نهضت سید حسنی در گیلان

این صفحه برای رساندن پیام های امام زمان عج به واسطه و نیابت سیدحسنی موعود در گیلان ایجاد شده است

این صفحه برای رساندن پیام های امام زمان عج به واسطه و نیابت سیدحسنی موعود در گیلان ایجاد شده است

طبقه بندی موضوعی

در گفتار قبلی بیان کردیم که ایجاد و ادامه ی جنگ هست ساله بین ایران و عراق صد در صد توطئه ی دجال  برای اهداف خاص خود در خاورمیانه بود . البته پس از جنگ نیز این حاکمیت شیطانی دست از سر خاورمیانه و بخصوص ایران بر نداشت و دخالتهای سیاسی مخرب فراوانی   در ایران کرد . البته لازم به  ذکر است  که یکی از گروه‌های سیاسی  مخالف حاکمیت مطلق  اخوندها گروه و سازمانی بود تحت عنوان سازمان مجاهدین خلق که البته جزو گروه‌های مذهبی مخالف نظام شاهنشاهی  هم بودند که در گیری مسلحانه نیز با حاکمیت شاه قبل از انقلاب داشتند . این سازمان که  رهبر  آنها شخصی با نام مسعود رجوی بود  بعد از پیروزی خواستار مشارکت در قدرت و اداره ی کشور بودند که اخوندها  با آنها مخالفت کردند و این مخالفت‌ها باعث درگیری مسلحانه آنها با اخوندها در پس از پیروزی انقلاب و اوایل دهه‌ی ی ۶۰ شد و سرانجام چون این گروه در اقلیت بودند محبور شدند از کشور خارج شوند و در عراق که تازه با ایران وارد جنگ شده یود ساکن شوند و فعالیت‌های نطامی و تبلیِغاتی خودرا بر علیه حاکمیت اخوندها در ایران در کنار حاکمیت عراق شروع کنند . در اواخر جنگ هشت ساله که نیروهای ایرانی در موضع ضعف کامل قرار گرفتند و در حال عقب نشینی بودند این  سازمان از فرصت استفاده کرد و حمله به مرزهای  شمال غرب را برای تصرف تهران و براندازی حاکمیت اخوندها شروع کرد  که البته به سختی شکست خورد و متحمل تلفات شدید انسانی شد و ناکام ماند. حدود یک سال پس از پایان جنگ دیگر رهبر انقلاب بسیار پیر و فرتوت شده بود و حال مزاجی چندان خوبی نداشت.  و دجال نیز در فکر  جانشینی مناسب برای وی بود  از سالها پیش یک روحانی برجسته  با نام آیت الله منتظری کا از مبارزان برجسته قبل از انقلاب بود و شخص برجسته از   نظر علوم دینی بود  قائم مقام رهبری بود و قرار بود جانشین رهبر سالخورده شود . ولی این  شخص چون آدم وارسته و آزاده ای بود و از باند و عوامل دجال نبود چندان مورد  رضایت دجال نبود . چون نظرات مستقل خاص خود را بر  پایه ی منابع اصیل اسلامی چون قرآن و نهج البلاغه برای اداره ی جامعه داشت و انسانی متعادل بود و به نظرات مخالفان و منتقدان حاکمیت هم توجه می کرد  و خلاصه آدم  افراطی  و قدرت طلب نبود . او از آغاز  انقلاب هم انتقادات فراوانی به شیوه ی برخورد خشن و غیر  انسانی با منتقدان حاکمیت داشت . به هر حال دجال این شخص را مناسب جانشینی رهبر نمی دید.  چون علت دیگری نیز  داشت و آن نیز  آن بود که طبق روایات مهدویت و اخرزمانی که دجال کاملا از آنها اطلاع داشت و برنامه های خود را در خاورمیانه طبق آنها طراحی می کرد آمده‌بود که قبل از قیام مهدی در  خاورمیانه در خراسان شخصی به نام خراسانی قیام می کند و حاکمیت موجود در ایران را سرنگون می کند و این حاکمیت را به مهدی موعود واگذار می کند بنابراین حاکمیت دجال باید پیش دستی می کرد و برای جلوگیری از این امر موازی سازی می کرد و رهبر آینده در  ایران را کسی انتخاب می کرد که اصالت خراسانی داشته باشد و یا لااقل بزرگ شده ی خراسان باشد  تا بعدا بتواند اورا به عنوان خراسانی موعود به مردم معرفی کند و مردم اورا با توجه به اصالت خراسانی وی باور کنند و آیت الله منتظری این مشخصه ی مورد  نظر دجال را نداشت و اصالت اصفهانی داشت بنابراین گزینه ی مناسب برای جانشینی رهبر شخص دیگری بود و او  کسی جز سید علی خامنه ای نبود که البته از مبارزان پیش از انقلاب بود ولی در مقابل شخصیت های برجسته ای چون مرحوم طالقانی و مطهری و   یهشتی  چندان شخص برجسته ای نبود و فروغی مانند آنها نداشت و البته با آیت الله منتظری اصلا قابل مقایسه نبود. چون او هنوز حتی به درجه ی  اجتهاد نیز نرسیده بود . چون یکی از شرایط رهبری اجتهاد بود . به هر حال حاکمیت دجال اصرار داشت که هر طور شده آیت الله منتظری را از قائم مقام رهبری کنار بزند و به جای او خامنه ای را جانشین رهبر کند . این وظیفه ی  خطیر بر عهده ی  هاشمی رفسنجانی بود که قطعا از گماشتگان دجال  جهانی در ایران بود  او قبلا ماموریت های خود را از طرف دجال با حذف شخصیت‌های برجسته ای چون  استاد مطهری و  طالقانی و بهشتی و رجایی و باهنر و  کودتا برعلیه بنی صدر و ادامه ی جنگ  با کمک همه جانبه ی سرویس های جاسوسی دجال انجام داده بود و اکنون نیز با راهنمایی دجال قادر بر  این کار بود . و ابتدا برای  شروع این کار برای برای آیت الله منتظری پاپوش درست کردند و به وی تهمت های ناروا زدند اور ساده دل و فاقد بصیرت سیاسی نامیدند و وی را به ارتباط پنهانی با مجاهدین خلق و  حمایت از آنها متهم کردند وقتی که زندانیان سیاسی  را در  سال ۶۷ به صورت گروهی یکدفعه اعدام ودر حقیقت قتل عام کردند آیت الله منتظری شدیدا در این مورد به رهبر  اعتراض کرد و روابطش با رهبر  تیره شد و در این هنگام بهانه به دست عوامل دجال در کشور افتاد و آور به خاطر  مخالفت با

فرامین رهبر فاقد صلاحیت جانشینی رهبر به مردم معرفی کردند و با رهبر دیدار کردند و آورا متقاعد کردند که آور ا از جانشینی و قائم مقامی رهبری عزل کند و رهبر  نیز پذیرفت و اورا از جانشینی خود عزل کرد . شاید اصلا قتل عام زندانیان سیاسی در سال ۶۷ مخصوصا برای این کار بود که چون می دانستند  آیت الله منتظری صد در صد ساکت نخواهد نشست و شدیدا معترض خواهد شد بهتر است این کار را انجام دهند  تا بهانه ی لازم با دیت آنها بیفتد هر  چند هزینه  و تبعات بسیاری  برای حاکمیت داشته باشد . همه ی این توطئه ها قطعا توسط دجال طراحی و در کشور توسط رفسنجانی و باند او اجرا می شد.  بعد از این جنایات نوبت به خود رهبر رسید که دجال صلاح دید زود تر فوت کند چون چند روز بیشتر به پایان ریاست جمهوری  سید علی خامنه ای نمانده بود و دجال زودتر باید دست به کار می شد بعد از برکناری آیت  الله منتظری حال رهبر انقلاب به ناگهان و به طرز مشکوکی رو به وخامت رفت و در بیمارستان بستری شد. یکی از جراحان و پزشکان معروف ایرانی در دنیا در ویدیویی افشاگری می کند که تیم پزشکی برای درمان آیت الله خمینی مرتب با من در  تماس بود و با من مشورت می کرد که برای درمان او چکار باید کرد من بیماری و راه درمان اورا با توجه به تجارب بالایم در این رشته می دانستم  به آنها گفتم که این بیماری دوراه درمان دارد یکی جراحی فوری و دیگری درمان با تزریق آرام داروها به شما توصیه وتاکید می کنم که اصلا وی را جراحی نکنید چون سن  وی بالاست و تاب و تحمل جراحی را ندارد و بعد از جراحی زنده نمی ماند و فقط تنها راه درمان مطمئن همان  راه غیر جراحی است  و او قطعا با داروها درمان می شود و خطری برای وی ندارد . این پزشک و جراح برجسته می گفت که بعدها شنیدم که تیم پزشکی به حرف  و هشدار من  به دلایل دستور از بالا و اجبار،  توجهی نکردند و او را همان شب جراحی کردند و رهبر  بلافاصله فوت می کند. و حتی یکی از  پزشکان برایم فاش کرد که زمانی که تیغ جراحی را به بدن او زدیم خون مانند فواره به سقف اتاق بالا زد و او دوام  نیاورد . این پزشک همچنین افشاگری کرد که تیم پزشکی زیر نظر مستقیم هاشمی رفسنجانی کار می کرد و دستور جراحی ار طرف وی به آنها دیکته شد. به هر حال بعد از مرگ این چنینی رهبر ، درست چند روز مانده به پایان ریاست جمهوری سید علی خامنه ای  که جای تامل بسیار است و عاقلان علت این امر را بهتر می دانند .  شورای خبرگان انتخاب جانشینی رهبری بلافاصله تشکیل می شود و با دروغهای هاشمی رفسنجانی و نفوذ کامل او بر جلسه و حکایات  خاطرات من در آوردی و غیر واقع که از رهبر  قبلی در مورد لیاقت سید علی خامنه ای بیان می کند که هیچ کدام هم البته اثبات نشد  که راست می  گوید . سید علی خامنه ای به جانشینی رهبر انتخاب می شود و خود رفسنجانی نیز عروس ریاست جمهوری را با ولع تمام در آغوش می گیرد و بعدا برای اینکه اختیار  تمام امور کشور را نیز دردست بگیرد شورایی درست می کند تحت عنوان شورای عالی مصلحت نظام و خود ریاست آن را هم به دست می گیرد و بدین ترتیب  دجال حاکمیت کامل را در کشور به دست می گیرد..    و مکروا و مکرالله والله خیر الماکرین    ...و مکر کردند و خدا نیز مکر کرد و خدا بهتران مکرکنندگان است .

