افکار مدرن و برداشت مدرن از قوانین اسلامی در دنیای امروز همچون مرحوم دکتر علی شریعتی بود و خود او نیز از دوستان صمیمی دکتر شریعتی و هم فکر او بود و دارای سابقه ی همکاری با دکتر محمد مصدق نیز بود. و این امر نشان می داد مردم انقلابی ایران دید سیاسی روشنی داشتند و شخص بسیار مناسبی را انتخاب کرده بودند  و او نماینده ی واقعی  ملت مسلمان و انقلابی ایران بود . عوامل دجال نتوانستند در او نفوذی داشته باشند و برخلاف شایعات بسیاری که در کشور بر علیه او منتشر می کردند و می خواستند آورا خائن به مردم نشان دهند و اورا ترور شخصیت کنند او فردی کاملا مستقل و متعهد بود  .

او بار ها در افشاگری های خویش بعد از کودتا و برکناری  گفته  بود که عوامل دجال از شرق و غرب بارها در اوایل ریاست جمهوری به پیش من آمدند و از من خواستند اگر با آنها همکاری کنم و منافع آنها را در ایران  تامین کنم به من در ادامه ی  کار و بر سر قدرت ماندن کمک می کنند و گرنه به سراغ انقلابیون دیگر می روند و آنها را به جای من به قدرت می رسانند و چون من با تندی  جواب رد و عدم همکاری به آنها می  دادم به سراغ رقبای دیگر سیاسی من رفتند و آنها نیز چون پیشنهاد دجال را پذیرفتند و حتی حاضر بودند بخاطر دجال رهبر انقلاب را نیز بکشند. دجال نیز  در به قدرت رسیدن به آنها کمک کرد و بر  علیه من کودتا کردند و دجال به همین ها کمک کرد که بعد از سالیان طولانی هنوز بر سرقدرت باقی بمانند.  این بود که حاکمیت دجال شدیدا از وی ناراضی و خشمگین بود و با عوامل خود در صدد برکناری او از قدرت بود . در آوایل ریاست جمهوری وی بود که صدام قصد داشت به ایران حمله کند بنی صدر می گوید ما پیس بینی این اتفاق را می کردیم درست قبل از شروع جنگ به صدام نامه ای نوشتم و اورا از این کار باز داشتم و به او نوشتم که جنگ بیهوده بین دو  کشور همسایه و مسلمان حماقت است آیا تو می خواهی مردم دنیا به تماشای حماقت ما بنشینند.  بنی صدر جون آدمی روشنفکر بود و سواد سیاسی داشت می دانست که این جنگ توطئه ی دجال یا به اصطلاح آن روز استعمار است و می خواست صدام را ازاین امر باخبر کند و جلو فاجعه را بگیرد ولی به هر حال عوامل نفوذی دجال در عراق نیرومند بودند و توانستند صدام را قانع کنند به ایران حمله کند . بعد از حمله رئیس جمهور متعهد و روشنفکر برای مقابله با ارتش مجهز و آماده ی عراق مشکل فراوان داشت چون بعد از انقلاب تنها نیروی مدافع کشور ارتش بود و سپاهی هنوز وجود نداشت و درست شکل نگرفته بود و این  ارتش نیز که انقلابیون از سر ناآگاهی اکثر فرماندهان ارشد آن راا عدام کرده بودند و بسیار از هم پاشیده و ضعیف بود با این حال بنی صدر که در آن زمان فرمانده ی کل قوا نیز  بود این ارتش را با تلاش شبانه روزی سامان موقت داد و با فداکاری بسیار نیروهای جان برکف و فداکار ارتشی با حداقل امکانات به مقابله با ارتش مجهز بعثی عراق پرداخت و چنان نیز جانانه در برآبر  دشمن متجاوز ایستادگی کرد که حماسه هایی کم نظیر در تاریخ این کشور رقم زدند بطوریکه برخی فرماندهان ارتش و خلبانان غبور و شجاع در شبانه روز حتی فرصت خواب و استراحت نداشتند تا توانستند بالاخره با فداکاری تمام ارتش عراق را متوقف کنند و ابادان را از حصر خارج کنند و چنان ارتش عراق را ضربه بزنند و متوقف کنند که صدام در حمله به ایران دچار تردید و پشیمانی شد . در این  حال بنی صدر برای اینکه از تلفات بیشتر و ادامه ی جنگ بیهوده و خانمانسوز جلوگیری کند دوباره از فرصت استفاده می کند و نامه نگاری با صدام را برای توقف جنگ شروع می کند و هنوز چند ماه از شروع جنگ نگذشته صدام را قانع  می کند که صلح را بپذیرد.  در این حال به گفته ی بنی صدر تمام تلفات ایران از کشته و زخمی در جنگ حدود ۵۰۰۰ نفر بیشتر نبود و صدام بدون هیچ پیش شرطی صلح را پذیرفت و پادشاهی عربستان نیز واسطه شد و ضمانت کرد که تمام خسارات و غرامت جنگ را به ایران بدهد. بنی صدر  با رهبر دیدار کرد و پیشنهاد  صلح را با عراق  مطرح کرد و رهبر نیز در هر صورت موافقت کرد. در این حال عوامل دجال در کشور به دستور او بیکار ننشستند و به گفته ی بنی صدر دو اتوبوس آدم افراطی از  انقلابیون جمه کردند و به جماران بردند و رهبر را از قبول صلح با عراق منصرف کردند و جنگ ادامه پیدا کرد . بنی صدر با تاسف افشاگری می کند که در یکی از جلسات مخفی این افراطیون   و عوامل دجال  من شخصی داشتم که برایم خبر می آورد که چه می کنند . او برای من خبر  آورد که آیت الله بهشتی که ریاست جلسه را بر عهده داشت می گفت ما باید هر طور شده از صلح و توقف جنگ  توسط بنی صدر جلوگیری کنیم چون اگر بنی صدر موفق شود با عراق صلح کند قدرت او در  کشور زیادتر می شود و ما دیگر در دستگاه قدرت جایی نداریم و او لوله ی تانکها را از جبهه های جنگ در مرکز کشور به سوی ما نشانه می گیرد . به هر  حال این باند یعنی رفسنجانی و بهشتی و ری شهری و محسن رضایی و دیگران که هنوز بعد از بیش از ۴۰ سال برخی از آنها  با عنایات و کمک دجال جهانی در قدرت  باقی هستند  همان زمان توانستند رهبر را فریب دهند و او را قانع کنند که بنی صدر را از ریاست جمهوری برخلاف نظر و رای مردم برکنار کند و همین باند به دستور دجال در مجلس شورای اسلامی  رای عدم کفایت ریاست جمهوری را از مجلس بر علیه  او گرفتند و اورا با کودتای سیاسی آشکاری به کنار زدند و از کشور فراری دادند.

