نهضت سید حسنی در گیلان

این صفحه برای رساندن پیام های امام زمان عج به واسطه و نیابت سیدحسنی موعود در گیلان ایجاد شده است

این صفحه برای رساندن پیام های امام زمان عج به واسطه و نیابت سیدحسنی موعود در گیلان ایجاد شده است

طبقه بندی موضوعی

دلایلی دیگر  که ثابت می کند کتاب روشنگر ( فرقان ) که البته این کتاب کتابی مفصل در حدود ۱۰۰۰ صفحه است که  ما قسمتی از آن را در گروه نمایش دادیم همان کتاب فرقان یا روشنگر است که قرآن کریم به  نزول آن بعد از قران تصریح دارد: ۱_  خود نام کتاب روشنگر است و اگر  این نام را  به عربی ترجمه کنیم درست می شود فرقان وعده داده شده در قرآن کریم . و بخاطر این نام با مسمایی به نام روشنگر برای آن انتخاب شده که کل متن کتاب واقعا  حالت روشنگر دارد . در داستان آفرینش در اول کتاب هدف خلقت انسان را روشن می کند  در داستان  دوم روشن می کند  یکتا پرستی انسان امری فطری و ازلی بوده و در پیمان الست ریشه دارد در داستان سوم روشن می کند که علت فَضیلت انسان بر فرشتگان غیر از علم چیست در داستان هابیل و قابیل  شروع تقابل خیر و شر را در میان بشر  در دو فرزند  فرزند آدم  بیان می کند در داستان نوح  روشن می کند  علت عذابها ی پروردگار  در حوادث طبیعی  انحطاط اخلاقی و دینی بشر  است . در داستان ابراهیم    و به آتش انداختن او فرق  عبادت خالصانه و دعای خالصانه ابراهیم ع با دعای شرک آمیز مشرکان را برای نجات بیان می کند  چون ابراهیم ع در آنجا فقط از خدا برای نجات کمک خواست نه از هیچ واسطه ای در دعا کردن . در داستان  مباحثه ی  عالم ربانی و شیاد دینی  فرق این دو را برای مردم بیان می کند تا درزمان ما مردم گول ظاهر مذهبی برخی از شیادان را نخورند و در داستانها و تمثیلات سیاسی بخش های  آخر کتاب با شخصیت‌های حیوانی بیان شده به  روشنگری های سیاسی  پرداخته شده تا مومنین فریب بازی های سیاسی دجال  را در  عصر  معاصر نخورند  و بالاخره در  داستان تمثیلی سفر  مسیح و مهدی  عج در گذر  زمان  به روشنگری ها و اصلاحات دینی جوامع مسیحی و مسلمان می پردازد  که یکی از رسالت‌های مهدی موعود عج می باشد . در ضمن  این کتاب  حدود نزدیک یک  دهه پیش درست در ماه رمضان و در سن چهل سالگی   بر امام نازل شده.  و شامل هفت بخش کلی است و می دانیم خود کلمه ی هفت  جزو اعداد مقدس و کلید ی در قرآن کریم نیز می باشد مثل هفت آسمان  و ... بهر حال چون حق و باطل در زمان ما بسیار در هم  تنیده  و با هم اختلاط پیدا کرده   و تشخیص اهل حق  و باطل برای مومنین بسیار  دشوار شده ازین جهت خدا برای هدایت بشر و تشخیص جبهه‌ی حق از باطل کتاب فرقان یا روشنگر را نازل کرده  است  و خود  کتاب علاوه بر نظم و آهنگین  بودن آن که انسان را به یاد نظم و اهنگ قرآن کریم می اندازد  یک جو معنوی و روحانی بر  سراسر  کتاب نیز  حاکم است و دلیل دیگر پیام‌های کتاب است که شبیه پیام‌ها و مضامین  دیگر  کتاب‌های آسمانی  می باشد . البته با روشنگری های   بیشتر برای مردم زمان ما .

به این دلایل می فهمند که مهدی موعود اکنون با دنیا آمده ۱_ پیامبر اسلام و اهل بیت پیامبر نشانه های نزدیک به ظهور مهدی را صراحتا بیان کرده اند و بنابراین چون مهدی موعود حقیقی در هنگام ظهور به صورت مردی چهل ساله دیده می شود و اکنون چند سال است نشانه های نزدیک به ظهور نیز پیدا شده پس باید به این نتیجه ی منطقی رسید که اکنون چند دهه است مهدی موعود به دنیا آمده باشد مثلا یکی ظلم و فساد جهانگیر و بی سابقه و دیگری ظهور نهضتی از مشرق با عنوان خراسانی و دیگری خلافت بنی عباس دوم و نشانه های دیگر نزدیک به ظهور است ۲_ خود امام چون اولین کسی است که معرف واقعی خود در اوایل دوره ی ظهور است بصورت مقدماتی  و از طریق واسطه هایی چون سید حسنی مردم را از حضور خود در میان انها بصورت ناشناس باخبر می کند .  حقانیت امامان شیعه از قرآن کریم و احادیث پیامبر قابل اثبات هستند . در قرآن کریم خداوند پس از آنکه حصرت ابراهیم را با امتحانات مشکل امتحان نمود و او سربلند بیرون آمد به او فرمود که اکنون من تو را برای مردم امام یا پیشوا قرار می دهم و حضرت ابراهیم فرمود و از ذریه ام یعنی فرزندان و نوادگان نیز کسی به این مقام امامت می رسد خدا فرمود عهد من یعنی امامت به ظالمان نمی رسد یعنی اگر از فرزندان تو نیز ظالم بودند به امامت نمی رسند ولی این بیان خدا نشانگر این است که از ذریه ی حضرت ابراهیم صالحان آنها به مقام امامت می رسند و امامان از نسل پیامبر می دانیم نوادگان و ذریه ی ابراهیم  ع محسوب می شوند و علاوه بر آن پیامبر در  احادیث متواتر به امامت  معنوی آنها تصریح دارد ولی حاکمیت سیاسی آنها مثل هر حاکمی دیگر مشروعیت و تحقق آنها بستگی به بیعت و به تعبیر امروزی رای مردم و اراده ی آنها برای حاکم شدن اهل بیت دارد در مورد امام علی و امام حسن مجتبی برای مدتی کوتاه شرایط حاکمیت آنها را فراهم آوردند و در آخر زمان نیز شرایط حاکمیت  مهدی را مردم فراهم می آورند و آنگاه با ندای آسمانی خداوند   اورا بطور آشکار به مردم معرفی می کند . کار اهل بیت هدایت مردم به امر  الهی است همچنان که قرآن می فرماید : و ما  آنهارا امامانی قرار دادیم که به امر ما  هدایت کنند و نیز فرمود :  و برای هر قومی هدایتگری است . و نیز فرمود : آنها  (مؤمنان) با ستاره ( امام) هدایت می شوند.

 یکی از مسائلی که چندین دهه است جهان اسلام با آن دست به گریبان است بحران و اختلافات بین فلسطین و اعراب با اسرائیل می باشد. ریشه ی  این مسئله به قوم بنی اسرائیل بر می گردد . این قوم که در زمان باستان پیامبران بزرگی نیز داشته اند بعد از سرکشی از فرمان خدا در دوسه هزار سال گذشته طبق بیان کتاب تورات و نیز آیات قرآن دچار خشم خدا و انتقام و عذاب شدید او گردیدند و آواره شدند .نخستین بار بخت النصر شاه بابل در زمان کورش هخامنشی به اورشلیم  مرکز سیاسی و عبادی آنها هجوم آورد و آنها را قتل عام و بیشتر آنها را اسیر کرد و به بابل در عراق آورد.  وکورش هخامنشی که پادشاهی دادگر بود به عراق و بابل هجوم آورد و آنجا را تصرف کرد و یهودیان را از چنگ بابلیان نجات داد . برای بار دوم متجاوزان رومی به مرکز یهودیان در  اورشلیم بعد از چند صده ی دیگر هجوم آوردند و آنجا را تصرف کردند . این اشغالگری ادامه داشت تا در صدر اسلام  و زمان عمر خلیفه ی دوم  فلسطین توسط سپاهیان اسلام  فتح گردید و رومیان ازآنجا رانده شدند و آنجا به دست مسلمین با آزادی مذهبی اداره می شد و یهودیان نیز مشکل چندانی نداشتند . در  قرون جدید فلسطین و بیت المقدس که مرکز عبادی یهودیان بود در تصرف امپراتوری مسلمان عثمانی درآمد و در جنگ جهانی جهانی  اول که امپراتوری عثمانی از دول اروپایی به خصوص انگلیس شکست خورد و تجزیه شد فلسطین در تصرف انگلیسی ها درآمد و توسط آنها اداره می شد. در  این بین  یهودیان صهیونیست که کمک‌های مالی فراوانی در جنگ اول جهانی به انگلیسی ها کرده بودند  از نخست وزیر وقت انگلستان خواستند که بنا بر قولی که قبلا به آنها داده بود با تشکیل یک  دولت مستقل  یهودی در  سرزمین فلسطین که دیگر تحت اختیار و تصرف انگلیس بود موافقت کند و اونیز طی بیانیه ای تحت عنوان بالفور با ابن امر موافقت کرد . در این حال گروه گروه یهودیان از اروپا و بعدا دیگر نقاط دنیا به فلسطین مهاجرت کردند و با زیرکی شروع به خریدن املاک و زمین های بومیان عرب فلسطینی که برخی نیز بسیار عیاش و بی فکر بودند و از نقشه ی یهودیان  خبر  نداشتند نمودند و به این صورت اکثر  این زمینها را با ثروت کلانی که داشتند از فلسطینیان خریدند و ساکن شدند وقتی که تعداد آنها افزایش پیدا کرد    یک ارتش ترور مخفی به وجود آوردند و اولین اقدام آنها این بود که کاری کنند که انگلیسی ها نیروهای خودرا از فلسطین خارج کنندو چون انگلیسی ها در این کار تعلل می کردند شروع به خرابکاری بر علیه نظامیان انگلیسی کردند و چندین مراکز تجمع نیروهای آنها را بمب گذاری و منفجر   کردند و انگلیسی ها نیز کاری از دستشان ساخته نبود و وقتی دیدند هزینه ی زیادی باید برای حضور خود در فلسطین بپردازند آنجا را تخلیه کردند . در این حین یهودیان صهیونیست مهاجر در فلسطین رقیب قدرتمندی در فلسطین نداشتند و بنابراین اعلام استقلال و تشکیل دولت مستقل یهود در فلسطین را کردند و نام آن را نیز اسرائیل گذاشتند. در این حال تازه برخی از فلسطینیان روشنفکر از خواب غفلت بیدار شدند و تازه فهمیدند قربانی چه توطئه ای گردیدند . این بود که عده ای ازآنها دست به مبارزه ی مسلحانه بر علیه دولت تازه تاسیس اسرائیل زدند ولی ارتش مخفی اسرائیل به شدت آنها را سرکوپ و قتل عام کرد. و حتی به غیر نظامیان آنها نیز رحم نکرد . در این حین کشورهای همسایه ی عرب چون اردن و سوریه و مصر و دیگر کشورهای عربی برای کمک به اعراب فلسطین با اسرائیل وارد جنگ شدند ولی بخاطر برتری نظامی اسرائیل و تجهیز  این کشور توسط آمریکا و متحدان اروپایی  اعراب در  تمام این جنگها به سختی شکست خوردند و دچار تلفات فراوان شدند . اصولا خود  تاسیس دولت یهود  در قلب خاورمیانه  یک نقشه و توطئه ی دجال جهانی برای ایجاد جنگ و بحران در این منطقه ی  حساس از نظر ادیان بزرگ  ابراهیمی بود و به این مقصود خود نیز رسید چون اکنون  یک قرن است از زمان جنگ جهانی اول و ورود  یهودیان به فلسطین همواره این منطقه صحنه ی درگیری و جنگ بین  اعراب و اسرائیل است و روی ارامش ندیده است . بعد از جنگهای متعدد اعراب و اسرائیل و شکست اعراب بالاخره یک شخص برای اولین بار متوجه شد که ایجاد اسرائیل  و جنگ و در گیری با اعراب فقط یک بهانه و توطئه از سوی دجال جهانی برای نابودی این منطقه و ضعیف نگه داشتن اعراب مسلمان است و آن شخص نیز شخصی روشنفکر به نام انور سادات رئیس جمهور  اسبق مصر بود . این شخص وقتی متوجه این توطئه شد بلافاصله در پی راه حل و ایجاد صلح در این منطقه افتاد و بدون هیچ مقدمه و مشورت با دیگر کشورهای عربی بطور  غیر منتطره به اسرائیل سفر کرد و مذاکرات خود را برای صلح  با اسرائیل شروع کرد.