قبلا بیان کردیم حاکمیت شیطانی دجال یا کمیته ی ۳۰۰ برنامه ها و نقشه های خودرا در دنیا و به خصوص خاورمیانه براساس روایات آخر زمانی و مهدویت طراحی و اجرا می کند و همه ی هدف او این است که مانع ایجاد شرایطی در این منطقه ی خاورمیانه یعنی ایران ، افعانستان، یمن ، عراق و سوریه شود که  باعث طهور و قیام منجی و ایجاد امپراتوری اسلامی و وحدت جهان اسلام شود چون ظهور مهدی موعود مساوی است با نابودی سلطه ی دجال بر جهان و ازین جهت باید همیشه در این منطقه ی حساس خاورمیانه بحران سیاسی و نظامی و جنگ و کشتار و فلاکت و بدبختی باشد که زمینه ی ایجاد یک حاکمیت قدرتمند با رهبری واحد و قدرتمند چون مهدی موعود فراهم نشود. دجال مسلما قبل از انقلاب از نیت انقلابیون و شیعیان در ایران و عراق کاملا باخبر بود و می دانست که اینها می خواهند با قیام بر علیه شاه  که در اوایل کار کاملا دست نشانده و مزدور دجال بود اورا سرنگون سازند و زمینه را برای حاکمیت مهدی عج فراهم آورند و عملا نیز در شعارهای خود همین را با صراحت می گفتند  بنابراین دجال نیز  تصمیم گرفت با توطئه و نقشه و نفوذ در میان انقلابیون درس خوبی به آنها بدهد و چنان از آنها بعد از انقلاب انتقام بگیرد که دیگر کشوری در خاورمیانه ازین فکرها در ذهن مردمش خطور نکند. که بخواهد زمینه ی انقلاب مهدی عج دشمن اصلی دجال را فراهم کند. بعد از نفوذ در انقلاب ایران نقشه ی بعدی دجال ایجاد بحرانی جدیدتر در  خاورمیانه برای تصعیف هر چه بیشتر و نابودی دو کشور عمده ی شیعه نشین ایران و عراق بود . دجال خوب می دانست که بیشترین تعداد شیعیان و منتظران آتشین مهدی موعود عج  در این دو کشور می  باشند و هیچ بعید نیست بخاطر اعتقادات مشترک ؛این دو کشور به جهات سیاسی با هم کاملا متحد شوند و زمینه ی اتحاد دنیای اسلام و ظهور  مهدی را فراهم آورند از طرفی می دید که این دو کشور دارای قشر جوان بسیار باایمان و پرشور و شجاعی نیز می باشند  که در انقلاب ثابت کردند برای اهداف و آرمان‌های مقدس اسلامی حاضرند جان و مال خویش را نیز به راحتی فدا کنند بنابراین اگر این سرمایه و نیروی جوان انقلابی و شجاع و معتقد باقی بمانند و مهدی نیز ظهور کند کار دجال تمام است چون این جوانان با ایمان با رهبری واقعی چون مهدی موعود   عج قادرخواهند بود در مدت کم حاکمیت دجال را در خاورمیانه و دنیا نابود کنند و حتی فاتح جهان شوند . این بود که دجال بعد از نفوذ در انقلاب ایران و کنترل آن توسط مزدوران داخلی خود به فکر این افتاد که با یک درگیری نظامی تمام عیار بیهوده بین این دوکشور تمام نیروی انسانی جوان و پرشور و انقلابی این دو کشور  را نابود سازد تا دیگر  بالقوه خطری برای حاکمیت دجال در خاورمیانه باقی نماند. . چون مسلم است در هنگام بروز جنگ فقط جوانان بسیار شجاع و افراد  جسور و فداکار حتی در گروه‌های سنی  دیگر به جبهه ی جنگ رو می آورند و افراد ترسو و بی ایمان و چسبیده به مال و منال دنیا و محتاط هیچگاه جان خودرا به خطر نمی اندازند بنابراین  بهترین راه دفع خطر این جوانان بی باک و انقلابی و معتقد به ظهور مهدی موعود همین  جنگ و درگیری نظامی ساختگی و  بیهوده و در عین حال گسترده و طولانی می باشد. و چون حاکمیت دجال در حاکمیت عراق نفوذ کامل داشت  و این حاکمیت  در حقیقت دست نشانده و مزدور او بود خیلی راحت این کشور و سران آن را تحریک کرد تا جنگ را با ایران شروع کنند و اما حاکمیت ایران بعد از انقلاب و درست سه سال در  اوایل آن  هنوز دست نمایندگان واقعی مردم بود و مزدوران دجال هنوز نتوانستند کنترل قدرت را از دست مردم بگیرند . انتخابات ریاست جمهوری سالم و آزاد  و بدون تقلب برگزار شد و مردم اولین رئیس جمهور قانونی خود را با نام سید ابوالحسن بنی صدر  انتخاب کردند . بنی صدر فردی بسیار روشنفکر و تحصیل کرده و بسیار نیز  متعهد و با ایمان و دارای اعتقادت مذهبی بود و پدرش  نیز از روحانیون برجسته بود . این شخص دارای افکار مدرن و برداشت مدرن از قوانین اسلامی در دنیای امروز همچون مرحوم دکتر علی شریعتی بود و خود او نیز از دوستان صمیمی دکتر شریعتی و هم فکر او بود و دارای سابقه ی همکاری با دکتر محمد مصدق نیز بود. و این امر نشان می داد مردم انقلابی ایران دید سیاسی روشنی داشتند و شخص بسیار مناسبی را انتخاب کرده بودند  و او نماینده ی واقعی  ملت مسلمان و انقلابی ایران بود . عوامل دجال نتوانستند در او نفوذی داشته باشند و برخلاف شایعات بسیاری که در کشور بر علیه او منتشر می کردند و می خواستند آورا خائن به مردم نشان دهند و اورا ترور شخصیت کنند او فردی کاملا مستقل و متعهد بود  .

او بار ها در افشاگری های خویش بعد از کودتا و برکناری  گفته  بود که عوامل دجال از شرق و غرب بارها در اوایل ریاست جمهوری به پیش من آمدند و از من خواستند اگر با آنها همکاری کنم و منافع آنها را در ایران  تامین کنم به من در ادامه ی  کار و بر سر قدرت ماندن کمک می کنند و گرنه به سراغ انقلابیون دیگر می روند و آنها را به جای من به قدرت می رسانند و چون من با تندی  جواب رد و عدم همکاری به آنها می  دادم به سراغ رقبای دیگر سیاسی من رفتند و آنها نیز چون پیشنهاد دجال را پذیرفتند و حتی حاضر بودند بخاطر دجال رهبر انقلاب را نیز بکشند. دجال نیز  در به قدرت رسیدن به آنها کمک کرد و بر  علیه من کودتا کردند و دجال به همین ها کمک کرد که بعد از سالیان طولانی هنوز بر سرقدرت باقی بمانند.  این بود که حاکمیت دجال شدیدا از وی ناراضی و خشمگین بود و با عوامل خود در صدد برکناری او از قدرت بود . در آوایل ریاست جمهوری وی بود که صدام قصد داشت به ایران حمله کند بنی صدر می گوید ما پیس بینی این اتفاق را می کردیم درست قبل از شروع جنگ به صدام نامه ای نوشتم و اورا از این کار باز داشتم و به او نوشتم که جنگ بیهوده بین دو  کشور همسایه و مسلمان حماقت است آیا تو می خواهی مردم دنیا به تماشای حماقت ما بنشینند.  بنی صدر جون آدمی روشنفکر بود و سواد سیاسی داشت می دانست که این جنگ توطئه ی دجال یا به اصطلاح آن روز استعمار است و می خواست صدام را ازاین امر باخبر کند و جلو فاجعه را بگیرد ولی به هر حال عوامل نفوذی دجال در عراق نیرومند بودند و توانستند صدام را قانع کنند به ایران حمله کند . بعد از حمله رئیس جمهور متعهد و روشنفکر برای مقابله با ارتش مجهز و آماده ی عراق مشکل فراوان داشت چون بعد از انقلاب تنها نیروی مدافع کشور ارتش بود و سپاهی هنوز وجود نداشت و درست شکل نگرفته بود و این  ارتش نیز که انقلابیون از سر ناآگاهی اکثر فرماندهان ارشد آن راا عدام کرده بودند و بسیار از هم پاشیده و ضعیف بود با این حال بنی صدر که در آن زمان فرمانده ی کل قوا نیز  بود این ارتش را با تلاش شبانه روزی سامان موقت داد و با فداکاری بسیار نیروهای جان برکف و فداکار ارتشی با حداقل امکانات به مقابله با ارتش مجهز بعثی عراق پرداخت و چنان نیز جانانه در برآبر  دشمن متجاوز ایستادگی کرد که حماسه هایی کم نظیر در تاریخ این کشور رقم زدند بطوریکه برخی فرماندهان ارتش و خلبانان غبور و شجاع در شبانه روز حتی فرصت خواب و استراحت نداشتند تا توانستند بالاخره با فداکاری تمام ارتش عراق را متوقف کنند و ابادان را از حصر خارج کنند و چنان ارتش عراق را ضربه بزنند و متوقف کنند که صدام در حمله به ایران دچار تردید و پشیمانی شد . در این  حال بنی صدر برای اینکه از تلفات بیشتر و ادامه ی جنگ بیهوده و خانمانسوز جلوگیری کند دوباره از فرصت استفاده می کند و نامه نگاری با صدام را برای توقف جنگ شروع می کند و هنوز چند ماه از شروع جنگ نگذشته صدام را قانع  می کند که صلح را بپذیرد.  در این حال به گفته ی بنی صدر تمام تلفات ایران از کشته و زخمی در جنگ حدود ۵۰۰۰ نفر بیشتر نبود و صدام بدون هیچ پیش شرطی صلح را پذیرفت و پادشاهی عربستان نیز واسطه شد و ضمانت کرد که تمام خسارات و غرامت جنگ را به ایران بدهد. بنی صدر  با رهبر دیدار کرد و پیشنهاد  صلح را با عراق  مطرح کرد و رهبر نیز در هر صورت موافقت کرد. در این حال عوامل دجال در کشور به دستور او بیکار ننشستند و به گفته ی بنی صدر دو اتوبوس آدم افراطی از  انقلابیون جمه کردند و به جماران بردند و رهبر را از قبول صلح با عراق منصرف کردند و جنگ ادامه پیدا کرد . بنی صدر با تاسف افشاگری می کند که در یکی از جلسات مخفی این افراطیون   و عوامل دجال  من شخصی داشتم که برایم خبر می آورد که چه می کنند . او برای من خبر  آورد که آیت الله بهشتی که ریاست جلسه را بر عهده داشت می گفت ما باید هر طور شده از صلح و توقف جنگ  توسط بنی صدر جلوگیری کنیم چون اگر بنی صدر موفق شود با عراق صلح کند قدرت او در  کشور زیادتر می شود و ما دیگر در دستگاه قدرت جایی نداریم و او لوله ی تانکها را از جبهه های جنگ در مرکز کشور به سوی ما نشانه می گیرد . به هر  حال این باند یعنی رفسنجانی و بهشتی و ری شهری و محسن رضایی و دیگران که هنوز بعد از بیش از ۴۰ سال برخی از آنها  با عنایات و کمک دجال جهانی در قدرت  باقی هستند  همان زمان توانستند رهبر را فریب دهند و او را قانع کنند که بنی صدر را از ریاست جمهوری برخلاف نظر و رای مردم برکنار کند و همین باند به دستور دجال در مجلس شورای اسلامی  رای عدم کفایت ریاست جمهوری را از مجلس بر علیه  او گرفتند و اورا با کودتای سیاسی آشکاری به کنار زدند و از کشور فراری دادند.