و جنگ ایران و عراق با دستور دجال برای نابودی  کردن منابع انسانی و اقتصادی دو کشور مسلمان و شبعه و منتظر مهدی ۸ سال دیگر طول کشید و حقیقتا  نیز دجال در   این جنگ به مقصود خود در نابودی جوانان باایمان  منتطر مهدی رسید. و دجال جنگ را نیز با عوامل نفوذی خود در  دو کشور چنان مدیریت کرد که نه ایران پیروز شود و نه عراق یعنی گاهی که ایران پیشروی می کرد به عراق سلاح و کمک می رساند و گاهی که عراق پیش می آمد به ایران تجهیزات و سلاح می رساند تا موازنه حفظ شود و فقط جنگ بیخودی  ادامه پیدا کند . در اوایل جنگ عراق خرمشهر را اشغال کرد و بعد ایران خرمشهر از او بازپس گرفت و صدام به ناچار برای جندمین  بار تقاضای صلح کرد و آخوندهای  وابسته به دجال صلح را قبول نکردند و بعد ایران شهر فاو را گرفت  و تا نزدبک بصره پیش رفت در این  حال  دجال سلاحهای   پیشرفته به عراق برای توقف ایران فروخت و حتی عراق را مجهز به تسلیحات شیمیایی کرد تا تلفات ایران در جنگ بیشتر شود بعدا که ایران در جنگ سلاح و تجهیزات کم آورد خیلی جالب است که دجال ازطریق  اسراییل سلاح و تجهیزات به ایران رساند  البته بصورت پنهانی که مردم ایران باخبر نشوند در اواخر جنگ نیز که  عراق کمی قدرتمندتر شد و فاو را از ایران پس گرفت و در مرزهای ایران پیشروی کرد و تا نزدیکی اهواز هم  رسید در این حال ایران ناچار شد قرارداد صلح را بپذیرد ولی نیروهای عراقی همچنان بدون محابا می امدند و در اینجا دجال از طریق نیروهای آمریکایی که در خلیح فارس برای نظارت بر جنگ ایران و عراق  و مدیریت  آن حاضر شده بودند .   به صدام و نیروهای عراقی  اشاره کردند که بیش از این در خاک ایران جلو نیایند و صلح را بپذیرند و جالب است پیشنهاد قبول صلح را رفسنجانی یکی از عوامل اصلی پیشبرد نقشه های جهانی دجال در ایران به رهبر ایران داد همان هاشمی رفسنجانی که در زمان ریاست جمهوری بنی صدر در اوایل جنگ از مخالفین سر سخت صلح ایران و عراق بود و یکی از کسانی بود که رهبر را آن زمان از قبول صلح منصرف کرد و ازین جهت قبول این امر یعنی صلحی که هشت سال می می توانست زودتر باشد برای رهبری که از کار خود نادم و پشیمان بود بسیار سخت بود و مانند    نوشیدن جام زهر بود و به همین جهت هم با صراحت گفت قبول صلح د  این زمان برای من مثل نوشیدن جام زهر می باشد. رفسنجانی در طول این جنگ بیهوده و خانمانسوز خیانت های دیگری نیز  انجام داد که نشان می دهد که وی به راستی  مامور نابودی جوانان شیعه ی ایرانی در جنگ از طرف دجال بود از جمله در عملیات کربلای چهار یا پنج بود که عملیات  لو  رفت و نیروهای عراقی قبل از عملیات باخبر شدند ولی با این که رفسنجانی از لو رفتن عملیات کاملا باخبر شد با این حال دستور انجام عملیات را صادر کرد و باعث شد که عملیات با تلفات فاجعه باری از نیروهای ایرانی و فرزندان این مرز و بوم شکست بخورد . و خیانت های  دیگری که گذشت زمان آنها را برای مردم فاش  خواهد کرد . آنها در بیان آمار تلفات جنگ نیز مثل امور دیگر وقیحانه به مردم دروع گفتند و بیان کردند کا تمام تلفات جنگ ایران از کشته و زخمی ۵۰۰ هزار نفر بود در حالی که آمار واقعی تلفات ایران از جنگ که هیچگاه اعلام نگردید و فقط امثال رفسنجانی و چند نفر دیگر  ازآن خبر داشتند سه میلیون و هشتصد هزار نفر بود که آمار وحشتناکی می باشد. بعد از تمام شدن جنگ و نابودی و به خاک سیاه نشستن دو ملت مسلمان و شیعه بنی صدر اولین  رئیس جمهور  واقعی و مردمی ایران بعد از انقلاب افشاگری کرد . که زمانی که سالها بعد از جنگ ایران و عراق وزارت دفاع انگلیس را در دادگاهی بخاطر برخی جرم‌ها محاکمه می کردند در مورد جنگ ایران و عراق از وی توضیح خواستند و وی با وقاحت تمام گفت : جنگ ایران و عراق در راستای منافع  دولت بریتانیا در خاورمیانه بود و ما زمینه ی ایجاد و ادامه ی آن را فراهم آوردیم  .   وقاحت را نگاه کنید یعنی همانطور که گفتیم   دجال با عوامل داخلی خود در عراق این جنگ را شروع کرد و با مزدوران خود در در ایران که یک نفر ازآنها رفسنجانی و باند او بود این جنگ را ادامه  داد و بازنده ی اصلی در این جنگ دو ملت مظلوم و مسلمان ایران و عراق بودند..   سیعلموا الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون ....به زودی  ظالمان خواهند دید چه بر سر آنها خواهد آمد....

