نهضت سید حسنی در گیلان

این صفحه برای رساندن پیام های امام زمان عج به واسطه و نیابت سیدحسنی موعود در گیلان ایجاد شده است

این صفحه برای رساندن پیام های امام زمان عج به واسطه و نیابت سیدحسنی موعود در گیلان ایجاد شده است

طبقه بندی موضوعی

۷۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «علم» ثبت شده است

چرا طاغوتیان زمان از تطبیق کردن روایات مهدویت بر حوادث شخصیت های حاضر هراس دارند و مردم را از آن نهی می کنند؟ معمولا یکی از موارد انحرافی که در حاضر در مورد مهدویت از سوی طاغوت زمان و پیروان او مطرح می شود و در مورد آن تبلیغ می شود این شایعه است که تطبیق روایات مهدویت بر حوادث و شخصیت‌های سیاسی و یا قیامگران در زمان حال کار صحیحی نیست . این سخن مشخص است که  کاملا از شیاطین و طاغوتیان در بین مردم تبلیغ می شود با این دلایل که اینجا مطرح می شود . قبلا بیان کردیم که شخصیت‌های موثر در ظهور و قیامهای آخر زمانی شخصیت های موهوم و چند هزار سال پیش نیستند بلکه شخصیت‌های کاملا امروزی می باشند که البته نسل آنها به شخصیت های تاریخ اسلام هم بر  می گردد  چون گفتیم نبرد خبر و شر همیشه در طول تاریخ جریان داشته  و در دین اسلام نیز کاملا موروثی بوده است یعنی مثلا شخصیتی مانند خراسانی حقیقتا هاشمی و از نسل جعفربن ابی طالب و برادر  امام علی ع می باشد هر چند که در حال حاضر در خراسان ایران یا افغانستان با ظاهر یک شخص امروزی باشد و یا فرد منفور و جنایتکاری چون سفیانی که از اردن یا سوریه شورش می کند و بر سوریه و اردن و عراق و مدینه مسلط می شود  حقیقتا طبق روایات صحیح و متواتر از نسل ابو سفیان می باشد و مسلما طبق دلایل بسیار که قبلا بیان کردیم خود مهدی موعود عج نیز انسانی امروزی و از نسل و ذریه ی پیامبر اسلام می باشد هر چند اکنون شخصی بسیار گمنام و ناشناخته بین مردم باشد و مثلا به جای حجاز و با عراق در نقطه ای از ایران به دنیا آمده باشد  و  حتی سیادت او برای خانواده اش مخفی باشد. پس شخصیت‌های آخر زمانی شخصیت‌های کاملا امروزی می باشند  و  ما چاره ای  جز تطبیق روایات متواتر ظهور با قیام‌ها و شخصیت‌های قیامگر امروزی نداریم تا بتوانیم  به درستی جبهه ی حق را از جبهه‌ی باطل در زمان حاضر و شخصیتهای قیامگر حقیقی و موعود را از از اشخاص کذاب و حرکت های انحرافی و دست پخت دجال زمان تشخیص دهیم و از جبهه‌ی حق پشتیبانی کنیم و با جبهه‌ی باطل بجنگیم پس اصل تطبیق  روایات بر این حوادث نه تنها نادرست نیست بلکه کاملا نیز لازم است چون که ما نمی خواهیم با معاویه و یزید ۱۴۰۰ سال پیش بجنگیم و یا در رکاب پیامبر و تمام علی باشیم که ۱۴۰۰ سال است رحلت کرده اند بلکه می خواهیم  همراه نسل امروزی آنها با نسل های شیطانی بنی امیه  و بنی عباس بجنگیم بنابراین باید این ر وآیات را با شخصیت‌ها و حوادث امروزی تطبیق دهیم و جبهه ی حق و باطل را به درستی از هم تشخیص دهیم . ولی مهم این است که در  تطبیق و تشخیص خویش و شناخت جبهه و شخصیت‌های حق و باطل دچار اشتباه نشویم و با اشتباه بر اثر انحرافات شیطانی در روایات مهدویت   در این تشخیص به خطا نرویم  و دچار خسران در دنیا و آخرت نشویم . خب اکنون باید در این مورد پرسش نمود چرا حامیان طاغوت در این زمان در  بین مردم اصرار دارند که تطبیق کار درستی نیست ؟  مسلم است چون آنها هراس دارند که به زودی مردم و مؤمنان واقعی با تطبیق صحیح روایات آخر زمانی با عملکرد و مشخصات حاکمیت طاغوت به ماهیت واقعی شیطانی آنها از پس ظواهر زیبای شیطانی آنها پی ببرند و به این بصیرت و روشن بینی برسند که جبهه‌ی باطل را که بر جان و مال و ناموس آنها حاکم است بشناسند و با یاری جبهه‌ی حق و افراد حق طلب  واقعی و موعود بر علیه آنها قیام  نمایند و آنها را از صحنه ی روزگار محو کنند.  مثلا در حال حاضر چندین دهه است  نسل بنی عباس دوم طبق روایات اهل بیت  ع البته با نامهای فریبنده و متفاوت امروزی با شعارهای به طاهر دینی و پیاده کردن اسلام و یاری خاندان پیامبر و یاوران مهدی عج  در خاورمیانه حاکم است ولی اکثر مؤمنان و منتظران عامی که مطالعات چندانی نیز در روایات صحیح مهدویت و تاریخ اسلام ندارند از تشخیص چنین حاکمیت مزور و فریبکار شیطانی در زمان ما عاجز و ناتوان هستند و چه بسا بخاطر همین عدن شناخت  و  بصیرت سالهاست بدون اینکه خود بخواهند به این حاکمیت شیطانی با دید مثبت نگاه می کنند و   آن را خالصانه با  جان و مال یاری می کنند . ولی اگر بیدار  شوند و حقیقت امر را بفهمند از تمام گذشته ی خود نادم و  پشیمان می شوند و بر علیه این حاکمیت شیطانی  قیام می کنند و آن را از صحنه ی روزگار محو می کنند . حال باید پرسید که راه تشخیص حاکمیت های شیطانی از جبهه‌ی حق در حال حاضر چیست ؟ مسلم است که تنها راه تشخیص مطالعه و درک روایات روشنگر  و صحیح اهل بیت در مورد این حاکمیت های آخر زمانی است که همان تطبیق این روایات بر حوادث و جریانات سیاسی حاضر می باشد . چون اهل بیت پیامبر  ص پیش بینی چنین روزی را نیز برای مؤمنان می کردند که مومنان ممکن است در تشخیص  حق و باطل  دچار تردید و اشتباه شوند .

 

بنابر این روایات روشنگرانه ی بسیاری را برای آیندگان به یادگار گذاشته اند که می توان با تامل در این روایات کاملا نشانه های جبهه‌ی حق و باطل را از آنها شناسایی کرد و در یاری جبهه ی حق دچار گمراهی نشد و علت اصلی این که کتاب نازل شده بر مهدی موعود عج نیز  فرقان ( روشنگر) نام دارد نیز درست همین حقیقت است که این کتاب برای تشخیص جبهه‌ی حق از باطل روشنگری می کند.

 علت این امر به انگیزه های  دنیایی و قدرت طلبی ایادی شیطانی و دشمنی با اهل بیت پیامبر ع از صدر اسلام تاکنون ارتباط مستقیم دارد. قبلا در کتاب شناخت مهدی موعود حقیقی کاملا اثبات کردیم که علت تحریفات گسترده در روایات مهدویت برای انحراف در نسب واقعی مهدی موعود از طرف شیعه نمایان عراق  دشمنی این منافقان با امام حسن مجتبی ع و فرزندان و نوادگان او بخاطر صلح مصلحتی امام حسن مجتبی ع با معاویه بود. امام حسن مجتبی وقتی که می دید معاویه بسیاری از یاران اورا با پول خریده و آنها مرتبا در پشت جبهه به وی خیانت می کنند و حتی یک بار به چادر محل اقامت وی هجوم می برند و او را با شمشیر زخمی می کنند  متوجه شد که یاران چندانی ندارد و معاویه نقشه های فراوانی کشیده تا به زودی آن  عده ی  یاران حقیقی اورا نیز با ادامه ی جنگ از بین ببرد و کلا  اگر امام حسن مجتبی ع به درگیری با معاویه ادامه می داد بیم آن می رفت که معاویه کلا نسل پیامبر و یاران اندک امام حسن مجتبی ع را از زمین ریشه کن کند و به کلی نابود سازد این بود که با حکمت الهی و تیز هوشی و بصیرت سیاسی مخصوص به خود صلاح  در آن دید که موقتا با معاویه ترک مخاصمه کند و سعی کند به خواسته های بحق خود از طریق مذاکره دست یابد و این حرکت امام حسن ع تمام نقشه های معاویه را برای نابودی اهل ایمان نقش برآب کرد چون معاویه تا آن زمان با شعارهای فریبنده ،  ادعای صلح و عدم اختلاف را بین مسلمین را به ظاهر و منافقانه  می داد و با این پیشنهاد امام تمام نقشه هایش نقش بر آب شد .  از طرفی نیز نمی توانست پیشنهاد صلح را قبول نکند چون خود قبلا آن را در حد شعار مطرح کرده بود و اگر قبول نمی کرد عموم مسلمانان به او اعتراض می کردند که چرا به حرف و شعارهای خود عمل نمی کند و صلح را نمی پذیرد.  با این حال امان حسن مجتبی در پیمان صلح اصلی ترین و بهترین خواسته را مطرح کرد و معاویه نیز برخلاف میل خود مجبور به پذیرش این خواسته شد و آن این بود که معاویه مانند سنت خلفای پیشین امر خلافت را پس از خود به شورای مسلمین برای انتخاب خلیفه واگذارد و خلافت را به پسرش یزید ندهد و در واقع جلو این انحراف  که خلافت پیامبر تبدیل به پادشاهی موروثی از پدر به فرزند شود را گرفت و البته این خواسته ی تمام مسلمانان راستین و خواسته ی امام علی در برابر  معاویه نیز بود . و یک سنت مقبول اسلامی بود. معاویه بر خلاف میلش این شرط را در صلح نامه پذیرفت و در واقع امام حسن مجتبی ع بدون جنگ و با تدبیر به خواست خود و تمام مسلمین دست یافت هر چند بعد از شهادت امام حسن ع معاویه این عهد خود را نیز نقض کرد . ولی با این حال عده ای از منافقان و یاران نادان و قشری امام حسن مجتبی ع که این بصیرت سیاسی را نداشتند و به اندازه ی یک گوساله نیز شعور سیاسی نداشتند با جهالت هرچه تمامتر به مخالفت با این تصمیم امام پرداختند و با سخنان نیش دار خود آزار بسیاری به امام حسن رساندند و حتی به او غیر منصفانه لقب مذل المومنین یعنی کسی که باعث خوار کردن و ذلیل کردن مومنین شده است را دادند امام حسن ع به این سخنان توجهی نمی کرد و حتی گاهی به آنها تذکر می داد که آیا شما بهتر از من که امام شما هستم مصلحت مسلمین را می دانید؟ ولی آنها نمی توانستند  این  موقعیت حساس  مومنین را در برابر معاویه  و خطر جنگ را درک کنند و به مخالفت و   دشمنی با امام حسن مجتبی ع و فرزندان و نوادگان او ادامه دادند . و بیشتر منافقانه به سوی امام حسین و فرزندان او رفتند و البته دیدیم که در واقعه ی کربلا همین منافقان که بیشتر هم اهل عراق و کوفه بودند چگونه به امام حسین ع خیانت کردند و خاندان پیامبر رادر کربلا قتل عام کردند .  ودر آنجا تازه مردم   فلسفه ی صلح امام حسن  را دریافتند چون در واقعه ی کربلا تقریبا تمام مردان اهل بیت غیر  از امام سجاد ع که بیمار بود و حسن مثنی فرزند  امام حسن مجتبی که در بین زخمی ها بیهوش افتاده بود و بعد ها توسط دایی های خود نجات یافت و درمان شد. بقیه همه قتل عام شدند و نقشه ی خود معاویه هم در زمان امام حسن مجتبی ع همین بود . به هر حال این منافقان و شیعه نمایان عراق و کوفه  بعد از جنایت کربلا دشمنی با بازماندگان امام حسن مجتبی ع از نسل حسن مثنی را  ادامه دادند و با یاری  نکردن فرزندان و نوادگان مجاهد و ظلم ستیز او باعث شدند  که آنها در قیام بر علیه بنی امیه و بنی عباس تنها بمانند و بی یاور و تنها مانند امام حسین ع شهید شوند. جنایت دیگر این شیعه نمایان عراق و به خصوص کوفه تحریفات گسترده ی  روایاتی از مهدویت بود که به روشنی بیان می کرد که مهدی موعود از نسل حسن مثنی فرزند امام حسن مجتبی بود .