و جنگ ایران و عراق با دستور دجال برای نابودی  کردن منابع انسانی و اقتصادی دو کشور مسلمان و شبعه و منتظر مهدی ۸ سال دیگر طول کشید و حقیقتا  نیز دجال در   این جنگ به مقصود خود در نابودی جوانان باایمان  منتطر مهدی رسید. و دجال جنگ را نیز با عوامل نفوذی خود در  دو کشور چنان مدیریت کرد که نه ایران پیروز شود و نه عراق یعنی گاهی که ایران پیشروی می کرد به عراق سلاح و کمک می رساند و گاهی که عراق پیش می آمد به ایران تجهیزات و سلاح می رساند تا موازنه حفظ شود و فقط جنگ بیخودی  ادامه پیدا کند . در اوایل جنگ عراق خرمشهر را اشغال کرد و بعد ایران خرمشهر از او بازپس گرفت و صدام به ناچار برای جندمین  بار تقاضای صلح کرد و آخوندهای  وابسته به دجال صلح را قبول نکردند و بعد ایران شهر فاو را گرفت  و تا نزدبک بصره پیش رفت در این  حال  دجال سلاحهای   پیشرفته به عراق برای توقف ایران فروخت و حتی عراق را مجهز به تسلیحات شیمیایی کرد تا تلفات ایران در جنگ بیشتر شود بعدا که ایران در جنگ سلاح و تجهیزات کم آورد خیلی جالب است که دجال ازطریق  اسراییل سلاح و تجهیزات به ایران رساند  البته بصورت پنهانی که مردم ایران باخبر نشوند در اواخر جنگ نیز که  عراق کمی قدرتمندتر شد و فاو را از ایران پس گرفت و در مرزهای ایران پیشروی کرد و تا نزدیکی اهواز هم  رسید در این حال ایران ناچار شد قرارداد صلح را بپذیرد ولی نیروهای عراقی همچنان بدون محابا می امدند و در اینجا دجال از طریق نیروهای آمریکایی که در خلیح فارس برای نظارت بر جنگ ایران و عراق  و مدیریت  آن حاضر شده بودند .   به صدام و نیروهای عراقی  اشاره کردند که بیش از این در خاک ایران جلو نیایند و صلح را بپذیرند و جالب است پیشنهاد قبول صلح را رفسنجانی یکی از عوامل اصلی پیشبرد نقشه های جهانی دجال در ایران به رهبر ایران داد همان هاشمی رفسنجانی که در زمان ریاست جمهوری بنی صدر در اوایل جنگ از مخالفین سر سخت صلح ایران و عراق بود و یکی از کسانی بود که رهبر را آن زمان از قبول صلح منصرف کرد و ازین جهت قبول این امر یعنی صلحی که هشت سال می می توانست زودتر باشد برای رهبری که از کار خود نادم و پشیمان بود بسیار سخت بود و مانند    نوشیدن جام زهر بود و به همین جهت هم با صراحت گفت قبول صلح د  این زمان برای من مثل نوشیدن جام زهر می باشد. رفسنجانی در طول این جنگ بیهوده و خانمانسوز خیانت های دیگری نیز  انجام داد که نشان می دهد که وی به راستی  مامور نابودی جوانان شیعه ی ایرانی در جنگ از طرف دجال بود از جمله در عملیات کربلای چهار یا پنج بود که عملیات  لو  رفت و نیروهای عراقی قبل از عملیات باخبر شدند ولی با این که رفسنجانی از لو رفتن عملیات کاملا باخبر شد با این حال دستور انجام عملیات را صادر کرد و باعث شد که عملیات با تلفات فاجعه باری از نیروهای ایرانی و فرزندان این مرز و بوم شکست بخورد . و خیانت های  دیگری که گذشت زمان آنها را برای مردم فاش  خواهد کرد . آنها در بیان آمار تلفات جنگ نیز مثل امور دیگر وقیحانه به مردم دروع گفتند و بیان کردند کا تمام تلفات جنگ ایران از کشته و زخمی ۵۰۰ هزار نفر بود در حالی که آمار واقعی تلفات ایران از جنگ که هیچگاه اعلام نگردید و فقط امثال رفسنجانی و چند نفر دیگر  ازآن خبر داشتند سه میلیون و هشتصد هزار نفر بود که آمار وحشتناکی می باشد. بعد از تمام شدن جنگ و نابودی و به خاک سیاه نشستن دو ملت مسلمان و شیعه بنی صدر اولین  رئیس جمهور  واقعی و مردمی ایران بعد از انقلاب افشاگری کرد . که زمانی که سالها بعد از جنگ ایران و عراق وزارت دفاع انگلیس را در دادگاهی بخاطر برخی جرم‌ها محاکمه می کردند در مورد جنگ ایران و عراق از وی توضیح خواستند و وی با وقاحت تمام گفت : جنگ ایران و عراق در راستای منافع  دولت بریتانیا در خاورمیانه بود و ما زمینه ی ایجاد و ادامه ی آن را فراهم آوردیم  .   وقاحت را نگاه کنید یعنی همانطور که گفتیم   دجال با عوامل داخلی خود در عراق این جنگ را شروع کرد و با مزدوران خود در در ایران که یک نفر ازآنها رفسنجانی و باند او بود این جنگ را ادامه  داد و بازنده ی اصلی در این جنگ دو ملت مظلوم و مسلمان ایران و عراق بودند..   سیعلموا الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون ....به زودی  ظالمان خواهند دید چه بر سر آنها خواهد آمد....

بعد از تغییر سیاست‌های شاه ایران در برابر دجال و مخالفت با این سیاست‌ها و و اصرار و پافشاری او بر این کار حاکمیت دجال با واسطه ی سرویس های جاسوسی انگلیس ام آی سیکس  و آمریکا سیا و نیز  اسرائیل موساد تصمیم به براندازی سلطنت پهلوی نمود اما این اقدام دجال به چه صورت بود.؟ اولا دجال هیچ حاکمیتی در دنیا بخصوص خاورمیانه به قدرت نمی رساند مگر اینکه وسیله ی سقوط آن را نیز بصورت مخفی در آن حاکمیت قبلا جاسازی و قرار می دهد تا هر زمان که صلاح دید از داخل شروع به فروپاشی آن حاکمیت کند و این وسیله ی نابودی از درون که چون بمب کنترل از راه دور است  خود مزدوران وابسته به دجال است که در پست های کلیدی حاکمیت نظیر وزیر جنگ، فرمانده ی کل نیروهای مسلح، وزیر اطلاعات و امنیت داخلی ، و دیگر پست های کلیدی این عوامل نفوذی  و مزدوران  وابسته را قرار می دهد و هروقت که تصمیم به نابودی ان حا کمیت گرفت   کافی است مانند بمب کنترل از راه دور دکمه را از دور و از خارج از مرزها فشار دهد و در این حال مزدوران وابسته در بالاترین پست ها  خیانت خود را برای نابودی رژیم  از درون آشکار می کنند مثلا بی موقع فرمانده ارتش اعلام بی طرفی در انقلاب به زیان  حاکمیت می کند. و یا بی موقع از کشور فرار می کند و دیگر خیانتها به نفع دجال.  این از یک مورد که دجال  از این اهرم برای سقوط شاه هم در  کنار کارهای دیگر استفاده کرد. اقدام دیگر  دجال برای براندازی شاه ایجاد یک تشکل  نخبه و بسیار با سواد و روشنفکر و آموزش دیده از دانشگاهیان خارج از کشور  و یک تشکل فعال ضد حاکمیت در  داخل متشکل از مخالفان سیاسی با استفاده از افراد فعال و مبارز  و کارکشته ی
سیاسی بود. و اتحاد این دو تشکل داخل و خارج و هماهنگ کردن مبارزات آنها بر علیه حاکمیت موجود بود. در داخل کشور از زمان روی کار آمدن محمدرضا شاه گروه‌های مبارز مشخصی بر علیه حاکمیت  فعالیت می کردند . این احزاب و تشکل‌های سیاسی عبارت بودنداز جبهه‌ی مذهبیون که از  دو شاخه ی روحانی و غیر روحانی تقسیم می شدند که می توان گفت نیرومند ترین و پرطرفدار ترین احزاب مخالف سیاسی بودند  که برخی به مبارزه ی مسلحانه نیز  روی آورده بودند و برخی مخالف مبارزه ی مسلحانه بودند و مبارزات سیاسی و مدنی بر علیه حاکمیت می کردند . و جبهه‌ی دیگر جبهه‌ی ملی بود و جبهه‌ی دیگر  جبهه ی ملی مذهبیون بود و جبهه‌ی   آخر نیز  مارکسیست ها و کمونیست ها بودند. در  این بین شاه با اقتدار کامل و با استفاده از سرویس اطلاعات و امنیت کشور یا ساواک تمام این جبهه ها را شناسایی و شدیدا سرکوب کرد و از فعالیت همه جلوگیری کرد به جز یک جبهه و آن جبهه‌ی مذهبیون و آن هم فقط قشر روحانیون بود و علت این امر نیز  آن بود که شاه چون عامل دجال بود و ساواک نیز کلا تحت کنترل دجال بود اجازه نداشت که این جبهه را نابود کند و از فعالیت آن به طور کامل جلوگیری کند چون حاکمیت دجال این حزب و بعضی افراد  وابسته به خود  را در  آن را برای روز مبادا نیاز داشت چون ممکن بود روزی شاه   از سیاست‌های دجال پیروی نکند و بنابراین باید حاکمیت دجال یک جایگزین قدرتمند در درون کشور که محبوبیت مردمی نیز دارد  داشته باشد که بر علیه حاکمیت بشوراند و آن را در  زمان مناسب جایگزین حاکمیت سرکش گذشته کند که دیگر به حرف او گوش نمی کند.  و این جبهه و حزب مسلما جبهه ی  مذهبی و شاخه ی روحانیون بود که برخی  از  افراد نخبه ی آنها  را دجال به بهانه هایی مثل ادامه تحصیل به خارج کشانده و برای این کار آموزش  داده شدند و برخی نیز  در داخل ماندند و حاکمیت دجال از طریق واسطه هایی مدارسی مثل مدرسه ی حقانی برای آنها تاسیس کرد  و شروع به تربیت آخوندهای مدیر   در آن کرد که  در آینده ی نزدیک که اخوندها به جای شاه بر اریکه ی قدرت نشستند  در اداره ی کشور به اندازه ی کافی آخوند مدیر و مدبر که مهارت مدیریتی داشته باشند برای اداره کشور داشته باشند. این نیز اقدام دیگر  دجال برای براندازی شاه و تعویض حکومت . وقتی که دجال افراد ورزیده و باسواد  سیاسی  یا اصطلاحا تکنوکرات در خارج از  کشور نظیر قطب  زاده و ابراهیم یزدی برای براندازی آموزش داد این افراد  ورزیده و کاردان با گروههای مخالف سیاسی در کشور ارتباط برقرار کردند و آنها را طبق نقشه ی دجال سازماندهی کردند و شیوه ی علمی مبارزه و بر اندازی را به آنها آموزش دادند و در  مدت نسبتا کمی توانستند با هماهنگی داخل و خارج و نیز خیانت کارگزاران رژیم شاه حاکمیت شاه را چنان که دیدیم سرنگون کنند . و به پیروزی برسند البته این انقلاب یک چهره ی کاریزماتیک  و جذاب و محبوب مذهبی نیز  نیاز داشت که او نیز  کسی جز آیت الله خمینی نبود .