قبلا بیان کردیم که چگونه حاکمیت دجال با توطئه و نقشه بر  علیه  مرحوم دکتر محمد مصدق کودتا کرد و دوباره دست نشانده ی خود یعنی محمد رضا شاه  پهلوی را بر اریکه ی قدرت نشاند شاه جوان نیز به پاس قدردانی از اربابان خارجی خود یعنی دجالان غربی از اوایل کار اوامر و سیاست‌های آنها را در ایران و خاورمیانه اجرا می کرد اما این روند در  میانسالی شاه تغییر کرد و شاه دیگر مخصوصا در دهه ی آخر عمر خویش نوکر چشم و گوش بسته و مطیعی برای دجال نبود و تغییر سیاست داد و سیاست‌هایی در پیش گرفت که مستقل بودند و نه تنها با سیاست‌های دجال همخوانی نداشتند بلکه بااین سیاستها کاملا در تضاد کامل بودند. مثلا در داخل مامور بود فقط فرهنگ مبتذل غربی را در ایران ترویج کند ولی او به ترویج فرهنگ ایرانی نیز که البته از فرهنگ اسلامی جدایی ناپذیر بود پ رداخت هر چند به فرهنگ و تمدن پیش از اسلام بیشتر اهمیت می داد و قصد داشت  تمدن و امپراتوری ایران پیش از اسلام را به نوعی تجدید کند و حتی روابط بسیار  گسترده و عمیقی با جمهوری های شوروی سابق که فارسی زبان بودند و قبلا جزو قلمرو ایران بودند نظیر ترکمنستان و تاجکستان و آذربایجان  برقرار کرد تا به نوعی اتحاد فرهنگی و اقتصادی و بعد ها   سیاسی با آنها برسد و البته این سیاست شاه  با سیاست حاکمیت جهانی دجال که قصد داشت منطقه ی خاورمیانه را تجزیه و ضعیفتر کند سازگاری نداشت . و البته شوروی سابق نیز ازین  سیاست شاه خشنود نبود.شاه همچنین روابط بسیار نزدیک و گسترده و صمیمی با کشورهای همسایه و مسلمان عربی برقرار کرد در اوایل که با ملکه فوزیه دختر شاه مصر ازدواج کرد که به نوعی یک ازدواج سیاسی به توصیه ی پدر بود تا با کشورهای عربی روابط را بهتر کند در دهه‌ی آخرعمر شاه این روابط  را با این کشورها بخصوص عراق و عربستان بیشتر کرد و حتی اصرار داشت دخترش با شاهزاده ی عراقی ازدواج کند که البته دختر نپذیرفت و خودش نیز به سفر حج رفت و استقبال چشم گیری از طرف مردم عربستان  و شاهزادگان سعودی از او شد. همچنین روابط فرهنگی و هنری را با این کشورها مثلا در زمینه موسیقی و سینما بیشتر کرد و خوانندگان ایرانی در این کشورها کنسرت بر گزار می کردند و گاه به زبان عربی آواز می خواندند.  و با این سیاست علاوه بر اینکه قصد احیای امپراتوری  پیش از  اسلام را داشت بلکه  قصد ایجاد یک اتحاد هم با کشورهای اسلامی و عربی خاورمیانه نیز  داشت که دیگر این امر به هیچ وجه قابل تحمل برای حاکمیت دجال نبود . چون اتحاد  اسلامی در خاورمیانه نیز درست  مخالف سیاست اختلاف افکنی  دجال در خاورمیانه بود  که قصد داشت کشورهای این منطقه را تجزیه کند  و انها را هم مرتبا درگیر جنگ کند تا کاملا ضعیف شوند و   زمینه برای ایجاد یک حاکمیت مقتدر و قیام منجی موعود فراهم نشود تا بعدا حیات و حاکمیت دجال را در تمام دنیا تهدید کند و از   بین ببرد.  در داخل نیز  سیاست‌های شاه در دو دهه‌ی آخر سلطنت او اصلا مورد رضایت حاکمیت دجال و اربابان غربی نبود چرا که شاه بخاطر  عرق ملی که داشت به تولید داخلی اهمیت بسیار می  داد و کارخانجات و صنایع مادر بسیاری را مثل تولید فولاد و یا شرکت ایران خودرو و یا شرکت های کشت و صنعت  در ایران ایجاد کرد تا کشور تا حدی از وابستگی به تولیدات و واردات کالاهای خارجی بی نیاز شود  و مسلما این سیاست او نیز در  تولید داخلی با سیاست دجال که خواستار عقب نگه داشتن کشورهای خاورمیانه و تضعیف آنها و وابسته بودن آنها به غرب بود سازگاری نداشت.  تصور کنید اگر ایران به شکوفایی صنعتی و افرایش تولیدات صنعتی می رسید  اولین زیان آن برای غرب  آن بود  که تولید و صادرات  نفت خام ارزان قیمت  ایران به غرب متوقف می شد و تولیدات محصولات نفتی در داخل صورت می گرفت . زیان دوم آن بود بود که با افزایش تولیدات صنعتی در  ایران بازارهای مصرف زیادی برای این تولیدات  محصولات ایرانی در کشورهای همسایه ی خاورمیانه  وجود داشت و عملا ایران این بازارهای مصرف را بخاطر نزدیکی به این کشورها از کشورهای  غربی می گرفت و این سیاست نیز با   سیاست دجال غرب سازگاری نداشت.  علاوه بر آنکه شاه در  زمینه ی سیاست خارجی و منطقه ای عملا سیاست صلح و دوستی با کشورهای همسایه را در پیش گرفته بود  و با انور  سادات رئیس‌جمهور  مصر که اونیز سیاست صلح در خاورمیانه را در پیش گرفته بود  روابط بسیار نزدیک و صمیمی داشت که بعدها دیدیم دجال برای انتقام از این سیاست انور سادات در خاورمیانه چه انتقام سختی از او گرفت و اورا ترور و حذف کرد..