از طرفی او با شاه ایران نیز که تازه تغییر موضع و سیاست داده بود در  زمینه ی سیاست  صلح  در خاورمیانه هم نظر بود و دوستی صمیمی با یکدیگر  داشتند . و از اقبال خوب آن دو رئیس جمهور آمریکا یعنی جیمی کارتر  نیز طرفدار همین طرز  تفکر و سیاست یعنی ایجاد صلح در خاورمیانه بود و کارتر در توافق  صلح مصر با اسرائیل در نقطه ای با عنوان  کمپ دیوید میانجی گری و مساعدت بسیار کرد و این دو  کشور پس از سالها درگیری و جنگ با هم صلح کردند.  ولی قبلا هم گفتیم این سیاست صلح در آن مقطع زمانی به هیچ روی موافق با سیاست جنگ طلبی دجال  در خاورمیانه و ایجاد تقابل منطقه ای در  آنجا نبود  بنابراین در مدت  کمی نقشه ی حذف و یا برکناری این سه شخص یعنی انور سادات و شاه ایران و جیمی کارتر را که تصمیم داشتند برخلاف سیاست‌های دجال در خاورمیانه عمل کنند طراحی و اجرا کرد و انور سادات را توسط مزدوران داخلی دجال ترور کرد و سلطنت پهلوی را برانداخت و شاه را آواره کرد و با نقشه و اجرای بحران گروگان گیری در سفارت آمریکا در ایران از محبوبیت کارتر در بین مردم آمریکا کاست و از انتخاب او در دوره ی دوم ریاست جمهوری در آمریکا جلوگیری کرد و به این ترتیب سیاست جنگ افروزی و اختلاف بین اعراب و اسرائیل را دوباره در منطقه در پیش گرفت و البته بعد از انقلاب ایران جنگهای خونین دیگری را نیز در  منطقه مثل جنگ ایران و عراق به راه انداخت . ازآن به بعد هم هر گاه برخی  رئیس جمهورها رئیس  جمهور آمریکا خواستند توافق صلحی بین اسراییل و فلسطینیان ایجاد کنند . دجال با نفوذ ودخالت خود در کشورهای دیگر خاورمیانه و دخالت آنها در گروههای فلسطینی و یا احزاب افراطی اسرائیل از ایجاد توافق صلح بین آنها جلوگیری می کنند . شاید اگر دخالتهای برخی دولت‌های مزدور دجال در  خاورمیانه نبود تا کنون   رهبران فلسطینی نظیر یاسر عرفات و جانشینان او توانسته بودند خیلی زودتر به توافق صلح با اسرائیل و یک زندگی مسالمت آمیز در سایه ی آرامش و امنیت دست پیدا کنند  ولی این حاکمیت های مزدور خاورمیانه مرتبا در روند صلح بین فلسطینیان و اسرائیل  سنگ اندازی و دخالت می کنند چون ماموریت مزدوری آنها برای دجال این رااقتضا می کند و آنها باید مراتب نوکری را رعایت کنند . البته باید گفت ایجاد تقابل منطقه ای و جنگ و درگیری در تمام نقاط دیگر دنیا نیز سیاست جاری دجال می باشد. کافی است که به نقشه ی جغرافیا نگاهی کنید خواهید دید که دجال با طراحی نقشه های  دقیق و اجرای آن توسط  سرویس های جاسوسی و باندهای مافیایی در دنیا همه ی کشورها را با همسایگان خود درگیر جنگ سرد و یا درگیری نظامی آشکار و تنش سیاسی نموده بین ایران و عربستان در حال   حاضر تنش و جنگ نیابتی به راه انداخته بین هند و پاکستان در مسئله ی جامو و کشمیر اختلاف ایجاد کرده بین چین و روسیه در مورد منطقه ی  تبت اختلاف وجود دارد  بین کره ی شمالی و جنوبی در گذشته  جنگ به راه انداخته و اکنون نیز درگیری سیاسی با هم دارند  بین کره ی شمالی و ژاپن بحران سیاسی وجود دارد بین چین و تایوان در مالکیت آن جزیره  اختلاف وجود دارد بین بلوک شرق و غرب در اروپا در گذشته تنش وجود داشت  و اکنون نیز   بین روسیه و اوکراین . بین ارمنستان و آذریایجان اختلاف وجود دارد . در چند دهه پیش جنگهای خونین داخلی در آمریکای جنوبی به راه انداخت و این کشورها را نابود  کرد و عقب مانده نگه داشت. در  آمریکای مرکزی  بین کشورهای کوبا و ایالات متحده همواره تنش و درگیری سیاسی و نظامی وجود دارد و اگر  توجه و تامل کنید خواهید فهمید که هیچ کدام ازین درگیری ها اتفاقی نیستند و طبق نقشه و توطئه هستند . و علامت آن نیز جهان شمول بودن این درگیری ها و بحران‌های منطقه ای و جهانی می باشند وگر نه لااقل   باید در یک منطقه کمی آرامش و صلح برقرار می بود .و دجال با نفوذ در حاکمیتهای تمام مناطق جهان و با استفاده از مزدوران داخلی خود این  درگیری ها و تنش ها و جنگها را ایجاد و ادامه می دهد. و تنها راه ایجاد صلح جهانی نیز بیداری ملت‌های تمام دنیا  بر علیه دجال و فهمیدن نقشه ها و توطئه های این سیستم شیطانی بر علیه بشریت و اتحاد آنها با هم برای سرنگونی تمام حاکمیتهای مزدور  و وابسته به دجال در  تمام مناطق جهان می باشد . والبته این قیام و نهضت  جهانی یک رهبر  آسمانی و مقتدر و آگاه نیاز دارد  که همان منجی موعود  تمام ادیان است . به امید آن روز .

در دوران ریاست جمهوری خاتمی مواضع هاشمی رفسنجانی در برخی امور مثل روابط با آمریکا و شیوه ی رهبری  تا حدزیادی تغییر کرد . البته تغییر سیاست هاشمی در قبال رابطه با آمریکا ریشه در سال‌های جنگ دارد که  ریاست جمهوری آمریکا یعنی روناد ریگان تلاش کرد به نوعی روابط خود با حاکمیت اخوندها را بهبود ببخشد و حسن نیت خود را نشان دهد چون  پس از پیروزی انقلاب و قضیه ی گروگانگیری  که آن هم در خارج از کشور توسط دجال طراحی شد و در داخل توسط نفوذی های دجال در انقلاب اجرا گردید تا روابط ایران و آمریکا را تیره و قطع کند  دیگر روابط آشکاری بین این دو کشور وجود نداشت هر چند از پشت پرده با هم تعاملات و زدو بندها را کم و بیش بی خبر از ملت داشتند. به هر حال ریگان تصمیم گرفت این روابط را به صورت پنهانی  با حاکمیت ایران شروع کند  که البته این سیاست ریگان باید گفت مخالف خواست و سیاست دجال در خاورمیانه بود و بعدا تبعاتی برای خود ریگان نیز داشت که بعدا اشاره خواهیم کرد.به هر حال ریگان هیاتی به سرپرستی شخصی به نام مک فارلین به صورت پنهانی به ایران فرستاد و و این  هیات با هاشمی رفسنجانی که رئیس جمهور بود و تعدادی از مقامات کشور به صورت پنهانی دیدار کرد و حتی هدیه های خصوصی  نیز برای آنها آورد و به گفته ی هاشمی رفسنجانی که بعدها فاش کرد  از طرف ریگان که البته اعتقادات مسیحی نیز داشت به دولتمردان و رهبران ایرانی  تذکر داد ه شده بود    ما و شما پیرو ادیان ابراهیمی هستیم و بهتر است روابط مسالمت آمیزی با هم داشته باشیم . ظاهرا این سفر به رهبر انقلاب نیز خبر داده شد و حاکمیت نیز تصمیم گرفت روابط خود را با آمریکاکم کم و به صورت پنهانی  بهبود ببخشد. و شروع کند ولی در این بین دجال نیز با سرویس های جاسوسی خویش بیدار بود و این تحولات را رصد می کرد ازین جهت تصمیم گرفت که از این روند یعنی  روابط مسالمت آمیز ایران با آمریکا جلوگیری کند. چون روابط مسالمت آمیز ایران و آمریکا در آن مقطع زمانی به هیچ وجه به صلاح دجال جهانی نبود . چون دجال جهانی از مدتها پیش حوادث و اتفاقات سیاسی را به گونه ای پیش برده بود که در در خاورمیانه همواره دو قطب مخالف حاکمیت های وابسته به شرق و غرب در مقابل هم قرار بگیرند تا همواره از تقابل آنها  بحران منطقه ای  ایجاد  شود و این منطقه َضعیف و عقب مانده  باقی بماند چون گفتیم سیاست  دجال در این  چند دهه عقب ماندگی در این منطقه می باشد . بنابر این طبق نقشه و توطئه ها چنان حوادث سیاسی چون استقرار حاکمیت سعودی و انقلاب ایران و تحولات سیاسی عراق را به گونه ای بوجود آورده بود که درست نصف این  کشورهای خاورمیانه تحت سیطره و نفوذ سرویس های جاسوسی شرق چون شوروی سابق  و البته انگلیس   با هم  قرار بگیرند و نصف دیگر آنها تحت سیطره و نفوذ سرویس های جاسوسی غرب و به خصوص آمریکا قرار بگیرند و مثلا عربستان و مصر و ترکیه و کشورهای حاشیه ی خلیج فارس چون امارات و ...تحت نفود سرویس های جاسوسی آمریکا باشند و ایران بعد از انقلاب و سوریه و عراق در زمان صدام و افعانستان تحت نفود سرویس های جاسوسی انگلیس و روسیه با هم قرار بگیرند و همواره این سرویس های جاسوسی تلاش کنند از طریق نفوذ در این حاکمیتها این کشورها را درگیر جنگ و اختلافات و بحران‌های منطقه ای سازند تا دجال به اهداف خود برای عقب ماندگی   این کشورها دست پیدا کند. ریگان رئیس جمهور آمریکا چون سیاستمداری کارکشته بود از این امر مسلما خبر داشت و می خواست در دوران خود با ایجاد روابط مسالمت آمیز دوباره با ایران این کشور را که بعد از انقلاب از اقمار و متحدان آمریکا خارج شده بود و بیشتر تحت نفوذ روسیه و انگلیس بود از چنگ آنها خارج کند و دوباره جزو اقمار آمریکا کند. و ازین جهت این روابط پنهانی را سعی داشت با ایران دوباره شروع کند . ولی همانطور  که گفتیم این سیاست ریگان درست مخالف سیاست  خاورمیانه ای  دجال جهانی بود که می خواست تقابل منطقه ای حفظ شود . بنابراین از طریق مزدوران خود در لبنان این روابط پنهانی آمریکا و ایران را به شخصی روحانی حکومتی  به نام هاشمی  که از نزدیکان آیت الله منتظری و ظاهرا  داماد ایشان هم بود  در ایران خبر داد و او نیز این خبر را بین مردم پخش کرد چیزی که خواست حاکمیت اصلا  نبود چون تا آن زمان حاکمیت همیشه آمریکا را دشمن و شیطان بزرگ  به مردم معرفی می کرد و حال اگر مردم بفهمند او بصورت پنهان در حال ایجاد رابطه با این شیطان بزرگ است آبرو و اعتبار نظام بین مردم می رود و حاکمیت در چشم مردم بی اعتبار و فریبکار جلوه داده می شود و ازین جهت خود حاکمیت ترجیح داد پیش دستی کند و جواب رد به مقامات آمریکایی بدهد و و روابط با آمریکا   دوباره قطع و  تیره گردد . و البته  هاشمی  را نیز بعدا به بهانه ای دیگر اعدام کنند و از این نقطه ضعف بر علیه آیت الله منتظری سو استفاده برای برکناری او  کنند.