چون اکثریت مردم ایران دارای احساسات مذهب بودند و وجود چنین شخصی برای رهبری ظاهری و بسیج نیروها و هماهنگ کردن آنها بسیار لازم بود و دجال این شخص را نیز با درستی در میان مخالفان شاه شناسایی و انتخاب کرد. ولی  باید  تذکر داد که این نخبگان سیاسی خارج از کشور چون ابراهیم یزدی و نیز قطب زاده و یا بنی صدر  را نمی توان ادمهای خائن حساب کرد که نیت خیری از انقلاب نداشتند اصلا به این صورت نیست این افراد ادمهای بسیار  با اعتقاد و مبارز واقعی بودند که واقعا هدفشان نجات کشور از  دیکتاتوری و ایجاد حاکمیت مردمی بود ولی اشکال این تکنوکرات ها این بود که آنها نمی دانستند که نادانسته و ناخواسته بازیچه ی نقشه های دجال جهانی شده اند و دجال به هیچ وجه استقلال و سعادت کشورشان را نمی خواهد بلکه در  حقیقت می خواهد تا مقطعی از انقلاب از آنها استفاده ی ابزاری کند و بعد که به مقصود خویش رسید آنها را مانند  دستمال به دور بیندازد همچنانکه این کار را هم کرد و بلافاصله بعد از انقلاب با زدن تهمت مشارکت در کودتای نوژه قطب زاده را اعدام کردند و یزدی را خانه نشین کردند و بر علیه بنی صدر که اولین رئیس جمهور  بعد از انقلاب بود کودتای نرم و خزنده ی  سیاسی کردند و آورا از کشور فراری دادند و دیگر  نخبگان داخلی را نیز دجال توسط مزدوران داخلی یا ترور کرد و یا مانند مهندس بازرگان خانه نشین کرد. یک سال قبل از انقلاب نیز روشنفکری متعهد چون دکتر علی شریعتی را در انگلستان ترور کردو مزدوران حلقه بگوش خود را در مدتی کم جانشین آنها کرد . ممکن است سوال شود پس مردم و مبارزان در داخل هیچ نقشی در انقلاب نداشتند جواب مثبت است بله باید  گفت مردم و مبارزان بیشترین نقش را در پیروزی انقلاب داشتند  و واقعا اهداف و آرمان‌های مقدسی هم چون استقلال آزادی اجرای احکام اسلام عدالت اجتماعی و سیاسی داشتند ولی واقعیت این است  که دجال نیز بیکار ننشسته و با مزدوران داخل و خارج از کشور این انقلاب و حرکت بحق مردمی را کاملا به نفع خود و اهداف پلید خود کنترل و مدیریت کرد تا توانست دوباره حاکمیت وابسته و مزدور به خودرا جانشین حاکمیت مزدور قبلی کند. اولین اقدام دجال در این مورد سیاست نخبه کشی سران اصلی انقلاب و افراد روشنفکر و متعهد واقعی نظیر آیت الله طالقانی  و مطهری و دیگر نخبگان علمی و فرهنگی توسط مزدوران داخلی خود مثل گروه فرقان بود. در حقیقت این افراد نخبه ی فرهنگی چون چشمان بیدار انقلاب و چون چراغی  روشن فرا روی انقلابیون بودند که باعث می شدند که با راهنمایی و روشنگری های خود جلو انحراف انقلاب را بگیرند و وقتی دجال اقدام به ترور و حذف آنها در اوایل انقلاب کرد در حقیقت انقلاب نابینا و کور می شود و مانند انسان کور راحت به چاله و چاه می افتد  و از مسیر خویش منحرف می شود و از حرکت فرو می ماند و دجال نیز به این امر کاملا واقف بود . اقدام دیگر دجال این بود که وقتی نخبگان واقعی و افراد متعهد را در  مدتی کم از انقلاب گرفت مزدوران و عوامل نفوذی خود را که قبلا آموزش داده بود و لباس انقلابی به تن آنها پوشانده بود جایگزین افراد نخبه و حذف شده ی فکری و فرهنگی انقلاب کند و بعد از اینکه این افراد جایگزین آنها شدند با کمال تعجب مردم مشاهده کردند که یکی رئیس جمهور شد و دیگری رئیس مجلس و دیگری نخست وزیر و آن یکی رئیس  شورای نگهبان و دیگر تمام بمب گذاری ها و ترورها یکباره متوقف شد و کشور توسط دجال برای گماشتگان خود کاملا امن شد . انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است . حاکمیت دجال در تمام جوامع  و کشورها درست به همین شیوه عمل می کندو  با آیت  جنایات و فریب ها بر سرنوشت مردم حاکم می شود . در ادامه به حوادث  بعد از انقلاب نیز می پردازیم .

واقعیت این است که حاکمیت جهانی دجال بر تمام حاکمیتهای دنیا نفوذ و تسلط کامل دارد و ازین جهت تمام رسانه های داخلی و خارجی در اختیار  و کنترل آن هستند بنابراین مسلم است به هیج وجه اجازه نمی دهد که حقایق سیاسی از  طرف این رسانه ها برای مردم بیان شوند تا آنها به بصیرت و رشد سیاسی برسند و دشمن حقیقی خود را در دنیا بشناسند و بدانند از کجا دارند  ضربه می خورند  و علت فقر  مسکنت و بدبختی آنها کجاست ؟ به عکس این رسانه ها مامور  هستند حقایق را کتمان و سانسور کنند و چنان مسائل  سیاسی را تفسیر کنند که مردم را گمراهتر  کنند . نمونه ی آن بنگاه سخن پراکنی بی بی سی است  که تازه  یکی از رسانه های دجال جهانی است . مثلا وقتی سرویس های جاسوسی دجال گروهک جنایتکار داعش را برای قتل عام مسلمانان خاورمیانه و تجزیه ی بیشتر این کشورها ایجاد کردند در کنار حمایت‌های نظامی از این  گروهک مزدور و جنایتکار از نظر رسانه ای نیز بگونه ای از آن  نام می بردند  که  درست روشی کاملا مغرضانه و  ضد اسلامی بود و برای بی آبرو کردن اسلام  مخصوصا هر وقت بی بی سی می خواست از این گروهگ  در خبرها نام ببرد  مخصوصا و مغرضانه از آن تحت عنوان دولت اسلامی  از   نام می برد در حالی که هم خود و هم تمام مردم دنیا خوب می دانستند که این گروهک اصلا اسلامی نیست و از طرف سرویس های جاسوسی دجال برای بدنام کردن اسلام ایجاد  و  تجهیز شده است. و بعدها ترامپ افشاگری کرد که کلینتون و اوباما پدر  داعش بوده اند. هرچند اگر هم نمی گفت همه ی مردم دنیا می دانستند.  خباثت را تماشا کنید خودشان این گروهک را ایجاد می کنند و بدنامی آن را نیز  به اسلام نسبت می دهند. این نمونه ای از به اصطلاح خدمات رسانه ای  این مزدوران به مردم دنیا می باشد که حقایق را وارونه به مردم نشان می دهند و اصولا کار دجال جز این نیست.  فکر  نکنید این شیوه در رسانه های خارجی تنها وجود دارد بلکه در داخل نیز چون رسانه های عمومی باید از فیلترهای اطلاعاتی وابسته یه دجال ابتدا عبور کنند نیز حقایق سیاسی را برای مردم سانسور و کتمان می کنند  تا مردم را همچنان در تاریکی جهل  و بی خبری باقی گذارند.و آن اخباری را منتشر  می کنند که صلاح خود آنها باشد نه مردم . یک مصاحبه ای بود که شهید مصطفی عقاد (کارگردان مشهور سوری  فیلم سینمایی رسالت یا محمد رسول الله  که توسط ایادی دجال ترور و شهید شد) حدود ۲۰ سال پیش در ایران با مرحوم طالب زاده و شهید آوینی انجام داد و چون مرحوم شهید مصطفی عقاد آدم شجاع و صریح و رک گویی بود یک سری حقایق را در مورد افشاگری در  مورد   توطئه های غرب و دجال برای ایجاد  جنگ و اختلاف بین مسلمین در خاورمیانه  بیان کرد ولی این مصاحبه ی ارزشمند توسط دستهای مخفی دجال در ایران از صدا و سیما  پخش نشد و بعد از بیست سال مرحوم طالب زاده آن را از برنامه ی افق پخش کرد و تاکید کرد این مصاحبه مربوط به بیست سال پیش بوده و الان برای اولین بار پخش می شود و چند روز بعد از پخش این مصاحبه  مرحوم طالب زاده به طرز  مشکوکی از دنیا رفت و جای تامل و سوال اینجاست که علت این کتمان و پخش نشدن مصاحبه در  بیست سال پیش چه چیزی بود ؟ چرا مردم باید از این حقایق بی خبر بمانند چه کسانی صاحب اختیار این رسانه ها در ایران هستند که انتشار این حقایق برای آنها زیان دارد ؟ آیا سخنان  مرحوم مصطفی عقاد به زیان مسلمین بود یا زیان دجال ؟  قصاوت با شماست و با کمال تاسف  مصطفی عقاد درست بعد از این مصاحبه وبرگشت از ایران در حالی که قصد داشت فیلم صلاح الدین ایوبی سردار مسلمان و پیروز جنگهای صلیبی را به منطور اتحاد مسلمین درست کند توسط گروه تروریستی القاعده که گروهکی تروریستی وابسته به دجال است در  هتلی در اردن به همراه دختر جوانش به طرز فجیعی  با بمب گذاری ترور و شهید شد.  روحش شاد.