و اما در  دهه‌ی آخر سلطنت ،  شاه در زمینه ی نفتی علاوه بر مشارکت در تاسیس سازمان کشورهای تولید کننده ی نفت یا اوپک برای کنترل قیمت نفت  ، قصد داشت که قیمت فروش نفت را نیز بسیار بالاتر ببرد چون معتقد بود که کشورهای صنعتی روز به روز قیمت کالاها ی صادراتی خودرا به ما افزایش می دهند ولی قیمت نفت بسیار پایین باقی مانده و این عادلانه نیست و به نوعی کشورهای صنعتی در حال غارت ما هستند . و تهدید کرد که تا تا چهار سال آینده( که البته دقیقا می شد سال ۱۳۵۷)  اگر قیمت نفت افرایش پیدا نکند دیگر قراردادهای نفتی با کشورهای صنعتی غرب تمدید نخواهد شد و شاه با  این تهدید و سیاست در حقیقت گور خود را کند چون حاکمیت دجال که غرب یکی از اهرمهایش بود به هیج وجه این اجازه ی تک روی را به شاه نمی داد . بهمین خاطر شاه در اواخر سلطنت خود بعد از اتخاذ این سیاست به آمریکا دعوت شد و پیام هشدار حاکمیت دجال از طریق کارتر رئیس جمهور وقت آمریکا  برای هشدار به شاه برای دست برداشتن از این سیاست ابلاغ شد ولی شاه چون احساس می کرد پایه های قدرتش در داخل محکم است تن به خواست سیاست‌های دجال نداد و حتی کارتر به قدری از سرکشی و نپذیرفتن خواست دجال توسط شاه ایران عصبانی شد که در جایی اورا شاهی خیره سر نامید .  در داخل کشور نیز انگلیسی ها با خبرنگاران سمت و لوس  و حرفه ای خود با  شاه بارها مصاحبه می کردند و از او سوال می کردند که چرا قصد دارد نفت را  بی خودی گران کند  آیا به فکر منافع انگلیس نباید باشد؟ و شاه هم  با منطق و زیرکی خاص خود جواب آنها را می داد  که ما هم باید  به فکر منافع کشور خودمان  باشیم  و شما دارید به ما زور می گویید.به هر حال بعد از  این سیاستها حاکمیت دجال نقشه ها و توطئه های خودرا برای سقوط شاه توسط سرویس های جاسوسی خود چون سیا و ام ای سیکس و موساد طراحی و بعدا در مدت کمی اجرا کرد. و اما پرسش اینجاست که چرا شاه بخصوص در دهه‌ی آخر عمر  سلطنت خود سیاستهای خودرا تغییر داد و مخالف سیاست‌های حاکمیت دجال در خاورمیانه عمل کرد،؟ در پاسخ باید این علت‌ها را بیان کرد۱_ شاه در اواخر سلطنت خود اولا آن خامی و کم تجربگی دوران جوانی را نداشت و انسانی کاملا باتجربه از نظر سیاسی ودرک شرایط سیاسی منطقه و سیاست جهانی دجال بود. و همچنین احساس می کرد  در این سه دهه‌ی گذشته با ایجاد ارتش منظم و مجهز و سیستم اطلاعاتی امنیتی ساواک که در کشور ایجاد کرده بود و نفوذ منطقه ای خود دیگر پایه های سلطنت او چنان محکم است کا هیچ نیروی داخلی و خارجی قادر نیست پایه های سلطنت و حاکمیت اورا بلرزاند.  این بود که سعی کرد سیاستی مستقل از سیاست های جهانی دجال در پیش گیرد که مطابق با منافع ملی مورد نظر خود و نیز تقویت حاکمیت خودش باشد در  حالی که نمی دانست افراد نفوذی سرویس های جاسوسی دجال قبلا در میان فرماندهان بلند پایه ی ارتش و سازمان اطلاعات و امنیت کشور یا همان ساواک و حتی در دربار  او نفوذ کرده اند و  در زمان  مقرر به زیان حاکمیت شاه گوش به فرمان دجال و اربابان خارجی خود هستند. ۲_  علت دوم تغییر سیاست‌های شاه  در برابر دجال همسر سوم وی فرح دیبا  معروف به فرح پهلوی بود که چنانکه بسیاری نیز نمی دانند    سیده و از سادات اصیل طباطبایی  بود و می دانیم سادات اصیل نیز در طول تاریخ به صورت ژنتیکی با سیاست‌های شیطانی سر مخالفت داشتند و سادات طباطبایی از سادات حسنی از نسل امام حسن مجتبی ع هستند و این سادات همیشه افرادی انقلابی بر علیه دستگاه ظلم و جور طاغوت بودند و بسیاری  از آنها در این راه جان خودرا از دست دادند. بنابراین همسر شاه با این اصل و نسب درخشان نمی توانست بطور ژنتیکی با سیاست‌های دجال جهانی موافق باشد و  نفوذ او هم می دانیم بر همسر خود یعنی  شاه ایران کم نبود بنابراین شاید تغییر سیاست‌های شاه  بر خلاف دجال نتیجه ی ازدواج او در میانسالی با این بانو باشد که در مورد  سیاست‌های خود با همسر خویش مسلما مشورت می کرد چون شاه شخصی روشنفکر بود و به نظرات خانمها احترام می گذاشت . هر چند این مشاوره ها پنهانی بود و مسلما رسانه ای نمی شد. ۳_ علت سوم تغییر سیاست‌های شاه در دهه‌ی آخر عمر ممکن است شاید آگاهی شاه از بیماری سرطان خود باشد که ظاهرا  امید بهبودی هم در آن نبود . خب  شاه همونطور که می دانیم در هر صورت یک مسلمان بود و بارها احساسات و اعتقادات مذهبی خودرا نیز نشان می داد به سفر حج می رفت نماز می خواند زیارت امام رضا می رفت با برخی روحانیون و مراجع تقلید روابط خوبی داشت . و حتی یکبار بیان کرد در خواب دیدم از اسب به زمین افتادم و حضرت علی کمک کرد که دوباره سوار شوم  بسیاری از مخالفان شاه این خواب شاه را تظاهر و دروغ  برای نشان دادک ظاهر  مذهبی به مردم دانستند ولی واقعیت این است که این خواب چندان هم دروغ نبود و تعبیر آن از افتادن از روی اسب پیروی او از  سیاست‌های دجال در زمان جوانی شاه به

نفع دجال و مقابله با مصدق بود و کمک کردن امام علی  ع برای سوار شدن بر اسب تعبیر آن ازدواج با فرح دیبا و  کمک این بانو برای تغییر سیاست‌هایش برخلاف دجال بود چون می دانیم بهر حال فرح دیبا سیده و از نسل امام علی ع نیز  می باشد.  خب با توجه به این اعتقادات دینی که شاه داشت بعید نبود که وقتی از بیماری لاعلاج سرطان خود اطلاع پیدا کرد به فکر آخرت و عواقب اعمال خود که سیاست‌های داخلی و خارجی او نیز جزو این اعمال او بودند باشد و با خو فکر کند که من که مدت زیادی با این بیماری دوام نمی آورم و زنده نمی مانم پس هرچه باداباد  پس بهتر است در این اواخر عمر از سیاست‌های شیطانی دجال جهانی پیروی نکنم و در جهت منافع ملی و خدمت به مردم کشور و منطقه و هم کیشان خود قدم بر دارم و لااقل عاقبت بخیر شوم حال دجال جهانی هر چه قدر می خواهد با من دشمنی کند و یا  قصد سقوط سلطنت مرا داشته باشد بهر حال من که زیاد زنده نمی مانم که به این سلطنت و بردگی دجال ادامه دهم و ازین جهت شاه بر ادامه ی سیاست‌های خود در مخالفت با سیاست های خاورمیانه ای دجال اصرار داشت  و نتیجه‌ی  آن نیز همانطور که می دانیم انقلاب ۵۷ و سقوط سلطنت پهلوی شد.