چون این شیعه نمایان از یاران بسیار نزدیک امامان از نسل امام حسین ع بودند و منافقانه به آنها خود را نزدیک کرده بودند و تمام روایات امامان از نسل امان حسین را اول اینها دریافت و بین مردم نقل می کردند بنابراین با آن سابقه ی دشمنی و کینه که با امام حسن مجتبی ع و فرزندان و نوادگان او داشتند نمی توانستند قبول کنند که مهدی موعود حقیقی از نسل امان حسن مجتبی ع باشد این بود که ناجوانمردانه دست به تحریفات گسترده در این روایات زدند و مثلا هر جا امامان از نسل امام حسین بیان می کردند که مهدی موعود از نسل امام حسن مجتبی ع است که در آخر زمان متولد می شود آنها نام حسن را در روایات به حسین تغییر می  دادند و به این صورت  نسب واقعی مهدی موعود به کلی با انحراف کشانده شد . البته هرچند تعدادی کمی روایات مثلا در کتاب غیبت نعمانی و دیگر کتاب‌ها از دستبرد تحریف سالم ماندند و برای  روشنگری به نسل ما رسیدند . وآما انگیزه ی دیگر تحریف روایات مهدویت انگیزه مالی و دنیایی از  طرف تعدادی دنیا طلب بی اصل و نسب باز هم در عراق بود . به این ترتیب که زمانی که امام حسن عسکری ع رحلت کرد . تعداد زیادی شیعیان  عامی و اکثرا کم سواد از اقصا نقاط ایران و افعانستان و  دیگر نقاط به عشق دیدار با خاندان پیامبر وارد عراق شدند.  در این حال   چون این افراد  در آنجا غریب بودند  و آدرس دقیقی از محل اقامت خاندان امام حسن عسکری نداشتند    به هر کسی از مردم عراق برخورد می کردند  آدرس محل سکونت امام ر می پرسیدند و مسلم است در بین این افراد نیز همیشه تعدادی اراذل و اوباش و بی اصل و نسب و افراد فرصت طلب پیدا می سود که بخواهند مردم را فریب دهند و از آنها سو استفاده کنند . و وقتی این شیادان  مثلا از مسافران می پرسیدند برای چه می خواهید امام را ملاقات کنید آنها هم با ساده دلی جواب می دادند مقداری خمس و زکات و وجوهات شرعی داریم که می خواستیم مستقیما به دست امام برسانیم . در این حال این شیادان فرصت طلب طمع می کردند  و برای فریب به آنها می گفتند امام حسن عسکری به تازگی رحلت کرده و فرزند کوچکی از خود به نام محمد بن الحسن از خود به جا گذاشته ولی فرزند او غایب شده و هر کسی را به حضور خود قبول نمی کند بهتر است پول و وجوهات شرعی را به ما که نائب خاص او هستیم بدهید تا شخصا به آقا برسانیم  و به این صورت خودرا به عنوان نایب خاص امام به مردم ساده دل قالب می کردند. واین شیادان فرصت طلب نیز چهار نفر بودند که تمام ابن مدت مردم را سرکیسه می کردند و وقتی مردم از آنها سوال شرعی می کردند که از امام سوال کنند چون جواب را نمی دانستند به دروغ می گفتند که امام می فرماید : در مورد مسائلی سوال نکنید که اگر جواب آن را بدانید خوشتان نیاید و نفعی برایتان نداشته باشد و وقتی مردم  زیاد سوالات شرعی می پرسیدند و آنها جوابی نداشتند و از این همه سوال کلافه می شدند . وجوهات شرعی را خود می گرفتند و برای جواب این سوالات ،  مردم را به راویان حدیث امامان ارجاع می دادند و این روایت جعلی را درست کردند که امام  زمان در آخرین سفارش خود فرمود: و امادر  حوادث پیش آمده و مسائل شرعی جدید به راویان حدیث ما رجوع کنید که آنها حجت من بر شما هستند و من هم حجت خدا هستم  و به این صورت خود را از سوالات بسیار  شیعیان ساده دل خلاص می کردند . یعنی وجوهات را خود می گرفتند و سوالات شرعی را به راویان حدیث ارجاع می دادند شیادی از این بالاتر نمی شود.. البته اعقاب و آیندگان راویان حدیث نیز کم مارمولک نبوده اند و چیزی از شیادان گذشته کم ندارند و  در دوران معاصر تعدادی از آنها با سو استفاده از این حدیث قطعا جعلی که امام زمان فرموده در مسائل جدید به راویان حدیث ما رجوع کنید تئوری ولایت فقیه را با راهنمایی استعمار انگلیس که  در حوزه‌ های علوم دینی در ایران و عراق نفوذبسیار دارند به وجود آوردند البته هدف انگلیسی ها از ایجاد تئوری ولایت فقیه ایجاد یک حکومت مستبد با دیکتاتوری یک نفر  با ظاهر مذهبی بود که البته این یک نفر  هم باید از مزدورانی باشد که در جامعه ی دینی اسم و رسمی داشته باشد و در ضمن وابسته به استعمار انگلیس و دستگاه جاسوسی دجال باشد تا منافع انگلیس و دجال را در خاورمیانه تامین کند . و انگیزه ی آخوندهایی که این نظریه را با راهنمایی انگلیسی ها درست کردند نیز مسلما نفس اماره و قدرت طلبی و دنیاطلبی بوده که می خواستند به این شیوه بر جان و مال و ناموس مسلمین حاکمیت سیاسی پیدا کنند .به هر حال این این نظریه و تئوری کاملا باطل است چون با سنت اسلامی گذشتگان و مخصوصا سیره ی عملی اهل بیت پیامبر سازگاری ندارد و کاملا یک بدعت دینی و نقشه ی شیطانی است  .

اولین دلیل این است خود  اهل بیت دارای دو شان جدا از هم بوده اند یکی شان امامت که یک مقام و شان بلند معنوی است که فقط خداوند می تواند این مقام را به اهل بیت پیامبر بدهد و دیگر مقام سیاسی و حکومتی اهل بیت است که این شان یک مقام کاملا زمینی است و مردم باید امام را به حاکمیت سیاسی مسلمین قبول کنند همچنانکه امام علی هم در نهج البلاغه  می فرماید : که ای مردم  اگر  شما  برای قبول خلافت به سوی من نمی آمدید من امر خلافت را قبول نمی کردم  و این نشان می دهد که خلافت ائمه یک امر کاملا زمینی است که بستگی به خواست و رای مردم دارد و ربطی به آسمان ندارد و در زمان شهادت نیز وقتی یاران امام علی به او پیشنهاد کردند فرزندش امام حسن را جانشین خود برای خلافت معرفی کند فرمود من در مورد حسن با شما حرفی ندارم شما هرچه صلاح می دانید انجام دهید و این سخن امام علی نیز نشان می دهد  حاکمیت سیاسی مسلمین انتصابی و یا موروثی نیست و مردم باید حاکم خودرا انتخاب کنند . حال چگونه ممکن امام علی که حاضر نبود امام بعد از خود را حاکم سیاسی مسلمین منصوب کند . امام زمان بیاید و حاکمیت سیاسی مسلمین را به چند آخوند روایت گر احادیث  واگذار کند  آیا این امر منطقی و عقلانی و شرعی می باشد . چون تئوری ولایت فقیه بر این اساس است که در دوران غیبت حاکمیت سیاسی مسلمین بدون توجه به رای مردم به دست یک آخوند مجتهد می باشد . و این آخوند را هم نه مردم بلکه  چند هم قماش همان آخوند باید انتخاب کنند.   این چیزی جز بدعت و انحرافی بزرگ در حاکمیت سباسی  مسلمین نیست و  از این جاست که از اسلام که برای از بین بردن استبداد و دیکتاتوری آمده.  از بطن آن هیولای استبداد دینی را با این بدعت زاده می کنند . و بر عهده ی روشنفکران واقعی جهان اسلام است که با این بدعت های خطرناک مقابله کنند. حال در دوران ما به این علت است که شیادان دینی قدرت طلب که بر گرده ی مسلمین با فریب سوار شده اند فقط ترجیح بدهند که مهدی موعود عج فرزند بلافصل امام حسن عسکری باشد تا از نوادگان امام حسن مجتبی ع . چون اگر مهدی عج از نوادگان امام حسن مجتبی باشد و در زمان ما به دنیا بیاید که نان آنها آجر می شود و این نوع مهدی منافعی برای آنها ندارد و چا بسا  زیان هم دارد چون نمی توانند به بهانه ی غیبت فرزند امام حسن عسکری ، توسط روایات دروغ دم از جانشینی او بزنند و حاکمیت سیاسی را از نمایندگان واقعی مردم بگیرند و فاجعه درست زمانی برایشان آغاز می شود که امام مهدی حقیقی از نسل و نوادگان امام حسن مجتبی ع باشد که به صورت گمنام به دنیا آمده و از مخالفان سیاسی و عقیدتی آنها باشد و در فرصت مناسب بر علیه آنها با اذن الهی قیام کند و دمار از روزگار آنها برآورد. که این وعده ی خداست و خداوند خلاف وعده نمی کند. ان الله لایخلف المیعاد.