قبلا بیان کردیم که چگونه حاکمیت دجال با توطئه و نقشه بر  علیه  مرحوم دکتر محمد مصدق کودتا کرد و دوباره دست نشانده ی خود یعنی محمد رضا شاه  پهلوی را بر اریکه ی قدرت نشاند شاه جوان نیز به پاس قدردانی از اربابان خارجی خود یعنی دجالان غربی از اوایل کار اوامر و سیاست‌های آنها را در ایران و خاورمیانه اجرا می کرد اما این روند در  میانسالی شاه تغییر کرد و شاه دیگر مخصوصا در دهه ی آخر عمر خویش نوکر چشم و گوش بسته و مطیعی برای دجال نبود و تغییر سیاست داد و سیاست‌هایی در پیش گرفت که مستقل بودند و نه تنها با سیاست‌های دجال همخوانی نداشتند بلکه بااین سیاستها کاملا در تضاد کامل بودند. مثلا در داخل مامور بود فقط فرهنگ مبتذل غربی را در ایران ترویج کند ولی او به ترویج فرهنگ ایرانی نیز که البته از فرهنگ اسلامی جدایی ناپذیر بود پ رداخت هر چند به فرهنگ و تمدن پیش از اسلام بیشتر اهمیت می داد و قصد داشت  تمدن و امپراتوری ایران پیش از اسلام را به نوعی تجدید کند و حتی روابط بسیار  گسترده و عمیقی با جمهوری های شوروی سابق که فارسی زبان بودند و قبلا جزو قلمرو ایران بودند نظیر ترکمنستان و تاجکستان و آذربایجان  برقرار کرد تا به نوعی اتحاد فرهنگی و اقتصادی و بعد ها   سیاسی با آنها برسد و البته این سیاست شاه  با سیاست حاکمیت جهانی دجال که قصد داشت منطقه ی خاورمیانه را تجزیه و ضعیفتر کند سازگاری نداشت . و البته شوروی سابق نیز ازین  سیاست شاه خشنود نبود.شاه همچنین روابط بسیار نزدیک و گسترده و صمیمی با کشورهای همسایه و مسلمان عربی برقرار کرد در اوایل که با ملکه فوزیه دختر شاه مصر ازدواج کرد که به نوعی یک ازدواج سیاسی به توصیه ی پدر بود تا با کشورهای عربی روابط را بهتر کند در دهه‌ی آخرعمر شاه این روابط  را با این کشورها بخصوص عراق و عربستان بیشتر کرد و حتی اصرار داشت دخترش با شاهزاده ی عراقی ازدواج کند که البته دختر نپذیرفت و خودش نیز به سفر حج رفت و استقبال چشم گیری از طرف مردم عربستان  و شاهزادگان سعودی از او شد. همچنین روابط فرهنگی و هنری را با این کشورها مثلا در زمینه موسیقی و سینما بیشتر کرد و خوانندگان ایرانی در این کشورها کنسرت بر گزار می کردند و گاه به زبان عربی آواز می خواندند.  و با این سیاست علاوه بر اینکه قصد احیای امپراتوری  پیش از  اسلام را داشت بلکه  قصد ایجاد یک اتحاد هم با کشورهای اسلامی و عربی خاورمیانه نیز  داشت که دیگر این امر به هیچ وجه قابل تحمل برای حاکمیت دجال نبود . چون اتحاد  اسلامی در خاورمیانه نیز درست  مخالف سیاست اختلاف افکنی  دجال در خاورمیانه بود  که قصد داشت کشورهای این منطقه را تجزیه کند  و انها را هم مرتبا درگیر جنگ کند تا کاملا ضعیف شوند و   زمینه برای ایجاد یک حاکمیت مقتدر و قیام منجی موعود فراهم نشود تا بعدا حیات و حاکمیت دجال را در تمام دنیا تهدید کند و از   بین ببرد.  در داخل نیز  سیاست‌های شاه در دو دهه‌ی آخر سلطنت او اصلا مورد رضایت حاکمیت دجال و اربابان غربی نبود چرا که شاه بخاطر  عرق ملی که داشت به تولید داخلی اهمیت بسیار می  داد و کارخانجات و صنایع مادر بسیاری را مثل تولید فولاد و یا شرکت ایران خودرو و یا شرکت های کشت و صنعت  در ایران ایجاد کرد تا کشور تا حدی از وابستگی به تولیدات و واردات کالاهای خارجی بی نیاز شود  و مسلما این سیاست او نیز در  تولید داخلی با سیاست دجال که خواستار عقب نگه داشتن کشورهای خاورمیانه و تضعیف آنها و وابسته بودن آنها به غرب بود سازگاری نداشت.  تصور کنید اگر ایران به شکوفایی صنعتی و افرایش تولیدات صنعتی می رسید  اولین زیان آن برای غرب  آن بود  که تولید و صادرات  نفت خام ارزان قیمت  ایران به غرب متوقف می شد و تولیدات محصولات نفتی در داخل صورت می گرفت . زیان دوم آن بود بود که با افزایش تولیدات صنعتی در  ایران بازارهای مصرف زیادی برای این تولیدات  محصولات ایرانی در کشورهای همسایه ی خاورمیانه  وجود داشت و عملا ایران این بازارهای مصرف را بخاطر نزدیکی به این کشورها از کشورهای  غربی می گرفت و این سیاست نیز با   سیاست دجال غرب سازگاری نداشت.  علاوه بر آنکه شاه در  زمینه ی سیاست خارجی و منطقه ای عملا سیاست صلح و دوستی با کشورهای همسایه را در پیش گرفته بود  و با انور  سادات رئیس‌جمهور  مصر که اونیز سیاست صلح در خاورمیانه را در پیش گرفته بود  روابط بسیار نزدیک و صمیمی داشت که بعدها دیدیم دجال برای انتقام از این سیاست انور سادات در خاورمیانه چه انتقام سختی از او گرفت و اورا ترور و حذف کرد..

و اما در  دهه‌ی آخر سلطنت ،  شاه در زمینه ی نفتی علاوه بر مشارکت در تاسیس سازمان کشورهای تولید کننده ی نفت یا اوپک برای کنترل قیمت نفت  ، قصد داشت که قیمت فروش نفت را نیز بسیار بالاتر ببرد چون معتقد بود که کشورهای صنعتی روز به روز قیمت کالاها ی صادراتی خودرا به ما افزایش می دهند ولی قیمت نفت بسیار پایین باقی مانده و این عادلانه نیست و به نوعی کشورهای صنعتی در حال غارت ما هستند . و تهدید کرد که تا تا چهار سال آینده( که البته دقیقا می شد سال ۱۳۵۷)  اگر قیمت نفت افرایش پیدا نکند دیگر قراردادهای نفتی با کشورهای صنعتی غرب تمدید نخواهد شد و شاه با  این تهدید و سیاست در حقیقت گور خود را کند چون حاکمیت دجال که غرب یکی از اهرمهایش بود به هیج وجه این اجازه ی تک روی را به شاه نمی داد . بهمین خاطر شاه در اواخر سلطنت خود بعد از اتخاذ این سیاست به آمریکا دعوت شد و پیام هشدار حاکمیت دجال از طریق کارتر رئیس جمهور وقت آمریکا  برای هشدار به شاه برای دست برداشتن از این سیاست ابلاغ شد ولی شاه چون احساس می کرد پایه های قدرتش در داخل محکم است تن به خواست سیاست‌های دجال نداد و حتی کارتر به قدری از سرکشی و نپذیرفتن خواست دجال توسط شاه ایران عصبانی شد که در جایی اورا شاهی خیره سر نامید .  در داخل کشور نیز انگلیسی ها با خبرنگاران سمت و لوس  و حرفه ای خود با  شاه بارها مصاحبه می کردند و از او سوال می کردند که چرا قصد دارد نفت را  بی خودی گران کند  آیا به فکر منافع انگلیس نباید باشد؟ و شاه هم  با منطق و زیرکی خاص خود جواب آنها را می داد  که ما هم باید  به فکر منافع کشور خودمان  باشیم  و شما دارید به ما زور می گویید.به هر حال بعد از  این سیاستها حاکمیت دجال نقشه ها و توطئه های خودرا برای سقوط شاه توسط سرویس های جاسوسی خود چون سیا و ام ای سیکس و موساد طراحی و بعدا در مدت کمی اجرا کرد. و اما پرسش اینجاست که چرا شاه بخصوص در دهه‌ی آخر عمر  سلطنت خود سیاستهای خودرا تغییر داد و مخالف سیاست‌های حاکمیت دجال در خاورمیانه عمل کرد،؟ در پاسخ باید این علت‌ها را بیان کرد۱_ شاه در اواخر سلطنت خود اولا آن خامی و کم تجربگی دوران جوانی را نداشت و انسانی کاملا باتجربه از نظر سیاسی ودرک شرایط سیاسی منطقه و سیاست جهانی دجال بود. و همچنین احساس می کرد  در این سه دهه‌ی گذشته با ایجاد ارتش منظم و مجهز و سیستم اطلاعاتی امنیتی ساواک که در کشور ایجاد کرده بود و نفوذ منطقه ای خود دیگر پایه های سلطنت او چنان محکم است کا هیچ نیروی داخلی و خارجی قادر نیست پایه های سلطنت و حاکمیت اورا بلرزاند.  این بود که سعی کرد سیاستی مستقل از سیاست های جهانی دجال در پیش گیرد که مطابق با منافع ملی مورد نظر خود و نیز تقویت حاکمیت خودش باشد در  حالی که نمی دانست افراد نفوذی سرویس های جاسوسی دجال قبلا در میان فرماندهان بلند پایه ی ارتش و سازمان اطلاعات و امنیت کشور یا همان ساواک و حتی در دربار  او نفوذ کرده اند و  در زمان  مقرر به زیان حاکمیت شاه گوش به فرمان دجال و اربابان خارجی خود هستند. ۲_  علت دوم تغییر سیاست‌های شاه  در برابر دجال همسر سوم وی فرح دیبا  معروف به فرح پهلوی بود که چنانکه بسیاری نیز نمی دانند    سیده و از سادات اصیل طباطبایی  بود و می دانیم سادات اصیل نیز در طول تاریخ به صورت ژنتیکی با سیاست‌های شیطانی سر مخالفت داشتند و سادات طباطبایی از سادات حسنی از نسل امام حسن مجتبی ع هستند و این سادات همیشه افرادی انقلابی بر علیه دستگاه ظلم و جور طاغوت بودند و بسیاری  از آنها در این راه جان خودرا از دست دادند. بنابراین همسر شاه با این اصل و نسب درخشان نمی توانست بطور ژنتیکی با سیاست‌های دجال جهانی موافق باشد و  نفوذ او هم می دانیم بر همسر خود یعنی  شاه ایران کم نبود بنابراین شاید تغییر سیاست‌های شاه  بر خلاف دجال نتیجه ی ازدواج او در میانسالی با این بانو باشد که در مورد  سیاست‌های خود با همسر خویش مسلما مشورت می کرد چون شاه شخصی روشنفکر بود و به نظرات خانمها احترام می گذاشت . هر چند این مشاوره ها پنهانی بود و مسلما رسانه ای نمی شد. ۳_ علت سوم تغییر سیاست‌های شاه در دهه‌ی آخر عمر ممکن است شاید آگاهی شاه از بیماری سرطان خود باشد که ظاهرا  امید بهبودی هم در آن نبود . خب  شاه همونطور که می دانیم در هر صورت یک مسلمان بود و بارها احساسات و اعتقادات مذهبی خودرا نیز نشان می داد به سفر حج می رفت نماز می خواند زیارت امام رضا می رفت با برخی روحانیون و مراجع تقلید روابط خوبی داشت . و حتی یکبار بیان کرد در خواب دیدم از اسب به زمین افتادم و حضرت علی کمک کرد که دوباره سوار شوم  بسیاری از مخالفان شاه این خواب شاه را تظاهر و دروغ  برای نشان دادک ظاهر  مذهبی به مردم دانستند ولی واقعیت این است که این خواب چندان هم دروغ نبود و تعبیر آن از افتادن از روی اسب پیروی او از  سیاست‌های دجال در زمان جوانی شاه به