به هر حال رونالد ریگان رئیس جمهور آمریکا بعدها تبعات این هماهنگی نکردن  با سیاست  خاورمیانه ای دجال را چشید و حاکمیت  دجال مانع اجرای برنامه ها و سیاست‌های داخلی او شد که قصد انجام آنها را داشت و ناکام ماند. و اما هاشمی رفسنجانی از آن زمان به بعد در قبال روابط با آمریکا تغییر موضع داد و از مقامات دیگر کشور از جمله رهبر خواست در روابط با آمریکا تجدید نظر کند و روابط نزدیک را با آمریکا شروع کند و حتی در نماز جمعه  برای مردم این قضیه را مطرح کند که پیامبر اسلام نیز  در  مقطعی از مقابله ی خود با مشرکان مکه در صلح حدیبیه صلاح دید با مشرکان مکه صلح کند واین صلح بعدها برکات زیادی برای اسلام داشت و باعث فتح مکه شد پس ما نیز باید در روابط خود با کشورهای متخاصم تجدید نظر کنیم .ولی این خواست هاشمی نه مورد تایید رهبر و دیگر ارکان و شخصیت های حاکمیت بود نه مورد رضایت دجال جهانی به آن دلیلی که در مورد  ریگان بیان کردیم چون روابط مسالمت آمیز و نزدیک با آمریکا بر خلاف سیاست تقابل منطقه ای خاورمیانه ا ی دجال بود و بنابراین ازآن به بعد  هاشمی هم مغضوب دجال جهانی شد و هم مورد بی مهری رهبر و دیگر  اهرم های قدرت در کشور نظیر وزارت اطلاعات و سپاه قرار گرفت و فسادهای مالی خانواده و فرزندانش که البته هم وجود داشت به رخش کشیده شد و البته به اطلاع مردم هم رسید  و کم‌کم هاشمی از یک شخص مقبول و کسی که مشهور به سردار سازندگی شده بود یک شخص منحرف  از منویات رهبری و آرمان‌های نظام به مردم معرفی گردید . هاشمی نیزالیته برای دفاع از حیثیت و اعتبار خود دست به کار شد و با نفوذی که در کشور حتی خارج از کشور داشت و باند بزرگی از طرفداران ثروتمند  خود که در زمان اعتبار خود درست کرده بود به صورت مخفی و موذیانه تشکیلات مخالفی را بر علیه خامنه ای و بیت رهبری درست کرده بود و در فرصت های مناسب اقداماتی مخفی را بر علیه رهبر انجام می داد از جمله با نفوذی که در خبرگان رهبری داشت تلاش کرد جلسه ای تشکیل دهد و رای عدم کفایت  خامنه ای را برای رهبری از شورا بگیرد ولی موفق نشد و مدتی نیز پیشنهاد داد که رهبری فردی منحل شود و رهبری شورایی جایگزین آن شود که در این امر نیز موفق نبود و به عنوان آخرین حربه مترصد فرصت و بهانه ای بود که یک شورش عمومی را برای برکناری رهبری و فرو ریختن اقتدار وی به پا کند و آن نیز انتخابات ریاست جمهوری بود که در قضیه  شرکت میر حسین موسوی از مخالفان قدیمی رهبر و مهدی کروبی در انتخابات و تقلبات گسترده ای که در این انتخابات صورت گرفت و انتخاب شخص مورد رضایت رهبر یعنی احمدی نزاد این بهانه را به طرفداران هاشمی رفسنجانی دهد که بر موج نارضایتی  و اعتراض مردم در نتیجه ی انتخابات سوار شوند و کشور را در آشوب و ناآرامی و بحران گرفتار کنند که البته این اعتراضات به شدت سرکوب شد  چون پیروزی مردم به نفع سیاست دجال نیز نبود و بیشتر معترضان و البته باند رفسنجانی یا فراری شدند و یا کشته و زندانی شدند و به این ترتیب هاشمی از این بهانه و فرصت نیز نتوانست بر علیه رهبر استفاده کند و برخی از فرزندان  وی نیز دستگیر و یا فراری شدند . به هر حال پس از این اتفاقات شوم که تبعات و هزینه های آن را نیز مردم مظلوم باید می دادند هاشمی رفسنجانی همچنان ساکت ننشست و تلاش داشت هم خود در انتخابات  ریاست جمهوری  با وجود سن بالا  شرکت کند و هم  فرزند سید احمد خمینی را به عنوان شخص مورد رضایت  خود  کاندید ریاست جمهوری کند که البته باند رهبری نیز از دسیسه باخبر شد و هر دو را در شورای نگهبان فاقد صلاحیت کاندید شدن دانست در این حال هاشمی دیگر نمی توانست بیشتر از این رازدار نظام باقی بماند و شروع کرد یک سری افشاگری در مورد ارتباط مقامات رده بالای کشور و سپاه از اوایل انقلاب با سرویس های جاسوسی دجال در شوروی سابق و در آخرین سخنرانی عمومی بیان کرد  که شما که همه را رد صلاحیت می کنید بگویید چه کسی به شما صلاحیت و پست داد ؟ چا کسی به شما تریبون نماز جمعه داد؟ چه کسی به دست شما اسلحه داد ؟ اشاره ی رفسنجانی به واسطه بودن خودش بود که با ارتباط با سرویس های جاسوسی شوروی سابق که البته شاخه ای از سرویس های جاسوسی  دجال بودند اسلحه هایی چون کلاشینکف و دیگر سلاحها را  به با مقدار زیاد اوایل انقلاب در اختیار سپاه  از خارح مرزها  قرار داد تا بر رقبای سیاسی خود جون مجاهدین خلق در کشور پیروز شوند و دیگر پست ها چون تریبون نماز جمعه را هم دجال از طریق هاشمی رفسنجانی به امام جمعه ها می داد و الان همان  آخوندهای امام جمعه که عضو شورای نگهبان بودند صلاحیت کاندیدای ریاست جمهوری  اورا  را رد می کردند و همین سپاه ک هاشمی اسلحه های روسی در دهه‌ی ۶۰ در  اختیارشان قرار داده بود باند هاشمی را در اعتراضات  سرکوب و دستگیر می کردند  .

بنابراین هاشمی رفسنجانی این سخنان را دیگر نباید می گفت و برای همین او نیز  چند روز بعد از این سخنرانی در استخر  به طرز مشکوکی سکته و فوت کرد.


یکی از مسائل روز ایران و غرب مسئله ی هسته ای شدن ایران یا به تعبیر  غرب دستیابی ایران به سلاح هسته ای می باشد . ریشه ی دستیابی ایران به فن آوری هسته ای به زمان قبل از انقلاب  ۵۷ بر می گردد که شاه  برای دستیابی ایران به این فن آوری پیشرفته با کشور آلمان قرار دادهایی برای ایجاد نیروگاه‌های هسته ای بست که هدف  بیشتر  تولید برق ازین طریق بود در جریان انقلاب و مدتی بعد از آن بعلت تیره شدن روابط ایران با بلوک غرب که آلمان غربی نیز عضو این بلوک بود ، این روند همکاری مسلما متوقف گردید و بعد  از انقلاب چون حاکمیت تحت نفوذ بلوک شرق یا شوروی قرار گرفت  شوروی سابق و یا روسیه ی فعلی  همکاری با ایران را در زمینه ی ایجاد نیروگاه های هسته ای به خصوص نیروگاه هسته ای بوشهر  شروع کرد . که البته چون پس از فرو پاشی شوروی   روسیه ی فعلی  دچار مشکلات بسیار زیاد  اقتصادی فراوان در تامین بودجه ی کشور بود و وَضع به قدری خراب بود که گورباچف بعدها فاش کرد ما حتی دیگر قادر نبودیم حقوق کارمندان و نیروهای نظامی خود را بدهیم از این جهت سران روسیه تصمیم گرفتند با توجه به نفوذی که سرویس جاسوسی روسیه یعنی ک گ ب در حاکمیت ایران البته با همکاری انگلیس دارد  روابط اقتصادی گسترده البته با هدف منافع یک طرفه فقط برای روسیه  با حاکمیت ایران برقرار کنند و کمبود بودجه و جیب خالی خود را از جیب ملت مظلوم ایران پر کنند و تا می توانند با فرصتی که دولت مردان کودن و بی لیاقت ایران به آنها می دهند  منابع ملی ایران را غارت کنند و موفق هم شدند  و این کار را هم  به بهانه ی کمک کارشناسی به ایران برای انتقال فن آوری  هسته ای و با وعده ی ایجاد نیروگاه هسته ای بوشهر انجام دادند. و به مدت چند دهه بیهوده این پروژه را طولانی کردند و هر دفعه نیز  آن را به بهانه ای  متوقف کردند تا پول و باج بیشتری از ایران بگیرند تا بالاخره توانستند کمبود بودجه ی خود را برای چند سال از جیب مردم ایران تامین کنند و در نهایت نیز  کار خود را  خوب انجام ندهند. روسیه از زمانی که آیت الله خمینی در  اواخر عمر نامه ای الیته  ظاهرا برای دعوت او به اسلام نوشت روابط آشکار خودرا با ایران شروع کرد هرچند روابط مخفی از بعد از انقلاب بود . البته این نامه فقط بهانه ای بود که سران مزدور  و سر سپرده ی  حاکمیت  نظیر رفسنجانی روابط آشکار اقتصادی  را با ارباب خارجی خود شروع کنند. چون این یک ماموریت دیگر رفسنجانی از طرف دجال جهانی بود و باید به انجام می رسید . وگرنه اصلا عقلانی نیست که گورباچف با آن تعصبات مارکسیستی و کمونیستی اصلا زمینه ای برای قبول اسلام داشته باشد و اگر هم به فرض محال این  زمینه را داشت حزب و اطرافیان و وظایف سازمانی حزب کمونیست شوروی این  اجازه را به وی نمی داد  به هر حال با این نامه  روابط اقتصادی آشکار روسیه برای غارت کشور  شروع و دجال نیز از ازین روند بسیار خشنود. چرا که همین غارت ایران توسط خرس قطبی شمال  که چشم طمع به کندوهای  عسل یا نفت ایران و دیگر منابع ایران دوخته بود . باعث می شد ایران که  از کشورهای سرنوشت ساز دوران ظهور است برای سالها همچنان ضعیف و عقب مانده باقی بماند و مسلما این خواست دجال جهانی نیز  بود. به هر حال روسیه در  زمینه ی  سهم مالکیت  ایران از دریای خزر نیز  می دانیم خیانت‌های بسیاری به ایران کرد و باعث شد سهم بسیار کمی از این دریا برای استفاده ی ایران از میان کشورهای همسایه باقی بماند. ولی باید گفت نوکر در هر صورت نوکر است وراهی جز اطاعت ارباب ندارد.  و اما مسئله ی دیگر  دستیابی ایران به سلاح هسته ای است . این مسئله نیز  چنانکه توصیح داده می شود ریشه در توطئه و نقشه ی دجال دارد و اصلا یک تصمیم ملی برای منافع ملی نبوده و نیست.  یعنی اینکه  ایران بعد از جنگ هشت ساله با فکر تولید سلاح هسته ای  افتاد کاملا یک طرح و نقشه ی دجال جهانی برای ایجاد بحرانی دیگر در خاورمیانه بخصوص در ایران و باز ضعیف نگه داشتن این کشور بود. که توسط نفوذی های دجال در کشور طرح گردید .  و بعدا هم لو رفتن آن نیز توسط همین نفوذی ها بود. خب مسلما دجال نیک می دانست که حاکمیت ایران با آن ضعف بنیه از جهت اقتصادی و سیاسی و نظامی و فن آوری در برابر قدرتهای بزرگ اقتصادی و نظامی  به هیج وجه نمی تواند بصورت مستقل صاحب سلام هسته ای  شود چرا که به فرض نیز خود چنین قدرت فن آوری را داشته باشد  . قدرتهای نظامی و هسته ای  دیگر  نظیر آمریکا و متحد او اسرائیل  که منافع بسیاری در منطقه دارد اجازه نمی دهد ایران با وجود دشمنی با آنها به این سلاح دستیابی پیدا کند چون مسلما در  این صورت متحدان  آمریکا چون کشورهای عربی خلیج فارس و اسرائیل را تهدید خواهد کرد .