یکی از حوادث مهم  تاریخ سیاسی کشور ما انقلاب مشروطه می باشد . این انقلاب بخاطر اهمیتی که در ایجاد تغییرات سیاسی در کشور ما دارد  از آن می توان بعنوان نقطه ی عطفی  در  حوادث سیاسی و تحولات اجتماعی در این کشور ازآن یاد کرد. در مورد  انقلاب مشروطه تا کنون کتاب‌های بسیاری نوشته شده ولی در  اینجا سعی بر این است که این رخداد مهم تاریخی به جهت مذهبی و ارتباط آن با حاکمیت دجال بر جهان که ارتباط با مهدویت دارد  مورد موشکافی و بررسی دقیق قرار گیرد.کلمه ی مشروطیت از ریشه ی شرط گرفته شده و به معنی حاکمیتی است که به شرطی مشروع است که قوانین اداره ی کشور  به دست نمایندگان و وکلای ملت تعیین و اجرا شوند مثلا حاکمیت شاه  به شرطی مشروع و مورد رضایت مردم است  که شاه در تعیین قوانین اداره ی کشور دخالتی نداشته باشد و نمایندگان واقعی مردم این مهم را به انجام رسانند و شاه سلطنت کند ولی حکومت خیر .

  ریشه ی انقلا ب مشروطیت  البته به زمان وزارت و صدر  اعظمی امیر کبیر بر می گردد که مدرسه ی دارالفنون را به عنوان اولین مدرسه ی  نوین در ایران برای یادگیری علوم  جدید  چون فیزیک و شیمی و مهندسی و...از دول اروپایی در ایران تاسیس کرد . در آین مدرسه استادان فرنگی تدریس می کردند و جوانان با استعداد ایرانی کم کم با دانشهای نوین آشنا شدند و بعدها شاگردان آنها برای ادامه ی تحصیل به کشورهای غربی سفر کردند و علاوه بر علوم تجربی جدید چون فیزیک   و شیمی و ...با فرهنگ و آداب و رسوم غربی نیز  بیشتر  آشنا شدند  و چون افراد کنجکاوی بودند کم کم با شیوه ی کشورداری و اداره ی مملکت  و نوع حاکمیتهای آنها نیز آشنا شدند که بیشتر بر اساس سیستم پارلمانی بود که نمایندگان مردم در  مجلسی جمع می شدند و   قوانین کشور را طرح و بعد نخست وزیر یا صدر اعظم و یا ریاست جمهوری آن  قوانین را اجرا می کرد و پادشاه اگر نیز در آن کشور بود نظیر انگلستان بیشتر جنبه ی تشریفاتی داشت و در اداره کشور دخالتی نداشت . این دانشجویان فرنگ رفته متوجه شدند  که عامل پیشرفت این کشورها همین  شیوه ی مملکت  داری توسط نمایندگان مردم و حاکمیت قانون است  و عامل عقب ماندگی کشورهای خاورمیانه همان دیکتاتوری و استبداد شاهنشاهی و بی قانونی  می باشد . این بود  که در بازگشت به کشور خود خواستار ایجاد مدل حکومتی مانند دول اروپایی شدند و  اصرار داشتند که استبداد شاهی باید در  کشور از میان برود و حاکمیت مشروطه برقرار شود که شاه فقط سلطنت کند و قوانین حکومتی و اجرای آنها توسط نمایندگان واقعی و نخبگان علمی و فرهنگی جامعه  باشد نه بک  شاه عیاش مستبد و گاها بی سواد. به هر حال این روشنفکران کم کم با سخنرانی در تشکیلات مخفی و یا پخش شب نامه ها و مقالات آتشین در  روزنامه ها در  آن دوران ذهن اکثریت مردم را در آن دوران خفقان  و  جهالت بیدار و  و روشن کردند و انقلاب مشروطیت ایجاد و به پیروزی رسید و مظفر الدین شاه قاجار نیز مجبور به تن دادن به خواست مردم شد و هرچند فرزند و جانشین مستبد او محمد علی شاه با حمایت روسیه مدت کوتاهی آن را نقض کرد و مجلس شورای ملی را به توپ بست ولی چون ذهن اکثر  مردم دیگر  روشن شده بود بر علیه او قیام کردند و آورا از تخت به زیر کشاندند و مشروطیت را در کشور ابقا و تثبیت نمودند. .  محمد علی شاه تبعید و فرزندش احمد شاه بر تخت  تشریفاتی نشست . تا اینجا روایت تاریخی از مشروطیت بود که در حقیقت این حوادث شکی نیست . ولی ازین به بعد  تلاش می شود انقلاب مشروطیت و ارتباط دجال با آن مورد  بررسی قرار گیرد . قبلا بیان کردیم که  سیستم دجال از بیش از صد سال پیش فعالیت خودرا برای حاکمیت کامل بر دنیا آغاز  کرده بود و آغاز فعالیت دجال تقریبا مصادف و هم زمان  با انقلاب مشروطیت  در  ایران بود. گفتیم حاکمیت دجال از تمام حاکمیت کشورها به خصوص قدرت‌های بزرگ که در آن زمان انگلستان یکی از  مهمترین آنها بود استفاده ی ابزاری  برای تسلط بر دنیا می کند . وقتی انقلاب مشروطیت در ایران رخ داد دجال از طریق دولت انگلستان صلاح در آن دید که ابتدا در برابر مشروطه طلبها قرار نگیرد و حتی برای نفوذ خود در انقلابیون و سران مشروطه با آنها نیز همراهی کند  به طوری که مشهور  است سفارت انگلستان در تهران در هنگام تحصن مردم و روحانیون برای اجرای مشروطه آنها را به ساختمان سفارت دعوت کرد و با غذا از آنها پذیرایی نیز کرد تا بتوانند به تحصن خود ادامه دهند . ولی زمانی که انقلاب مشروطه پیروز شد و حاکمیت دجال متوجه شد که قوانینی که  توسط نمایندگان مردم در مجلس تصویب می شود در بسیاری از موارد   این قوانین تماما منافع ملی و مردم را در نظر دارد و به منافع منطقه ای انگلستان که شاخه ای از حاکمیت دجال جهانی است توجهی ندارد . 