نفع دجال و مقابله با مصدق بود و کمک کردن امام علی  ع برای سوار شدن بر اسب تعبیر آن ازدواج با فرح دیبا و  کمک این بانو برای تغییر سیاست‌هایش برخلاف دجال بود چون می دانیم بهر حال فرح دیبا سیده و از نسل امام علی ع نیز  می باشد.  خب با توجه به این اعتقادات دینی که شاه داشت بعید نبود که وقتی از بیماری لاعلاج سرطان خود اطلاع پیدا کرد به فکر آخرت و عواقب اعمال خود که سیاست‌های داخلی و خارجی او نیز جزو این اعمال او بودند باشد و با خو فکر کند که من که مدت زیادی با این بیماری دوام نمی آورم و زنده نمی مانم پس هرچه باداباد  پس بهتر است در این اواخر عمر از سیاست‌های شیطانی دجال جهانی پیروی نکنم و در جهت منافع ملی و خدمت به مردم کشور و منطقه و هم کیشان خود قدم بر دارم و لااقل عاقبت بخیر شوم حال دجال جهانی هر چه قدر می خواهد با من دشمنی کند و یا  قصد سقوط سلطنت مرا داشته باشد بهر حال من که زیاد زنده نمی مانم که به این سلطنت و بردگی دجال ادامه دهم و ازین جهت شاه بر ادامه ی سیاست‌های خود در مخالفت با سیاست های خاورمیانه ای دجال اصرار داشت  و نتیجه‌ی  آن نیز همانطور که می دانیم انقلاب ۵۷ و سقوط سلطنت پهلوی شد.

بعد از این که حاکمیت دجال بواسطه ی دولت انگلستان و سرویس جاسوسی این کشور محمد رضا شاه را جانشین پدر کرد و رضا شاه را از ایران تبعید کرد.   با تمام توان در جهت تثبیت حاکمیت شاه جدید کوشش کرد تا مبادا در خلا قدرت ناشی از اشغال ایران و سقوط رضا شاه افراد آزادی خواه و متعهد به کشور و منافع ملی به قدرت برسند و دوباره ارتش و دیگر نیروهای نطامی را برای سرکوب هر نوع مخالفتی در کشور تجهیز و سازمان دهی کرد . سرویس اطلاعاتی را در کشور تقویت کرد. ولی بهر حال افراد آزادی خواه و وطن دوست نیز بیکار ننشسنند ودر هر قشری تلاش کردند در جهت منافع ملی مبارزه کنند حتی در قشر های بالای حاکمیت چون نمایندگی مجلس و دیگر پست ها ی  بالا  . دو نفر ازین آزادی خواهان و افراد مبارز و و وارسته دکتر محمد مصدق و دکتر حسین فاطمی بودند که دکتر مصدق بخاطر لیاقتهایی که از خود نشان داد  در زمانی که وکیل مجلس بود به مقام بالای نخست وزیری کشور نائل شد و دکتر سید حسین فاطمی  که مردی بسیار فرهیخته و روشنفکر و بسیار متعهد بود را به عنوان وزیر  امور خارجه و مشاور ارشد خود انتخاب نمود . دکتر حسین فاطمی را با آنکه استعمار هنوز هم سعی می کند در میان عامه ی  مردم ناشناخته باقی بماند می توان اسطوره ی مبارزه با استعمار و استبداد داخلی دانست . به گفته ی دکتر مصدق این دکتر فاطمی بود که  نخستین بار پیشنهاد ملی شدن صنعت نفت را برای کوتاه کردن دست انگلیس از منابع کشور به دکتر مصدق ارائه نمود. پس از این پیشنهاد دکتر مصدق که اونیز خود اسطوره ای کم نظیر در مبارزه با استعمار بود پیشنهاد وی را پذیرفت و از آن پس  دو نفر و برخی روحانیون و عامه ی مردم و روشنفکران متعهد مبارزه ی مستمر و فراگیر خودرا در سطح دیپلماتیک و بین المللی و در داخل از  طریق فشار مردم به حاکمیت برای قبول این امر شروع کردند. و پس از تلاش و مبارزه ی بسیار موقتا به پیروزی رسیدند و دکتر مصدق با سواد حقوقی و تدبیر کم نظیر خود در سطح بین المللی نیز توانست در دادگاه لاهه انگلیسی ها را محکوم و شکست دهد و با عزت  و تحسین بین المللی  صنعت نفت را ملی کند . چرچیل نخست وزیر وقت انگلیس از روی خشم خطاب به دستیاران خود گفت   هیتلر با آن ارتش و تجهیزات نظامی نتوانست مارا در جنگ شکست دهد اما یک مرد کچل و بی مو ( مقصودش دکتر مصدق بود  هرچند خودش هم کچل تر بود) مارا به تنهایی شکست داد. و شاه نیز از ترس خشم ملت موقتا از کشور فرار کرد .  در این حال دکتر فاطمی که مخالف استبداد داخلی نیز بود از فرصت استفاده کرد و حاکمیت شاهنشاهی را در  ایران پایان یافته اعلام کرد.در این حال حاکمیت دجال سخت خشمگین شد و به فکر راه چاره افتاد و با کمک سرویس های جاسوسی خویش چون ام آی سیکس  و سیا    که متعلق به انگلیس و آمریکا بودند دست به طراحی توطئه‌ و نقشه ای برای کودتا بر علیه دکتر مصدق از طریق اراذل و اوباش داخلی و فرماندهان خودفروخته و مزدور ارتش زد در این  حال نباید از خیانت برخی روحانیون نیز چون آیت الله کاشانی  به مصدق غافل بود چرا که او نیز با تحریک و تطمیع انگلیس مردم را از حمایت دکتر مصدق در هنگام کودتا  باز داشت . به همین خاطر حاکمیت دجال با تاسف بسیار توانست با کودتایی خونین باعث سقوط دکتر مصدق  و دستگیری او و مشاور وفادار و مبارز او دکتر فاطمی شود . دجال بخاطر شخصیت کاریزماتیک و مردمی دکتر مصدق و مشهور بودن او در سطح بین المللی صلاح ندید اورا حذف و اعدام کند و فقط اورا ناجوانمردانه در دادگاه نظامی محاکمه کرد( چون قوه ی قضاییه در آن زمان در کشور هنوز مستقل بود و هیچ قاضی حاضر نبود دکتر مصدق را با وجود بی گناهی و آن همه خدمتت محکوم کند قابل توجه قوه ی قضاییه در زمان ما ) بنابراین دکتر  مصدق به  روستایی دور افتاده تبعید شد ولی حاکمیت دجال نمی توانست  از گناه نکرده ی دکتر  سید حسین فاطمی آن شخص با اصل و نسب و انسان شریف و متعهد بگذرد و او نیز هنوز بر مواضع به حق خود ایستاده بود پس  اورا توسط مزدوران داخلی شناسایی و دستگیر و ناجوانمردانه در حالت بیماری شدید محاکمه و اعدام کرد . و او به معنی واقعی به مقام والای شهادت نائل شد. بعد از آن شاه جوان و مزدور و دست نشانده  دوباره به کشور با اشاره ی دجال باز گشت و اجرای سیاست های داخلی و خاورمیانه ای دجال را دنبال کرد هر چند ابن روند  چندان نیز دوام نیاورد و شاه بعد از ازدواج سوم خویش در جهت خلاف سیاست های دجال تغییر رویه داد که در مقاله ی بعدی به این امر  و علل آن می پردازیم.

یکی از حوادث مهم  تاریخ سیاسی کشور ما انقلاب مشروطه می باشد . این انقلاب بخاطر اهمیتی که در ایجاد تغییرات سیاسی در کشور ما دارد  از آن می توان بعنوان نقطه ی عطفی  در  حوادث سیاسی و تحولات اجتماعی در این کشور ازآن یاد کرد. در مورد  انقلاب مشروطه تا کنون کتاب‌های بسیاری نوشته شده ولی در  اینجا سعی بر این است که این رخداد مهم تاریخی به جهت مذهبی و ارتباط آن با حاکمیت دجال بر جهان که ارتباط با مهدویت دارد  مورد موشکافی و بررسی دقیق قرار گیرد.کلمه ی مشروطیت از ریشه ی شرط گرفته شده و به معنی حاکمیتی است که به شرطی مشروع است که قوانین اداره ی کشور  به دست نمایندگان و وکلای ملت تعیین و اجرا شوند مثلا حاکمیت شاه  به شرطی مشروع و مورد رضایت مردم است  که شاه در تعیین قوانین اداره ی کشور دخالتی نداشته باشد و نمایندگان واقعی مردم این مهم را به انجام رسانند و شاه سلطنت کند ولی حکومت خیر .