به خصوص که بارها البته به ظاهر گفته است  خواهان محو اسرائیل می  باشد( هرچند روابط تنگاتنگ پنهانی با اسرائیل در منطقه دارد) به هر  حال وقتی ایران چنین قصدی داشته باشد  و چنین مخالفان و دشمنانی در منطقه و جهان مسلما نتیجه ی چنین سیاستی یعنی تلاش برای دستیابی به سلاح هسته ای چیزی جز بحران منطقه ای به زیان ایران و کشورهای دیگر  منطقه و سود غرب و دجال نخواهد داشت چون با ادامه ی این سیاست ایران، آمریکا و متحدانش اورا تهدید و تحریم خواهند کرد و تحریم‌ها نیز هم به اقتصاد ایران ضربه وارد می کند و آن را ضعیف تر می کند و هم به مردم فشار می آورد  اقتصاد َضعیف باعث عقب ماندگی کشور و ضعیفتر شدن آن می شود که خواسته و سیاست دجال است   بر اثر   این فشارهای اقتصادی  نخبگان علمی کشور نیز به ناچار به غرب مهاجرت می کنند کا به زیان ایران و به نفع غرب است.  والبتا این سیاست  برای دیگر کشورهای منطقه نیز زیان دارد و آمریکا و غرب نیز بیهوده  کشورهای همسایه ی ایران را از قدرت هسته ای و نظامی ایران می ترسانند و سلاح های بیشتری به  آنها می فروشند  و این امر نیز   به زیان کشورهای همسایه است.  در نهایت اگر این سیاست ایران در هسته ای  شدن ادامه پیدا کند . بالاخره در مقطعی بهانه ی لازم  برای هجوم نظامی غرب به ایران فراهم می شود و همان بلایی که بر سر افعانستان و به خصوص عراق آوردند قصد دارند با هجوم نظامی بر  سر ایران نیز  بیاورند و در آن صورت مسلما فاجعه ی اصلی به خصوص برای ملت آغاز می شود و این هجوم سرآغاز جنگهای داخلی و تجزیه ی کشور خواهد بود  . و بالاخره دجال بطور کامل به مقصود  خویش برای تجزیه ی ایران و نابودی این منطقه ی ظهور منجی خواهد رسید. . بنابراین تنها راه جلوگیری از اجرای این نقشه ی دجال در ایران . منجی گرایی و اصلاحات حاکمیت در کشور  می باشد . کشور ایران فعلا با هسته ای شدن حفظ نمی شود و قدرتمند نمی گردد بلکه با یک خیزش  و انقلاب مستقل به رهبری منجی موعود و اصلاح ساختار  دینی سیاسی و اقتصادی  نیرومند و متحد می گردد و خاورمیانه را نیز در مدتی کم با خود متحد می سازد چون آنها نیز  منتظر منجی موعود و حاکمیت او هستند. و حاکمیت جهانی دجال را نابود خواهند کرد. بنابر این بهترین را در این مقطع زمانی برای رهایی از این خطرات شناخت صحیح  منجی در  زمان ما در خاورمیانه بخصوص ایران و به حاکمیت رساندن او و قبول رهبری او می باشد وراهی به جز این  نیست.  به عبارت دیگر مهدی  موعود اکنون در میان ما مردم بصورت شخصی عادی و بسیار  گمنام ولی کاملا آگاه به حقایق دین و مسائل سیاسی روز مسلمانان است و راه حل تمام  این مشکلات نیز فقط در  دست اوست به شرطی که درست شناخته و درک شود و مردم زمینه ی حاکمیت وی را فراهم آورند وگرنه او به تنهایی مانند امام علی ع و دیگر امامان کاری از پیش نخواهد برد . او رهبر و راهنما و تئوریسین نهضت جهانی است ولی نیاز به یاری مؤمنان و عموم مردم دارد وتا شناخته و یاری نشود همچنان مجبور است گمنام و به حالت منتظر و احتمالا بسیار متاسف از وضعیت نابه سامان موجود جهان اسلام باقی بماند.  وظیفه ی تمام نخبگان علمی فرهنگی جهان اسلام است که وی را به درستی بشناسند و او را نیز به درستی به مردم معرفی کنند .  سلام بر کسی که پیرو هدایت شود.

در مباحث قبلی بیان کردیم که یکی از سیاست‌های جنایتکارانه و راهبردی دجال در خاورمیانه و کشورهای اسلامی سیاست نخبه کشی و حذف شخصیت‌های  فکری، فرهنگی و علمی،  هنری ، سیاسی و حتی نظامی   مخالف سیاست های او می باشد .این حاکمیت شیطانی این سیاست را از بدو پیدایش و حتی از نزدیک به دو قرن پیش در خاورمیانه و ایران شروع کرده مدارک و اعترافاتی از سفارت انگلستان  در دست است که نخستین شخصیت سیاسی و فرهنگی که در  ایران به این جهت توسط دجال کشته و حذف گردید وزیر سیاستمدار و بافرهنگ و فرهیخته و ادیب برجسته ی محمد شاه قاجار قائم مقام فراهانی بود که چون افکار نو و ترقی خواهانه ای برای  پیشرفت کشور داشت و خواهان تجدید حیات فکری و فرهنگی جهان اسلام بود و با سیاست‌های انگلستان که بازوی اصلی دجال در خاورمیانه است  مخالف بود با دسیسه ی سفارت انگلیس در ایران به دستور محمد شاه قاجار ناجوانمردانه خفه و شهید گردید . یکی از نشانه های  افکار ترقی خواهانه ی او که خواهان بیداری جهان اسلام نیز بود اشعار و نوشته هایی  است که از وی به یادگار مانده  که یکی از این اشعار مسمط زیبا و شاهکار ادبی است که از او به یادگار مانده که قسمتی ازآن به وضع نابسامان کشورهای اسلامی از جمله ایران می پردازد و می سراید : افسوس که این مزرعه را آب گرفته    دهقان مصیبت زده را خواب گرفت  رنگ رخ ما رنگ می ناب گرفته     رخسار هنر گونه ی مهتاب گرفته  ....که به خوبی به دردها و نابسامانی های ایران و جهان اسلام و علل این دردها که نفوذ استعمار است اشاره کرده . به هر حال دجال بعد از این نیز این سیاست جنایتکارانه را توسط مزدوران و عوامل نفوذی خویش در خاور میانه ادامه می دهد و با دسیسه یکی دیگر از مردم بزرگ و کاردان و مترقی چون امیر کبیر را  از طریق درباریان قاجار از جمله مادر ناصر الدین شاه از کار برکنار می کند و به قتل می رساند. که اگر این شخصیت زنده می ماند بطور قطع ایران از ژاپن در آسیا اکنون از همه جهات  پیشرفته تر بود . این سیاست دجال توسط نفوذ سرویس های جاسوسی خود در خاورمیانه هنوز نیز ادامه دارد و در گفتار پیش بیان کردیم که مثلا چگونه مصطفی عقاد کارگردان برجسته و نابغه ی سوری جهان اسلام را که دو اثر مشهور و شاهکار چون فیلم سینمایی رسالت یا محمد رسول الله و عمر مختار را در کارنامه ی هنری خود داشت و در صدد بود که فیلم صلاح الدین ایوبی فاتح مسلمان جنگهای صلیبی را نیز برای اتحاد دنیای اسلام در مقابل هجوم غرب بسازد این شخصیت  کاملا  هنری و فرهنگی را با بمب گذاری یکی از اعضای تروریستی القاعده که از گروهک های ساخت دجال  برای تخریب در جهان اسلام است در هتلی در اردن به همراه دختر جوانش به قتل می رساند. برای دجال چندان مهم نیست این شخص نخبه از جهان اسلام چه طرز تفکر و ایدئولوژی داشته باشد مذهبی و یا غیر مذهبی باشد فقط اگر درک کند که این شخصیت باعث یک تحول فکری ، فرهنگی و یا یک پیشرفت و جهش علمی و تکنولوژی در خاورمیانه ی اسلامی می شود اورا فورا حذف می کند . از جمله ی مهمترین شخصیت هاو نخبگان سیاسی و علمی و فرهنگی و نظامی که در یکی دو قرن اخیر از ایران توسط دجال ترور شدند می‌توان از میرزاده ی عشقی روزنامه نگار مبارز و منتقد دوره ی رضا شاه و دکتر سید حسین فاطمی سیاستمدار معروف و مشاور ارشد دکتر محمد مصدق و دکتر علی شریعتی و استاد مرتضی مطهری و آیت الله طالقانی، شهید بهشتی، مرحوم مفتح ، شهید مصطفی چمران ، مرحوم امام موسی صدر   و مرحوم فروهر و همسر فرهیخته ی او ، شهید رجایی و باهنر و شخصیت‌های نظامی چون شهید فکوری ،فلاحی، ستاری و شهید کاظمی از فرماندهان سپاه و نیز سید احمد خمینی و این اواخر هم شهید سلیمانی و  مرحوم کاظمی اشتیانی از موسسان پژوهشکده ی رویان که در زمینه ی سلول‌های بنیادی تحقیقات گسترده ای داشت و نیز دانشمندان هسته ای و  نویسندگانی چون حاجی زاده و مختاری و دیگر نویسندگان نخبه در داخل و خارج و نیز نخبگان هنری و فرهنگی چون مرحوم فریدون فرخ زاد شومن ، هنرمند ، شاعر ، موسیقی دان و خواننده  و سیاستمدار معروف و بسیاری دیگر از نخبگان فکری و فرهنگی ایرانی که جدا از طرز تفکر آنها افرادی موثر در روشنگری اذهان عمومی ایرانیان و رشد فکری فرهنگی  و افزایش بصیرت سیاسی آنها و نیز رشد علمی و فن آوری در  کشور داشتند. به هر حال برای عقب نگه داشتن یک جامعه چون جامعه ایرانی اسلامی در خاورمیانه همین سیاست نخبه کشی  سیاستی بسیار موثر می باشد.  وقتی یک جامعه بطور ناگهانی این نخبگان علمی فرهنگی هنری نطامی و سیاسی خودرا از دست داد خواه ناخواه از پیشرفت باز می ماند چون افراد عادی و عامی که قادر به ایجاد تحول در جامعه نیستند و این افراد نخبه همیشه باعث تحول و پیشرفت جوامع بشری بوده اند.