 

این بود که با طراحی نقشه های دقیق سعی کرد مشروطه را به انواع مختلف ضعیف کند و خاصیت آن را که منافع ملی است ازآن بگیرد.بله دجال دوباره نیاز به یک دیکتاتور در کشور داشت که این دیکتاتوری نوکر و گوش به فرمان او باشد و او مامور  اجرای خواسته های دجال در ایران باشد نه نمایندگان واقعی مردم  که دجال توان کنترل و تطمیع همه ی آنها را برای منافع خود ندارد برای این کار ابتدا تلاش کرد مشروطه را در کشور بی آبرو کند و این گونه به عامه ی مردم کشور نشان دهد که باور کنند  مجلس و نمایندگان مردم و کشورداری آنها به درد مردم نمی خورد .و کشور  نیاز به یک دیکتاتور دارد  این بود که درست در  این دوران در تمام نقاط کشور و به خصوص استانهای مرزی مزدوران  خودرا تحریک کرد که دم از تجزیه طلبی و شورش در برابر حاکمیت مرکزی بزنند.  در خوزستان شیخ خزعل و در کردستان و ادریایجان و نقاط دیگر  نیز مزدوران او دست به شورش زدند و ادعای استقلال طلبی از حاکمیت مرکزی کردند به دزدان و راهزنان پول دادند در هر نقطه ای  مردم را غارت کنند و ناامنی ایجاد کنند . و به این صورت تمام کشور دچار بحران عظیمی شد در این حال با عوامل و مزدوران خود در کشور شایعه کردند  که همه ی این مشکلات در کشور بخاطر مشروطیت و نمایندگان مجلس و حکومت مرکزی است و کشور صاحب ندارد خلاصه یک ناجی و دیکتاتوری لازم است که به قدرت برسد و رشته ی امور را در دست بگیرد و به این صورت اذهان عمومی را برای به قدرت رسیدن رضا  شاه با کودتا و دیکتاتوری مشهور او فراهم آوردند.  و جالب است تا عامل  خود رضا شاه را به قدرت رساندند بلافاصله به مزدوران شورشی خود در اقصا نقاط کشور گفتند که دست از شورش و غارت مردم بردارند و بعد هم رضا شاه را مامور  کردند چند لشکر کشی نمایشی به نقاط مختلف کشور  برای سرکوب شورشیان و سرکوب راهزنان انجام دهد و بعد در  روزنامه های مزدور جار زدند که ناجی  کشور که امنیت را در کشور برقرار کرد  بزرگ مردی به نام رضا شاه کبیر  است که او فقط  لیاقت شاهنشاهی ایران را دارد چون او جنم و جربزه و شجاعت و قاطعیت آن را دارد. و به این صورت احمد شاه را به اروپا فرستادند و رضا شاه را جانشین او او کردند تا فرامین دجال را در کشور و منطقه اجرا کند. وقتی رضا شاه به  قدرت رسید . دیکتاتوری به معنی واقعی جای مجلس شورا و عقل جمعی را در کشور گرفت و او نیز در  جهت امیال شهوانی خود و البته در  جهت سیاست‌های دجال در کشور هر چه قدر  که خواست تاخت و تاز کرد. در این زمان مجلس  شورا نیز وجود داشت ولی فقط نام آن مجلس شورای ملی بود و هیچ خاصیتی نداشت چون بیشتر نمایندگان آن توسط رضا شاه  یا تطمیع و یا تهدید و یا برخی موارد چون مدرس و فرخی یزدی ترور و حذف می شدند  روزنامه  نگاران منتقد هم چون میرزاده ی عشقی در روز روشن با فرمان ملوکانه ترور می شدند..  بنابراین چنین مجلسی نمایندگان داشت چون عروسک های خیمه شب بازی  ( دور از جون مجلس کنونی )  که فقط منافع دجال را در ایران در نظر داشت نه منافع ملی و هیچ خاصیتی نداشت و رضا شاه هم که مطیع  کامل دجال جهانی و اجرای سیاست‌های ضد فرهنگی و دینی  چون کشف حجاب و گذاشتن کلاه فرنگی به اجبار بر سر مردم  که جالب است به بالای کلاه که نگاه می کردی درست شبیه تک چشم دجال بود .این روند خفقان ادامه داشت تا جنگ جهانی دوم و گرایش رضا شاه به دولت آلمان و اشغال ایران توسط متفقین  که حاکمیت دجال  به  واسطه ی انگلیس  در  این زمان دریافت که تاریخ مصرف دستمال کاغذی  رضا شاه در ایران تمام شده و بخاطر آنکه  قدرت و حاکمیت در این خلا قدرت به دست نمایندگان واقعی مردم نیفتد بهتر است  نوکر تازه نفس جدیدی  که همان فرزند رضا شاه است و آن را مدت زیادی به بهانه ی ادامه ی  تحصیل در غرب در آب نمک خوابانده و آماده کرده  باید وارد ایران شود و جانشین پدر شود تا مامور اجرای ادامه ی برنامه های دجال در ایران و خاورمیانه باشد..

برای اینکه شرایط خاصی سیاسی و حقایق آن را به درستی درک کنیم بهتر است یک سری روشنگری های سیاسی از بیش از صد سال پیش تا کنون در این گروه آغاز شود تا بصیرت سیاسی مومنین به صورت ریشه ای بیشتر شود چون حوادث سیاسی حال حاضر خاورمیانه و به خصوص ایران جدا از حوادث بیش  از صد پیش تا کنون نیستند. چون قبلا گفتیم فعالیت دجال برای حاکمیت بر دنیا از بیش از صد سال پیش شروع شده و یکی از  مهم ترین  فعالیت‌های دجال برای تسلط بر دنیا از طریق بازیهای سیاسی  و طراحی و اجرای دقیق نقشه های سیاسی در  مناطق مختلف جهان می باشد.