  ریشه ی انقلا ب مشروطیت  البته به زمان وزارت و صدر  اعظمی امیر کبیر بر می گردد که مدرسه ی دارالفنون را به عنوان اولین مدرسه ی  نوین در ایران برای یادگیری علوم  جدید  چون فیزیک و شیمی و مهندسی و...از دول اروپایی در ایران تاسیس کرد . در آین مدرسه استادان فرنگی تدریس می کردند و جوانان با استعداد ایرانی کم کم با دانشهای نوین آشنا شدند و بعدها شاگردان آنها برای ادامه ی تحصیل به کشورهای غربی سفر کردند و علاوه بر علوم تجربی جدید چون فیزیک   و شیمی و ...با فرهنگ و آداب و رسوم غربی نیز  بیشتر  آشنا شدند  و چون افراد کنجکاوی بودند کم کم با شیوه ی کشورداری و اداره ی مملکت  و نوع حاکمیتهای آنها نیز آشنا شدند که بیشتر بر اساس سیستم پارلمانی بود که نمایندگان مردم در  مجلسی جمع می شدند و   قوانین کشور را طرح و بعد نخست وزیر یا صدر اعظم و یا ریاست جمهوری آن  قوانین را اجرا می کرد و پادشاه اگر نیز در آن کشور بود نظیر انگلستان بیشتر جنبه ی تشریفاتی داشت و در اداره کشور دخالتی نداشت . این دانشجویان فرنگ رفته متوجه شدند  که عامل پیشرفت این کشورها همین  شیوه ی مملکت  داری توسط نمایندگان مردم و حاکمیت قانون است  و عامل عقب ماندگی کشورهای خاورمیانه همان دیکتاتوری و استبداد شاهنشاهی و بی قانونی  می باشد . این بود  که در بازگشت به کشور خود خواستار ایجاد مدل حکومتی مانند دول اروپایی شدند و  اصرار داشتند که استبداد شاهی باید در  کشور از میان برود و حاکمیت مشروطه برقرار شود که شاه فقط سلطنت کند و قوانین حکومتی و اجرای آنها توسط نمایندگان واقعی و نخبگان علمی و فرهنگی جامعه  باشد نه بک  شاه عیاش مستبد و گاها بی سواد. به هر حال این روشنفکران کم کم با سخنرانی در تشکیلات مخفی و یا پخش شب نامه ها و مقالات آتشین در  روزنامه ها در  آن دوران ذهن اکثریت مردم را در آن دوران خفقان  و  جهالت بیدار و  و روشن کردند و انقلاب مشروطیت ایجاد و به پیروزی رسید و مظفر الدین شاه قاجار نیز مجبور به تن دادن به خواست مردم شد و هرچند فرزند و جانشین مستبد او محمد علی شاه با حمایت روسیه مدت کوتاهی آن را نقض کرد و مجلس شورای ملی را به توپ بست ولی چون ذهن اکثر  مردم دیگر  روشن شده بود بر علیه او قیام کردند و آورا از تخت به زیر کشاندند و مشروطیت را در کشور ابقا و تثبیت نمودند. .  محمد علی شاه تبعید و فرزندش احمد شاه بر تخت  تشریفاتی نشست . تا اینجا روایت تاریخی از مشروطیت بود که در حقیقت این حوادث شکی نیست . ولی ازین به بعد  تلاش می شود انقلاب مشروطیت و ارتباط دجال با آن مورد  بررسی قرار گیرد . قبلا بیان کردیم که  سیستم دجال از بیش از صد سال پیش فعالیت خودرا برای حاکمیت کامل بر دنیا آغاز  کرده بود و آغاز فعالیت دجال تقریبا مصادف و هم زمان  با انقلاب مشروطیت  در  ایران بود. گفتیم حاکمیت دجال از تمام حاکمیت کشورها به خصوص قدرت‌های بزرگ که در آن زمان انگلستان یکی از  مهمترین آنها بود استفاده ی ابزاری  برای تسلط بر دنیا می کند . وقتی انقلاب مشروطیت در ایران رخ داد دجال از طریق دولت انگلستان صلاح در آن دید که ابتدا در برابر مشروطه طلبها قرار نگیرد و حتی برای نفوذ خود در انقلابیون و سران مشروطه با آنها نیز همراهی کند  به طوری که مشهور  است سفارت انگلستان در تهران در هنگام تحصن مردم و روحانیون برای اجرای مشروطه آنها را به ساختمان سفارت دعوت کرد و با غذا از آنها پذیرایی نیز کرد تا بتوانند به تحصن خود ادامه دهند . ولی زمانی که انقلاب مشروطه پیروز شد و حاکمیت دجال متوجه شد که قوانینی که  توسط نمایندگان مردم در مجلس تصویب می شود در بسیاری از موارد   این قوانین تماما منافع ملی و مردم را در نظر دارد و به منافع منطقه ای انگلستان که شاخه ای از حاکمیت دجال جهانی است توجهی ندارد . 

 

این بود که با طراحی نقشه های دقیق سعی کرد مشروطه را به انواع مختلف ضعیف کند و خاصیت آن را که منافع ملی است ازآن بگیرد.بله دجال دوباره نیاز به یک دیکتاتور در کشور داشت که این دیکتاتوری نوکر و گوش به فرمان او باشد و او مامور  اجرای خواسته های دجال در ایران باشد نه نمایندگان واقعی مردم  که دجال توان کنترل و تطمیع همه ی آنها را برای منافع خود ندارد برای این کار ابتدا تلاش کرد مشروطه را در کشور بی آبرو کند و این گونه به عامه ی مردم کشور نشان دهد که باور کنند  مجلس و نمایندگان مردم و کشورداری آنها به درد مردم نمی خورد .و کشور  نیاز به یک دیکتاتور دارد  این بود که درست در  این دوران در تمام نقاط کشور و به خصوص استانهای مرزی مزدوران  خودرا تحریک کرد که دم از تجزیه طلبی و شورش در برابر حاکمیت مرکزی بزنند.  در خوزستان شیخ خزعل و در کردستان و ادریایجان و نقاط دیگر  نیز مزدوران او دست به شورش زدند و ادعای استقلال طلبی از حاکمیت مرکزی کردند به دزدان و راهزنان پول دادند در هر نقطه ای  مردم را غارت کنند و ناامنی ایجاد کنند . و به این صورت تمام کشور دچار بحران عظیمی شد در این حال با عوامل و مزدوران خود در کشور شایعه کردند  که همه ی این مشکلات در کشور بخاطر مشروطیت و نمایندگان مجلس و حکومت مرکزی است و کشور صاحب ندارد خلاصه یک ناجی و دیکتاتوری لازم است که به قدرت برسد و رشته ی امور را در دست بگیرد و به این صورت اذهان عمومی را برای به قدرت رسیدن رضا  شاه با کودتا و دیکتاتوری مشهور او فراهم آوردند.  و جالب است تا عامل  خود رضا شاه را به قدرت رساندند بلافاصله به مزدوران شورشی خود در اقصا نقاط کشور گفتند که دست از شورش و غارت مردم بردارند و بعد هم رضا شاه را مامور  کردند چند لشکر کشی نمایشی به نقاط مختلف کشور  برای سرکوب شورشیان و سرکوب راهزنان انجام دهد و بعد در  روزنامه های مزدور جار زدند که ناجی  کشور که امنیت را در کشور برقرار کرد  بزرگ مردی به نام رضا شاه کبیر  است که او فقط  لیاقت شاهنشاهی ایران را دارد چون او جنم و جربزه و شجاعت و قاطعیت آن را دارد. و به این صورت احمد شاه را به اروپا فرستادند و رضا شاه را جانشین او او کردند تا فرامین دجال را در کشور و منطقه اجرا کند. وقتی رضا شاه به  قدرت رسید . دیکتاتوری به معنی واقعی جای مجلس شورا و عقل جمعی را در کشور گرفت و او نیز در  جهت امیال شهوانی خود و البته در  جهت سیاست‌های دجال در کشور هر چه قدر  که خواست تاخت و تاز کرد. در این زمان مجلس  شورا نیز وجود داشت ولی فقط نام آن مجلس شورای ملی بود و هیچ خاصیتی نداشت چون بیشتر نمایندگان آن توسط رضا شاه  یا تطمیع و یا تهدید و یا برخی موارد چون مدرس و فرخی یزدی ترور و حذف می شدند  روزنامه  نگاران منتقد هم چون میرزاده ی عشقی در روز روشن با فرمان ملوکانه ترور می شدند..  بنابراین چنین مجلسی نمایندگان داشت چون عروسک های خیمه شب بازی  ( دور از جون مجلس کنونی )  که فقط منافع دجال را در ایران در نظر داشت نه منافع ملی و هیچ خاصیتی نداشت و رضا شاه هم که مطیع  کامل دجال جهانی و اجرای سیاست‌های ضد فرهنگی و دینی  چون کشف حجاب و گذاشتن کلاه فرنگی به اجبار بر سر مردم  که جالب است به بالای کلاه که نگاه می کردی درست شبیه تک چشم دجال بود .این روند خفقان ادامه داشت تا جنگ جهانی دوم و گرایش رضا شاه به دولت آلمان و اشغال ایران توسط متفقین  که حاکمیت دجال  به  واسطه ی انگلیس  در  این زمان دریافت که تاریخ مصرف دستمال کاغذی  رضا شاه در ایران تمام شده و بخاطر آنکه  قدرت و حاکمیت در این خلا قدرت به دست نمایندگان واقعی مردم نیفتد بهتر است  نوکر تازه نفس جدیدی  که همان فرزند رضا شاه است و آن را مدت زیادی به بهانه ی ادامه ی  تحصیل در غرب در آب نمک خوابانده و آماده کرده  باید وارد ایران شود و جانشین پدر شود تا مامور اجرای ادامه ی برنامه های دجال در ایران و خاورمیانه باشد..

برای اینکه شرایط خاصی سیاسی و حقایق آن را به درستی درک کنیم بهتر است یک سری روشنگری های سیاسی از بیش از صد سال پیش تا کنون در این گروه آغاز شود تا بصیرت سیاسی مومنین به صورت ریشه ای بیشتر شود چون حوادث سیاسی حال حاضر خاورمیانه و به خصوص ایران جدا از حوادث بیش  از صد پیش تا کنون نیستند. چون قبلا گفتیم فعالیت دجال برای حاکمیت بر دنیا از بیش از صد سال پیش شروع شده و یکی از  مهم ترین  فعالیت‌های دجال برای تسلط بر دنیا از طریق بازیهای سیاسی  و طراحی و اجرای دقیق نقشه های سیاسی در  مناطق مختلف جهان می باشد.