قبلا بیان کردیم که نهضت علامه خراسانی با توجه به روایات صحیح   با توجه به اهداف و مشخصات این نهضت اخیر در افعانستان و آسیای مرکزی  تا حد زیادی بحق می باشد و این خراسانی حرکتی مستقل از  سرویس های جاسوسی دجال غرب و کاملا اصیل و واقعی است.  ولی با کمال تاسف انحرافاتی نیز در فعالیت برخی مبلغان این نهضت دیده می شود که مسلم است ربطی به خود علامه ندارد و احتمال زیاد برخی از این مبلغان ، نفوذی دشمن در نهضت می باشند . ا‌ول اینکه برخی از مبلغان این نهضت برخلاف آیات صریح قرآن که می فرماید :  از نزد خود برای مردم حلال و حرام تعیین نکنید  . با کمال تاسف به نام علامه از نزد خود برای مردم حلال و حرام تازه می تراشند . خب این کار را آخوندهای منحرف و گمراه هم هم اکنون نیز  انجام می دهند  و کتاب می‌نویسند و برخلاف کلام خدا برای مردم حلال و حرام جدید می تراشند. پس این مبلغان با آخوندهای گمراه چه فرقی دارند. دوم آنکه  برخی از این مبلغان وقتی با آنها منطقی صحبت می کنی همه ی نهضت های دیگر را گمراه می دانند   و فقط خود را بحق می دانند در حالی که در روایات صحیح  برخی نهضت های دیگری هم مقارن ظهور بحق معرفی شده اند از جمله نهضت یمانی حقیقی از یمن (نه البته  احمد الحسن بصری کذاب در عراق)   که هدایت یافته ترین قیام معرفی شده و یا نهضت سید حسنی در گیلان  که آن هم نهضتی به حق در روایات معرفی شده . ولی برخی از  مبلغان خراسانی همه را باطل و دروغگو می دانند . سوم آنکه مبلغان خراسانی حاکمیت سیاسی اهل بیت را حاکمیتی اجباری از نزد خدا می دانند  و حقیقت غدیر  را به درستی درک نکرده اند . در حالی که در کتاب مثلث شیطانی  ثابت شده  که امامان خود به این امر معتقد نبودند و امام علی حاکمیت سیاسی و خلیفه شدن خود را امری کاملا زمینی و خواست مردم می داند. و بیان می کند اگر شما مرا خلیفه نمی خواستید من آن را نمی پذیرفتم ولی  یک شان دیگر اهل بیت ع شان امامت است که مقامی کاملا معنوی و آسمانی است و ربطی به مردم ندارد . مبلغان خرآسانی  مانند آخوندها هنوز این دوشان جدای اهل بیت را درست درک نکرده اند و به نوعی به استبداد دینی اعتقاد دارند.

 در مورد انواع حکومت‌ها از دیر باز اندیشمندان و فیلسوفان بزرگ در طول تاریخ هم بسیار تامل کرده اند و هم نظرات روشنگرانه ای بیان نموده اند . در مغرب زمین افلاطون اولین فیلسوفی بود که در  این مورد نظراتی بیان کرد . فلسفه ی سیاسی ارسطو بر این اساس بود که حاکمیت جامعه باید به دست یک قشر نخبه و دانشمند که همان فیلسوفان و دانشمندان است  قرار بگیرد  چون آنها از بقیه ی افراد جامعه داناترند و بهتر می توانند جامعه را اداره کنند  ولی شاگر برجسته ی وی ارسطو اینگونه نظری نداشت در واقع افلاطون فیلسوفی آرمانگرا بود و بیشتر به آن جامعه ی آرمانی و ایدآل که باید به وجود بیاید فکر می کرد و به همین دلیل معتقد به یک مدینه ی فاضله بود ودر این مورد مفصلا مطلب می نوشت ولی ارسطو برخلاف او فیلسوفی بیشتر واقع گرا بود و در فلسفه ی سیاسی خویش حاکمیت ها را به سه نوع حاکمیت تقسیم کرد که می تواند وجود داشته باشد ۱ _ حاکمیت یک نفر بر جامعه مانند پادشاه که از نظر وی اشکال این حاکمیت آن بود که ممکن بود به استبداد ختم شود مانند استبداد و زورگویی اکثر پادشاهان در طول تاریخ ۲_ نوع دوم حاکمیت از نظر ارسطو حاکمیت یک قشر خاص مانند حاکمیت طبقه ی کارگر و یا روحانیون بر جامعه می باشد که خطر این نوع  حاکمیت خودکامگی و سو استفاده از قدرت برای اهداف قشر خود می باشد که در عصر حاضر شاهد این خودکامگی در حکومت‌های کمونیستی که طبقه ی کارگر بر آنها حاکم است    مانند شوروی سابق و حاکمیت کره ی شمالی و صد البته برخی از حاکمیت های به ظاهر دینی که قشر خاصی حاکم هستند می باشیم ۳ _ نوع سوم حاکمیت از دیدگاه ارسطو  حاکمیت اکثریت بر اقلیت و یا همان جمهوری و یا به اصطلاح دموکراسی است که از نظر ارسطو خطر و اشکال این نوع حاکمیت به حاکمیت رسیدن اراذل و اوباش با استفاده از ثروت و یا فریب افکار عمومی می باشد که شاهد این نوع حکومت‌ها هم در برخی دموکراسی های غربی می باشیم که همواره ریاست جمهوری و سناتورهای  بی اخلاق و فاسد غالبا با اهرم ثروت و دستگاه تبلیغ رسانه که در اختیار دارند یک شبه به قدرت می رسند و هم مردم خود را فریب می دهند و هم جهان را برای منافع کثیف سیاسی اقتصادی خود به جنگ و فساد می کشانند. اینها از نظر ارسطو همان اراذل و اوباشی هستند که حاکمیت دموکراسی را تهدید می کنند یک نوع حاکمیت هم وجود دارد که نمی توان نام حاکمیت بر آن گذاشت و آن آنارشیسم یا بی حاکمیتی یا بی قانونی  در جامعه است که با عقل سلیم سازگار نیست . چون به قول امام علی حاکمیت حتی اگر ظالم هم باشد برای جامعه بهتر از بی قانونی و بی حاکمیتی است. چون بی نظمی  حیات کل جامعه را تهدید می کند  در تاریخ اسلام خوارج نهروان به نوعی باور به بی حاکم بودن جامعه یا به تعبیر امروز بی قانونی و آنارشیسم داشتند که با توجه به خطر آنها برای جامعه امام علی ع این جمله را فرمودند و شدیدا با آنها  برخورد نظامی کردند.   در یک دو قرن اخیر فلاسفه و اندیشمندانی چون مارکس و انگلس در  دنیای غرب     نظرات جدیدتری برای حاکمیت ارائه نمودند و تئوریسین مکتب کمونیسم در مقابل سرمایه داری شدند خلاصه یپ نظر مارکس که البته دوست او انگلس بیشتر نظرات او را به قشر دانشگاهی و مردم معرفی نمود این بود که تمام تلاش‌های بشر حتی طرز تفکر و دین و اخلاق وی منشا اقتصادی و مادی دارد و هر طبقه ای چه فقیر چه غنی با توجه به طبقه ی اقتصادی و میزان درآمد خود فکر می کند و زندگی می کند حتی دینداران و روحانیون دینی هم از دین در جامعه بیشتر اهداف مادی و اقتصادی دارند نه الهی و از دین به عنوان دکان و یک بنگاه اقتصادی به سود خود استفاده می کنند و در حقیقت اقتصاد زیر بنای جامعه  و دیگر مسائل جامعه روبنا و فرعی در جامعه محسوب می شوند. . او در کتاب معروف خود با نام  سرمایه   معایب و نقص های اقتصاد سرمایه داری را کاملا تشریح کرد  و معتقد بود که قشر سرمایه دار جامعه با زور و اهرم سرمایه و ثروت قشر کارگر و ضعیف جامعه را از نظر مالی استثمار می کنند و حق آنها را می خورند و روز به روز قدرتمندتر می شوند  و  البته حاکمیت سیاسی جامعه هم دردست آنهاست  وقشر کارگر روبه روز بیشتر استثمار و ضعیف می شوند بنا براین راه حلی که قشر کارگر و فقیر جامعه بتوانند حق خود را از قشر سرمایه دار که البته حاکم جامعه نیز می باشند  بگیرند تنها انقلاب ناگهانی و خشونت آمیز و خونین و شورش دربرابر طبقه ی حاکم است تا قدرت را از آنها بگیرند و منابع و ثروت را به تساوی بین افراد جامعه تقسیم کنند بنابراین باید قدرت در دست طبقه ی کارگر باشد  و بر این اساس بعد از مارکس انقلابات کمونیستی بر علیه سرمایه داری در شرق اروپا و روسیه و چین و دیگر کشورها آغاز شد. .