 در مورد انواع حکومت‌ها از دیر باز اندیشمندان و فیلسوفان بزرگ در طول تاریخ هم بسیار تامل کرده اند و هم نظرات روشنگرانه ای بیان نموده اند . در مغرب زمین افلاطون اولین فیلسوفی بود که در  این مورد نظراتی بیان کرد . فلسفه ی سیاسی ارسطو بر این اساس بود که حاکمیت جامعه باید به دست یک قشر نخبه و دانشمند که همان فیلسوفان و دانشمندان است  قرار بگیرد  چون آنها از بقیه ی افراد جامعه داناترند و بهتر می توانند جامعه را اداره کنند  ولی شاگر برجسته ی وی ارسطو اینگونه نظری نداشت در واقع افلاطون فیلسوفی آرمانگرا بود و بیشتر به آن جامعه ی آرمانی و ایدآل که باید به وجود بیاید فکر می کرد و به همین دلیل معتقد به یک مدینه ی فاضله بود ودر این مورد مفصلا مطلب می نوشت ولی ارسطو برخلاف او فیلسوفی بیشتر واقع گرا بود و در فلسفه ی سیاسی خویش حاکمیت ها را به سه نوع حاکمیت تقسیم کرد که می تواند وجود داشته باشد ۱ _ حاکمیت یک نفر بر جامعه مانند پادشاه که از نظر وی اشکال این حاکمیت آن بود که ممکن بود به استبداد ختم شود مانند استبداد و زورگویی اکثر پادشاهان در طول تاریخ ۲_ نوع دوم حاکمیت از نظر ارسطو حاکمیت یک قشر خاص مانند حاکمیت طبقه ی کارگر و یا روحانیون بر جامعه می باشد که خطر این نوع  حاکمیت خودکامگی و سو استفاده از قدرت برای اهداف قشر خود می باشد که در عصر حاضر شاهد این خودکامگی در حکومت‌های کمونیستی که طبقه ی کارگر بر آنها حاکم است    مانند شوروی سابق و حاکمیت کره ی شمالی و صد البته برخی از حاکمیت های به ظاهر دینی که قشر خاصی حاکم هستند می باشیم ۳ _ نوع سوم حاکمیت از دیدگاه ارسطو  حاکمیت اکثریت بر اقلیت و یا همان جمهوری و یا به اصطلاح دموکراسی است که از نظر ارسطو خطر و اشکال این نوع حاکمیت به حاکمیت رسیدن اراذل و اوباش با استفاده از ثروت و یا فریب افکار عمومی می باشد که شاهد این نوع حکومت‌ها هم در برخی دموکراسی های غربی می باشیم که همواره ریاست جمهوری و سناتورهای  بی اخلاق و فاسد غالبا با اهرم ثروت و دستگاه تبلیغ رسانه که در اختیار دارند یک شبه به قدرت می رسند و هم مردم خود را فریب می دهند و هم جهان را برای منافع کثیف سیاسی اقتصادی خود به جنگ و فساد می کشانند. اینها از نظر ارسطو همان اراذل و اوباشی هستند که حاکمیت دموکراسی را تهدید می کنند یک نوع حاکمیت هم وجود دارد که نمی توان نام حاکمیت بر آن گذاشت و آن آنارشیسم یا بی حاکمیتی یا بی قانونی  در جامعه است که با عقل سلیم سازگار نیست . چون به قول امام علی حاکمیت حتی اگر ظالم هم باشد برای جامعه بهتر از بی قانونی و بی حاکمیتی است. چون بی نظمی  حیات کل جامعه را تهدید می کند  در تاریخ اسلام خوارج نهروان به نوعی باور به بی حاکم بودن جامعه یا به تعبیر امروز بی قانونی و آنارشیسم داشتند که با توجه به خطر آنها برای جامعه امام علی ع این جمله را فرمودند و شدیدا با آنها  برخورد نظامی کردند.   در یک دو قرن اخیر فلاسفه و اندیشمندانی چون مارکس و انگلس در  دنیای غرب     نظرات جدیدتری برای حاکمیت ارائه نمودند و تئوریسین مکتب کمونیسم در مقابل سرمایه داری شدند خلاصه یپ نظر مارکس که البته دوست او انگلس بیشتر نظرات او را به قشر دانشگاهی و مردم معرفی نمود این بود که تمام تلاش‌های بشر حتی طرز تفکر و دین و اخلاق وی منشا اقتصادی و مادی دارد و هر طبقه ای چه فقیر چه غنی با توجه به طبقه ی اقتصادی و میزان درآمد خود فکر می کند و زندگی می کند حتی دینداران و روحانیون دینی هم از دین در جامعه بیشتر اهداف مادی و اقتصادی دارند نه الهی و از دین به عنوان دکان و یک بنگاه اقتصادی به سود خود استفاده می کنند و در حقیقت اقتصاد زیر بنای جامعه  و دیگر مسائل جامعه روبنا و فرعی در جامعه محسوب می شوند. . او در کتاب معروف خود با نام  سرمایه   معایب و نقص های اقتصاد سرمایه داری را کاملا تشریح کرد  و معتقد بود که قشر سرمایه دار جامعه با زور و اهرم سرمایه و ثروت قشر کارگر و ضعیف جامعه را از نظر مالی استثمار می کنند و حق آنها را می خورند و روز به روز قدرتمندتر می شوند  و  البته حاکمیت سیاسی جامعه هم دردست آنهاست  وقشر کارگر روبه روز بیشتر استثمار و ضعیف می شوند بنا براین راه حلی که قشر کارگر و فقیر جامعه بتوانند حق خود را از قشر سرمایه دار که البته حاکم جامعه نیز می باشند  بگیرند تنها انقلاب ناگهانی و خشونت آمیز و خونین و شورش دربرابر طبقه ی حاکم است تا قدرت را از آنها بگیرند و منابع و ثروت را به تساوی بین افراد جامعه تقسیم کنند بنابراین باید قدرت در دست طبقه ی کارگر باشد  و بر این اساس بعد از مارکس انقلابات کمونیستی بر علیه سرمایه داری در شرق اروپا و روسیه و چین و دیگر کشورها آغاز شد. .