البته برخی از این نخبگان را نیز به جای  حذف خانه  نشین و منزوی کرد و یافراری داد که این کار نیز  همان خاصیت حذف را برای دجال داشت و جامعه را از وجود و فعالیت آنها محروم و بی بهره می ساخت مثلا توجه کنید وقتی شخصیت سیاسی فرهنگی و  متعهد و بسیار موثر و نخبه چون مرحوم بازرگان را با هیاهوی مشتی نادان  و مزدور داخلی از صحنه ی سیاست  خانه نشین و منزوی کردند این زیانش از حذف او برای جامعه کمتر نبود. بعد از جنگ هشت ساله و جانشینی رهبر که با مهندسی دجال صورت گرفت . مدتی بود که دجال احساس کرد که یک قشر نخبه ی فرهنگی متشکل از نویسندگان و هنرمندان روشنگر و مخالف حاکمیت     ظالم دجال در ایران شکل گرفته که آرام آرام در حال فعالیت فرهنگی و هنری و گاه سیاسی برای تغییر وضعیت موجود در کشور هستند . این نظام شیطانی برای اینکه این قشر را در داخل و خارج کشور به درستی شناسایی کند . دست به طراحی یک نقشه ی شیطانی دیگر  کرد و از طریق هاشمی رفسنجانی عامل مزدور خود زمینه ی تشکل و ایجاد تشکل و حزبی تحت عنوان حزب اعتدال و میانه رو در صحنه ی سیاسی کشور را فراهم آورد که رهبری آن به عهده ی شخصی به نام محمد خاتمی بود . به هر حال رفسنجانی در دوره ی ریاست جمهوری خود زمینه ی فعالیت و ایجاد این تشکل را فراهم آورد و آزادی  محدودی برای فعالیت به آنها داد تا کم کم بین مردم شناخته تر شوند و مردم بیچاره و خفه شده در خفقان  این دو دهه‌ی ی گذشته ی بعد از انقلاب نیز که تشنه ی اندکی آزادی و فضای باز سیاسی و اجتماعی و فرهنگی بودند با شعارهای این تشکیلات میانه رو و معتدل به سوی  آنها جذب   شدند و بعد از پایان دوره ی دوم ریاست جمهوری رفسنجانی  رهبر و لیدر این تشکیلات یعنی محمد خاتمی با اکثریت قاطع در  انتخابات ریاست جمهوری پیروز شد و این  تشکیلات مدتی در  صحنه ی سیاست کشور درست مطابق با سیاست دجال روی کار آمد   و خودنمایی کرد . خاتمی هم قبل از ریاست جمهوری و هم مدت کمی بعد از آن شروع به دادن شعارهای عامه پسندی چون آزادی های مدنی ' شایسته سالاری در کشور ، سیاست تساهل با مردم و دینداری ، تحمل صدای مخالف ، آزادی روزنامه ها و رسانه ها و در روابط خارجی نظریه ی گفتگوی تمدن‌ها را را سر داد و مردم غافل و تشنه ی آزادی های مدنی نیز جذب این شعارها شدند غافل از اینکه این ها همه نقشه ی دجال برای شناسایی مخالفان سیاست‌های خود می باشد . در این فضای باز سیاسی و فرهنگی تمام نخبگان فکری و فرهنگی چون نویسندگان مخالف و روزنامه نگاران و هنرمندان آزاد اندیش و مستقل چون برخی از کارگردانان سینما فعالیت خودرا به صورت آشکار و امید بیشتر شروع کردند . وقتی به این صورت دجال تمام این مخالفان سیاست‌های خودرا در کشور و خارج از کشور شناسایی کرد به ناگاه جلوی کار رهبر  آنها یعنی محمد خاتمی رئیس جمهوری را در دوره ی دوم ریاست جمهوری وی گرفت و از طریق برخی فرماندهان نطامی سپاه که البته مزدور دجال بودند به وی هشدار و اولتیماتوم دادند که دیگر کافی است اگر جلوی این روند و آزادی ها و شعارها را نگیری بدون هیج ملاحظه جان خود و  اطرافیان و هم فکرانت را نیز از دست می دهید و به این  ترتیب جریان اصلاحات سیاسی و اجتماعی   و فرهنگی را که خاتمی به ظاهر شروع کرده بود به اجبار متوقف شد. در همین دوره ی خاتمی بود که قضیه ی قتل‌های زنجیره‌ای از نویسندگان و   نخبگان علمی و فرهنگی در داخل و خارج کشور پیش آمد و دجال بعد از شناسایی آنها در فضای باز سیاسی و فرهنگی که خاتمی البته با نقشه ی دجال ایجاد کرده بود شروع به ترور و حذف آنها در داخل و خارج  کشور نمود آنگونه که سرویس های اطلاعاتی داخل کشور که وابسته به دجال بودند خود به برخی  فعالان سیاسی زندانی اطلاع دادند تعداد لیست این ترورها در داخل و خارج کشور ها به ۳۰۰ تن می رسید . یعنی در حقیقت دجال در ادامه ی همان سیاست نخبه کشی در ایران و خاورمیانه یک لیست ۳۰۰ نفره از این نخبگان شناسایی کرد و از سرویس های جاسوسی و اطلاعاتی خود در داخل و خارج ایران خواست با هماهنگی هم این ۳۰۰ نخبه ی علمی و سیاسی و فرهنگی را حذف کنند و آنها نیز این جنایت را مرتکب گردیدند و چون تمام حاکمبتهای خاورمیانه و غرب و تمام دنیا دست نشانده ی دجال هستند انجام چنین ترورها و   جنایاتی برای دجال کار مشکلی اصلا  نبوده و نیست و هیچ دولت یا شخصی   نتوانسته تا کنون  ریشه ی این جنایات را پی جویی  کند و بانیان و آمران و قاتلان را  مورد تعقیب قراردهد و اتفاقا بسیاری از  قاتلان نیز مورد تشویق قرار گرفتند و پستهای بالاتر به آنها داده شده غیر از چند مزدور دون پایه چون سعید امامی که برای نمایش و فریب مردم اورا محاکمه کردند و تمام تقصیر ها و گناهان را به  گردن او  انداختند و  اونیز در  اواخر اعتراف کرد که دستور از مقامات بالاتر بوده و من فقط وظیفه را انجام دادم  که او نیز  بلافاصله در زندان وادار به خود کشی شد و خون این همه

انسان نخبه و آزاده  هم به هدر رفت و اعتراضات و شکایات خانوده های قربانیان نیز به جایی نرسید.. برخی در کشور سعی و تلاش دارند این قتل‌ها را به حزب و یا شخص خاصی نسبت دهند غافل از اینکه نمی دانند  این جنایات در ادامه ی سیاست نخبه کشی حاکمیت جهانی دجال است و این  حاکمیت شیطانی نه تنها در کشورهای اسلامی خاورمیانه چون ایران و عراق و سوریه و پاکستان و افعانستان این  جنایات را انجام می دهد بلکه در تمام کشورهای دنیا و در خود  کشورهای ابر قدرت نیز چون آمریکا و انگلیس و روسیه و چین نیز همین سیاست نخبه کشی را اجرا می کند و هر کدام از سیاستمداران و افراد نخبه ی فرهنگی که مخالف سیاست‌های دجال در آن کشور باشندرا یا آشکارا حذف می کند   یا منزوی و خانه نشین می کند .از جمله ی این افراد به نخست وزیر اسبق ایتالیا،  کندی رییس جمهور قبلی آمریکا، آلنده رئیس جمهور شیلی ،  ضیائ الحق و  بی نظیر بوتو از پاکستان، روزنامه نگاران منتقد حاکمیت پوتین در روسیه،  رهبر سیاه پوستان آمریکا شمالی و نیز یکی از رهبران مسلمان برجسته ی آن کشور با نام مالکوم ایکس و دیگر نخبگان سیاسی و فرهنگی مخالف سیاست‌های دجال  را در تمام دنیا می توان نام برد .

در گفتار قبلی بیان کردیم که ایجاد و ادامه ی جنگ هست ساله بین ایران و عراق صد در صد توطئه ی دجال  برای اهداف خاص خود در خاورمیانه بود . البته پس از جنگ نیز این حاکمیت شیطانی دست از سر خاورمیانه و بخصوص ایران بر نداشت و دخالتهای سیاسی مخرب فراوانی   در ایران کرد . البته لازم به  ذکر است  که یکی از گروه‌های سیاسی  مخالف حاکمیت مطلق  اخوندها گروه و سازمانی بود تحت عنوان سازمان مجاهدین خلق که البته جزو گروه‌های مذهبی مخالف نظام شاهنشاهی  هم بودند که در گیری مسلحانه نیز با حاکمیت شاه قبل از انقلاب داشتند . این سازمان که  رهبر  آنها شخصی با نام مسعود رجوی بود  بعد از پیروزی خواستار مشارکت در قدرت و اداره ی کشور بودند که اخوندها  با آنها مخالفت کردند و این مخالفت‌ها باعث درگیری مسلحانه آنها با اخوندها در پس از پیروزی انقلاب و اوایل دهه‌ی ی ۶۰ شد و سرانجام چون این گروه در اقلیت بودند محبور شدند از کشور خارج شوند و در عراق که تازه با ایران وارد جنگ شده یود ساکن شوند و فعالیت‌های نطامی و تبلیِغاتی خودرا بر علیه حاکمیت اخوندها در ایران در کنار حاکمیت عراق شروع کنند . در اواخر جنگ هشت ساله که نیروهای ایرانی در موضع ضعف کامل قرار گرفتند و در حال عقب نشینی بودند این  سازمان از فرصت استفاده کرد و حمله به مرزهای  شمال غرب را برای تصرف تهران و براندازی حاکمیت اخوندها شروع کرد  که البته به سختی شکست خورد و متحمل تلفات شدید انسانی شد و ناکام ماند. حدود یک سال پس از پایان جنگ دیگر رهبر انقلاب بسیار پیر و فرتوت شده بود و حال مزاجی چندان خوبی نداشت.  و دجال نیز در فکر  جانشینی مناسب برای وی بود  از سالها پیش یک روحانی برجسته  با نام آیت الله منتظری کا از مبارزان برجسته قبل از انقلاب بود و شخص برجسته از   نظر علوم دینی بود  قائم مقام رهبری بود و قرار بود جانشین رهبر سالخورده شود . ولی این  شخص چون آدم وارسته و آزاده ای بود و از باند و عوامل دجال نبود چندان مورد  رضایت دجال نبود . چون نظرات مستقل خاص خود را بر  پایه ی منابع اصیل اسلامی چون قرآن و نهج البلاغه برای اداره ی جامعه داشت و انسانی متعادل بود و به نظرات مخالفان و منتقدان حاکمیت هم توجه می کرد  و خلاصه آدم  افراطی  و قدرت طلب نبود . او از آغاز  انقلاب هم انتقادات فراوانی به شیوه ی برخورد خشن و غیر  انسانی با منتقدان حاکمیت داشت . به هر حال دجال این شخص را مناسب جانشینی رهبر نمی دید.  چون علت دیگری نیز  داشت و آن نیز  آن بود که طبق روایات مهدویت و اخرزمانی که دجال کاملا از آنها اطلاع داشت و برنامه های خود را در خاورمیانه طبق آنها طراحی می کرد آمده‌بود که قبل از قیام مهدی در  خاورمیانه در خراسان شخصی به نام خراسانی قیام می کند و حاکمیت موجود در ایران را سرنگون می کند و این حاکمیت را به مهدی موعود واگذار می کند بنابراین حاکمیت دجال باید پیش دستی می کرد و برای جلوگیری از این امر موازی سازی می کرد و رهبر آینده در  ایران را کسی انتخاب می کرد که اصالت خراسانی داشته باشد و یا لااقل بزرگ شده ی خراسان باشد  تا بعدا بتواند اورا به عنوان خراسانی موعود به مردم معرفی کند و مردم اورا با توجه به اصالت خراسانی وی باور کنند و آیت الله منتظری این مشخصه ی مورد  نظر دجال را نداشت و اصالت اصفهانی داشت بنابراین گزینه ی مناسب برای جانشینی رهبر شخص دیگری بود و او  کسی جز سید علی خامنه ای نبود که البته از مبارزان پیش از انقلاب بود ولی در مقابل شخصیت های برجسته ای چون مرحوم طالقانی و مطهری و   یهشتی  چندان شخص برجسته ای نبود و فروغی مانند آنها نداشت و البته با آیت الله منتظری اصلا قابل مقایسه نبود. چون او هنوز حتی به درجه ی  اجتهاد نیز نرسیده بود . چون یکی از شرایط رهبری اجتهاد بود . به هر حال حاکمیت دجال اصرار داشت که هر طور شده آیت الله منتظری را از قائم مقام رهبری کنار بزند و به جای او خامنه ای را جانشین رهبر کند . این وظیفه ی  خطیر بر عهده ی  هاشمی رفسنجانی بود که قطعا از گماشتگان دجال  جهانی در ایران بود  او قبلا ماموریت های خود را از طرف دجال با حذف شخصیت‌های برجسته ای چون  استاد مطهری و  طالقانی و بهشتی و رجایی و باهنر و  کودتا برعلیه بنی صدر و ادامه ی جنگ  با کمک همه جانبه ی سرویس های جاسوسی دجال انجام داده بود و اکنون نیز با راهنمایی دجال قادر بر  این کار بود . و ابتدا برای  شروع این کار برای برای آیت الله منتظری پاپوش درست کردند و به وی تهمت های ناروا زدند اور ساده دل و فاقد بصیرت سیاسی نامیدند و وی را به ارتباط پنهانی با مجاهدین خلق و  حمایت از آنها متهم کردند وقتی که زندانیان سیاسی  را در  سال ۶۷ به صورت گروهی یکدفعه اعدام ودر حقیقت قتل عام کردند آیت الله منتظری شدیدا در این مورد به رهبر  اعتراض کرد و روابطش با رهبر  تیره شد و در این هنگام بهانه به دست عوامل دجال در کشور افتاد و آور به خاطر  مخالفت با