البته نظران  کارل مارکس در دنیای غرب بر علیه سرمایه داری به دو شکل دنبال شد در اروپای غربی و آمریکا برای مهار زیاده خواهی سرمایه داران  مکتب سوسیال دموکرات به وجود آمد که هدف آن بود که کارگران و قشر فقیر جامعه به تدریج و از طریق مبارزات مدنی و آرام حق خود را از سرمایه داران بگیرند و در شاخه ی دیگر  در  شرق اروپا مکتب مارکسیسم کمونیسم رواج یافت  و انقلابات کمونیستی به وقوع پیوست  که معتقد بودند فقط با انقلاب خونین و خشونت بار و به یکباره باید کارگران و مردم فقیر حق خودرا از سرمایه داران بگیرند و به همین علت هم نماد پرچم این کشورهای کمونیستی قرمز و به رنگ خون که نماد انقلاب خونین است می باشد . حال در اینجا نظر اسلام در اینجا در  مورد نوع حاکمیت بیان می شود .نظر درست و واقع بینانه و جامع اسلام البته اگر  درست توسط باورمندان و اندیشمندان دنیای اسلام درک شود در عین اینکه نظر دیگری است جامعیتی دارد که شامل آن مکاتب سیاسی دیگر  نیز هست و درعین حال اشکالات آنها را نیز برطرف می کند . از دیدگاه قرآن انسان موجودی است که اگر با عبادات و نیایش به درگاه الهی روحش پالایش و پاک و تقویت نشود به ناچار طغیان می کند و موازین اخلاقی و انسانی را زیر پا می گذارد و نه تنها از نظر  اخلاقی فاسد می شود بلکه در صورت داشتن قدرت و احساس بی نیازی به هم نوع خود برای رسیدن به امیال شهوانی و ثروت و قدرت ظلم می کند و به تعبیر خداوند مانند فرعون طغیان می کند . براین اساس تنها کسی لیاقت حاکمیت جامعه ی  بشری را دارد که فردی خاص از اولیای الهی باشد که لا نماز و عبادات مرتبا با مبدا هستی در تماس و ارتباط باشد و چنین شخصی نیز نه تنها اخلاقش هیچگاه فاسد نمی شود بلکه در صورت حاکمیت و قدرت یافتن بر کل جامعه ی بشری با وجود  قدرت و مکنت بسیار هیچگاه از حدود اخلاقی و الهی به واسطه ارتباط ویژه با خدا بیرون نمی رود و هیچگاه به مردم ظلم نمی کند  بنابراین فقط چنین شخص صالحی لایق حاکمیت  جامعه ی بشری را دارد  این شخص امام  یا انسان کامل است . ولی باید گفت انسان‌ها قادر به شناسایی چنین شخصی نیستند و فقط خدا قادر است چنین شخصی را به مقام امامت برساند نه مردم در اینجا سخن از حاکمیت سیاسی نیست بلکه امامت به معنی یک مقام بلند معنوی است . خب مسلما خداوند در این مورد نظر خود را در  کتاب‌های آسمانی مخصوصا قرآن کریم بیان کرده و بیان کرده که فقط افراد صالح از نسل حضرت ابراهیم به مقام امامت رسیده اند . البته خود اراده و خواست  خدا نیز بر این قرار گرفته که این امامان خلیفه ی او و حاکم کره ی زمین باشند چون در قرآن می فرماید : ای داود ما تورا خلیفه ی خود در زمین گردانیدیم   البته در مورد اهل بیت از نسل پیامبر  نیز پیامبر اسلام صراحتا می فرماید که دوازدهمین امام از نسل من خلیفه الله و حاکم زمین می باشد . با این مقدمات دیگر شکی باقی نمی ماند   که حاکمیت و خلیفه الله بودن مهدی موعود خواست خداست ولی باید تذکر داد که خدا این حاکمیت را به هیچ وجه نمی خواهد به زور به مردم  قالب و تحمیل کند چون اصولا در دین الهی اجباری نیست بلکه خواست او این است که مردم خود به این بلوغ فکری و سیاسی و بصیرت دینی برسند که فقط مهدی خلیفه الله است و لیاقت حاکمیت بر آنها را دارد نه کسانی دیگر چون فهم و توانایی این کار را ندارند و تجربه ی حاکمیت های بشری هم در طی قرون گذشته نشان می دهد که هرگاه شخصی صالح از اولیای الهی چون حضرت سلیمان و با داوود و یا کورش حاکم آنها بوده مردم طعم عدالت را کشیده اند و هرگاه غیر از آنها بوده  ظلم و بی عدالتی جامعه را نابود ساخته . ولی مسلم است امام مهدی عج هرچند دارای توانایی بسیار می  باشد نمی تواند به تنهایی جامعه ی بشری را اداره کند و مانند هر حاکم نیاز به یک اکیپ و گروه شایسته و نخبه از مشاوران و وزرای نخبه می باشد که آنها را نیز جز خدا قادر به شناسایی و جمع آوری از سراسر دنیا نیست که این گروه صالحان نیز همان ۳۱۳ نفر یاران خاص او برای اداره ی جهان می باشند که بر طبق روایات در یک شب و یا مدت کوتاهی آنها را هنگام قیام و ظهور در  نزد او جمع می کند.ولی تکلیف مردم مثل تشکیل هر حاکمیتی حمایت عمومی ازین حاکمیت است تا شکل و استحکام لازم را پیدا کند بنابراین مردم باید در حال حاضر فقط زمینه ساز این حاکمیت باشند.. این نوع حاکمیت الهی صفات دیگر مکاتب سیاسی را در خود جمع نموده است . اولا از جهتی می توان گفت حاکمیت   یک نفر است و دوم آنکه به نوعی حاکمیت یک قشر نیز هست که ارسطو به آنها اشاره کرده و همان گروه صالحان  وزرای مهدی می باشند و نیز حاکمیت نخبگان علمی می باشد چون این ۳۱۳ نفر از دانشمندترین انسانهای کره ی  زمین  هستند که افلاطون نیز بر آن تاکید می کرد از طرفی این حاکمیت را اکثریت مردم کره ی زمین  به قدرت می رسانند پس حاکمیت اکثریت و جمهوری و دموکراسی نیز هست  و چون ثروت را به عدالت و مساوی بین مردم تقسیم می کند و یک جامعه ی بدون طبقه به وجود می آورد شبیه به آرمان‌های مارکسیستی نیز  هست  و در پایان باید گفت در عین حال اشکالات این مکاتب را نیز ندارد چون حاکمیت فردی و یا قشری این مکاتب به علت فقر معنویت و نداشتن ارتباط با خدا زود فاسد می شود و به مردم ظلم می کند ولی این حاکمیت انسان کامل که حاکمیت الهی است فاسد شدنی نیست و هیچگاه به مردم ظلم نمی کند .

غالب مسلمانان حتی برخی خواص معنی این سه واژه را درست درک نکرده اند و مثلا معنی نبی و رسول را یکی دانسته اند در حالی که این گونه نیست چون در واقع نبی به معنی خبر دهنده، کسی است که از جانب خدا شریعتی تازه چون اسلام می آورد و چون این شریعت تازه می باشد و قبلا به این صورت سابقه نداشته بنابراین از چنین شخصی  به نبی به معنای آورنده ی خبر تازه تعبیر می شود و در واقع وظیفه دارد از احکام و دستورات الهی در قالب یک شریعت تازه خبر دهد براین اساس پیامبر اسلام خاتم النبیین است یعنی آخرین کسی که از شریعتی تازه از سوی خدا خبر داده و بعد از وی خدا شریعت و دینی تازه نخواهد فرستاد ولی واژه‌ی رسول به معنی فرستاده کسی است که از سوی خدا برای ماموریت ویژه ای مثل اصلاح و یا تبلیغ شریعت قبلی و یا ایجاد عدالت   به میان مردم می آید بنابراین  مهدی موعود عج این وظیفه را دارد و نبی نیست چون شریعت تازه ای نمی آورد ولی مامور اصلاح شریعت یعنی اسلام و تشکیل حکومت جهانی و ایجاد عدالت است و ازین جهت او رسول یعنی فرستاده است نه نبی  . هرچند پیامبر اسلام علاوه بر نبی بودن مقام رسالت را نیز داشت چون مامور بود علاوه بر خبر دادن از شریعت جدید تشکیل حکومت نیز بدهد و احکام آن را اجرا کند ولی مهدی موعود عج فقط مقام رسالت را دارد و البته خاتم رسولان نیز می باشد. و اما امامت یک مقام بلند روحانی و معنوی است که خداوند فقط به فرزندان و ذریه ی صالح ابراهیم ع داده  ‌و شایسته ی احدی دیگر نیست که دوازده امام از نسل پیامبر را شامل می شود که آخرین آنها حضرت مهدی علاوه بر مقام امامت مقام رسول و رسالت را نیز دارا می باشد و این فرق او با سایر ائمه می باشد ازین جهت تمام ائمه به این مقام او به دیده ی احترام می نگریستند و آن را نیز به مردم تذکر می دادند که رسالت قیام فقط مخصوص مهدی موعود از ما اهل بیت است . البته امامان از اهل بیت  علاوه بر مقام امامت که مقامی صرفا الهی و از نزد اوست ،دارای لیاقت و شان خلافت و حکومت نیز بودند ولی این شان بستگی به خواست مردم نیز دارد اگر مردم چون امام علی و امام حسن مجتبی ع آنها را به حاکمیت قبول داشتند تشکیل حکومت می دادند و رهبر سیاسی هم می شدند و اگر حمایت نمی کردند گوشه گیری و انزوا را انتخاب می کردند مانند دیگر امامان تا مردم زمانی به این بلوغ سیاسی و بصیرت معنوی برسند تا خود برای حاکمیت آنها به سراغ آنها بروند . بنابراین امام مهدی عج اکنون با ظاهر یک شخص عادی و گمنام  با مقام امامت در بین مردم می باشد   و زمانی  خود را معرفی می کند و خدا برای اتمام حجت با ندای آسمانی اورا به مردم معرفی می کند که مردم به جای کمک به حاکمیت غیر او( حال هرکس باشد) فقط و فقط خواستار حاکمیت مهدی موعود باشند نه بیایند با سو استفاده از نام او و بدون آگاهی از این کار دشوار یعنی رهبری کل جامعه ی بشری حاکمیت تشکیل بدهند و جامعه را به فساد و تباهی بکشانند . اتفاقا در روایات صحیح مهدویت نیز آمده که ابتدا از خراسان و شرق عده ای به رهبری شخصی به نام خراسانی قیام می کنند و به جای حکومت کردن زمینه چینی می کنند و بعد که بر حاکمیت طاغوت پیروز شدند این حاکمیت را به مهدی موعود عج که از نسل پیامبر است می سپارند .پس زمینه سازان به هیچ وجه نباید این اشتباه را مرتکب شوند که بعد از قیام و پیروزی خود حاکم شوند بلکه در حین قیام و پیروزی باید فقط حاکمیت مهدی موعود عج را بخواهند در این صورت وظیفه ی الهی حضرت اقتضا می کند که با نشان دادن دلایل کافی خود را به آنها معرفی کند و البته عدالت خداوند نیز اقتضا می کند که برای اینکه مردم در سخن او شک نکنند با ندای آسمانی اورا با اصل و نسب به مردم معرفی کند.                هو الذی ارسل الرسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی دین کله .... اوست که رسول خود را با هدایت ( مهدی عج) و دین حق (دین حقیقی و بدون خرافات و تحریف اسلام ) فرستاد تا بر همه ی ادیان پیروز شود...