یکی از صفات بسیار زشت و مذموم  یک انسان روحیه ی نژاد پرستی  است . آین روحیه ناشی از  خود برتر بینی و غرور و تکبر است که بدترین صفت آدمی  است و از صفات مخصوص به شیطان نیز می باشد . می دانیم ابلیس یا شیطان بخاطر داشتن همین صفت غرور و تکبر  و به تبع آن روحیه ی نزاد پرستی  از درگاه الهی برای همیشه رانده شد و به خداوند گفت : نژاد من از آتش و نژاد آدم از خاک است و من برای آدم خاکی سجده و تواضع نمی کنم و خداوند نیز اورا فقط بخاطر همین صفت تکبر و نژادپرستی از درگاه خویش برای همیشه راند البته علت اینکه خداوند اورا نبخشید یک علت اساسی نیز دارد و آن نیز  آن است که صفت تکبر فقط مخصوص ذات باری تعالی است و تنها برازنده ی اوست. چون فضایل تمام موجودات به او بر می گردد و حمدو ستایش مخصوص  اوست بنابراین این صفت نیز مخصوص به خود اوست ولی موجودات دیگر چون شیطان و انسان چیزی از  خود ندارند که لایق تکبر باشند بنابراین تکبر برای آنها یک رذیلت اخلاقی از نظر خدا به شمار می آید    و چون این صفت مخصوص خداست اجازه نمی دهد احدی در این صفت با او شریک شود و هرکسی تکبر بورزد در حقیقت دچار شرک شده و خدا نیز در  قرآن فرموده که هرگناهی را می بخشد مگر شرک به اورا . پس شیطان در حقیقت با تکبر خود دچار شرک به خدا شد که گناهی نابخشودنی از نظر خداست . با این توصیف کسانی که دارای روحیه نژادپرستی و تکبر هستند دارای یک صفت شیطانی هستند و اگر بخواهی بدانی یک نفر تا چه میزان انسان ناسالم و شیطان صفتی است اورا خوب امتحان کن ببین تا چه میزان نژاد پرست و متکبر می باشد . حتی این روحیه را در صدر اسلام در تیره های مشهور قریش هم می توان دید مثلا تیره ی بنی امیه از قریش چون بسیار شیطان صفت  و مشرک بودند بسیار  نیز نژد پرست بودند و رفتار بسیار غیر انسانی نیز با اقوام غیر عرب داشتند ولی پیامبر و اهل بیت او چون از این صفت رذیله یعنی تکبر و نژادپرستی به کلی دور  بودند رفتار بسیار انسانی و منصفانه ای با تمام اقوام داشتند و فرقی بین آنها قائل نمی شدند بطوریکه امام علی ع بارها  بخاطر اینکه بین نژادهای مختلف چون عرب و عجم و ...فرق نمی گذاشت و بین آنها با عدالت رفتار می کرد توسط اشراف نژاد پرست عرب مورد سرزنش و شماتت قرار می گرفت بطوری که یکی از علت‌های اصلی دشمنی طوایف مختلف عرب با امام علی و خاندان او  و تنها گذاشتن آنها در مقابل معاویه و دیگر دشمنان همین روحیه ی غیر نژادی و عادلانه ی امام علی با اقوام مختلف بود. به هر حال با کمال تاسف باید گفت  روحیه نژادی اکنون در کشورهای  خاورمیانه  دوباره به اوج خود رسیده و تقریبا تمام اقوام این منطقه بخاطر روحیه ی نژادپرستانه با هم دشمنی می کنند از عرب و عجم گرفته تا ترک  و  فارس و یا ایرانی با افعان با هم خصومت شدی نژادی دارند که این امر گفتیم یک روحیه ی شیطانی است و درست مخالف تعلیم حیات بخس اسلام می باشد که تاکید دارد نژادها را خدا برای شناسایی  از هم دسته بندی کرد و نه فخر فروشی به هم و گرامی ترین آنها نزد خدا پرهیزگاران آنهاست. البته دامن زدن به این روحیه در منطقه مسلما کار ایادی شیطان و استعمار بوده و هست که قصد اختلاف بین صفوف مسلمین را دارند. تعصب نژادی بخصوص در کشور ما ایران تا به حدی به مرحله ی فاجعه باری  رسیده که حتی در شهرهای  مختلف این روحیه شدید است و اگر کسی کار و مشکلی داشته باشد که باید در شهر غیر بومی خود حل شود اگر مردم آن شهر غیر بومی بفهمند از شهر آنها نیستی امکان ندارد با تو همکاری کنند و حتی کارشکنی نیز می کنند . این برخورد نژادی در برابر اتباع کشورهای همسایه نیز  بسیار اسف بار است و بارها دیده شده که در کشور با اتباع مهاجر و جنگ زده ی افعانستان و دیگر کشورهای همسایه به خاطر روحیه ی نژادپرستانه که ریشه در جهالت دارد برخوردهای تبعیض آمیز و بسیار زشت و غیر  انسانی صورت می گیرد  که انسان  از دیدن و شنیدن این برخوردهای زشت از آدمیت خود شرمنده می شود که چنین همجنس هایی دارد. به هر حال این  روحیه در اتحاد دنیای اسلام بسیار می تواند مشکل ساز باشد و همچنین در امر ظهور و قیام مهدی عج . بخاطر اینکه چه بسا مثلا خراسانی  حقیقی شخصی باشد که نه از خراسان ایران بلکا مثلا از افعانستان ظهور و قیام کند چون افغانستان در قدیم جزو خراسان بزرگ بوده  است و بعید نیست ظهور و قیام او از این ناحیه و یا تاجکستان باشد . در این صورت اگر همچنان این روحیه ی نژادپرستانه در مردم ایران قوی باشد ممکن است بسیاری صرفا بخاطر اصالت افغانی  خراسانی  اورا تایید و یاری نکنند چون انتظار دارند که خراسانی فقط از ایران ظهور و قیام کند .

درست همانند یهودیان مدینه که بخاطر روحیه ی نژاد پرستانه انتطار داشتند پیامبر آخرین از نژاد یهودیان باشد و چون دیدند برخلاف انتطار این پیامبر از نوادگان حصرت اسماعیل و اعراب ظهور کرد از روز تعصب نژادی به وی ایمان نیاوردند با آنکه  از روی نشانه ها می دانستند که به راستی او پیامبر آخرین می باشد. همین روند ممکن است در ظهور یاوران مهدی مثل خراسانی نیز برای امتحان شیعیان در ایران تکرار شود  و اگر شیعیان بخواهند به جای اینکه پیروی از حق و حقیقت با این امر با  روحیه ی نژادپرستانه برخورد کنند مانند یهودیان مدینه زمان پیامبر اسلام ص در امتحان الهی مردود می شوند و در صف  دشمنان مهدی و یاران او قرار بگیرند  و در دنیا و آخرت زیانکار شوند.. حتی ممکن این این روحیه ی نژادپرستانه در مورد ظهور خود مهدی موعود عج برای اعراب همسایه نیز مشکل ساز باشد و بر خلاف انتطار اعراب، مهدی موعود عج از نوادگان امام حسن مجتبی ع باشد که نه در کشورهای عربی بلکه در ایران به دنیا بیاید و ظهور کند . و زبان اونیز فارسی باشد . در این صورت قبول این امر برای متعصبان عرب بسیار دشوار خواهد بود. همچنان که در روایات امام باقر و امام صادق ع تصریح شده که مهدی عج با امر جدید و کتاب جدید  و قضاوت جدید ظهور می کند که قبول این امر بر اعراب بسیار دشوار است .

یکی از کتاب‌هایی که معارف الهی را به بهترین و عمیق ترین و زیبا ترین شکلی بیان کرده کتاب گرانقدر مثنوی معنوی مولانا می باشد  که به بگفته ی کارشناسان در واقع می توان گفت این کتاب تفسیر قرآن کریم به شیوه ی عارفانه می باشد . یکی از تمثیلهای زیبا و عمیق این کتاب برای بیان حقایق، تمثیل  فیل در اتاق تاریک است که با توجه به‌ ارتباط آن به وضعیت فرقه ها در جهان اسلام به توضیح و شرح آن می پردازیم.  مولانا بیان می کند که یک فیل در اتاقی تاریک  بود  در این حین تعدادی از مردم در خارج از اتاق بودند و یکی یکی به اتاق وارد می شدند و یک قسمت  از اندام فیل را با دست لمس می کردند و به خارج از اتاق می رفتند و وقتی حضار از انها می یرسیدند در اتاق چه چیز وجود دارد هر کسی یک چیز می گفت اون که پای فیل را لمس کرده بود می گفت یک ستون در اتاق وجود دارد اونکه فقط خرطوم  فیل را لمس کرده بود می گفت : در اتاق یک ناودان وجود دارد آونکه گوش فیل را لمس کرده بود می گفت ؛ در اتاق یک بادبزن بزرگ وجود دارد. و به این صورت هر کس چیزی متفاوت از دیگری می گفت و قسم هم می خورد تنها آوراست می گوید و حقیقت را می گوید . در این حال چون هر کس ادعایی متفاوت از دیگری داشت دیگری را انکار میکر د و اورا دروغگو می خواند و کار به مشاجره و بحث زیاد کشیده شد.  و بقیه ی حضار حیران می ماندند که بالاخره کدام یک راست و حقیقت را می گوید. در اینجا مولانا بیان می کند که اگر هریک از حضار بیرون از اتاق یک چراغ یا فانوس به همراه خود به درون اتاق می بردند و حقیقت فیل را یک جا با نور چراِغ می دیدند دیگر هیچ کدام در مورد حقیقت فیل با هم اختلافی نداشتند چون آن نور چراغ باعث می شد که همه کل حقیقت را یکجا ببینند و دیگر هیچ گونه اختلافی با هم نداشته باشند. .  حالت مردم در درک کل حقایق هستی همین حالت را دارد که آنها تلاش نمی کنند که حقایق هستی را با نور علم و عقل و دانایی درک کنند و چون همه در تاریکی جهل خود گرفتارند دچار اختلاف و تنگ نظری در درک حقایق می شوند . حال این تمثیل را می توان در  مورد پیروان فرقه های اسلامی چون شیعه و سنی و دیگر فرقه ها نیز بکار برد و بیان کرد چون پیروان این دین الهی به سلاح علم و عقلانیت و دانایی مسلح نیستند و چراغ علم و معرفت را نیز با خود ندارند نمی توانند کل حقیقت دین و حقایق معارف الهی را به درستی و یکجا درک کنند و  در تاریکی جهل و نادانی  خویش هر کدام یک جزء محدود از حقیقت دین را لمس می کنند و فکر می کنند کل حقیقت دین نزد آنهاست و بقیه در گمراهی آشکار هستند در نتیجه دجار اختلاف عقیدتی می شوند و شروع به فرقه سازی می کنند و شدت این اختلافات به جایی می رسد که خون یکدیگر را نیز می ریزند. و این همان جیزی است که شیطان می خواهد و به همین دلیل به این جهالتها نیز با
عدم تفکر و تقلید کورکورانه  و دیگر موارد  دامن می زند . اگر تمام مسلمین با چراغ علم و معرفت تمام دین را مانند پیامبر اسلام و اهل بیت او درک کنند هیچگاه دچار اختلاف و فرقه سازی نمی شوند. البته پیامبر اسلام ص این چراغ های هدایت برای درک کل حقیقت دین را اهل بیت خود معرفی می کند و می فرماید: همانا حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است .  در مورد فهم صحیح حقیقت  مهدویت نیز درست همین روال وجود دارد اگر تمام مسلمین و حتی تمام مردم دنیا که منتظر منجی موعود هستند با چراغ علم و تحقیق  حقیقت مهدویت را یکجا و درست درک کنند دیگر در این مورد هیچ گونه اختلاف و درگیری نخواهند داشت و همه در این مورد با همدیگر  متحد می شوند و زمینه ی قیام و حاکمیت  منجی موعود را فراهم می آورند  به امید آن روز . سلام بر کسی که پیرو هدایت شود.