فرامین رهبر فاقد صلاحیت جانشینی رهبر به مردم معرفی کردند و با رهبر دیدار کردند و آورا متقاعد کردند که آور ا از جانشینی و قائم مقامی رهبری عزل کند و رهبر  نیز پذیرفت و اورا از جانشینی خود عزل کرد . شاید اصلا قتل عام زندانیان سیاسی در سال ۶۷ مخصوصا برای این کار بود که چون می دانستند  آیت الله منتظری صد در صد ساکت نخواهد نشست و شدیدا معترض خواهد شد بهتر است این کار را انجام دهند  تا بهانه ی لازم با دیت آنها بیفتد هر  چند هزینه  و تبعات بسیاری  برای حاکمیت داشته باشد . همه ی این توطئه ها قطعا توسط دجال طراحی و در کشور توسط رفسنجانی و باند او اجرا می شد.  بعد از این جنایات نوبت به خود رهبر رسید که دجال صلاح دید زود تر فوت کند چون چند روز بیشتر به پایان ریاست جمهوری  سید علی خامنه ای نمانده بود و دجال زودتر باید دست به کار می شد بعد از برکناری آیت  الله منتظری حال رهبر انقلاب به ناگهان و به طرز مشکوکی رو به وخامت رفت و در بیمارستان بستری شد. یکی از جراحان و پزشکان معروف ایرانی در دنیا در ویدیویی افشاگری می کند که تیم پزشکی برای درمان آیت الله خمینی مرتب با من در  تماس بود و با من مشورت می کرد که برای درمان او چکار باید کرد من بیماری و راه درمان اورا با توجه به تجارب بالایم در این رشته می دانستم  به آنها گفتم که این بیماری دوراه درمان دارد یکی جراحی فوری و دیگری درمان با تزریق آرام داروها به شما توصیه وتاکید می کنم که اصلا وی را جراحی نکنید چون سن  وی بالاست و تاب و تحمل جراحی را ندارد و بعد از جراحی زنده نمی ماند و فقط تنها راه درمان مطمئن همان  راه غیر جراحی است  و او قطعا با داروها درمان می شود و خطری برای وی ندارد . این پزشک و جراح برجسته می گفت که بعدها شنیدم که تیم پزشکی به حرف  و هشدار من  به دلایل دستور از بالا و اجبار،  توجهی نکردند و او را همان شب جراحی کردند و رهبر  بلافاصله فوت می کند. و حتی یکی از  پزشکان برایم فاش کرد که زمانی که تیغ جراحی را به بدن او زدیم خون مانند فواره به سقف اتاق بالا زد و او دوام  نیاورد . این پزشک همچنین افشاگری کرد که تیم پزشکی زیر نظر مستقیم هاشمی رفسنجانی کار می کرد و دستور جراحی ار طرف وی به آنها دیکته شد. به هر حال بعد از مرگ این چنینی رهبر ، درست چند روز مانده به پایان ریاست جمهوری سید علی خامنه ای  که جای تامل بسیار است و عاقلان علت این امر را بهتر می دانند .  شورای خبرگان انتخاب جانشینی رهبری بلافاصله تشکیل می شود و با دروغهای هاشمی رفسنجانی و نفوذ کامل او بر جلسه و حکایات  خاطرات من در آوردی و غیر واقع که از رهبر  قبلی در مورد لیاقت سید علی خامنه ای بیان می کند که هیچ کدام هم البته اثبات نشد  که راست می  گوید . سید علی خامنه ای به جانشینی رهبر انتخاب می شود و خود رفسنجانی نیز عروس ریاست جمهوری را با ولع تمام در آغوش می گیرد و بعدا برای اینکه اختیار  تمام امور کشور را نیز دردست بگیرد شورایی درست می کند تحت عنوان شورای عالی مصلحت نظام و خود ریاست آن را هم به دست می گیرد و بدین ترتیب  دجال حاکمیت کامل را در کشور به دست می گیرد..    و مکروا و مکرالله والله خیر الماکرین    ...و مکر کردند و خدا نیز مکر کرد و خدا بهتران مکرکنندگان است .

قبلا بیان کردیم حاکمیت شیطانی دجال یا کمیته ی ۳۰۰ برنامه ها و نقشه های خودرا در دنیا و به خصوص خاورمیانه براساس روایات آخر زمانی و مهدویت طراحی و اجرا می کند و همه ی هدف او این است که مانع ایجاد شرایطی در این منطقه ی خاورمیانه یعنی ایران ، افعانستان، یمن ، عراق و سوریه شود که  باعث طهور و قیام منجی و ایجاد امپراتوری اسلامی و وحدت جهان اسلام شود چون ظهور مهدی موعود مساوی است با نابودی سلطه ی دجال بر جهان و ازین جهت باید همیشه در این منطقه ی حساس خاورمیانه بحران سیاسی و نظامی و جنگ و کشتار و فلاکت و بدبختی باشد که زمینه ی ایجاد یک حاکمیت قدرتمند با رهبری واحد و قدرتمند چون مهدی موعود فراهم نشود. دجال مسلما قبل از انقلاب از نیت انقلابیون و شیعیان در ایران و عراق کاملا باخبر بود و می دانست که اینها می خواهند با قیام بر علیه شاه  که در اوایل کار کاملا دست نشانده و مزدور دجال بود اورا سرنگون سازند و زمینه را برای حاکمیت مهدی عج فراهم آورند و عملا نیز در شعارهای خود همین را با صراحت می گفتند  بنابراین دجال نیز  تصمیم گرفت با توطئه و نقشه و نفوذ در میان انقلابیون درس خوبی به آنها بدهد و چنان از آنها بعد از انقلاب انتقام بگیرد که دیگر کشوری در خاورمیانه ازین فکرها در ذهن مردمش خطور نکند. که بخواهد زمینه ی انقلاب مهدی عج دشمن اصلی دجال را فراهم کند. بعد از نفوذ در انقلاب ایران نقشه ی بعدی دجال ایجاد بحرانی جدیدتر در  خاورمیانه برای تصعیف هر چه بیشتر و نابودی دو کشور عمده ی شیعه نشین ایران و عراق بود . دجال خوب می دانست که بیشترین تعداد شیعیان و منتظران آتشین مهدی موعود عج  در این دو کشور می  باشند و هیچ بعید نیست بخاطر اعتقادات مشترک ؛این دو کشور به جهات سیاسی با هم کاملا متحد شوند و زمینه ی اتحاد دنیای اسلام و ظهور  مهدی را فراهم آورند از طرفی می دید که این دو کشور دارای قشر جوان بسیار باایمان و پرشور و شجاعی نیز می باشند  که در انقلاب ثابت کردند برای اهداف و آرمان‌های مقدس اسلامی حاضرند جان و مال خویش را نیز به راحتی فدا کنند بنابراین اگر این سرمایه و نیروی جوان انقلابی و شجاع و معتقد باقی بمانند و مهدی نیز ظهور کند کار دجال تمام است چون این جوانان با ایمان با رهبری واقعی چون مهدی موعود   عج قادرخواهند بود در مدت کم حاکمیت دجال را در خاورمیانه و دنیا نابود کنند و حتی فاتح جهان شوند . این بود که دجال بعد از نفوذ در انقلاب ایران و کنترل آن توسط مزدوران داخلی خود به فکر این افتاد که با یک درگیری نظامی تمام عیار بیهوده بین این دوکشور تمام نیروی انسانی جوان و پرشور و انقلابی این دو کشور  را نابود سازد تا دیگر  بالقوه خطری برای حاکمیت دجال در خاورمیانه باقی نماند. . چون مسلم است در هنگام بروز جنگ فقط جوانان بسیار شجاع و افراد  جسور و فداکار حتی در گروه‌های سنی  دیگر به جبهه ی جنگ رو می آورند و افراد ترسو و بی ایمان و چسبیده به مال و منال دنیا و محتاط هیچگاه جان خودرا به خطر نمی اندازند بنابراین  بهترین راه دفع خطر این جوانان بی باک و انقلابی و معتقد به ظهور مهدی موعود همین  جنگ و درگیری نظامی ساختگی و  بیهوده و در عین حال گسترده و طولانی می باشد. و چون حاکمیت دجال در حاکمیت عراق نفوذ کامل داشت  و این حاکمیت  در حقیقت دست نشانده و مزدور او بود خیلی راحت این کشور و سران آن را تحریک کرد تا جنگ را با ایران شروع کنند و اما حاکمیت ایران بعد از انقلاب و درست سه سال در  اوایل آن  هنوز دست نمایندگان واقعی مردم بود و مزدوران دجال هنوز نتوانستند کنترل قدرت را از دست مردم بگیرند . انتخابات ریاست جمهوری سالم و آزاد  و بدون تقلب برگزار شد و مردم اولین رئیس جمهور قانونی خود را با نام سید ابوالحسن بنی صدر  انتخاب کردند . بنی صدر فردی بسیار روشنفکر و تحصیل کرده و بسیار نیز  متعهد و با ایمان و دارای اعتقادت مذهبی بود و پدرش  نیز از روحانیون برجسته بود . این شخص دارای افکار مدرن و برداشت مدرن از قوانین اسلامی در دنیای امروز همچون مرحوم دکتر علی شریعتی بود و خود او نیز از دوستان صمیمی دکتر شریعتی و هم فکر او بود و دارای سابقه ی همکاری با دکتر محمد مصدق نیز بود. و این امر نشان می داد مردم انقلابی ایران دید سیاسی روشنی داشتند و شخص بسیار مناسبی را انتخاب کرده بودند  و او نماینده ی واقعی  ملت مسلمان و انقلابی ایران بود . عوامل دجال نتوانستند در او نفوذی داشته باشند و برخلاف شایعات بسیاری که در کشور بر علیه او منتشر می کردند و می خواستند آورا خائن به مردم نشان دهند و اورا ترور شخصیت کنند او فردی کاملا مستقل و متعهد بود  .