(افشاگری در مورد توطئه های سرویس های جاسوسی غرب یا دجال در تقابل با مهدی موعود عج) قبلا به دلایل کافی ثابت کردیم که احمد الحسن بصری شخصی کذاب و مزدور سرویس های جاسوسی غرب به خصوص اسرائیل در منطقه می باشد. اما براستی چرا این سرویس ها این شخص را تجهیز و تحریک و برای این کار آموزش داده اند و این قدر برای یارگیری برای او هزینه می کنند . در این مورد باید توضیح داد که گفتیم دجال آخر زمان که تمام سرویس های جاسوسی  واطلاعات دنیا و نیز اکثر نخبگان علمی و محققان  تاریخ ادیان و متخصصان مهدویت را در استخدام دارد از طریق مطالعه ی متون  و روایات مهدویت نیک آگاه است که در تحولات زمان ظهور قیام یمانی حقیقی و بزرگ و موعود از یمن چه میزان در پیروزی قیام مهدی عج موثر می باشد چون بر طبق روایات وقتی که سفیانی به عراق برای قتل عام شیعیان هجوم آورد و قصد بعدی او هجوم به ایران و مقابله با مهدی موعود و لشکر  خراسانی در  ایران است این یمانی موعود است که با قیام در  یمن و لشکر کشی به عراق به همراه لشکر  خراسانی، سفیانی ملعون را شکست داده و اورا نابود می کند و نقشه ی دجال را ناکام می‌کند و قیام مهدی پیرو  می شود بنابراین برای جلوگیری از این روند و قیام یمانی و غلبه ی او بر سفیانی باید سد و مانعی برای او قبل از سفیانی در عراق قرار دهند .تا این مانع جلوی هجوم یمانی موعود و خراسانی را به عراق و مقابله با سفیانی را بگیرد و این مانع می تواند یک یمانی جعلی و دروغین وابسته به دجال غرب باشد که اکنون در عراق در حال یارگیری برای او می باشند. این شخص کذاب مشخص است که تنها یک تن و چند پیرو ساده دل نیستند بلکه این شخص را یک اتاق فکر کامل از طرف سرویس های جاسوسی غرب حمایت می کنند و نقشه های خود را به او دیکته می کنند و حتی یک تیم از نویسندگان نخبه و آشنا به  معارف مهدویت و ادیان از طرف این سرویس ها دهها کتاب مزخرف به نام وی نوشته و منتش  کرده اند تا مردم عالم بودن وی را باور کنند . و در موعد مقرر این شخص در زمان حضور سفیانی در عراق ماهیت کثیف و مزدور بودن خود را به غرب نشان می دهد و در جهت مقابله با مهدی عج و یمانی حقیقی از سفیانی مزدور غرب حمایت نیز خواهد کرد . بنابراین برای افشاگری در مورد این توطئه ی دجال باید اکنون روشنگری های لازم در فضای مجازی صورت گیرد تا جلوی این توطئه هرچه زودتر گرفته شود و این مانع ظهور نیز به یاری خدا و همت مؤمنان برطرف گردد.

آیا تا کنون از خود پرسیده اید که چرا در   منطقه ی  خاصی از خاورمیانه د  این چند دهه دائما درگیری و کشتار و بحران های نظامی سیاسی اقتصادی روی می دهد؟ این منطقه ی خاص کشورهای افغانستان ، ایران ، عراق ، یمن و سوریه و لبنان می باشند. اگر  روایات مهدویت و آخرزمانی را خوب مطالعه و درک نکنیم علت این جنگها و بحران ها سیاسی و نظامی را در این منطقه   هرگز درک نخواهیم کرد چون در روایات مهدویت به وضوح و بصورت متواتر نقشه و منطقه ی جغرافیایی ظهور و قیام مهدی عج بر علیه دجال یا نظام سلطه ی جهانی  ترسیم شده طبق این روایات منشا و مبدا قیام مهدی عج شرق و خراسان خواهد بود خب می دانیم از نظر جغرافیایی شرق عربستان و حجاز که محل سکونت پیامبر و اهل بیت ع بودند جز ایران نیست که خراسان نیز جزو آن است البته خراسان بزرگ در زمان قدیم شامل افعانستان و قسمتی از کشورهای آسیای مرکزی چون تاجکستان و ترکمنستان هم می شد که جزو خاک ایران محسوب می شدند . به هر حال طبق روایات صحیح مهدویت ، ابتدا در منطقه ی خراسان شخصی به نام خراسانی قیام می کند و بعد در شمال ایران منطقه ی گیلان و قزوین نیز قائم آل محمد قیام می کند و در این حال خراسانی لشکرش را در اختیار قائم آل محمد قرار می دهد و همزمان سفیانی در منطقه ی شام یا سوریه شورش می کند و تا عراق و مدینه را نیز تصرف می کند و همزمان با شورش سفیانی در یمن نیز شخصی یمانی قیام می کند و با خراسانی و قائم آل محمد متحد می شود  و به عراق لشکر کشی می کنند و سفیانی را که عامل و مزدور و دست نشانده ی دجال است شکست می دهند و با قدرت  تمام بیت المقدس را فتح می کنند و یک امپراتوری عظیم اسلامی از اتحاد کشورهای اسلامی به وجود می آورند و در این حال از طریق دریای مدیترانه با دنیای غرب که مرکز حاکمیت دجال است که از آنجا بر سراسر جهان حاکم است هم مرز می شوند در این حال دنیای غرب احساس خطر بیشتری می کند و با لشکریان انبوه به مرز مسلمین حمله ور می شوند و یک درگیری ابتدایی نیز با مسلمین دارند دراین حال عیسی مسیح ع از آسمان نازل می شود و مهدی ع را تایید می کند و اکثر مسیحیان در این حال به حضرت ایمان می آورند و مسیح واسطه ی صلح بین مسلمین و دنیای غرب می شود و کم کم حاکمیت او جهانی می شود و دجال به کلی نابود می شود . خب با این توصیف در روایات،  نظام  سلطه یا دجال که اکنون حاکمیت موقت بر جهان دارد و مسلما  توسط نخبگان علمی خود تمام روایات مهدویت را در  این مورد مطالعه کرده و از نقشه ی ظهور منجی اطلاع کامل دارد  به خیال خام خود می خواهد با نقشه های  شیطانی جلو وعده و خواست الهی را هر طور شده بگیرد. ازین جهت از چندین دهه با نفوذ و حمله به کشورهای این منطقه ی خاص چون ایران و افغانستان و... که ظهور منجی از آنجا آغاز می شود سعی می کند که که از ایجاد یک نظام مقتدر و تشکل یک نظام  و قدرت سیاسی اقتصادی در این منطقه جلوگیری کند تا جلو این قیام را بگیرد نفوذ نظام سلطه یا دجال در این کشورها بصورت نفوذ سیاسی و فرهنگی و گاه هجوم نظامی و ایجاد ترور و کودتا و جنگ و اختلافات فرقه ای می باشد تا همواره این منطقه درگیر مشکلات جنگ و غیره باشد  و ضعیف بماند که پایگاه قدرتمندی برای ظهور منجی به وجود نیاید نظام سلطه سعی می کند با کوتا و ترور  و هجوم نظامی اگر شد مستقیما حاکمیت های دست نشانده در منطقه ایجاد کند و اگر نشد با سرویس های جاسوسی در حاکمیت های این منطقه نفوذ کند و عملا اختیار سیاست این کشورها را به دست گیرد بطوری که دولتمردان خودفروخته و مزدور فقط سیاست های دجال و غرب را در این منطقه که ایجاد جنگ و خونریزی و برادر کشی است را به اجرا درآورند که ایجاد گروهک های تکفیری چون القاعده و داعش و طالبان و یا شیعه های افراطی درست در جهت همین سیاست جنایتکارانه است . ولی اگر به دقت به جغرافیای سیاسی این منطقه دوباره نگاه کنیم خواهیم دید برخی ازین کشور  چون امارت متحده ی عربی و عربستان سعودی و ترکیه از آسیب های این نقشه های شیطانی کاملا  در امان مانده اند علت کاملا واضح است چون این کشورها اولا در نقشه ی روایات ظهور مهدی عج چندان نقش ندارند و قیام‌های اصلی در خراسان ایران و و افغانستان و یمن شروع و به عراق و سوریه کشانده می شوند و دوم آنکه حاکمیت های این کشورها چون امارات و عربستان کاملا دست نشانده و بله قربان گوی سیاست های دجال و نظام سلطه و همسو با منویات غرب می باشند بنابراین نه تنها نظام دجال کاری به آنها ندارد بلکه درآبادانی این کشورها کمک های زیادی نیز به آنها می کند که شاهد پیشرفت مدنی چشمگیر در این کشورها چون دبی در چند دهه ی اخیر  می باشیم . ولی در  مقابل کشورهای قرار گرفته در نقشه ی ظهور را با حملات مختلف فرهنگی سیاسی و این اواخر نظامی به ویرانی کشانده.