البته نظران  کارل مارکس در دنیای غرب بر علیه سرمایه داری به دو شکل دنبال شد در اروپای غربی و آمریکا برای مهار زیاده خواهی سرمایه داران  مکتب سوسیال دموکرات به وجود آمد که هدف آن بود که کارگران و قشر فقیر جامعه به تدریج و از طریق مبارزات مدنی و آرام حق خود را از سرمایه داران بگیرند و در شاخه ی دیگر  در  شرق اروپا مکتب مارکسیسم کمونیسم رواج یافت  و انقلابات کمونیستی به وقوع پیوست  که معتقد بودند فقط با انقلاب خونین و خشونت بار و به یکباره باید کارگران و مردم فقیر حق خودرا از سرمایه داران بگیرند و به همین علت هم نماد پرچم این کشورهای کمونیستی قرمز و به رنگ خون که نماد انقلاب خونین است می باشد . حال در اینجا نظر اسلام در اینجا در  مورد نوع حاکمیت بیان می شود .نظر درست و واقع بینانه و جامع اسلام البته اگر  درست توسط باورمندان و اندیشمندان دنیای اسلام درک شود در عین اینکه نظر دیگری است جامعیتی دارد که شامل آن مکاتب سیاسی دیگر  نیز هست و درعین حال اشکالات آنها را نیز برطرف می کند . از دیدگاه قرآن انسان موجودی است که اگر با عبادات و نیایش به درگاه الهی روحش پالایش و پاک و تقویت نشود به ناچار طغیان می کند و موازین اخلاقی و انسانی را زیر پا می گذارد و نه تنها از نظر  اخلاقی فاسد می شود بلکه در صورت داشتن قدرت و احساس بی نیازی به هم نوع خود برای رسیدن به امیال شهوانی و ثروت و قدرت ظلم می کند و به تعبیر خداوند مانند فرعون طغیان می کند . براین اساس تنها کسی لیاقت حاکمیت جامعه ی  بشری را دارد که فردی خاص از اولیای الهی باشد که لا نماز و عبادات مرتبا با مبدا هستی در تماس و ارتباط باشد و چنین شخصی نیز نه تنها اخلاقش هیچگاه فاسد نمی شود بلکه در صورت حاکمیت و قدرت یافتن بر کل جامعه ی بشری با وجود  قدرت و مکنت بسیار هیچگاه از حدود اخلاقی و الهی به واسطه ارتباط ویژه با خدا بیرون نمی رود و هیچگاه به مردم ظلم نمی کند  بنابراین فقط چنین شخص صالحی لایق حاکمیت  جامعه ی بشری را دارد  این شخص امام  یا انسان کامل است . ولی باید گفت انسان‌ها قادر به شناسایی چنین شخصی نیستند و فقط خدا قادر است چنین شخصی را به مقام امامت برساند نه مردم در اینجا سخن از حاکمیت سیاسی نیست بلکه امامت به معنی یک مقام بلند معنوی است . خب مسلما خداوند در این مورد نظر خود را در  کتاب‌های آسمانی مخصوصا قرآن کریم بیان کرده و بیان کرده که فقط افراد صالح از نسل حضرت ابراهیم به مقام امامت رسیده اند . البته خود اراده و خواست  خدا نیز بر این قرار گرفته که این امامان خلیفه ی او و حاکم کره ی زمین باشند چون در قرآن می فرماید : ای داود ما تورا خلیفه ی خود در زمین گردانیدیم   البته در مورد اهل بیت از نسل پیامبر  نیز پیامبر اسلام صراحتا می فرماید که دوازدهمین امام از نسل من خلیفه الله و حاکم زمین می باشد . با این مقدمات دیگر شکی باقی نمی ماند   که حاکمیت و خلیفه الله بودن مهدی موعود خواست خداست ولی باید تذکر داد که خدا این حاکمیت را به هیچ وجه نمی خواهد به زور به مردم  قالب و تحمیل کند چون اصولا در دین الهی اجباری نیست بلکه خواست او این است که مردم خود به این بلوغ فکری و سیاسی و بصیرت دینی برسند که فقط مهدی خلیفه الله است و لیاقت حاکمیت بر آنها را دارد نه کسانی دیگر چون فهم و توانایی این کار را ندارند و تجربه ی حاکمیت های بشری هم در طی قرون گذشته نشان می دهد که هرگاه شخصی صالح از اولیای الهی چون حضرت سلیمان و با داوود و یا کورش حاکم آنها بوده مردم طعم عدالت را کشیده اند و هرگاه غیر از آنها بوده  ظلم و بی عدالتی جامعه را نابود ساخته . ولی مسلم است امام مهدی عج هرچند دارای توانایی بسیار می  باشد نمی تواند به تنهایی جامعه ی بشری را اداره کند و مانند هر حاکم نیاز به یک اکیپ و گروه شایسته و نخبه از مشاوران و وزرای نخبه می باشد که آنها را نیز جز خدا قادر به شناسایی و جمع آوری از سراسر دنیا نیست که این گروه صالحان نیز همان ۳۱۳ نفر یاران خاص او برای اداره ی جهان می باشند که بر طبق روایات در یک شب و یا مدت کوتاهی آنها را هنگام قیام و ظهور در  نزد او جمع می کند.ولی تکلیف مردم مثل تشکیل هر حاکمیتی حمایت عمومی ازین حاکمیت است تا شکل و استحکام لازم را پیدا کند بنابراین مردم باید در حال حاضر فقط زمینه ساز این حاکمیت باشند.. این نوع حاکمیت الهی صفات دیگر مکاتب سیاسی را در خود جمع نموده است . اولا از جهتی می توان گفت حاکمیت   یک نفر است و دوم آنکه به نوعی حاکمیت یک قشر نیز هست که ارسطو به آنها اشاره کرده و همان گروه صالحان  وزرای مهدی می باشند و نیز حاکمیت نخبگان علمی می باشد چون این ۳۱۳ نفر از دانشمندترین انسانهای کره ی  زمین  هستند که افلاطون نیز بر آن تاکید می کرد از طرفی این حاکمیت را اکثریت مردم کره ی زمین  به قدرت می رسانند پس حاکمیت اکثریت و جمهوری و دموکراسی نیز هست  و چون ثروت را به عدالت و مساوی بین مردم تقسیم می کند و یک جامعه ی بدون طبقه به وجود می آورد شبیه به آرمان‌های مارکسیستی نیز  هست  و در پایان باید گفت در عین حال اشکالات این مکاتب را نیز ندارد چون حاکمیت فردی و یا قشری این مکاتب به علت فقر معنویت و نداشتن ارتباط با خدا زود فاسد می شود و به مردم ظلم می کند ولی این حاکمیت انسان کامل که حاکمیت الهی است فاسد شدنی نیست و هیچگاه به مردم ظلم نمی کند .