او بار ها در افشاگری های خویش بعد از کودتا و برکناری  گفته  بود که عوامل دجال از شرق و غرب بارها در اوایل ریاست جمهوری به پیش من آمدند و از من خواستند اگر با آنها همکاری کنم و منافع آنها را در ایران  تامین کنم به من در ادامه ی  کار و بر سر قدرت ماندن کمک می کنند و گرنه به سراغ انقلابیون دیگر می روند و آنها را به جای من به قدرت می رسانند و چون من با تندی  جواب رد و عدم همکاری به آنها می  دادم به سراغ رقبای دیگر سیاسی من رفتند و آنها نیز چون پیشنهاد دجال را پذیرفتند و حتی حاضر بودند بخاطر دجال رهبر انقلاب را نیز بکشند. دجال نیز  در به قدرت رسیدن به آنها کمک کرد و بر  علیه من کودتا کردند و دجال به همین ها کمک کرد که بعد از سالیان طولانی هنوز بر سرقدرت باقی بمانند.  این بود که حاکمیت دجال شدیدا از وی ناراضی و خشمگین بود و با عوامل خود در صدد برکناری او از قدرت بود . در آوایل ریاست جمهوری وی بود که صدام قصد داشت به ایران حمله کند بنی صدر می گوید ما پیس بینی این اتفاق را می کردیم درست قبل از شروع جنگ به صدام نامه ای نوشتم و اورا از این کار باز داشتم و به او نوشتم که جنگ بیهوده بین دو  کشور همسایه و مسلمان حماقت است آیا تو می خواهی مردم دنیا به تماشای حماقت ما بنشینند.  بنی صدر جون آدمی روشنفکر بود و سواد سیاسی داشت می دانست که این جنگ توطئه ی دجال یا به اصطلاح آن روز استعمار است و می خواست صدام را ازاین امر باخبر کند و جلو فاجعه را بگیرد ولی به هر حال عوامل نفوذی دجال در عراق نیرومند بودند و توانستند صدام را قانع کنند به ایران حمله کند . بعد از حمله رئیس جمهور متعهد و روشنفکر برای مقابله با ارتش مجهز و آماده ی عراق مشکل فراوان داشت چون بعد از انقلاب تنها نیروی مدافع کشور ارتش بود و سپاهی هنوز وجود نداشت و درست شکل نگرفته بود و این  ارتش نیز که انقلابیون از سر ناآگاهی اکثر فرماندهان ارشد آن راا عدام کرده بودند و بسیار از هم پاشیده و ضعیف بود با این حال بنی صدر که در آن زمان فرمانده ی کل قوا نیز  بود این ارتش را با تلاش شبانه روزی سامان موقت داد و با فداکاری بسیار نیروهای جان برکف و فداکار ارتشی با حداقل امکانات به مقابله با ارتش مجهز بعثی عراق پرداخت و چنان نیز جانانه در برآبر  دشمن متجاوز ایستادگی کرد که حماسه هایی کم نظیر در تاریخ این کشور رقم زدند بطوریکه برخی فرماندهان ارتش و خلبانان غبور و شجاع در شبانه روز حتی فرصت خواب و استراحت نداشتند تا توانستند بالاخره با فداکاری تمام ارتش عراق را متوقف کنند و ابادان را از حصر خارج کنند و چنان ارتش عراق را ضربه بزنند و متوقف کنند که صدام در حمله به ایران دچار تردید و پشیمانی شد . در این  حال بنی صدر برای اینکه از تلفات بیشتر و ادامه ی جنگ بیهوده و خانمانسوز جلوگیری کند دوباره از فرصت استفاده می کند و نامه نگاری با صدام را برای توقف جنگ شروع می کند و هنوز چند ماه از شروع جنگ نگذشته صدام را قانع  می کند که صلح را بپذیرد.  در این حال به گفته ی بنی صدر تمام تلفات ایران از کشته و زخمی در جنگ حدود ۵۰۰۰ نفر بیشتر نبود و صدام بدون هیچ پیش شرطی صلح را پذیرفت و پادشاهی عربستان نیز واسطه شد و ضمانت کرد که تمام خسارات و غرامت جنگ را به ایران بدهد. بنی صدر  با رهبر دیدار کرد و پیشنهاد  صلح را با عراق  مطرح کرد و رهبر نیز در هر صورت موافقت کرد. در این حال عوامل دجال در کشور به دستور او بیکار ننشستند و به گفته ی بنی صدر دو اتوبوس آدم افراطی از  انقلابیون جمه کردند و به جماران بردند و رهبر را از قبول صلح با عراق منصرف کردند و جنگ ادامه پیدا کرد . بنی صدر با تاسف افشاگری می کند که در یکی از جلسات مخفی این افراطیون   و عوامل دجال  من شخصی داشتم که برایم خبر می آورد که چه می کنند . او برای من خبر  آورد که آیت الله بهشتی که ریاست جلسه را بر عهده داشت می گفت ما باید هر طور شده از صلح و توقف جنگ  توسط بنی صدر جلوگیری کنیم چون اگر بنی صدر موفق شود با عراق صلح کند قدرت او در  کشور زیادتر می شود و ما دیگر در دستگاه قدرت جایی نداریم و او لوله ی تانکها را از جبهه های جنگ در مرکز کشور به سوی ما نشانه می گیرد . به هر  حال این باند یعنی رفسنجانی و بهشتی و ری شهری و محسن رضایی و دیگران که هنوز بعد از بیش از ۴۰ سال برخی از آنها  با عنایات و کمک دجال جهانی در قدرت  باقی هستند  همان زمان توانستند رهبر را فریب دهند و او را قانع کنند که بنی صدر را از ریاست جمهوری برخلاف نظر و رای مردم برکنار کند و همین باند به دستور دجال در مجلس شورای اسلامی  رای عدم کفایت ریاست جمهوری را از مجلس بر علیه  او گرفتند و اورا با کودتای سیاسی آشکاری به کنار زدند و از کشور فراری دادند.

و جنگ ایران و عراق با دستور دجال برای نابودی  کردن منابع انسانی و اقتصادی دو کشور مسلمان و شبعه و منتظر مهدی ۸ سال دیگر طول کشید و حقیقتا  نیز دجال در   این جنگ به مقصود خود در نابودی جوانان باایمان  منتطر مهدی رسید. و دجال جنگ را نیز با عوامل نفوذی خود در  دو کشور چنان مدیریت کرد که نه ایران پیروز شود و نه عراق یعنی گاهی که ایران پیشروی می کرد به عراق سلاح و کمک می رساند و گاهی که عراق پیش می آمد به ایران تجهیزات و سلاح می رساند تا موازنه حفظ شود و فقط جنگ بیخودی  ادامه پیدا کند . در اوایل جنگ عراق خرمشهر را اشغال کرد و بعد ایران خرمشهر از او بازپس گرفت و صدام به ناچار برای جندمین  بار تقاضای صلح کرد و آخوندهای  وابسته به دجال صلح را قبول نکردند و بعد ایران شهر فاو را گرفت  و تا نزدبک بصره پیش رفت در این  حال  دجال سلاحهای   پیشرفته به عراق برای توقف ایران فروخت و حتی عراق را مجهز به تسلیحات شیمیایی کرد تا تلفات ایران در جنگ بیشتر شود بعدا که ایران در جنگ سلاح و تجهیزات کم آورد خیلی جالب است که دجال ازطریق  اسراییل سلاح و تجهیزات به ایران رساند  البته بصورت پنهانی که مردم ایران باخبر نشوند در اواخر جنگ نیز که  عراق کمی قدرتمندتر شد و فاو را از ایران پس گرفت و در مرزهای ایران پیشروی کرد و تا نزدیکی اهواز هم  رسید در این حال ایران ناچار شد قرارداد صلح را بپذیرد ولی نیروهای عراقی همچنان بدون محابا می امدند و در اینجا دجال از طریق نیروهای آمریکایی که در خلیح فارس برای نظارت بر جنگ ایران و عراق  و مدیریت  آن حاضر شده بودند .   به صدام و نیروهای عراقی  اشاره کردند که بیش از این در خاک ایران جلو نیایند و صلح را بپذیرند و جالب است پیشنهاد قبول صلح را رفسنجانی یکی از عوامل اصلی پیشبرد نقشه های جهانی دجال در ایران به رهبر ایران داد همان هاشمی رفسنجانی که در زمان ریاست جمهوری بنی صدر در اوایل جنگ از مخالفین سر سخت صلح ایران و عراق بود و یکی از کسانی بود که رهبر را آن زمان از قبول صلح منصرف کرد و ازین جهت قبول این امر یعنی صلحی که هشت سال می می توانست زودتر باشد برای رهبری که از کار خود نادم و پشیمان بود بسیار سخت بود و مانند    نوشیدن جام زهر بود و به همین جهت هم با صراحت گفت قبول صلح د  این زمان برای من مثل نوشیدن جام زهر می باشد. رفسنجانی در طول این جنگ بیهوده و خانمانسوز خیانت های دیگری نیز  انجام داد که نشان می دهد که وی به راستی  مامور نابودی جوانان شیعه ی ایرانی در جنگ از طرف دجال بود از جمله در عملیات کربلای چهار یا پنج بود که عملیات  لو  رفت و نیروهای عراقی قبل از عملیات باخبر شدند ولی با این که رفسنجانی از لو رفتن عملیات کاملا باخبر شد با این حال دستور انجام عملیات را صادر کرد و باعث شد که عملیات با تلفات فاجعه باری از نیروهای ایرانی و فرزندان این مرز و بوم شکست بخورد . و خیانت های  دیگری که گذشت زمان آنها را برای مردم فاش  خواهد کرد . آنها در بیان آمار تلفات جنگ نیز مثل امور دیگر وقیحانه به مردم دروع گفتند و بیان کردند کا تمام تلفات جنگ ایران از کشته و زخمی ۵۰۰ هزار نفر بود در حالی که آمار واقعی تلفات ایران از جنگ که هیچگاه اعلام نگردید و فقط امثال رفسنجانی و چند نفر دیگر  ازآن خبر داشتند سه میلیون و هشتصد هزار نفر بود که آمار وحشتناکی می باشد. بعد از تمام شدن جنگ و نابودی و به خاک سیاه نشستن دو ملت مسلمان و شیعه بنی صدر اولین  رئیس جمهور  واقعی و مردمی ایران بعد از انقلاب افشاگری کرد . که زمانی که سالها بعد از جنگ ایران و عراق وزارت دفاع انگلیس را در دادگاهی بخاطر برخی جرم‌ها محاکمه می کردند در مورد جنگ ایران و عراق از وی توضیح خواستند و وی با وقاحت تمام گفت : جنگ ایران و عراق در راستای منافع  دولت بریتانیا در خاورمیانه بود و ما زمینه ی ایجاد و ادامه ی آن را فراهم آوردیم  .   وقاحت را نگاه کنید یعنی همانطور که گفتیم   دجال با عوامل داخلی خود در عراق این جنگ را شروع کرد و با مزدوران خود در در ایران که یک نفر ازآنها رفسنجانی و باند او بود این جنگ را ادامه  داد و بازنده ی اصلی در این جنگ دو ملت مظلوم و مسلمان ایران و عراق بودند..   سیعلموا الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون ....به زودی  ظالمان خواهند دید چه بر سر آنها خواهد آمد....

بعد از تغییر سیاست‌های شاه ایران در برابر دجال و مخالفت با این سیاست‌ها و و اصرار و پافشاری او بر این کار حاکمیت دجال با واسطه ی سرویس های جاسوسی انگلیس ام آی سیکس  و آمریکا سیا و نیز  اسرائیل موساد تصمیم به براندازی سلطنت پهلوی نمود اما این اقدام دجال به چه صورت بود.؟ اولا دجال هیچ حاکمیتی در دنیا بخصوص خاورمیانه به قدرت نمی رساند مگر اینکه وسیله ی سقوط آن را نیز بصورت مخفی در آن حاکمیت قبلا جاسازی و قرار می دهد تا هر زمان که صلاح دید از داخل شروع به فروپاشی آن حاکمیت کند و این وسیله ی نابودی از درون که چون بمب کنترل از راه دور است  خود مزدوران وابسته به دجال است که در پست های کلیدی حاکمیت نظیر وزیر جنگ، فرمانده ی کل نیروهای مسلح، وزیر اطلاعات و امنیت داخلی ، و دیگر پست های کلیدی این عوامل نفوذی  و مزدوران  وابسته را قرار می دهد و هروقت که تصمیم به نابودی ان حا کمیت گرفت   کافی است مانند بمب کنترل از راه دور دکمه را از دور و از خارج از مرزها فشار دهد و در این حال مزدوران وابسته در بالاترین پست ها  خیانت خود را برای نابودی رژیم  از درون آشکار می کنند مثلا بی موقع فرمانده ارتش اعلام بی طرفی در انقلاب به زیان  حاکمیت می کند. و یا بی موقع از کشور فرار می کند و دیگر خیانتها به نفع دجال.  این از یک مورد که دجال  از این اهرم برای سقوط شاه هم در  کنار کارهای دیگر استفاده کرد. اقدام دیگر  دجال برای براندازی شاه ایجاد یک تشکل  نخبه و بسیار با سواد و روشنفکر و آموزش دیده از دانشگاهیان خارج از کشور  و یک تشکل فعال ضد حاکمیت در  داخل متشکل از مخالفان سیاسی با استفاده از افراد فعال و مبارز  و کارکشته ی
سیاسی بود. و اتحاد این دو تشکل داخل و خارج و هماهنگ کردن مبارزات آنها بر علیه حاکمیت موجود بود. در داخل کشور از زمان روی کار آمدن محمدرضا شاه گروه‌های مبارز مشخصی بر علیه حاکمیت  فعالیت می کردند . این احزاب و تشکل‌های سیاسی عبارت بودنداز جبهه‌ی مذهبیون که از  دو شاخه ی روحانی و غیر روحانی تقسیم می شدند که می توان گفت نیرومند ترین و پرطرفدار ترین احزاب مخالف سیاسی بودند  که برخی به مبارزه ی مسلحانه نیز  روی آورده بودند و برخی مخالف مبارزه ی مسلحانه بودند و مبارزات سیاسی و مدنی بر علیه حاکمیت می کردند . و جبهه‌ی دیگر جبهه‌ی ملی بود و جبهه‌ی دیگر  جبهه ی ملی مذهبیون بود و جبهه‌ی   آخر نیز  مارکسیست ها و کمونیست ها بودند. در  این بین شاه با اقتدار کامل و با استفاده از سرویس اطلاعات و امنیت کشور یا ساواک تمام این جبهه ها را شناسایی و شدیدا سرکوب کرد و از فعالیت همه جلوگیری کرد به جز یک جبهه و آن جبهه‌ی مذهبیون و آن هم فقط قشر روحانیون بود و علت این امر نیز  آن بود که شاه چون عامل دجال بود و ساواک نیز کلا تحت کنترل دجال بود اجازه نداشت که این جبهه را نابود کند و از فعالیت آن به طور کامل جلوگیری کند چون حاکمیت دجال این حزب و بعضی افراد  وابسته به خود  را در  آن را برای روز مبادا نیاز داشت چون ممکن بود روزی شاه   از سیاست‌های دجال پیروی نکند و بنابراین باید حاکمیت دجال یک جایگزین قدرتمند در درون کشور که محبوبیت مردمی نیز دارد  داشته باشد که بر علیه حاکمیت بشوراند و آن را در  زمان مناسب جایگزین حاکمیت سرکش گذشته کند که دیگر به حرف او گوش نمی کند.  و این جبهه و حزب مسلما جبهه ی  مذهبی و شاخه ی روحانیون بود که برخی  از  افراد نخبه ی آنها  را دجال به بهانه هایی مثل ادامه تحصیل به خارج کشانده و برای این کار آموزش  داده شدند و برخی نیز  در داخل ماندند و حاکمیت دجال از طریق واسطه هایی مدارسی مثل مدرسه ی حقانی برای آنها تاسیس کرد  و شروع به تربیت آخوندهای مدیر   در آن کرد که  در آینده ی نزدیک که اخوندها به جای شاه بر اریکه ی قدرت نشستند  در اداره ی کشور به اندازه ی کافی آخوند مدیر و مدبر که مهارت مدیریتی داشته باشند برای اداره کشور داشته باشند. این نیز اقدام دیگر  دجال برای براندازی شاه و تعویض حکومت . وقتی که دجال افراد ورزیده و باسواد  سیاسی  یا اصطلاحا تکنوکرات در خارج از  کشور نظیر قطب  زاده و ابراهیم یزدی برای براندازی آموزش داد این افراد  ورزیده و کاردان با گروههای مخالف سیاسی در کشور ارتباط برقرار کردند و آنها را طبق نقشه ی دجال سازماندهی کردند و شیوه ی علمی مبارزه و بر اندازی را به آنها آموزش دادند و در  مدت نسبتا کمی توانستند با هماهنگی داخل و خارج و نیز خیانت کارگزاران رژیم شاه حاکمیت شاه را چنان که دیدیم سرنگون کنند . و به پیروزی برسند البته این انقلاب یک چهره ی کاریزماتیک  و جذاب و محبوب مذهبی نیز  نیاز داشت که او نیز  کسی جز آیت الله خمینی نبود .