اگر درست با دقت و تامل به این تحولات نگاه کنیم خواهیم دید که حضور نظامی آمریکا در چند دهه ی اخیر در خلیج فارس درست در جهت مقابله با ظهور منجی در این منطقه است و شکی نیز در آن نیست . بنابراین کشورهای این منطقه باید مراقب باشند در دام نقشه های دجال یا نظام سلطه برای ایجاد جنگ واختلاف در  این منطقه نیفتند و کم کم با پر رنگ کردن گفتمان مهدویت و دوری از خرافات در این مورد زمینه ی ایجاد یک اتحادیه متشکل از کشورهای اسلامی چون اتحادیه ی اروپا  را در این منطقه فراهم کنند تا علاوه بر نقش برآب کردن نقشه های دجال و نظام سلطه زمینه ظهور حضرت را نیز فراهم کنند    به امید آنروز.

استراتژی اختلاف افکنی  غرب در قبال کشورهای خاورمیانه: شاید برخی تصور  کنند که سیاست ایجاد اختلاف در کشورهای خاورمیانه از سوی غرب تنها مربوط به چند دهه یا دوسه صده ی اخیر است . این  تصور ناشی از عدم اطلاع کافی از تاریخ غرب به خصوص تاریخ فلسفه ی سیاسی این منطقه است . چون اگر تاریخ فلسفه سیاسی غرب به درستی مطالعه شود     این حقیقت درک می شود که اتخاذ این سیاست اختلاف افکنی در خاورمیانه سابقه ای دیرینه از زمان فلاسفه بزرگی چون ارسطو در بیش از ۲۰۰۰ سال پیش دارد . اگر فلسفه ی سیاسی ارسطو با تامل مطالعه شود مشاهده می گردد که ارسطو در این مورد بصورت بسیار هوشمندانه و بگونه ای که از یک فیلسوف بزرگ انتظار می رود بیان می کند که برای غلبه و پیروزی بر دشمنان مسلم است بهترین راه ایجاد اختلاف درونی در میان آنها  می باشد . این نظر ارسطو کاملا منطقی و هوشمندانه است  چون بطور طبیعی هم مثلا اگر کسی بخواهد سنگ بزرگی را بلند کند واز سر راه بردارد بهترین راه آن است که آن را با وسیله ای قطعه قطعه کند و بعد به راحتی خواهد توانست آن را از میان راه بردارد. خب مسلم است پادشاهان و سیاستمداران غربی از آن دوران از نظرات سیاسی این فیلسوف بزرگ برای شکست دشمن استفاده کرده اند    و همواره در دوره های بعدی با ایجاد اختلاف در دشمنان خود بر آنها پیروز شده اند می دانیم که اسکندر مقدونی به گواهی تاریخ شاگرد بلاواسطه ی ارسطو بوده و مسلم است ازین نظرات او در جنگها و مقابله با دشمن کمال استفاده را نموده . اولین بار اسکندر این سیاست را در قبال داریوش سوم هخامنشی و سپاه انبوه و قدرتمند او به کار برد . سپاه داریوش سوم در زمان حمله ی اسکندر به ایران متشکل از ۲۰۰۰۰۰ هزار نفر جنگجو با امکانات کامل بود ولی سپاه اسکندر ۲۰۰۰۰هزار نفر بیشتر نبود با این حال اسکندر با استفاده از نظرات ارسطو با فرستادن جاسوس بین سپاهیان داریوش به صورت مخفیانه بین سرداران و سپاهیان او اختلاف ایجاد کرد و همین امر باعث شکست فاجعه بار داریوش سوم از اسکندر و اشغال ایران  شد . در دوره های بعد نیز از طرف سیاستمداران غربی برای مقابله با امپراتورهای مسلمان خاورمیانه همین سیاست دنبال شد . در دوره ی صفویه و امپراتوری عثمانی چون غرب توان مقابله با امپراتوری عثمانی و صفوی را نداشت و امپراتوری عثمانی داشت از جنوب و شرق به سرعت اروپا را تصرف می کرد و حتی سپاهیان او به مرزهای اتریش نیز رسیده بودند . به ناچار دوباره از سیاست تفرقه افکنی بین دو امپراتوری مسلمان  صفوی و عثمانی بسیار استفاده کرد و جاسوسان خود را در قالب گردشگر و مبلغ مذهبی و یا سفیر به دربار این دو امپراتوری اعزام کرد و آنها با آشنایی با فرهنگ و زبان مردم بومی و بصورت موذیانه دست به ایجاد اختلافات فرقه ای و مذهبی و بعد سیاسی در بین این دو امپراتوری  زدند  به خصوص اینکه امپراتوری عثمانی سنی  و صفوی شیعه بودند ولی جاسوسان غربی این دوفرقه را به افراطی گری در حد کشتن پیروان این دو فرقه دچار کردند و آنها را صدها سال به جنگهای بیهوده و مخرب دچار کردند ( سیاستی که اکنون بین حاکمیت وهابی سعودی و حاکمیت شیعه ی ایران هنوز به شدت دنبال می شود)  وقتی به این صورت دو امپراتوری را ضعیف کردند ابتدا افغانها را تحریک و تجهیز کردند تا به ایران حمله کند و حاکمیت صفوی را نابود کند و بعد در جنگ جهانی اول آخرین امپراتوری مسلمان عثمانی را نیز تکه تکه و نابود ساختند و به این صورت فلسفه ی سیاسی ارسطو را تحقق بخشیدند. این سیاست غرب اکنون نیز ادامه دارد . غرب معمولا اگر قدرت داشته باشد مستقیما به کشورهای مسلمان خاورمیانه هجوم می آورد و حاکمیت های دست نشانده و مزدور ایجاد می کند البته قبلا با سردمداران خودفروخته ی این کشورها شرط می کند که به شرطی از حاکمیت آنها حمایت می کند که از سیاست های غرب مبنی بر اختلاف دائمی با همسایگان و ایجاد بحران‌های منطقه ای تبعیت کنند واگر این اوامر و سیاستها را اجرا نکنند بلافاصله توسط مزدوران دیگر داخلی آنها حاکمیت آنها با یک کودتا یا انقلابات دروغین و برنامه ریزی شده سقوط خواهد کرد .و اگر نتوانند با دخالت نظامی مستقیم حاکمیتهای دست نشانده چون افعانستان ایجاد کنند با سرویس های جاسوسی خود در نظام‌های سیاسی این کشورها نفوذ می کنند و عملا سیاست‌های کلان منطقه ای و داخلی آنها را با این افراد نفوذی که به رده ی بالای حاکمیت رسانده اند به دست می گیرند و همان سیاست اختلاف افکنی و ایجادجنگ با همسایگان را  در منطقه اجرا می کنند و اگر سیاست مداران هوشیار و متعهدی پیدا شود که از این سیاست غرب پیروی نکنند و مثلا در جهت اتحاد و صلح و دوستی بین کشورهای خاورمیانه قدمی بردارند و یا در جهت شکوفایی و پیشرفت اقتصادی این منطقه اقداماتی انجام دهند زود با ترور و یا با کودتا از کار برکنار می شوند . و یا تبعید می شوند .

اکثر نخبگان علمی و سیاسی متعهد در این چند دهه و حتی زمان قاجار توسط سرویس های جاسوسی غرب و البته ظاهرا توسط مزدوران داخلی ترور و یا تبعید شده اند به منطقه ی خاورمیانه و کشورهایی چون افعانستان پاکستان ایران و عراق نگاه کنید الان چند دهه است که غرب نگذاشته روی آرامش و ثبات را ببینند در این کشور ها دراین چند دهه جنگهای منطقه ای بیهوده و ترور و شورش و انقلابات استعماری امری کاملا عادی شده است و این جز نقشه  و توطئه ی  غرب برای ایجاد اختلاف چیز دیگری نیست . بنابراین هم مردم و هم تمام سیاستمداران و گروه‌های سیاسی در داخل و خارج این کشورها باید کاملا هوشیار باشند که نادانسته مجری این توطئه ی غرب برای ایجاد   اختلاف  در  این منطقه  نشوند بلکه با درک این توطئه هرچه زودتر و بیشتر به گفتمان با تمام گروه‌های سیاسی با هر گرایش و عقاید سیاسی روی آورند. و با ایجاد  وحدت و رها کردن شعارها و اقدامات اختلاف بر انگیز  همه سعی کنند سیستمی  با ثبات متشکل از نخبگان تمام گروه‌های سیاسی در کشور به وجود  آورند و دست  از این   تنگ نظری های مذهبی و قشری و عقیدتی در راه ایجاد وحدت واقعی بردارند . در اولین اقدام بهتر است حاکمیت این کشورها عفو عمومی اعلام کنند و تمام مخالفان سیاسی و عقیدتی و سیاسی را در داخل و خارج کشور دعوت به ترک مخاصمه کنند و آنها را دعوت کنند که برای ایجاد یک سیستم سیاسی یکپارچه و با ثبات در بازی قدرت وارد شوند و از توانایی و دانش آنها تا رده های بالای حاکمیتی با توجه به استعدادشان استفاده شود البته پیش از این  مرحله بهتر است  یک سیستم اطلاعاتی مستقل از سرویس های جاسوسی غرب که در کشور نفوذ دارند  در این حاکمیت به وجود آید تا با وسواس و دقت بسیار عوامل نفوذی غرب در ارکان مختلف سیاسی و نظامی و اقتصادی و فرهنگی، شناسایی دستگیر  و محاکمه شوند شناسایی چنین مزدورانی در کشور غیر ممکن نیست چون اهداف غرب در کشورهای خاورمیانه تقریبا برای همه رو شده  در زمینه ی سیاسی کسانی که تمام گروه‌های سیاسی را نفی می کنند و فقط اعتقاد به حاکمیت یک فرد و قشر خود را به صورت دیکتاتوری بدون رای مردم را دارند و نیز در زمینه ی سیاست خارجی به جنگ و تنش های منطقه ای با همسایگان و ایجاد اختلافات مذهبی دامن می زنند قطعا مزدور بیگانه و غرب در خاورمیانه هستند . در زمینه ی اقتصادی کسانی که از شکوفایی اقتصادی  و اقتصاد سالم و تولید داخلی و خودکفایی حمایت نمی کنند و  در اقتصاد کشور به نوعی اختلال ایجاد می کنند و از قراردادهای استعماری اقتصادی با غرب  و ...حمایت می کنند قطعا مزدور غرب و جاسوس هستند . در زمینه ی نظامی کسانی که مرتبا کشورهای مسلمان همسایه را تهدید نظامی می کنند  تا آنها به ناچار اسلحه ی بیشتری از غرب خریداری کنند و معتقد به دخالت مستقیم نظامی در  کشورهای همسایه هستند و    سابقه ی ایجاد جنگ در منطقه را دارند قطعا مجری اوامر غرب و نفوذی می باشند . در زمینه ی فرهنگی نیز کسانی که با اقدامات به ظاهر هنری خود فرهنگ مبتذل غرب و نه جنبه های مثبت آن را در جامعه ترویج می کنند نیز مزدور غرب محسوب می شوند. البته دامنه ی این نفوذی ها منحصر به این چهار عرصه نیست و تمام عرصه ها را شامل می شود از جمله با کمال تاسف باید گفت بیشتر نفوذ غرب در سیستم های اطلاعاتی و امنیتی این کشورها می باشد که جنایات بزرگی چون ترور نخبگان علمی و فرهنگی و سیاسی نظامی در این کشورها نتیجه ی نفوذ چنین عناصر مزدور غربی می باشد.   در مرحله بعد بعد از ایجاد چنین سیستم واحد و باثباتی متشکل از نخبگان تمام گروه‌های سیاسی به سیاست صلح و تعامل و وحدت با کشورهای همسایه روی آورند و مانند اتحادیه اروپا یک اتحادیه ی سیاسی اقتصادی و نظامی مشکل از کشورهای مسلمان خاورمیانه و در مراحل بعد اتحادیه ای متشکل از تمام کشورهای مسلمان ایجاد  کنند تا ضمن تحقق آرمان وحدت جهان اسلام تمام توطئه  های غرب در  این مورد خنثی شود. شاید  برخی این امر را غیر ممکن بدانند ولی پرسش اینجاست که چگونه کشورهای غربی توانستند در چند دهه ی اخیر چنین اتحادیه هایی ایجاد کنند ولی ما با داشتن نقاط اشتراک بالا چون دین واحد قادر به این کار نباشیم.
به هر حال این آرمان در  آینده ی نه چندان دور  طبق باورهای دینی ما  باظهور  منجی موعود  ان شالله تحقق خواهد یافت و به هر حال منجی موعود با یاران خویش و همیاری مردم و نصرت الهی  موفق به این کار خواهد شد ولی اقدام خود مردم  و نخبگان سیاسی این امر را تسریع خواهد نمود چون ظهور منجی موعود زمینه ی لازم را نیاز دارد و وحدت اسلامی این زمینه را بیشتر فراهم می کند.

در حقیقت کار منجی موعود مسلمین درست همانند ظهور اسلام و اقدامات پیامبر اسلام ص می باشد که با ترویج توحید و یکتاپرستی قبابل پراکنده ی عرب را که بر اثر جنگ و خونریزی بیهوده با هم ضعیف و مستعمره ی امپراتوری ساسانی و روم شده بودند با هم متحد  کرد و همین اتحاد، آنهارا به قدری نیرومند ساخت که در مدت دو دهه این دو امپراتوری را شکست دادند  و مطیع خود ساختند . البته مسلما باید گفت تحقق چنین آرمانی نیاز به یک سری اصلاحات دینی و ایجاد یکتا پرستی  واقعی و از بردن جلوه های شرک در جامعه ی اسلامی   مانند صدر اسلام دارد که این امر توسط  ظهور مصلح کل تحقق خواهد یافت   به امید آن روز

شاید این پرسش خیلی از طالبان حقیقت باشد . پیش از این گفتیم که دجال از نظر لغوی به کس می گویند که با امور بسیار زشت رو با ظواهر گول زننده برای مردم زیبا جلوه می دهد . حال این تشکیلات جهانی نیز درست همین شیوه را در تمام دنیا برای فریب مردم دنیا به کار  می برد . او در هر منطقه و کشوری با توجه به فرهنگ و ودین و اعتقادات و مکتب سیاسی که قبول دارند مردم آن  کشور را فریب می دهد مثلا در بلوک غرب که مکتب سیاسی دموکراسی لیبرال مورد قبول اکثریت مردم آن سامان است و این سیستم حاکم است مردم را با شعارهای زیبای آزادی فردی و مدنی نامحدود ، حق مالکیت و ثروت اندوزی بی حد و حصر ، تساوی زن و مرد  ، آزادی بی حد وحصر جنسی ، آزادی پوشش و برهنگی ، احزاب آزاد و فعالیت سیاسی ، حاکمیت اکثریت با انتخابات آزاد و دیگر شعارهای به ظاهر گول زننده فریب می دهد ولی آن کسانی که عملا همیشه بر جامعه مسلط می کند مشتی شیاد و اراذل و اوباش  شیک پوش از قشر ثروتمند هستند  که از طریق نامشروع نیز به این ثروتها دست پیدا کرده اند و چون قدرت رسانه ای و تبلیغات فقط در انحصار این قشر ثروتمند است عملا نمایندگان آنها نیز بر اثر تبلیغات دروغین به قدرت دست پیدا می کنند و دیگر اقشار جامعه از رسیدن به ثروت و قدرت محروم می مانند . در جوامع و کشورهای کمونیستی شرق نیز دجال با شعارهای فریبنده و عامه پسندی چون حاکمیت قشر زحمت کش یعنی کارگر آن جامعه و تساوی حقوق و دیگر شعارها مردم را فریب می دهد ولی آن چیزی که مردم این کشورها در عمل می بینند تنها حاکمیت  رده  بالای افراد مرموزی از حزب  کارگر بصورت دیکتاتوری خشن بر جامعه است  که تمام امتیازات مالی و اجتماعی و رفاهی جامعه نیز منحصر به این رهبران رده بالا می باشد و غالب  مردم در محرومیت و فقر و خفقان و سرکوب به سر می برند. و اما دجال در کشورهای با باور های  دینی و مذهبی قوی چون خاورمیانه مردم را با شعارهای به ظاهر دینی چون حاکمیت اسلام و نایبان جانشینان پیامبر و انتقام گیرندگان از قاتلان امام حسین و عدالت اسلامی و دیگر شعارهای به ظاهر زیبا فریب می دهد و بعد عوامل و مزدوران خود را با نام دین ودر  حقیقت ضد دین بر گرده ی آنها سوار می کند و وقتی حاکمیت این منافقان و نمایندگان دجال محقق و تثبیت شد این حاکمان مزدور به غارتگری منابع کشور و بیت المال و اجرای سیاست های داخلی و منطقه ای دجال رو می آورند . در داخل دین و شعائر دینی را به زور اعمال می کنند تا مردم از دین متنفر شوند . خرافات مذهبی و دینی را توسط عوامل خود در دین  وارد می کنند و ترویج می دهند  از دین دکان درست می کنند و سواستفاده ی مالی از مردم به نام دین می کنند  آزادی های مشروع فردی و مدنی را به نام دین محدود می کنند . بانک های ربوی تاسیس می کنند . بین اقشار مردم تبعیض قائل می شوند . کارگزاران خود را در صورت فساد و دزدی تبرئه  می کنند . در کنکور دانشگاه‌ها  به نفع مزدوران خود تقلبات گسترده می کنند و با رانت این مزدوران را وارد دانشگاهها  می کنند و از ادامه تحصیل نخبگان به خاطر عقاید سیاسی  انها جلوگیری می کنند.  از اموال عمومی با سو استفاده از پست و مقام  دزدی های کلان می کنند و سایر فسادهای دیگر البته به نام دین . در زمینه ی سیاست خارجی نیز سیاست به دستور مستقیم دجال سیاست جنگ ها و درگیری های منطقه ای را در پیش می گیرند و منابع مالی و انسانی کشور خود و کشورهای همسایه را با این جنگهای بیهوده  از بین می برند در روند صلح در کشورهای همسایه اختلال ایجاد می  کنند . گروه‌های تروریستی تکفیری را که ساخته و پرداخته ی دجال  هستند تجهیز، تحریک و کمک می کنند و هزاران سیاست جنایتکارانه دیگر که به زیان کشورهای اسلامی و صلح و امنیت جهانی می باشد مرتکب می شوند.دجال برای نفوذ عوامل و مزدوران خود در حاکمیت این کشورها نیز به این صورت عمل می کند که ابتدا افراد مستعد و البته فاسد و خائن و فرصت طلب از اقشار مختلف مخصوصا اقشار به ظاهر مذهبی و دینی در  این کشورها را شناسایی می کند و بعد با آنها ارتباط سری برقرار می کند و امکان سفر و تحصیل در کشورهای خاصی مانند روسیه یا انگلستان و یا فرانسه  و آمریکا فراهم می آورد ولی در حقیقت تحصیل فقط پوششی برای اجرای نقشه است و در حقیقت در آن کشورها به آنها آموزش های جاسوسی و سیاست و چگونگی رسیدن به قدرت سیاسی و قبضه کردن قدرت را در کشور خودشان آموزش می دهند . حال دجال منتظر فرصتی مناسب است که در کشور مورد نظر خاورمیانه پیش می آید و مشاهده می کند  که مردم دیگر از ظلم و ناعدالتی  و فساد حاکمیت فعلی خود ناراضی شده اند  که البته  آن حاکمیت نیزدست نشانده ی دجال بوده  است و البته تاریخ مصرف آن تمام شده و یا برخی از رهبران آن دیگر تصمیم دارند سیاست های داخلی و منطقه ای دجال را اجرا نکنند .