چون اکثریت مردم ایران دارای احساسات مذهب بودند و وجود چنین شخصی برای رهبری ظاهری و بسیج نیروها و هماهنگ کردن آنها بسیار لازم بود و دجال این شخص را نیز با درستی در میان مخالفان شاه شناسایی و انتخاب کرد. ولی  باید  تذکر داد که این نخبگان سیاسی خارج از کشور چون ابراهیم یزدی و نیز قطب زاده و یا بنی صدر  را نمی توان ادمهای خائن حساب کرد که نیت خیری از انقلاب نداشتند اصلا به این صورت نیست این افراد ادمهای بسیار  با اعتقاد و مبارز واقعی بودند که واقعا هدفشان نجات کشور از  دیکتاتوری و ایجاد حاکمیت مردمی بود ولی اشکال این تکنوکرات ها این بود که آنها نمی دانستند که نادانسته و ناخواسته بازیچه ی نقشه های دجال جهانی شده اند و دجال به هیچ وجه استقلال و سعادت کشورشان را نمی خواهد بلکه در  حقیقت می خواهد تا مقطعی از انقلاب از آنها استفاده ی ابزاری کند و بعد که به مقصود خویش رسید آنها را مانند  دستمال به دور بیندازد همچنانکه این کار را هم کرد و بلافاصله بعد از انقلاب با زدن تهمت مشارکت در کودتای نوژه قطب زاده را اعدام کردند و یزدی را خانه نشین کردند و بر علیه بنی صدر که اولین رئیس جمهور  بعد از انقلاب بود کودتای نرم و خزنده ی  سیاسی کردند و آورا از کشور فراری دادند و دیگر  نخبگان داخلی را نیز دجال توسط مزدوران داخلی یا ترور کرد و یا مانند مهندس بازرگان خانه نشین کرد. یک سال قبل از انقلاب نیز روشنفکری متعهد چون دکتر علی شریعتی را در انگلستان ترور کردو مزدوران حلقه بگوش خود را در مدتی کم جانشین آنها کرد . ممکن است سوال شود پس مردم و مبارزان در داخل هیچ نقشی در انقلاب نداشتند جواب مثبت است بله باید  گفت مردم و مبارزان بیشترین نقش را در پیروزی انقلاب داشتند  و واقعا اهداف و آرمان‌های مقدسی هم چون استقلال آزادی اجرای احکام اسلام عدالت اجتماعی و سیاسی داشتند ولی واقعیت این است  که دجال نیز بیکار ننشسته و با مزدوران داخل و خارج از کشور این انقلاب و حرکت بحق مردمی را کاملا به نفع خود و اهداف پلید خود کنترل و مدیریت کرد تا توانست دوباره حاکمیت وابسته و مزدور به خودرا جانشین حاکمیت مزدور قبلی کند. اولین اقدام دجال در این مورد سیاست نخبه کشی سران اصلی انقلاب و افراد روشنفکر و متعهد واقعی نظیر آیت الله طالقانی  و مطهری و دیگر نخبگان علمی و فرهنگی توسط مزدوران داخلی خود مثل گروه فرقان بود. در حقیقت این افراد نخبه ی فرهنگی چون چشمان بیدار انقلاب و چون چراغی  روشن فرا روی انقلابیون بودند که باعث می شدند که با راهنمایی و روشنگری های خود جلو انحراف انقلاب را بگیرند و وقتی دجال اقدام به ترور و حذف آنها در اوایل انقلاب کرد در حقیقت انقلاب نابینا و کور می شود و مانند انسان کور راحت به چاله و چاه می افتد  و از مسیر خویش منحرف می شود و از حرکت فرو می ماند و دجال نیز به این امر کاملا واقف بود . اقدام دیگر دجال این بود که وقتی نخبگان واقعی و افراد متعهد را در  مدتی کم از انقلاب گرفت مزدوران و عوامل نفوذی خود را که قبلا آموزش داده بود و لباس انقلابی به تن آنها پوشانده بود جایگزین افراد نخبه و حذف شده ی فکری و فرهنگی انقلاب کند و بعد از اینکه این افراد جایگزین آنها شدند با کمال تعجب مردم مشاهده کردند که یکی رئیس جمهور شد و دیگری رئیس مجلس و دیگری نخست وزیر و آن یکی رئیس  شورای نگهبان و دیگر تمام بمب گذاری ها و ترورها یکباره متوقف شد و کشور توسط دجال برای گماشتگان خود کاملا امن شد . انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است . حاکمیت دجال در تمام جوامع  و کشورها درست به همین شیوه عمل می کندو  با آیت  جنایات و فریب ها بر سرنوشت مردم حاکم می شود . در ادامه به حوادث  بعد از انقلاب نیز می پردازیم .

واقعیت این است که حاکمیت جهانی دجال بر تمام حاکمیتهای دنیا نفوذ و تسلط کامل دارد و ازین جهت تمام رسانه های داخلی و خارجی در اختیار  و کنترل آن هستند بنابراین مسلم است به هیج وجه اجازه نمی دهد که حقایق سیاسی از  طرف این رسانه ها برای مردم بیان شوند تا آنها به بصیرت و رشد سیاسی برسند و دشمن حقیقی خود را در دنیا بشناسند و بدانند از کجا دارند  ضربه می خورند  و علت فقر  مسکنت و بدبختی آنها کجاست ؟ به عکس این رسانه ها مامور  هستند حقایق را کتمان و سانسور کنند و چنان مسائل  سیاسی را تفسیر کنند که مردم را گمراهتر  کنند . نمونه ی آن بنگاه سخن پراکنی بی بی سی است  که تازه  یکی از رسانه های دجال جهانی است . مثلا وقتی سرویس های جاسوسی دجال گروهک جنایتکار داعش را برای قتل عام مسلمانان خاورمیانه و تجزیه ی بیشتر این کشورها ایجاد کردند در کنار حمایت‌های نظامی از این  گروهک مزدور و جنایتکار از نظر رسانه ای نیز بگونه ای از آن  نام می بردند  که  درست روشی کاملا مغرضانه و  ضد اسلامی بود و برای بی آبرو کردن اسلام  مخصوصا هر وقت بی بی سی می خواست از این گروهگ  در خبرها نام ببرد  مخصوصا و مغرضانه از آن تحت عنوان دولت اسلامی  از   نام می برد در حالی که هم خود و هم تمام مردم دنیا خوب می دانستند که این گروهک اصلا اسلامی نیست و از طرف سرویس های جاسوسی دجال برای بدنام کردن اسلام ایجاد  و  تجهیز شده است. و بعدها ترامپ افشاگری کرد که کلینتون و اوباما پدر  داعش بوده اند. هرچند اگر هم نمی گفت همه ی مردم دنیا می دانستند.  خباثت را تماشا کنید خودشان این گروهک را ایجاد می کنند و بدنامی آن را نیز  به اسلام نسبت می دهند. این نمونه ای از به اصطلاح خدمات رسانه ای  این مزدوران به مردم دنیا می باشد که حقایق را وارونه به مردم نشان می دهند و اصولا کار دجال جز این نیست.  فکر  نکنید این شیوه در رسانه های خارجی تنها وجود دارد بلکه در داخل نیز چون رسانه های عمومی باید از فیلترهای اطلاعاتی وابسته یه دجال ابتدا عبور کنند نیز حقایق سیاسی را برای مردم سانسور و کتمان می کنند  تا مردم را همچنان در تاریکی جهل  و بی خبری باقی گذارند.و آن اخباری را منتشر  می کنند که صلاح خود آنها باشد نه مردم . یک مصاحبه ای بود که شهید مصطفی عقاد (کارگردان مشهور سوری  فیلم سینمایی رسالت یا محمد رسول الله  که توسط ایادی دجال ترور و شهید شد) حدود ۲۰ سال پیش در ایران با مرحوم طالب زاده و شهید آوینی انجام داد و چون مرحوم شهید مصطفی عقاد آدم شجاع و صریح و رک گویی بود یک سری حقایق را در مورد افشاگری در  مورد   توطئه های غرب و دجال برای ایجاد  جنگ و اختلاف بین مسلمین در خاورمیانه  بیان کرد ولی این مصاحبه ی ارزشمند توسط دستهای مخفی دجال در ایران از صدا و سیما  پخش نشد و بعد از بیست سال مرحوم طالب زاده آن را از برنامه ی افق پخش کرد و تاکید کرد این مصاحبه مربوط به بیست سال پیش بوده و الان برای اولین بار پخش می شود و چند روز بعد از پخش این مصاحبه  مرحوم طالب زاده به طرز  مشکوکی از دنیا رفت و جای تامل و سوال اینجاست که علت این کتمان و پخش نشدن مصاحبه در  بیست سال پیش چه چیزی بود ؟ چرا مردم باید از این حقایق بی خبر بمانند چه کسانی صاحب اختیار این رسانه ها در ایران هستند که انتشار این حقایق برای آنها زیان دارد ؟ آیا سخنان  مرحوم مصطفی عقاد به زیان مسلمین بود یا زیان دجال ؟  قصاوت با شماست و با کمال تاسف  مصطفی عقاد درست بعد از این مصاحبه وبرگشت از ایران در حالی که قصد داشت فیلم صلاح الدین ایوبی سردار مسلمان و پیروز جنگهای صلیبی را به منطور اتحاد مسلمین درست کند توسط گروه تروریستی القاعده که گروهکی تروریستی وابسته به دجال است در  هتلی در اردن به همراه دختر جوانش به طرز فجیعی  با بمب گذاری ترور و شهید شد.  روحش شاد.