در این حال جرقه ی یک به اصطلاح انقلاب توسط خود عوامل داخلی دجال زده می شود و با تبلیغات گستره و تحریکات شبکه های فعال سیاسی مخفی دجال در داخل مردم به ناگهان برای تغییر حاکمیت به خیابان می ریزند و پیروز می شوند و  اوایل انقلاب سعی می کنند نمایندگان واقعی خودرا به حاکمیت برسانند ولی غافل از این هستند که دجال نیز بیدار است . در این حال شاید هم مردم اوایل کار چند نماینده ی واقعی و مستقل و مردمی نیز موقتا با انتخابات آزاد بر روی کار بیاورند ولی دجال با سرویس های جاسوسی خود در داخل کشور فورا به صورت مخفیانه به سراغ افراد شاخص و مشهور و فعال در عرصه ی سیاسی انقلاب می رود و به آنها پیشنهاد می دهد که در صورت اجرای سیاست‌های مورد نظر نطام سلطه ی جهانی در داخل و خارج کشور  دجال نیز متعهد می شود در به قدرت رسیدن و نیز ادامه باقی ماندن در قدرت  با عوامل و سرویس های جاسوسی و کمک های اطلاعاتی و نیز سلاح و دیگر امکانات  آنها را یاری کند در این حال اگر نخبگان انقلابی انسانهای آزاده ای بودند که حاضر به خیانت به کشور و آرمان‌های انقلابی و دینی مردم نبودند خب مسلما با عوامل دجال همکاری نمی کنند ولی دجال نیز از آنها شدیدا انتقام می گیرد و در همان اوایل انقلاب آنها را البته با واسطه ی   گروهک های به ظاهر انقلابی خود ترور و به قتل می رساند و بلافاصله به سراغ مزدوران و جاسوسان آموزش  دیده ی خود می رود و چون این افراد نوعا افرادی خودفروخته و شیاد و فرصت طلب و خائن به کشور و آرمان‌های دینی مردم هستند بلافاصله پیشنهاد های عوامل دجال  راا قبول می کنند و دجال نیز آنها را بلافاصله با تقلب در انتخابات و یا کودتای نرم و یا ناگهانی و خشن به قدرت می رساند  و دیگر آزادمردان را به شدت  سرکوب و به قتل می رساند و  جان و امنیت مزدوران خود را حفظ می کند و ادامه ی قدرت آنهارا تا آخر عمر تضمین می کند . این یک نمونه از شیوه ی نفوذ و حاکمیت دجال در در تمام حاکمیت های  دنیا می باشد . به هر حال دجال با این شیوه حدود ۱۰۰ سال است بر تمام حاکمیت های دنیا به این شیوه نفوذ و تسلط پیدا کرده و به  هدف پلید  خود که حاکمیت واحد جهانی است سالهاست دست پیدا کرده  و سرنوشت مردم دنیا را در اختیار  خود گرفته و مهمترین نشانه ی  استقرار این حاکمیت که منشا شیطانی دارد نیز ضدیت صریح این نظام شیطانی با دین و معنویت و ترویج امور ضد اخلاق و ضد دین می باشد.  مثلا توجه داشته باشید در قرآن کریم و دین اسلام صراحتا از گناهانی مثل  شرابخواری زنا قمار  ربا و دیگر گناهان بزرگ نهی می کند ولی می بینید که در رسانه های تحت تسلط دجال در دنیا فقط این موارد گناه صراحتا بر آن اصرار می شود و این نشان می دهد که این حاکمیت یک حاکمیت صد در صد شیطانی و زیر نظر مستقیم ابلیس می باشد.

یکی از ویژگی های حاکمیت دجال این است که تمام مهره های مهم و رده بالای حاکمیت های دنیا را با سرویس های جاسوسی قدرتمند خود چون ام آی  سیکس و سیا و موساد و دیگر سرویس های جاسوسی و اطلاعاتی  دیگر که در تمام کشورهای کوچک و بزرگ دنیا و مناطق جهان  دنیا وجود دارد و مهره های رده بالای این سرویس ها  بدون استثنا وابسته و مزدور  سرویس  جاسوسی انگلیس یا ام آی سیکس می باشند و این سرویس نیز مزدور دجال می باشد این مهره های حاکمیت ها رو خود تعیین می کند  بنابراین حاکمیت دجال حتی تا  دورافتاده ترین روستاها نیز نفوذ و اشراف اطلاعاتی دارد و همچنین تمام سیستم های مخابراتی و خطوط ایترنتی در سیطره  و نفوذ سرویس های جاسوسی وابسته  به دجال می باشند. با این تسلط تقریبا هیج خبری از حاکمیت دجال پنهان نمی ماند . خب وقتی این سیستم دجال تمام مهره های حکومتی در  جهان از رهبرها تا رییس جمهورها تا وکلای مجلس و دیگر پست ها حتی مدیران مدارس را خود تعیین می کند. بنابر این مقامات در در دنیا در هر موقعیتی باشند  باید از سیاست های دجال و ارباب خود پیروی کنند و تا زمانی که از ارباب خود و سیاستهای او پیروی کنند انها را در قدرت ابقا می کند  واگرچه   این مهره  ها مانند برخی رهبران و دیکتاتورهای دنیا بسیار پیر و ناتوان شوند و  تبدیل  به  فسیل  سیاسی شوند باز هم از حاکمیت انها حمایت می کند و قیامهای مردمی را که بر ضد این حاکمیت ها باشند زود شناسایی می کند و در اختیار مزدوران حاکم خود در دنیا قرار می دهد و انها نیز معترضان را با شدت سرکوب و قتل عام می کنند .  حال اگر برخی از این رهبران و ریاست جمهورها و مهره های مهم حاکمیتی  در کشوری در مواردی بخواهند تک روی کنند و خود سرانه و مستقل از سیاست های دجال پیروی نکنند مسلما دجال به آنها رحم نخواهد کرد و یا آنها را با مزدوران دیگر خود در همان کشور با کودتا یا اعمال قانون نمایشی از کار برکنار می کند و یا اگر مخالفت او با سیاست دجال بسیار صریح بود و یا آن شخص به افشاگری بر علیه نظام مرموز دجال بر دنیا پرداخت اورا یا با صورت آشکار با مخفی ترور می کنند . تقریبا اکثر ترورهای سیاسی در دنیا در صده ی گذشته  کار این سیستم شیطانی است . مثلا یکی از سیاست‌های ثابت و مشخص حاکمیت دجال برای تسلط بر کشورها و ضعیف نگاه داشتن آنها ایجاد جنگها و درگیری های بیهوده ای منطقه ای است حال اگر یک رهبر و یا رئیس جمهور و یا نخست وزیر و حتی یک مقام مهم نظامی بخواهد سیاست صلح را در منطقه ای مثلا خاورمیانه در پیش گیرد چون این سیاست او مستقل و مخالف با سیاست ایجاد تفرقه و نیز جنگ و درگیری دجال در این منطقه است زود این شخص از مقام خود با هزار تهمت توسط عوامل دجال در آن کشور برکنار می شود و یا او مخفیانه یا آشکار به قتل می رسد و یا بر علیه او کوتای نرم و یا کودتای خشن صورت می گیرد و این سیاست دجال برای حاکمیت همه ی کشورها یکسان است .  برای مثال سیاست ملی کردن نفت توسط دکتر مصدق و نظریه پرداز او شهید دکتر فاطمی  درست برخلاف سیاست دجال در منطقه بود و بنابراین دجال با کمک سرویس های جاسوسی آمریکا و انگلیس و مزدوران داخلی بر علیه آن دو کودتا کرد و هم مصدق را از کار بر کنار کرد و هم دکتر فاطمی را دستگیر و اعدام کرد. یا مثلا سیاست انور سادات در مصر و کارتر ریاست جمهور آمریکا در جهت صلح بین اسرائیل و اعراب برخلاف سیاست جنگ افروزی دجال در این منطقه بود بنابراین حاکمیت دجال با وجود محبوبیت کارتر بین مردم آمریکا از انتخاب شدن او در دوره ی دوم جلوگیری کرد و انور سادات را نیز توسط عوامل داخلی خود در مصر ترور و حدف کرد . و یا در زمان کندی ریس جمهور اسبق آمریکا سیاست دجال بر ایجاد جنگ جهانی سوم از طریق درگیری هسته ای دو ابر قدرت  آمریکا و شوروی سابق در  بحران موشکی کوبا  در خلیج خوک‌ها بود که کندی رییس جمهور آمریکا با هوش و ذکاوت متوجه این توطئه ی دجال شد و با تدبیر کامل با شوروی توافق  خلع سلاح امضا کرد و از وقوع یک فاجعه در دنیا جلوگیری کرد . در اینجا چون کندی از سیاست ایجاد جنگ هسته ای و جهانی دجال برای نابودی بشریت پیروی نکرد و سیاست صلح را در پیش گرفت مغضوب دجال واقع شد  و با او کارشکنی بسیار در ادامه ی کار او شد در نتیجه کندی نیز در یک سخنرانی کوتاه اما افشاگرانه در مجمع عمومی با افشاکردن نقشه ها و توطئه های دجال در جهان بر علیه بشریت کرد و یک هفته بعد عوامل دجال اورا در سفر به تگزاس در برابر چشم مردم و حامیان و خانواده اش به طرز فجیعی ترور کردند  و قاتل وی را نیز فراری دادند تا درس عبرتی به دیگر رهبران  مخالف سیاست‌های دجال در سراسر جهان بدهند . متن سخنرانی افشاگرانه ی   جان اف کندی رییس جمهور  فقید آمریکا  قبل از ترور در افشاگری بر علیه دجال در ادامه برای شما ارسال می گردد تا سخنان ما جنبه ی مستند داشته باشد.. 

دانلود کتاب

کتاب کمیته ی ۳۰۰ کانون توطئه های جهانی نوشته دکتر جان کلمن ترجمه دکتر یحیی شمس آشنایی با ساختار فراماسونری

 

دانلود کتاب